عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است

عاشقانه های رز آبی

استفاده از تصاویر حاوی اشعار "رضا رز آبی" ؛ بدون اجازه ناشر شرعا حرام است



تـوو  زنـدگـی  گـاهـی  بـه  جـایـی  مـیـرسـی


کـه تـازه  مـیـفـهـمـی،


چـه خـوشـبـخـتـنـد کـسـانـی کـه


دچـار آلـزایـمـر هـسـتـنـد





پرسشِ سبز . . .

لحظه ، تاب نمی آورد


دقیقه را


تـو ؛


هفته را مــاه می کنی . . !

  

      "داریوش پارسا"







خسته تر از دیروزم

اما

یک بوسه تا برگشت بِ دنیای تو کافی ست

چِ کسی می داند رعشه های گاه و بیگاه ِ من

از جنون رابطه ای ست

کِ

مستی اش نمی پرد

محکمتر در آغوشم بگیر

مست ِ بوسه ام کن

حریص ِعاشقانه های توام



           "داریوش پارسا"

تا آخرِ قصه . . .


عصری پاییزی

من و پنجره و صدایِ پایِ تـ ـو

لـ ـبـ ـخـ ـنـ ـدی که قلبم را نشانه گرفت

و چـ ـشـ ـمـ ـهـ ـایـ ـی که فریاد میزد:

میدانم عاشقم میشوی . . .

این

نقطه یِ پایانِ کودکیهایِ من بود . . .






هر سفر را

ره توشه ای لازم است

و برایِ سفر از تو

کوله بارم را پر می کنم از

یادِ تو و دلبستگی هایم

و چنان سنگین است که

پایم نمی رود،

به سنگفرش کوچه می چسبد

سایه ام کش می آید

دلم جا می ماند

دیگه شعری نمیگم . . .



خیالت

به هیچ رنگی شبیه نیست

اما ؛ من

می خواهم تو را سرخ ببافم

همرنگ شقایق ها

در دشتی وسیع

که هر لحظه

دستخوش داغی تازه است ...



" زهره سایه "





مثل گنجشک کوچکی هستم

خسته از حوضهای نقاشی؛

می‌شود آسمان من باشی؟



"نیلوفر جهانگیر"

ماهی قرمز . . .


مرا از دور تماشا کن


من از نزدیک غمگینم




هزار سال بعد از مرگم

جریانی در سطح زمین

چلچله ها را به آواز وا میدارد

جریانی شبیه ما

چیزی شبیه خاطره



"ع.صادقی پری"


تقدیم به گل باغ اهورا . . .


از تمــاҐ زنـבگـے פֿــُـــــבا را פֿــواستــҐ و از פֿــُــــבا تـــــــو را و בیگــر ـهیــــــچ








نگاهم اما

گاهی حرف میزند

گاهی فریاد میکشد

و من همیشه به دنبال کسی میگردم

که بفهمد یک نگاه خسته

چه می خواهد بگوید ؟ . . .

بغض غریب . . .


دیر که جواب میدهی نگران می شوم ...


می گویند نگرانی ، عشق نیست !


چند روز که صدای خنده هایت را نمی شنوم دلتنگ می شوم ...


می گویند دلتنگی ، عشق نیست !


به بودنت،به عاشقانه هایت عادت کرده ام ...


می گویند عادت عشق نیست !


و من هنوز حیرانم از این همه که درگیرم با تو


که می گویند عشق نیست !


تو بگو عشق هست ؟ یا عشق نیست ؟





در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم . . .


در "دلم" دلتنگی ام را ،


در "سکوتم" حرف های نگفته ام را ،


در "لبخندم" غصه هایم را ،


دل من ، چه خردسال است !!!


ساده می نگرد ! ساده می خندد ! ساده می پوشد !


دل من


از تبار دیوارهای کاهگلی است !


ساده می افتد ! ساده می شکند ! ساده می میرد !


ساده . . .