دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥ فرض کن به عکاس بگویم تارهای سپید را سیاه کند و چین و چروک را ماست مالی و حتی از آن خنده ها که دوست داری برایم بکارد باز هم از نگاهم پیداست چقدر به نبودنت · خیره مانده ام . .
کی توی قلبت جای من اومد اسممو از تو خاطر تو برد...
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
بودنت را دوســــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم.... وقتی مـــــــــــــــرا دربر میگیری .... و به آغوشــــــــــــت ســــــفت مرا می فشـــــــــــــــاری... وادارم مــــــــــی کنی که... به هیچ چیز و هیچ کس فکر نـــــــــــــــــــــکنم .... جز تـــــــــــــــــــــــــو....!
عشــــق یعنـــــــی: وقتـــی نیستش به یادشـــی و می خوای باهــــاش باشـــی وقتـــی باهاشـــی همــش می خوای نگـــاش کنـــــی وقتـــی نگـــاش میکنی دوستــــ داری از تـــــه قلب شاد باشــــه و وقتـــی داری نگاش میکنــــــی و میفهمـــــی از تـــه قلبــــــ خوشحالـــه عاشــق تـــــر میشـــــی...
اگر موفق شدید به کســـــــــــــــــــــــــــی خیانت کنید، آن شخص را احمق فرض نکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــید. بلکــــــــــــــــــــــــــــه بدانید او خیلی بیشتر از انچه لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده استــــــــــــــــــــــــــــ.
از زندگی از این همه تکرار خسته ام از های و هوی کوچه و بازار خسته ام دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم آه! آه! کزین حصار دل آزار خسته ام بیزارم از خموشی تقویم روی میز وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام از او که گفت یار تو هستم ولی نبود از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید از حال من مپرس که بسیار خسته ام
تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغی در ان نیست
تنهایی را دوست دارم چون تجربه کرده ام
تنهایی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهایی را دوست دارم چون در کلبه ای تنها ی ام
در انتظار خواهم گریست وانتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥
فرض کن
به عکاس بگویم
تارهای سپید را سیاه کند
و چین و چروک را ماست مالی
و حتی از آن خنده ها که دوست داری برایم بکارد
باز هم از نگاهم پیداست چقدر به نبودنت · خیره مانده ام . .
کی توی قلبت جای من اومد اسممو از تو خاطر تو برد...
♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥=♥
دلم خوش بود :
اگرچه دستانش در دستانم نیست ، دلش که با من است !!!
وقتی دلش با من است یعنی تمام او از آن من است …
اما حالا نه دستانش در دستانم هست نه دلش با من !
چقدر سخت است تحمل اینکه به یکباره تهی شوی از او …
---------------------
اگر دروغ رنگ داشت
هر روز شاید
ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست
و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت
عاشقان سکوت شب را ویران می کردند
اگر به راستی خواستن توانستن بود
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند
همیشه می توانستند تنها نباشند
شما را به ابهت زمستان سوگند
در برف آهسته گام بردارید
شاید...
شاید چشمی پشیمان ردپایم را دنبال کند
همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد
همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد
همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد
حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند
زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
✔ڪــاش اِنـْــســآن هــآ هـَمـــآن قَـــבْر ڪـہ ازَ اِرْتــِفــاع
مـــے تَرسَــــنـב ڪَمـــے هـَـمْ اَز پَــسْـتـــے هـَــرآس
בآشـتَـــنــב{!} :|►
.....................................................................................[گل]
دلم مےشڪـند زمانے ڪـہنیمـڪت هاے دو نفره ے پارڪ را مےبـینم . . . خیالے نیست !!!
بـہ خاطراتت تڪـیـہ مےدهم ؛
مےدانے عزیزم ، نبودنت را بسیار درد مےڪـشم . . . اما
فهمیده ام
ڪـہ باد با شمع خاموش ڪـارے ندارد
درد یعنے زندگے. . . !
دلم مےشڪـند زمانے ڪـہنیمـڪت هاے دو نفره ے پارڪ را مےبـینم . . . خیالے نیست !!!
بـہ خاطراتت تڪـیـہ مےدهم ؛
مےدانے عزیزم ، نبودنت را بسیار درد مےڪـشم . . . اما
فهمیده ام
ڪـہ باد با شمع خاموش ڪـارے ندارد
درد یعنے زندگے. . . !
بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است
و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی است که ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد
گمونم چشام ضعیف شده
.
لانـــه ات را ،
بـــر حبــابِ حــوصلــهء مـــردُمــان نـــساز !
تــــا ،
آوارهء بیحــــــوصـلگــی شــــان نـــــشوی !
خدای من خداییست که ....
اگر سرش فریاد کشیدم ؛
به جای اینکه با مشت به دهانم بزند ،
با انگشتان مهربانش نوازشم می کند ....
و می گوید : میدانم جز من کسی نداری ... !!!
من فقط دارم سعـے مـےکنم همرنگ جماعت شــوم
اما مـےشود کمے کمکم کنـےـد....
آے جماعتــــ ....!
شما دقیقآ چـﮧ رنگـے هستـےـد...؟؟!!
دِلـَم را ڪِـه مـُــرور مــے ڪـُنـــَـم
تـَــمامِ آن از آن تــُـوســـت
فَقــَط نـُقطِـه اے از آن خُـــودَم...
روے آن نقـُــطِه هــَـم
میـــخ مــے ڪُِــوبـَـم
و قـــاب عَڪـــسِ تُــ♥ــــو را مـــے اویـــزَم...
شِکایَتـ نمےکُنَم
اما آیـ ـآ واقِعاً یک بار شُده ِ کــ ه
دَر گُذر ِ همین همیشه ے ِ بے شَکیبــ
دَمےدِلـ ـواپَس ِ تَنهایے ِ دَستهآے ِ مَـ ـن شَوے ؟!
بودنت را دوســــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم....
وقتی مـــــــــــــــرا دربر میگیری ....
و به آغوشــــــــــــت ســــــفت مرا می فشـــــــــــــــاری...
وادارم مــــــــــی کنی که...
به هیچ چیز و هیچ کس فکر نـــــــــــــــــــــکنم ....
جز تـــــــــــــــــــــــــو....!
یه “دوستت دارم”هایی هم هست …میدونی دروغه ها …
ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه …!
اون نگاهی که گوشه اش یه قطره اشک برق میزنه
به اندازه ی تموم حرفای دنیا سنگینه . . .
عشــــق یعنـــــــی:
وقتـــی نیستش به یادشـــی و می خوای باهــــاش باشـــی
وقتـــی باهاشـــی همــش می خوای نگـــاش کنـــــی
وقتـــی نگـــاش میکنی دوستــــ داری از تـــــه قلب شاد باشــــه
و وقتـــی داری نگاش میکنــــــی
و میفهمـــــی از تـــه قلبــــــ خوشحالـــه عاشــق تـــــر میشـــــی...
تنـــهـا نشســتــه ام
چـــای مینــوشــم و بغــض میکنــم
هیچــکــس مـرا بــه یــاد نمــی آورد
ایــن همــه آدم روی کهکشـــان بــه ایــن بــزرگــی
و مـن حــتـی آرزوی یکــی نـبــودم ..
لُـغـت نـآمـہ هـآے בنیـآ رآ بـآیـב آتـش زב ...
جـلوے وآژه ے نَبـودטּ نوشـتـہ انـב
"عـבمـ حـضور شخصے یـآ چیـزے "
هـمـیــטּ !
چــقـבر نَبـوבטּ تــو رآ سـآבه فَرض مـے ڪنـنـב ...
گـاهـــے
اگــﮧ کُــل ِ دنیــــآ رو بــﮧ پــاتــــ بــریــزטּ
و
تــمــام ِ شــهــر زیــر ِ پــات بــاشــﮧ
تــو مــیــخواے کــﮧ بــﮧ آســمــوטּ زُلــ بــزنــے و
بــگــے :
مهــمــوטּ نــمــی خــواے
♛ هـَمـچـون سـآعــَت شنی شــده ام
کــه نــَفـــَس هـآی آخــَرش رآ مـیـزنـَد
و الـتـمـآس مـیـکــُنــَد یـکـی پـیـدآ شـَود وَ بـَرش گــردآنـد
مــَن هــَم ...
نه ...! !
لـُطــفـا بـَرم نـگــردآنـیـد ! ! !
بــُگـذاریــد تــمآم شــَوم...
❤. بـــــا تـــو از خـــاطره ها سرشــــارم .❤
❤. جشن نــــوروز تـــــو را کـــــم دارم .❤
❤. سال تحویــــل دلـــــم می گیرد .❤
❤. با تــــــو تا اخــــــر خــــــط بیدارم . . . .❤
اگر موفق شدید به کســـــــــــــــــــــــــــی خیانت کنید،
آن شخص را احمق فرض نکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــید.
بلکــــــــــــــــــــــــــــه بدانید او خیلی بیشتر از انچه
لیاقت داشته اید به شما اعتماد کرده استــــــــــــــــــــــــــــ.
تحمل کن ... ☀☀
روی هم که تلمبار شد ...☀☀
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست. ..!!☀☀
کم کم خودش بی حس میشود ....!☀☀
هـمـان هـا کـه بـدی هـیـچکـس را بـاور نـدارنـد
همـان ها کـه بـرای همه لبخند دارنـد
همـان هـا کـه همیـشـه هستـنـد ;
برای همـه هـستند آدم هـای ساده را
بایـد مـثل یـک تابـلـوی نـقاشـی ، ساعتها تماشا کـرد عمـرشـان کـوتـاه است . . .
آدم های ساده را دوست دارم بـوی نـاب آدم مـیدهـنـد .
عـــ ــ ــکس تـــــــو را
به سقفـــ آسمـان سنجاق میکنم
حال که ایــــن روزهـــا
از فرط دلتنـ ــ ـگی
چشمانم مدام رو به آسمان استــــ
بگذار تــو در قابـــ چشمانـم باشی !
آבم ـهـآ زوב پـشیمــآטּ مـےشـونـב
گـآهـے از گفتــﮧهـآیشـآטּ ، گـآهـے از نـگفتــﮧهـآیشـآטּ..
گـآهـے از گفتـטּ نـگفتـنـیهـآیشـآטּ ..
و گـآهـے همــ از نـگفتـטּ گفتـنـیهـآیشـآטּ...
انتظار دارند برقصـــم ،
در دنیایـــی که هیچ آهنگــی از آن ،
مــرا تحریــــک نمیکتد . . .
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد
همیشه تـــوها میروند و
من ها تنـــها می شوند . . .
اما این بـــار
من میـــروم و
تـــو با کسی دیگر
مـــا می شوی . . .
چرا ساکت نمی شویــــــ
صدای نفس هایتـــــــــــ
در آغوش او
از ایــن راه دور هم آزارم می دهــــد
لعنتـــــــــــــــی
آرامتر نفـــس نفــــس بزن
آغوش بعضی هــا …
علم را زیـر سوال می برد !
آنقدر آرامت می کند …
که هیـچ مُسکنی …
جــایش را نمی گیرد…
گـآهی سـَنگــدِل تـَریـن آدم دُنیـآ هـَم که بـآشی ،
یـک آن، یـآد کـَسی روی قـفـَسهـ سیـنهـ ات
ســَنگــینی میکــُنــَد
آنوقــت به طــور کـآملا غریزی،
نـَفــَس عمیـقی میکــِشی تـآ ســَنگ کـــوب نـَکـُنی...!
بـآز آمــבمــ..
بـﮧ جـآیــے ڪـﮧ تعلـقــ בآرمــ..
بـﮧ یـڪ اتـآقــ سیـآه ، پـر از פـرفـ ـهـآے לּــآگفتــﮧ
פֿـلـوتــ مـלּ و سیــگـ ـــآرمــ...
בوبـآره مـےלּـویسمــ از פـرفـ ـهـآیــے ڪـﮧ وآهمـﮧ בآرمــ..
یـڪ בلــ پـر از رویـآـهـآے وآهـــے..
ایـלּ بـآر تـלּـهــآتــر از همیـشــﮧ...
ایـטּ روزـها فَــهمیدَטּ
زَباטּ مـادَرے سَــخت شُـده استـ
قبلتَــرهـا وقتے میگفــتَند
בوستـ دارَم مَعنے فارسیــش ســاده ـبود
اما حـالا בوســت دارَم
هِــزار مَعنے مـُـפֿـتلف مــیده اِلّـا دوستـ داشتـטּ .
¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤
دلتنگی بــَـرآے تـــــــو … نــِمـیـدآنـم چـِـطـور مـیگـُذَرد …! امــآ بــــرآے مــن … اِنـْگــآر …
خَـنـجـَر بـَـر گـَلـویـَم گــُذاشـتـہ انـد … امــآ نـِمـیـ بُـرنـد …
¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤¤`•.❤
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آه! آه! کزین حصار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنها و دل گرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
פֿـــوبـ اَسـتـ ڪِــہ
َوقتـــے نفَسـتـ بآلـآ نِمــے آیـב
ڪَـســے حَرفهـ آے بُغـ ـضـ شـُده
בر گَلـویـتـ رآ
جآیـــے نِوشــتهـ بآشـ ـב
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است
כریـآ بـآشـ تـآ بعضــے ـهـآ
از بـآ تـو بـوכטּ لـذتــ ببـرنــכ
و بعضــےـهـآ ڪـﮧ لیـآقتـــ تـو رـآ
نـכآرنــכ
غـرقـ شـَونــכ
وقتی همه چیز روبراه است که امیدواری معنا ندارد
امید زمانی ارزشمند است که همه چیز در بدترین شرایط است
כریـآ بـآشـ تـآ بعضــے ـهـآ
از بـآ تـو بـوכטּ لـذتــ ببـرنــכ
و بعضــےـهـآ ڪـﮧ لیـآقتـــ تـو رـآ
نـכآرنــכ
غـرقـ شـَونــכ
سیــنـه ام آییـــنـه اســت !
بــــا غـــــباری از غــم !
تـــــو امّـــا ..
بــه لبــــخــندی ..
از ایــن آییـــنــه ..
بــِــــزُدای غـُـــــبــار …!
یک صندلی خالی کنار رویاهایم از آن توست ،
بنشینی یا بروی ، دوستت دارم !
. دِلــ❤ـم بـہ ڪـُـمـــــا رفـتـہ ،
بـــراے مـُـردنـش
دَسـت بِـہ دُعـــــــــا شــویـــد
بـــه من نگـــو سیگـــار نکشــــ ...
بپـــرس بـــرا کــدوم دردم سیگـــار میکشــم
اصلا بپــرس واســـه چــی سیگـــاری شـدم؟
مطمئـن بــاشــ اون مــوقــع خــودتـــ واســـم کبـریــتـــــ
مــی کشـــی...