انسان هر از گاهی میرود فقط میخواهد دور باشد، شده برای لحظاتی در جای کنونی نباشد مقصد اهمیتی ندارد حتی شده بعد از زدن یک دور دوباره برگردد؛ اما زمانی است آدمی میرود که به مقصد برسد آن زمان است عجله میکند که زودتر برسد حتی شده کفش اشتباهی بپوشد چون صرفا زودتر رسیدن اهمیت دارد ولی چه بسا آن دور دستا هیچ مقصدی نباشد بدتر از آن زخم آن کفشی است که با عجله پوشیده است تا زودتر به مقصد برسد.انسان است دیگر همیشه آزمون و خطا دارد ؛ اما آزموده را آزمودن خطاست ، مهم این است دگر نباید در آن مسیر خطا کرد و یا حداقل نباید عجله کرد که زخمی شود، چون با اندکی صبر و تامل می توان کفشی پوشید که اندازه پای آدمی باشد .
برچسبها: انسان, آدمی, کفش, زخمی
روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی بزرگ با درختان میوه رنگارنگ داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت و همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند. روزی همسایه حسود یک سطل را پر از زباله کرد و کنار خانه همسایه اش گذاشت، چون مطمئن بود ریختن آشغال همسایه اش را آزار می دهد و با اشتیاق منتظر داد و بیداد همسایه نشست.
از آنطرف، همسایه خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. او هم سطل را تمیز کرد، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد و برای همسایه برد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. اما وقتی در را باز کرد، یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده دید که رویش یک یادداشت بود: "هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد، امیدوارم از میوه ها لذت ببری، دوست من"
برچسبها: دو همسایه, میوه, آشغال, سطل
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد، او پس از اینکه جواب تلفن را داد. بلافاصله لباس هایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود.
به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟
مگر نمی دانی زندگی پسر من در خطر است، مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت: متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.
پدر با عصبانیت گفت: آرام باشم؟
اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده می گویم (( از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم)).
شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است، پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد، برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه، ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا.
پدر زمزمه کرد: نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.
عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد: خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد. بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالی که بیمارستان را ترک می کرد، گفت: اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.
پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: چرا او این قدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار در حالی که اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد. با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.
نکته!
بزرگترین خطایی که خصوصا در عصبانیت می توانیم مرتکب شویم، پیش قضاوتی در مورد کسانی است که اصلا از شرایط روحی و زندگی آنان هیچ اطلاع درستی نداریم.
برچسبها: دکتر پرستار, بیمارستان, تکبر, مرگ و زندگی
در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند.
میگویند خارپشت ها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند و بدین ترتیب همدیگر را حفظ کنند.
وقتی نزدیکتر به هم بودند گرمتر میشدند؛ ولی خارهایشان یکدیگر را زخمی میکرد. بخاطر همین تصمیم گرفتند از هم دور شوند ولی از سرما یخ زده می مردند.
از اینرو مجبور بودند یا خارهای دوستان را تحمل کنند، یا نسلشان منقرض شود. پس دریافتند که بهتر است باز گردند و گرد هم آیند و آموختند که: با زخم کوچکی که همزیستی با کسان بسیار نزدیک به وجود میآورد زندگی کنند، چون گرمای وجود دیگری مهمتر است.
این چنین توانستند زنده بمانند.
بهترین رابطه این نیست که اشخاص بی عیب و نقص را گرد هم می آورد بلکه آن است هر کسی با دیگری ارتباط قلبی عمیق داشته باشد و فرد بیاموزد با معایب دیگران کنار آید و خوبی های آنان را تحسین نماید.
برچسبها: یونس ایوبی, ارتباط قلبی, عیب و نقص ومعایب, دور هم
.: Weblog Themes By Pichak :.