دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن





میدونی مرد؟


 از یه جایی بعد دوره ی اینجور عشقا میگذره؛


فلان ریمل و فلان خط چشم و کدوم لباسم با کدوم شالم سِته 


و وقتی نشستم


 رو به روش دستمو چجور بذارم


 زیر چونم و باکدوم زاویه بخندم 


که بیشتر دلش بلرزه!


قشنگ بودن خوبه ها؛


ولی تهِ تهش اونی میمونه


 که داغون و خسته و لهتم دیده.


 عرق ریزون تابستون با ارایش ریخته 


و موهای فرخورده 


و صورت خیس


 و کلافه باهاش دوئیدی،


 باهاش خندیدی،


 باهاش غر زدی


 به هرچی گرما و آفتاب کوفتیه


 و برف ریزون زمستون 


با صورت سرخ و سفید پیچیده شده لای شالگردن که ازش


 فقد دوتا چشم مونده دلت گرم شده کنارش.


میدونی مرد؟


آدم مگه چی ازین دنیا میخواد 


جز اینکه یه نفر داغون و له و خستشو هم بخواد؟


 که داغون و له و خستم


 که باشه بتونه باهاش بخنده 


و مهم نباشه


 اگه ریملش ریخته


 یا رنگ رژش رفته یا لباسش لک شده 


و با معشوقه های باپرستیژ توی کتابا زمین تا آسمون فرق داره!


 آدم ته تهش تنهاییشو با اونی تقسیم میکنه 


که خیالش راحته 


کنارش هرجوری هم که باشه،


 "خودشه"..

وگرنه خیابونا پره از آدمایی که انگار بایِ "کی از همه قشنگتره؛


من من من من"


 راه انداختن.


حالا تو با آرومترین صدایی که از خودت سراغ داری بپرس


 "کی از همه ی دنیا بیشتر منو میخواد؟" به شرفم 


قسم 


اگه بلندتر از همه داد نزدم:


 "من!"




نظرات 73 + ارسال نظر
فینا شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 01:38 ب.ظ http://finapaint.blogfa.com/

فینا شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1396 ساعت 01:07 ق.ظ http://finapaint.blogfa.com/

هم عکس ها و هم مطالبتون خوبن و جالب

قربونت خانومی

donya دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.bloodorange94.blogfa.com

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هست
و یک عالمه حرف
کاش کسی جایی منتظرم بود...



"ساره دستاران"

دنیا دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 01:31 ق.ظ

سلام ممنون سرزدی شادی جان زیبابینی گلم
شادباشی وخوب وقتت خوش

سلام خواهش عزیزکم

donya جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 11:35 ب.ظ http://www.bloodorange94.blogfa.com

با قلم می‌ گویم:

- ای همزاد، ای همراه،

ای هم سرنوشت

هر دومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت.

شعرهایم را نوشتی

دست‌خوش؛

«اشکهایم» را کجا خواهی نوشت؟


((فریدون مشیری))

عمو علی دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1396 ساعت 12:27 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

به صندوق اونطرفی هم سر بزن

کدوم صندوق

دنیاغلامی چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 08:46 ق.ظ http://www.bloodorange94.blogfa.com

سلام وبتون عالیه
شادباشیدوموفق

سلام دنیا جان ممنونم عزیز

عمو علی شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:46 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

و دروووووووووووووووووووووود

تشکر از حضور پر مهررررررررت

سلام
خواهش میشه وظیفست

عمو علی شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 06:45 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

محققان دانشگاه کالیفرنیای جنوبی دریافتند که مصرف روزانه یک آسپرین می تواند تا حدود یک سوم خطر ابتلا به بیماری های قلبی را کاهش دهد. در افراد چاق، سیگاری و یا کسانی که فشار خون بالایی دارند احتمال چنین بیماری هایی بیشتر است. برای مصرف آسپرین حتما با پزشک معالج خود مشورت کنید.
روزی ۱۵ عدد گیلاس بخورید

14 22 برای جلوگیری از سکته کردن و بیماری قلبی این کارها را انجام دهید

مطالعات نشان داده اند که «آنتوسیانین» موجود در گیلاس که یک ترکیب شیمیایی است و باعث رنگ سرخ آن نیز می شود، میزان اسید اوریک خون را کاهش داده و همین امر نیز به کاهش ابتلا به بیماری های قلبی می انجامد. می توانید آن را در داخل سالاد هم بریزید یا صبح ها آب آن را میل کنید.

عمو علی شنبه 4 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 07:39 ق.ظ

سلام سحرخیز

صبح به خیر و شادی

سلام از ماست عمو
صبح شمام بخیرو شادی

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:24 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

وقتی میزاره میره باید فقط اماده باشی..

اماده ی این که با یکی دیگه ببینیش

اماده ی این که به یکی دیگه بگه دوست دارم

اماده ی این که دیگه قرار نیست تو واسه
تولدش سوپرایزش کنی

اماده ی بدتر از اینا هم باش...
مبادا بشکنی

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 11:22 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سخت ترین دو راهی
دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی انقدر منتظر میمانی
تا وقتی که میفهمی زودتر از اینها باید فراموش میکردی

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:05 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

فریدون مشیری
سر خود را مزن اینگونه به سنگ

دل دیوانه ی تنها , دل تنگ

منشین در پس این بهت گران

مدران جامه ی جان را ، مدران

مکن ای خسته در این بغض درنگ

دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ

پیش این سنگدلان قدر دل و سنگ یکی است

قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکی است

دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین

چه دل آزارترین شد ، چه دل آزارترین ؟

نه همین سردی و بیگانگی از حد گذراند

نه همین در غمت اینگونه نشاند ؟

با تو چون دشمن دارد سر جنگ

دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ

ناله از درد مکن

آتشی را که در آن زیسته ای سرد مکن

با غمش باز بمان

سرخ رو باش از این عشق و سرافراز بمان

راه عشق است که همواره شود از خون رنگ

دل دیوانه ی تنها ، دل تنگ

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:04 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

«دوستت دارم»

و پایان سطرچهار نقطه

می گذارم....

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:03 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

خورشید پشت پنجره ی پلک های من



خورشید پشت پنجره ی پلک های من

من خسته ام! طلوع کن امشب برای من

می ریزم آنچه هست برایم به پای تو

حالا بریز هستی خود را به پای من

وقتی تو دل خوشی همه ی شهر دلخوشند

خوش باش هم به جای خودت هم به جای من

تو انعکاس من شده ای... کوه ها هنوز

تکرار می کنند تو را در صدای من

آهسته تر! که عشق تو جرم است هیچکس

در شهر نیست باخبر از ماجرای من

شاید که ای غریبه تو همزاد با منی...

من... تو ... چقدر مثل تو هستم! خدای من!!

عمو علی جمعه 3 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 01:02 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم





از خاطرات گمشده می‌آیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم

بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمی‌پوشم

در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم

شب‌ها شبیه خواب و خیال انگار تب می‌کند تن تو در آغوشم

تکثیر می‌شوند و نمی‌میرند سلول‌های خاطره‌ات در من

انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم

هرچند زیر این‌همه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من

حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم

بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است

من زنده‌ام به شعر و پس از مرگم مردُم نمی‌کنند فراموشم









تو نیستی و این در و دیوار هیچوقت…





تو نیستی و این در و دیوار هیچوقت…

غیر از تو من به هیچکس انگار هیچوقت…

اینجا دلم برای تو هِی شور میزند

از خود مواظبت کن و نگذار هیچوقت…

اخبار گفت شهر شما امن و راحت است

من باورم نمیشود، اخبار هیچوقت…

حیفند روزهای جوانی، نمیشوند

این روزها دو مرتبه تکرار هیچوقت

من نیستم بیا و فراموش کن مرا

کی بوده ام برات سزاوار؟… هیچوقت!

بگذار من شکسته شوم تو صبور باش

جوری بمان همیشه که انگار هیچوقت…





گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد



گریه کردم گریه هم این‌بار آرامم نکرد

هرچه کردم... هرچه... آه! انگار آرامم نکرد



روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل

گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد



بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد

درد دل با سایه و دیوار آرامم نکرد



خواستم دیگر فراموشت کنم، اما نشد

خواستم، اما نشد، این کار آرامم نکرد



سوختم آنگونه در تب، آه! از مادر بپرس

دستمال تب بر نمدار آرامم نکرد



ذوق شعرم را کجا بردی که بعد از رفتنت

عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

عمو علی چهارشنبه 1 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 12:13 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است

بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است

به یک نظاره به روی تو دیده خشنود است

به یک کرشمه دل از غمزهٔ تو خرسند است

فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت

بدین صفت که در ابرو گره درافکند است

یکی گره بگشای از دو زلف و رخ بنمای

که صدهزار چو من دلشده در آن بند است

مبر ز من، که رگ جان من بریده شود

بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است

مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست

از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟

کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست

شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟



عــراقــی

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:16 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

شعری سروده ام همه از ماجرای تو !

شعری سروده ام همه از ماجرای تو !

زیباتر از سروده ی من چشم های تو !

پایین تر از مسیر تو چادر زدیم تا

هنگام رفتنت ، بنشینم به پای تو

گفتی دلت گرفته ؟ کمی جابه جا شویم !

تا قلب من همیشه بگیرد به جای تو

خوب اند واژه های من اما نه مثل تو

عالی ست ، شعر من ، نه شبیه صدای تو

چشم تو مشق شاعری ام می دهد عزیز !

هر چه غزل مراست ، یکایک فدای تو !

حال و هوای شاعری ات را به من بده

تا گم شود هوای دلم در هوای تو

با خنده آفریده تو را و مرا از اشک

خیلی ست فرق خالق من با خدای تو !

ماندانا ملکی

امشب باز داره اذیت میکنه نت من فردا میام سر میزنم حتما

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:12 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام مداد سفید را سه بار و خصوصی فرستادی!!!

سلام عموشب شما بخیر
اع نتم ضعیفه چندبار زدم با گوشی هم هستم تیک خورده نفهمیدم

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:10 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دنیاهنوز تشنه نام محمد است

آقا سلام گرچه بلند است جایتان
می خواهم از زمین بنویسم برایتان

یک نامه حاوی همه حرفهای راست
یک نامه از کسی که کمی عاشق شماست

یک نامه از بلندی انسان که پست شد
یک نامه از کسی که دچار شکست شد

این نامه مدح نیست فقط شرح ماتم است
یک ذره از هزار نوشتم اگر کم است

بعد از شما غبار به آیینه ها نشست
شیطان دوباره آمد و جای خدا نشست

پرپر شدند در دل طوفانی از بدی
گلهای رو سپید همیشه محمدی

آمد به شهر فاجعه، اسلام راحتی
انسان منهدم شده، قرآن زینتی

بیمارهای عشق خدا« بهتر»ی شدند
جلباب هایمان کم کم روسری شدند

خورشید مرد و شام تباهی دراز شد
بر روی دشمنان در این قلعه باز شد

در کسوت قدیمی آزادی زنان
تبلیغ پشت پرده شهوت مجاز شد

در کار حق مداخله کردیم، بد نبود
نان و شرف معامله کردیم، بد نبود

کم کم اصول دین خداوند پول شد
هر کس که پول داشت نمازش قبول شد

حرف خدا و دین محمد ز یاد رفت
آری تمام غیرت یاران به باد رفت

مسجد تهی و شهر پر از جنب و جوش شد
حتی بهشت نیز خرید و فروش شد

راه خدا به جانب ناحق کشیده شد
کم کم دروغ مصلحتی آفریده شد

تخم ریا میان دل ما جوانه زد
و مصلحت به گردۀ دین تازیانه زد

هر لقمۀ حرام شده سیر کردمان
و سفره های کفر نمک گیر کردمان

و کاروان جدا شد از راه مستقیم –
یعنی خلاصه می کنم آقا عوض شدیم

آقا خلاصۀ همه نامه ام غم است
آقا خلاصه می کنم اینجا جهنم است

یک بار دیگر از غم انسان طلوع کن
از عمق استغاثه یاران طلوع کن

یا از خدا عذاب زمین را طلب نما
یا اینکه مثل رحمت باران طلوع کن

دنیای ما اگرچه گرفتار آمدست
اما هنوز تشنه نام محمد است

در انتهای نامه خیسم سلام بر
نام بزرگوار و نجیب پیامبر

سید مهدی موسوی

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:09 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

فالگیر
فهمید دارم حسرتی ، داغی ، غمــی فهـمید
از حجــم اقیــانوس دردم شبنــــــمی فهمید

می گفت یک جــایی دلم دنبال آهویی است
فــال مــرا فــهمی نفــهمی مبهــمی فـهـمید

این کـولی زیبــا دو مــاه از ســـال می آمد
وقـتی کــه می آمد تمــام کــوچه می فهمید

او داشـت هفـــده سـال- یا کمــتر- نمی دانم
مـی شد از آن رخسـار زرد گنــدمی فهمید

امسـال هــم وقتـی که آمد شهــر غـوغا شد
امسـال هــم وقتـی کــه آمـد عالــمی فهمید:

مـو فالـگیرم... اومدم فالت بگــیرم.... هـا
فهــمـید دارم اضـطرابی ، ماتـمـی فهــمید

دستــم به دستـش دادم و از تب ، تب سردم
بی آنکـه هـذیان بشـنود از مـن کمی فهمید

بخـتت بلـنده... ها گلو ! چشمون دشمن کور
راز تــونـه گـفــتـم پریـنــو آدمــی فـهـمید

هی گـفت از هـر در سخـن ، از آب و آیینه
از مهـره مار و طلسم و هر چه می فهمید

بـا اینهـمـه او کــولی خــوبی نخــواهـد شـد
هـرچـند از باران چشـمـم نـم نـمی فهمـید

مــی خـــوانــد از آیـیـــنه راز مــاه را امـا
یک عمـــر من آواره اش بودم ، نمی فهمید
محمد حسین بهرامیان، [گل]

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:08 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سکوت عین سکوت است، بی همانند است

سکوت عین سکوت است، بی همانند است
که پیشوند ندارد، بدون پسوند است
زبان رسمی اهل طریقت است سکوت
سکوت حرف کمی نیست، عین سوگند است
زمین یخ زده را گرم می کند آرام
سکوت، معجزه ی آفتاب تابنده است
سکوت پاسخ دندان شکن تری دارد
سکوت مغلطه ها را جواب کوبنده است
سکوت ناله و نفرین، سکوت دشنام است
سکوت پند و نصیحت، سکوت لبخند است
سکوت کرد علی سالهای پی در پی
همان علی که در قلعه را ز جا کنده است
همان علی که به توصیف او قلم در دست
مردّدم بنویسم خداست یا بنده ست
علی به واقعه جنگید با زبان سکوت
که ذوالفقار علی در نیام برّنده است
علی به واقعه کار مهم تری دارد
که آیه آیه کتاب خدا پراکنده است
از آن سکوت چه باید نوشت؟ حیرانم!
از آن سکوت که لحظه به لحظه اش پند است
از آن سکوت که در عصر خود نمی گنجد
از آن سکوت که ماضی و حال و آینده است
از آن سکوت که نامش عقب نشینی نیست
از آن سکوت که هنگام جنگ ترفند است
از آن سکوت که دستان حیله را بسته
و دور گردن فتنه طناب افکنده است

سکوت کرد علی تا عرب خیال کند
ابو هریره به فن بیان هنرمند است
صحابه ای که فقط یک سوال شرعی داشت
پیاز عکه به ذی الحجه دانه ای چند است؟!

علی خلیفه شود پیرمرد بیغوله


یکی است در نظرش با حسن که فرزند است
ملاک او به رگ و ریشه نیست، از این رو؛
محمد بن ابوبکر آبرومند است
علی خلیفه شود شیوه ی حکومت او
برای عده ای از قوم ناخوشایند است
ستانده می شود آن رفته های بیت المال
ازین درخت اگر میوه ای کسی کنده است
اگر به پای کنیزانشان شده خلخال
اگر به گردن دوشیزگان گلوبند است
علی خلیفه شد آخر اگر چه دیر ولی
چقدر بر تنش این پیرهن برازنده است
کنون لباس خلافت چنان زنی باشد
که توبه کار شده، از گذشته شرمنده است
برادرم! به تریج قبات برنخورد
که ناگزیر زبان قصیده برّنده است
اگرچه روی زبان زبیر تبریک است
اگرچه بر لب امثال طلحه لبخند است
اگرچه دور و بر او صحابه جمع شدند
ولیکن از دلشان باخبر خداوند است

حمیدرضا برقعی

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:07 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

یک اتفاق ساده مرا بی‌قرار کرد
یک اتفاق ساده مرا بی‌قرار کرد

باید نشست و یک غزل تازه کار کرد

در کوچه می‌گذشتم و پایم به سنگ خورد

سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد

از ذهن من گذشت که با سنگ می‌شود

آیا چه کارها که در این روزگار کرد

با سنگ می‌شود جلوی سیل را گرفت

طغیان رودهای روان را مهار کرد

یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت

بی‌سرپناه‌ها همه را خانه‌دار کرد

یا می‌شود که نام کسی را بر آن نوشت

با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد

یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت

زد شیشه‌ای شکست و دوید و فرار کرد

با سنگ مفت می‌شود اصلا به لطف بخت

گنجشک‌های مفت زیادی شکار کرد

یا می‌شود که سنگ کسی را به سینه زد

جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد

یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را

در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد

ناگاه بی‌مقدمه آمد به حرف، سنگ

این گونه گفت و سخت مرا بی‌قرار کرد:

تنها به یک جوان فلسطینی‌ام بده

با من ببین که می‌شود آنگه چه کار کرد!
علی فردوسی

عمو علی سه‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:07 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

پابند کفشهای سیاه سفر نشو
پابند کفشهای سیاه سفر نشو

یا دست کم بخاط من دیرتر برو

دارم نگاه می کنم و حرص می خورم

امشب قشنگ تر شده ای – بیشتر نشو

کاری نکن که بشکنی امـ…ا شکسته ای

حالا شکستنی ترم از شاخه های مو

موضوع را عوض بکنیم از خودت بگو –

به به مبارک است :دل خوش – لباس نو

دارند سور وسات عروسی می آورند

از کوچه های سرد به آغوش گرم تو

×××

هی پا به پا نکن که بگویم سفر به خیر

مجبور نیستی که بمانی …

ولی نرو

مهدی فرجی

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:28 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

چرا توی این صورتکهاتون بوس نداره

بخاطر مساعل امنیتی گفتم بلاگ اسکای حذفش کنه

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:28 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

آمد از راه و کشیده است عبا را به سرش

وای از سینۀ سوزان و دل شعله ورش

همچو شمعی که بسوزد ز شرر آب شود

آب کرد آتش آن زهر ز پا تا به سرش

حجره اش بسکه غم انگیز و ملال آور بود

گرد غم بود که می ریخت ز دیوار و درش

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:27 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

شما آمدید نظرات رفت بالا پست جدید گذاشتم

خوشحالم
الان میــــــــــــــــــــــــــام

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:27 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

قامت سرو در آن کوچه بهم ریخته بود

زهر انگار ز سر تا به قدم ریخته بود

هر قدم، زیر لبش نالهٔ یا زهرا داشت

دردها بود که بر زانوی خَم ریخته بود

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:16 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

در اروپا دخترابیرون میرن باکمی آرایش، درایران آرایش بیرون میره باکمی دختر!

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:07 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

دختره ترم اول کارتشو جا گذاشته مامور جلوی در گفت خانوم کارتتون؟
دختر:ای وای من کارتمو جا گذاشتمو الانم یه کلاس مهم دارم اگه بشه اجازه بدین برم داخل!گفت :اینجوری که نمیشه یه کارت کتابخونه ای چیزی که نشون بده شما مال اینجایی! دختره بعد از کلی فکر میگه : من هیچکدومه اینا رو ندارم آخه من نوام

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:07 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام خوبید؟

ممنون از حضور و لطفت

سلام عمو
خواهش وظیفست

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:06 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

السلام علیک یا امام الرئوف!

سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.

امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.

سلام بر تو ای خورشید تابان خراسان که تمام انگورها، مرثیه خوان واپسین لحظات توانَد.

سلام بر تو ای عصمت هشتم! کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

ای امام الرئوف! همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مى دهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.

عمو علی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 03:06 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

بر در دوست به امید پناه آمده ایم‎

همره خیل غم و حسرت و آه آمده ایم‎

چون ندیدیم پناهى به همه مُلک جهان

لاجرم سوى رضا بهر پناه آمده ایم

امروز که سر بر حرمت می آیم

انگار تمام عشق کامل شده است

ای ضامن آهو ! به غریبی سوگند

دل کندن از این ضریح مشکل شده است

هر چند حال و روز زمین و زمان بد است

یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای

آنجا برای عشق شروعی مجدد است

زائری بارانی ام آقا به دادم می رسی؟

بی پناهم، خسته ام، تنها ، به دادم می رسی؟

گر چه آهو نیستم اما پر از دلتنگیم

ضامن چشمان آهوها به دادم می رسی؟

من دخیل التماسم را به چشمت بسته ام

هشتمین دردانه زهرا به دادم می رسی

عمو علی جمعه 26 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 04:11 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

حسرتی بیکرانه...
مجویید در من زشادی نشانه

من و تا ابد این غم جاودانه

من ان قصه تلخ درد افرینم

که دیگر نپرسند از من نشانه

نجوید مرا چشم افسانه جویی

نگوید مرا قصه گوی زمانه

من ان مرغ غمگین تنها نشینم

که دیگر ندارم هوای ترانه

ربودند جفت مرا از کنارم

شکستند بال مرا بی بهانه

من ان تک درختم که دژخیم پاییز

چنان کوفته بر تنم تازیانه

که خفتست در من فروغ جوانی

که مردست در من امید جوانه

نه دست بهاری نوازد تنم را

نه مرغی به شاخم کند اشیانه

من ان بیکران کویرم که در من

نیفشانده جز دست اندوه دانه

چه میپرسی از قصه غصه هایم؟

که از من تورا خود همین بس فسانه

که من دشت خشکم که در من غنودست

کران تا کران حسرتی بی کرانه



حسین منزوی

عمو علی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:18 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام شادی عزیز

متأسفانه بلاگفا دیوووووووووووووووونه است

سلام ازماست عمو

عمو علی چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:17 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

نمانده فاصله از چشم های تو تا من
ببین تو خیره در آیینه ام شدی یا من
به لطف چشم تو فصل پرنده نزدیک است
به چشم شاعر چشم انتظار،حتی من
برای دیدن زیباترین منظره ها
همیشه نوبت همسایه بود ، حالا من
چه چشمهای قشنگی ! خدا به خیر کند
دچار این همه زیبایی تو تنها من
شروع وسوسه در ذهن خام آدم : تو
نیازمند همین حیله های حوا : من
به اوج بوسه و لبخند و شعر خواهی رفت
تو می روی و خدا شاهد است اما من
فقط سلام مرا پاسخی مطمئن ترباش
جواب مساله ی عشق و نان و گل با من

عمو علی سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:26 ب.ظ

سلام شادی جان

ممنون از حضور پر مهرت

سلام عمو
خواهش وظیفست

هنرمند دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 12:37 ب.ظ http://www.honar5556.blogfa.com

سلام دوست بزرگوارم
بیشتر مناطق اینجا ویران شده و جای بسی تاسف است که سیما فقط بسنده کرده به تکرار تصاویرقبلی
اما امار کشته هاو زخمی هابسیاربالااست
ازدیشب آواره مناطق دور ازشهر شدیم
نیاز مند کمک فوری شما دوستان عزیز هستیم[گریه][گریه][گریه][گریه][گریه]

سلام دوست عزیز
حالتون چطوره؟
مصیبت وارده بسیاربزرگ وغم انگیز بود
یه گروه از اقوام با کمک های مردمی اعزام شدن به منطقه ی شما
خدا به بازماندگان حادثه صبر بده

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:31 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

تو خنده کنان رسیدی از راه سفر
آسمان هم شادمان کرد به روی تو نظر

همچو مهتاب خدا به زلف شب تابیدی
از تولدت تو بود درخت عشق داد ثمر

خشک شد چشمک آن ستاره از دیدن تو
خورشید هم ناله کنان رفت از آسمان به در

تو با بهار آمدی و فروردین پرشور شد
به زمین و آسمان داد بهاری را خبر

آسمان شب با بودن تو حس عجیبی دارد
کاش یلدا بزند دیر برسد وقت سحر


* هوشنگ موسوی * [گل]

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:20 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

هلا ، روز و شب فانی چشم تو
دلم شد چراغانی چشم تو

به مهمان شراب عطش می دهد
شگفت است مهمانی چشم تو

بنا را بر اصل خماری نهاد
ز روز ازل بانی چشم تو

پر از مثنوی های رندانه است
شب شعر عرفانی چشم تو

تویی قطب روحانی جان من
منم سالک فانی چشم تو

دلم نیمه شب ها قدم می زند
در آفاق بارانی چشم تو

شفا می دهد آشکارا به دل
اشارت پنهانی چشم تو

هلا توشه راه دریا دلان
مفاهیم طوفانی چشم تو

مرا جذب آیین آیینه کرد
کرامات نورانی چشم تو

از این پس مرید نگاه توام
به آیات قرآنی چشم تو



سید حسن حسینی صحیح است

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:18 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

بیا عاشقی را رعایت کنیم
ز یاران عاشق حکایت کنیم

از آن ها که خونین سفر کرده اند
سفر بر مدار خطر کرده اند

از آن ها که خورشید فریادشان
دمید از گلوی سحر زادشان

غبار تغافل ز جانها زدود
هشیواری عشقبازان فزود

عزای کهنسال را عید کرد
شب تیره را غرق خورشید کرد

حکایت کنیم از تباری شگفت
که کوبید درهم، حصاری شگفت

از آن ها که پیمانه «لا» زدند
دل عاشقی را به دریا زدند

ببین خانقاه شهیدان عشق
صف عارفان غزلخوان عشق

چه جانانه چرخ جنون می زنند
دف عشق با دست خون می زنند

سر عارفان سرفشان دیدشان
که از خون دل خرقه بخشیدشان

به رقصی که بی پا و سر می کنند
چنین نغمه عشق سر می کنند:

«هلا منکر جان و جانان ما
بزن زخم انکار بر جان ما

اگر دشنه آذین کنی گرده مان
نبینی تو هرگز دل آزرده مان

بزن زخم، این مرهم عاشق است
که بی زخم مردن غم عاشق است

بیار آتش کینه نمرود وار
خلیلیم! ما را به آتش سپار

در این عرصه با یار بودن خوش است
به رسم شهیدان سرودن خوش است

بیا در خدا خویش را گم کنیم
به رسم شهیدان تکلم کنیم

مگو سوخت جان من از فرط عشق
خموشی است هان! اولین شرط عشق

بیا اولین شرط را تن دهیم
بیا تن به از خود گذشتن دهیم

ببین لاله هایی که در باغ ماست
خموشند و فریادشان تا خداست

چو فریاد با حلق جان می کشند
تن از خاک تا لامکان می کشند

سزد عاشقان را در این روزگار
سکوتی از این گونه فریادوار

بیا با گل لاله بیعت کنیم
که آلاله ها را حمایت کنیم

حمایت ز گل ها گل افشاندن است
همآواز با باغبان خواندن است



سید حسین حسینی

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:12 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

نشانی تونو ننویسید ببینید چه جوریه؟

چشم

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:11 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام

بلاگفا دیوونه است


من نظرات باز گذاشتم هر کسی که پیام می گذاره

همون موقع ثبت بشه چون برخی ها می گفتند کامنت

می گذارند نمی رسه. من هم برای بقیه دوستان

می گذاشتم نمی رسید. معلومه بلاگفا مشکل داره

آره چند تای اول خوب رسید خیلی راحت بعد کد قبول نکرد
الان بازم امتحان میکنم

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 02:10 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت
سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 01:41 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو
خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام
خواجه! به هیچ‌کس مده بندهٔ زر خریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟
باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصهٔ ناشنیده را

** ملک الشعرای بهار **

چرا نمیتونم نظر بزارم براتون
کد تایید رو میگه اشتباست

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 01:40 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

گیلکی

اگه روراس بیبی دونیا تی جایه
تیره کیشمیش نخود موشکیل گوشایه
تی سر دوشمندِ سایه جیر نیبه سبز
بکفته دارِ گول لانتی کولایه
---------------------------------------------------------------------------------------------------
برگردان فارسی
اگر صادق باشی...

اگر صادق باشی همه ی دنیا از آن توست
و حتا کشمش نخود برایت مشکل گشاست
هیچگاه سرت در زیر سایه دشمن سبز نمی شود
زیرا گُل درخت افتاده قارچ است

شیون فومنی

عمو علی جمعه 19 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 01:39 ب.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

خواب آشفته

رو به تهران که می خوابم خواب گیلان را می بینم
چشمم را می بندم و گرفتاری آن سامان را می بینم

همسرم را در شهر غربت خواب می بینم که بمن می گوید
آخر روزی خواب مرگت را کنار آتش خواهم دید

او می گوید همسایه ما آپارتمان سه طبقه ساخته
در عوض در خانه ی مردم من شاهد دروغ تو هستم

می گوید کلاهت پشم ندارد و مشتگی ات خنده دار است
تنها صدای سُرخوردن کفشِ بخوابت را می بینم

او می گوید میدانم چاقوی زنگاربسته ات سرِ سگ را هم نخواهد بُرید
تنها سائیدنش را روی سنگها می بینم

او می گوید رفتی و درس خواندی و نگفتی چیز بفروشی
تا من هم شاهد چاپیدنت در بازار باشم

به او می گویم آخر ای زن در خواب هم مرا راحت نمیگذاری؟
دلم بهم می خورد وقتی تو لا کتاب را می بینم

می ترسم دیوانه شوم اینطور که شب در خوابم
مثل تو آدم کلّه خراب را می بینم

همه با شوهر خود گل می گویند و گُل می شنوند
من فقط سائیدن (گردوی) ترا می بینم (برای فسنجان)

نشسته ای و برای سر قبرم برنج آرد می کنی
در خانه ی مرده شوی آسیاب دستی ترا می بینم

دلم از غصه مثل آبکشی می شود
وقتی که جوراب پای خود را سوراخ سوراخ می بینم

در طول روز در حیاط خانه ای و بمن نگاهی نداری
بیشتر از تو در کنارم قاب عکست را می بینم

یک روز خانه تکانی داری و یک روز شستن کثافت
خسته ام از بسکه تلاش ترا می بینم

لباس پشمی روستائی من چرکین است و بوی دود می دهد
امّا در گلاب پاش تو گلاب مکّه را می بینم

من با سیلی صورتم را سرخ نگاه می دارم
امّا در عوض تو صفرایت بجوش می آید

روزی صدبار می نشینم و برای عزرائیل نامه می نویسم
چشم انتظارم چه وقت جوابش بدستم می رسد

در خواب گرم هستم که مسافرخانه چی صدایم می کند
بر می خیزم رختخوابم غرق در عرق است

هردم به شیطان لعنت می فرستم و به خود می گویم
پس چه وقت احمدگوراب آبادی نازنینم را خواهم دید؟

من که ماشین ندارم روی برترک موتورچی ها سوار می شوم
آنها میرانند در جاده ی گشت آبادی شکارگوراب را می بینم

از همان راه برمی گردم ودر آبادی کلرم بمنزل دوستم فتاحی می روم
و در داخل ظرف گِلی او روی طاقچه اربادوشاب (شیره میوه جنگلی) را می بینم

فرداهم در هال چوبی خانه برصندلی چوبی می ایستم
و چرا کردن گاوهای دشت را تماشا می کنم

در شبهای مهتابی جلوتر از چارودار ...
بخار نفس قاطران ماسوله را نگاه می کنم

فانوسم را در شب صحرای آبادی قلعه گُل می گردانم
تا در باغ کاهو حلزون و آب دزدک را ببینم

در روزی که برای مردگان خیرات خواهند داد به قبرستان چهارباغ (واقع در فومن) خواهم رفت
و نان و حلوا قسمت خواهم کرد تا صوابی دیده باشم

من که باور نمی کنم اگر عمر وفائی داشت به
آبادی (آغورکله ی) فومن نزد آقاشیخ ترا خواهم رفت

در روزهای آفتابی وقتی برای شُستن حصیر به شهرِبجار محله ی فومن میروند
من معصومه ماهرخ و ممتاز و رباب را خواهم دید

دلم چونان ابرگرفته هوای گریه دارد
و هر دم زیرپایم رودخانه ایست

یعنی می شود هوای کودکی روزی بسرم بزند
و من در سه شنبه بازار فومن آب آلبالو ببینم؟

آیا می شود در قهوه خانه خورشیدی بر صندلی
بر صندلی کوچک چوبی تابستان برف و دوشابِ(معجون برف و شیره میوه جنگلی) شیخ علی را میل کنم؟

بی آنکه اکنون طمع کرده باشی ... یک شکم سیر
از حلوای کُنجدی فومن که باب دل من است بخورم؟

مراسمی چون دعوت از عروس و داماد و شب هفت بچه و مراسم بیرون آمدن دندان بچه و ختنه
آه می شود دوباره آداب عروسی روستائیان را ببینم ...؟

در پشت پنجره نان خشک تهران را سق میزنم (می خورم)
در حالیکه نظاره گر انبوه دودکباب در خیابانم

شیون من که شکرخدا شبها گرسنه می خوابم
پس چگونه است که (در تهران) خواب آشفته ی گیلان را می بینم؟

شیون فومنی

عمو علی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:25 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

سلام و درود بر هشمهری عزیز و گرامی

و تشکر از حضور پر مهرت

سلام برشما عموی مهربان

عمو علی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:24 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

صبر سنگ

روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من دیوانه عاصی
در درونم هایهو می کرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو می کرد
در درونم راه میپیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
می شنیدم نیمه شب در خواب
هایهای گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین می خواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی
در میان گریه می نالید
دوستش دارم نمی دانی
بانگ او آن بانگ لرزان بود
کز جهانی دور بر میخاست
لیک درمن تا که می پیچید
مرده ای از گور بر می خاست
مرده ای کز پیکرش می ریخت
عطر شور انگیز شب بوها
قلب من در سینه می لرزید
مثل قلب بچه آهو ها
در سیاهی پیش می آمد
جسمش از ذرات ظلمت بود
چون به من نزدیکتر میشد
ورطه تاریک لذت بود
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویاها
زورق اندیشه ام آرام
می گذشت از مرز دنیا ها
باز تصویری غبار آلود
زان شب کوچک ‚ شب میعاد
زان اطاق ساکت سرشار
از سعادت های بی بنیاد
در سیاهی دستهای من
می شکفت از حس دستانش
شکل سرگردانی من بود
بوی غم می داد چشمانش
ریشه هامان در سیاهی ها
قلب هامان میوه های نور
یکدیگر را سیر میکردیم
با بهار باغهای دور
می نشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویا ها
زورق اندیشه ام آرام
میگذشت از مرز دنیا ها
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن مغرور سر سخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم ؟
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم

فروغ [گل]

عمو علی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1396 ساعت 11:16 ق.ظ http://akbarforghani.blogfa.com/

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟

سهراب سپهری [گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد