دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
آرزوم بی تو محاله لحظه هام بی تو سواله بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره من نمی خوام تو خیالم بگمت عاشقت هستم دوست دارم که راستی راستی حس کنم تو رو دستم
فریبا
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1392 ساعت 07:32 ب.ظ
هرز نکن ثانیه های قفس را ، شتاب کن ! ناب ترین لحظه من که بسی خوشایندتر از پرواز است، رویای پرواز با تو است ... ! بیا در رویا غرق شویم
ساده برای خودم ... وقتی میـــروی حــواســت باشـد ... حتمـــا خدانگهــدار بگـــویی ... تا خــدا حواســش را بیشتــر به من بدهــد ... آخر میدانـــی! خـــــدا ... به هــوای تو مـــرا رهــا کــرده اســت ..
امشب شبی ست
که دریای دل
طوفانی ست
ناگفته هایم باشد
برای شبی دیگر با یک شور دیگر…
روزی فکر میکردم
اگر با غریبه ای او را ببینم
شهر را به اتش میکشم
ولی امروز
حاضر نیستم کبریتی روشن کنم
تا ببینم او کجاست...
مـن زانــو هـایـم را بــه آغـوش کــشیده
بـــودم...
وقتــی تــو بــرای آغــوش دیـگری...
زانــو زده بـودی
بین
این همـه خیــال
چــــــرا
بایــد
تــو
محــال
باشــی...!
درد دارد وقتــی مــی رود ،
همــه مــی گـوینـد دوستت نـداشت ،
و تــو نمــی تــوانــی ثـابت کنــی
کــه هــر شب
بـا عاشقـــانه هــایــش خـوابت مــی کـــرد ،
خــواب یــــــا خـــام ، چـــه فــرقـــی مــی کنــد.
مـن هنــوز هـم عـاشقــم آنقـدر کــه مـی تـوانـم
هــر شـب بـدون آنکــه خـوابـم بگیــرد
از اول تــا آخـــر بـــی وفـــــــایی هــایـت را بشمــارم
و دسـتِ آخـــر همــه را فــرامــوش کنــم
تو
+
خاطراتـت
+
چـشـمانـت
+
دسـتانـت
+
لـبـخندت
+
اشـکـت ….
چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟!
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم …
تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف….
کاش کسی جایی منتظرم بود...
دلم سفرمیخواهد...،
نه برای رسیدن به جایی؛
فقط برای رفتن....
وقتی عطر تنت را میخواهم ،
به باد هم التماس میکنم ،
خدا که جای خود دارد
بیـــا هــردو باشیـم
تـا نقض کنیــم برای همیــشه
یکــی بود ، یکــی نبــود قصــّه را ...
هـــــیــــس !
به ســـــــایه ات بــــــــــــــــگو آهــــــــــــــسته رد شـــــــــــــــود !
دلــــــــــــم تــازه آرام گــــــــرفتــــــه ...
حجــمِ خــالــی " تــــو "را
حجـــمِ " هیـچ کـس " پُر نمـی کنــد!
حــالا هـــی بگـــو " دوستـــان بــه جــایِ مــا "
میـدونی بن بست زنـدگی کـجـاست ؟
جــایــی کـه
نـه حـــق خــواسـتن داری
نـه تــوانــایـی فـــرامــوش کـــردن
زبان مشترکی داریم
با این همه
یکدیگر را نمی فهمیم
زبان مشترکی داریم
با این همه
یکدیگر را نمی فهمیم
می خواهم گریه کنم!
وقتی که زبانت می گیرد
و مرا- لحظه ای- "شما" خطاب می کنی
"من"فاصله "شما"را با "تو"
چگونه باید پر کنم؟
صــبر
هیـــچ وقــــت
انتــخاب نــیســت
اجبــار اســت...اجــبـــار..
مـــن از یــــــــــــادت نمـیکاهـــم
تــــــــــــو را هر لحظه چــــــــــــون احساس نیــــــــــــما
چــــــــــــشم در راهــــــــــــم…
دل درد گــرفـتـه ام
از بـس فـنــجـان هـای قــهوه را سـر کـشــیده ام،
و تـــو...
ته هـیـچـــــکدام نـبــودی...
گاهی آنقدر بد می شکنم
که
جز بیرون انداختنم
راه دیگری نیست...
روحــــــــــــــــم بـاکــــــــــره بــــــود!!!
ایـن غــــــم هــا و نگــــــــــــرانـی هــا
فــــــرزنـــد نـــامــشروع
خـــوابیــدن بـــا خیــــــــــال تــوســـــت
روحــــــــــــــــم بـاکــــــــــره بــــــود!!!
ایـن غــــــم هــا و نگــــــــــــرانـی هــا
فــــــرزنـــد نـــامــشروع
خـــوابیــدن بـــا خیــــــــــال تــوســـــت
نمی دانــم …
چــرا بیــن ایــن همــه آدم
پــیــله کــرده امــ بــه تــو …
شــاید فــقط با تــو پــروانــه می شـــوم …
وقتی تو نیستی ،
نگاهم حوصله نمی کند
پایش را از چشمم بیرون بگذارد. . . !
عـــــزیــــزِ دلــــــــم
هنــوز وقتــی آسمــانِ دلـــم ابـریست
لمسِ سبکِ دستـانِ مهـربانت را رویِ موها یـــم حـس میکنـــم...
تـو هنـــوز بـا تمـــومِ نبــودنت
تنهـــا پنــاهگـــاهِ مـــــن از ایـن آدمهـــایــــــی
بدون سیب
کاشف جاذبه می شدم
تنهـا اگــــر:
من و تـو و نگاهـــــــــــــــــــــــــــــــــــت
قبل از نیــوتن بــودیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
حـقـیـقـت دارد !
کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی
تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه
بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !
آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!
دقایقی در زندگی هستندکه دلت برای کسی
آنقدر تنگ میشود که میخواهی اورا از رؤیاهایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی
بغلش کنی
هــر آدمـی کــه مـــیـرود
یــک روز .. یــک جـایـی
بــه یـک هــوایــی
بـــرمیـــگـردد !
همــیشه یـک چـــیـزی ، بـــرای ِ جــامــانــدن هــست !
حتّــی
یــک خـــاطـــره
.
نباشی؛
برای ِ من هیچ اتفاقی نمیافتد!
فقط گاهی موهایِ صورتم سفید میشود
گاهی موهایِ سَرم می ریزد . .
نیامدی و سال ها نظر به جاده دوختم * بیا ببین که بی تو من چه عاشقانه سوختم
شادی و امید روان آدمی را می پرورد گر چه تن رنجور و زخمی باشد
سلوم آجی
امروز پیدا نبودی؟
دلم واست تنگید
سلام مهرنوش جون

شرمنده نرسیدم بیام پیشت
الان میام خانومی
آرزوم بی تو محاله لحظه هام بی تو سواله
بی تو مقصد خیلی دوره راه عشقم بی عبوره
من نمی خوام تو خیالم بگمت عاشقت هستم
دوست دارم که راستی راستی حس کنم تو رو دستم
هرز نکن ثانیه های قفس را ،
شتاب کن !
ناب ترین لحظه من که بسی خوشایندتر از پرواز است،
رویای پرواز با تو است ... !
بیا در رویا غرق شویم
گفت : عاشقی مرد ، بیا به یادش لحظه ای سکوت کنیم .
گفتم : اگر بخواهیم برای عاشقان سکوت کنیم ، باید عمری را ساکت باشیم ...
نیمکت کهنه باغ
خاطرات دورش را
در اولین بارش زمستانی
از ذهن پاک کرده است
خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم
خاطره آوازهایی را که هرگز نخوانده بودی
ساده برای خودم ...
وقتی میـــروی حــواســت باشـد ...
حتمـــا خدانگهــدار بگـــویی ...
تا خــدا حواســش را بیشتــر به من بدهــد ...
آخر میدانـــی!
خـــــدا ...
به هــوای تو مـــرا رهــا کــرده اســت ..
هٍــــی آدم ها...
باور کنیــــد می خواهــــم از شمــــا دورترین بمانــم...
نــــزدیک کـــه می شوید،
ســــردی ِ عاطفــــه هایتـــان،
وجـــــودم را می لرزاند...
محـــــضٍ رضای ِ خــــدا...
دور بمــــــانـــید...
وش به حالتان پرندها
خیالهایتان
بوی خستگی نمیدهد
مثل ماپرنده های ساعتی،التهاب روزوسالهایتان
بوی خستگی نمیدهد
روی سیم برق هم که میروید
اصل اول کتابتان پرنده بودن است
حرف ها،جوابها،سوال هایتان
بوی خستگی نمیدهد
حرف هایتان
بوی نان تازه وپنیروپونه میدهد
خوش به حالتان که شوروحالهایتان
بوی خستگی نمیدهد
خوش به حالتان پرندها،پرنده اید
بالهایتان بوی خستگی نمیدهد...
آری تو راست می گویی
آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن
بر دل سنگ زمین جای من است؟
من نمی دانم که چرا این مردم
دانه های دلشان پیدا نیست.
صبر کن ای سهراب...!!!
قایقت جا دارد...!؟؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم.!!!
روزگـــاری
کــوه هارا
بـﮧ همـ وصلــ مےکردیـمـ...
آدمـ هارا
قلبــ هارا
امـا حالـا...
آه اے پل شکسته...
حـالـا دیگر
فقطــ ابرها مــے توانند
از روے تو بگذرنــد...
آنقدر راه میروم تا به حرف بیایند،
خط های سفید، وسط جاده....:
محال است که جای تورا ندانند....
خــنجر از پشــت مــیزنــند
عــجب دوســتان خــجالتی دارم من....!
خدایا ….
از اینکه مرا در حد ایوب به حساب می آوری ،
سپاسگزارم … !!
خدایا ….
از اینکه مرا در حد ایوب به حساب می آوری ،
سپاسگزارم … !!
مـن نـه به راز و افسـون
گل سـرخ ِ "سهرابـم"
نـه به دوسـت داشتنـی بـودن
گل سـرخ ِ"شـازده کوچولـو"
خـودم هستـم برای دلِ خـودم!
غـریب / قـریب
مسـافر راهـی مبـهم
چشـم انتـظار ...
گاه خسـته و پژمـرده
از هیـاهوی روزگـار
خـط خـطی های میکنم
از سـر دلتنـگی
تا کی به شـکل خاطره ای گم ببینمت
درعطر سیب و مزه ی گندم ببینمت
من آن همیشه چشم به راهم به من بگو
یک جمعه در هزاره ی چندم ببینمت؟
در کوچه های یافـتنت پرسـه می زنم
شاید که در میـانه ی مردم ببینمت
در خشکسال شادی و در قحـط عاطفه
با یک سبـد امید و تبـسـم ببینمت
امشب دوباره گریه ی من در غزل تنید
شـاید میان بغـض و ترنّـم ببینمت
باید که باشی و معنا کنی مرا
تا کی به شکل خاطره ای گم ببینمت
از دلـ ـم پـ ـرسیـ ـدمــ عشــ ــق را خـ ـلاصهــ کـ ـن،گـ ـفتــ:
آغـ ـاز کسـ ـی بـ ـاشــ کـ ـه پـ ـایـ ـانــ تـ ـو بـ ـاشـ ـد
کـ ـاشــ میـ ـشد سـ ـرنـ ـوشتــ خـ ـویشــ را
از سـ ـر نـ ـوشتــ
کـ ـاشــ میـ ـشد انـ ـدکیــ تـ ـاریخــ را بهـ ـتر
نـ ـوشتــ
کـ ـاشــ میـ ـشد پشـ ـت پـ ـا زد بـ ـر تمـ ـامــ
زنـ ـدگیــ
داسـ ـتانــ عـ ـمر خـ ـود را گـ ـونـ ـه ای دیـ ـگر
نـ ـوشت