دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سر انجام برسانی.
مراقب خودت باش، بــانــــو..
" من به بزرگتر از خود فکـــر میکنم " ، " من، به تــو می اندیشم.. "
آجی شادی جوووووووونم بخدا قسم خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از اونکه فکرشو میکنی تو و هنگامه همه کس من هستین الهی دورتون بگردم بخدا خیلی خوشحالم که شمارو دارم بخدا فقط به عشق تو و هنگامه جون میام نت خیلی دووووووووووستون دارم
غربت یعنی
به دنبالِ کسی گشتن
و همه را شبیه او دیدن
همه را با او مقایسه کردن
و به همه لبخند زدن
و پیش ِ همه بغض کردن
و باز
و همیشه
به دنبال او گشتن . . .
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم
مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند
و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده . . .
دلـــــــــگــــیـــــــــرمـــــــــ ــــ ــ ـ
از عـــشــ ـ ـ ـ ــق هــایـــی کـــه …
مــثـــــــل حـــلــــقـِِِِِِــــــه هـــای قــلـــیــــان
اول بـــــــزرگــــ مــیـــشــود و بعــــــد مــــحــ ـ ـ ـ ـو….!!!
امشب دوباره ماه را بر چوبه آسمان به دار زدند و ستاره ها را یک به یک بر صلیب آسمان کوفتند.
فردا ماه سلاخی شده را از دار به زیر می کشند و خون ستاره ها را در جشن طلوع می شویند و آنگاه روز می شود. دوباره خورشید وقیح و پرده در پرده از اسرار زمین بر می دارد
و او را در جمع خاکیان و افلاکیان رسوا می کند.
می بینی هر روز قصه زشت خورشید و هر شب روایت تلخ ماه تکرار می شود و من در تکرارهای هر روز به تحلیل می رود و شبها از هول قصه ماه و غصه ستاره فراموش می کنم
که باید چشمانم را به خواب بسپارم.
اما حالا هر بار کنار توام کودکیهایم را برایم تکرار می کنی تا از شب و دار و صلیب نهراسم و قصه هفت آسمان را چنان با عشق برایم نجوا می کنی که یادم می رود در آسمان
چه غوغایی به پاست.
شهرزاد قصه گوی من! نگاه همیشه مضطربت, وقتی از شبهای تنهایی می ترسم از پرچین دروغهای مادرانه ات سر می کشد و در من ایمان می ریزد. آمدنت عجیب ترین بهار را
پای پنجره های خسته اتاقم می ریزد و من سرشار از تو و لبریز از عطر یاسهای مهربانیت پنجره می چینم.
اما وای از روزی که چشمانت از لای انگشتان سیاه شب به نگاهم خیره نشود, آنوقت انگشتان خاکی ام را با کدام جسارت به ضریح گرم نگاه بارانیت بسپارم. آن وقت
میخکهای دلم ـ که همیشه دوریت را اشک می ریزند ـ از طراوت کدام نگاه جان بخشم.
وای از آن روزی که تو در خوابهای بیداری ام قصه نریزی. خوب می دانی که تا هر چه قصه هست بر لبان تو خوابم نمی برد. پس مرا که از سرزمین برف و قندیل و تگرگ می
آیم در گرمای وجودت ذوب کن و چشمان خیره مانده به دوزخ تنهایی ام را در آرامش مادرانه نگاهت تکثیر کن که من از ندیدنهای مکررت می ترسم و از ننوشتن تو می هراسم.
مادر باز هم برایم قصه بگو و هر روز در گوشم زمزمه کن که تو از نسل شهرزادهای مضطرب قصه گویی. همانها که چشمان خیره مانده به دوزخ تنهایی را در بیشه دامن گستر
نگاهشان رها می کنند و عطر عشق را با مشامشان آشتی می دهند.
من را زیر خاکستر جا گـــــذاشتـــــــی!!!
آهـــــــایـــــــــــــ.. .
با توام…
تــــــــــــــــــــــــ ـو یادتـــــ نـــرود!!!
من به خاطرتــــــــو
آتـــــــش گـــرفته ام….
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد
چطوری این همه نظر داری اجی؟
چی بگم عزیزم کار دوستانه
من خوبـــــــم..! عاشق نیستم.. فقط گاهـــی به یادش که می افتم، دلم تنگــــ میشود... این که عــــشق نیست … هســــــــت …؟
آنان که عشق رامیفهمندعذاب میکشند وآنان که عشق رانمیفهمندعذاب میدهند...
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سر انجام برسانی.
مراقب خودت باش، بــانــــو..
" من به بزرگتر از خود فکـــر میکنم " ، " من، به تــو می اندیشم.. "
زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق نوش جان باید کرد
آجی شادی جوووووووونم بخدا قسم خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از اونکه فکرشو میکنی تو و هنگامه همه کس من هستین الهی دورتون بگردم بخدا خیلی خوشحالم که شمارو دارم بخدا فقط به عشق تو و هنگامه جون میام نت خیلی دووووووووووستون دارم

الهــــــــــــــــــی خودم تهنا تهنا فـــــــــــــدات عزیز دلم*بوس*بوس*بوس*
غربت یعنی
به دنبالِ کسی گشتن
و همه را شبیه او دیدن
همه را با او مقایسه کردن
و به همه لبخند زدن
و پیش ِ همه بغض کردن
و باز
و همیشه
به دنبال او گشتن . . .
یک جهان قاصدک ناز به راهت باشد
بوی گل نذر قشنگی نگاهت باشد
و خداوند شب و روز و تمام لحظات
با همه قدرت خود پشت و پناهت باشد
اشیاء برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند ؛
در حالی که امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیاء دوست داشته می شوند . . .
به هیچکس و هیچ چیز در این دنیا وابسته نباش
حتی سایه ات در زمان تاریکی تو را تنها می گذارد . . .
کسانی هستند که از خودمان می رنجانیم
مثل ساعت هایی که صبح، دلسوزانه زنگ می زنند
و در میانِ خواب و بیداری، بر سرشان می کوبیم
بعد می فهمیم که خیلی دیر شده . . .
گاهی وقت ها “سکوت” بهترین حرف و “نبودن ” بهترین حضور است . . .
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .
سلاااااااااااام آجی جووووووووووونم الهی قربونت برم نفسم دلم تنگ شده واست عشقم
سلام به روی ماهت
اون چشمون سیاهت
حالا سیاست یا رنگی عزیزم:)
slm
abji joon age barat zahmati ni3 mano link kon...
سلام زهرا جون
چشم خانومم
......................................[گل][قلب][گل][قلب]
............................[گل][قلب][گل][قلب]
....................[گل][قلب][گل][قلب]
..............[گل][قلب][گل][قلب]
.........[گل][قلب][گل][قلب]
.....[گل][قلب][گل][قلب]
..[گل][قلب][گل][قلب]
[گل][قلب][گل][قلب]
[گل]
[گل]سلام
[گل]از حضور گرامی شما دوست عزیزم دعوت میکنم
[گل] برا خوندن خلاصه بسیار کوتاه سفرنامه خرداد ماه
[گل]من به خطه زیبای شمال و دیدن عکسهای اونجا
[گل]به آدرس زیر تشریف بیاورید .
[گل]در ضمن بزودی سفرنامه و عکس های شهر کرد
[گل]را در پستی جدید خواهم گذاشت
[گل]
[گل]نشانی وب خاطرات سفرهای من
[گل]
[گل]http://mohsensafarname.mihanblog.com/
[گل]
[گل][قلب][گل][قلب]
..[گل][قلب][گل][قلب]
.....[گل][قلب][گل][قلب]
.........[گل][قلب][گل][قلب]
..............[گل][قلب][گل][قلب]
....................[گل][قلب][گل][قلب]
............................[گل][قلب][گل][قلب]
......................................[گل][قلب][گل][قلب]
سلام آقای فنائی عزیز
ممنونم از دعوتتون
حتمــــآ
دلـــــــــگــــیـــــــــرمـــــــــ ــــ ــ ـ
از عـــشــ ـ ـ ـ ــق هــایـــی کـــه …
مــثـــــــل حـــلــــقـِِِِِِــــــه هـــای قــلـــیــــان
اول بـــــــزرگــــ مــیـــشــود و بعــــــد مــــحــ ـ ـ ـ ـو….!!!
شادی جان درباره ترانه روی وبم حتمانظربدی اگه خوب نیست بگی هاتاعوضش کنم
چشم عزیزم
امشب دوباره ماه را بر چوبه آسمان به دار زدند و ستاره ها را یک به یک بر صلیب آسمان کوفتند.
فردا ماه سلاخی شده را از دار به زیر می کشند و خون ستاره ها را در جشن طلوع می شویند و آنگاه روز می شود. دوباره خورشید وقیح و پرده در پرده از اسرار زمین بر می دارد
و او را در جمع خاکیان و افلاکیان رسوا می کند.
می بینی هر روز قصه زشت خورشید و هر شب روایت تلخ ماه تکرار می شود و من در تکرارهای هر روز به تحلیل می رود و شبها از هول قصه ماه و غصه ستاره فراموش می کنم
که باید چشمانم را به خواب بسپارم.
اما حالا هر بار کنار توام کودکیهایم را برایم تکرار می کنی تا از شب و دار و صلیب نهراسم و قصه هفت آسمان را چنان با عشق برایم نجوا می کنی که یادم می رود در آسمان
چه غوغایی به پاست.
شهرزاد قصه گوی من! نگاه همیشه مضطربت, وقتی از شبهای تنهایی می ترسم از پرچین دروغهای مادرانه ات سر می کشد و در من ایمان می ریزد. آمدنت عجیب ترین بهار را
پای پنجره های خسته اتاقم می ریزد و من سرشار از تو و لبریز از عطر یاسهای مهربانیت پنجره می چینم.
اما وای از روزی که چشمانت از لای انگشتان سیاه شب به نگاهم خیره نشود, آنوقت انگشتان خاکی ام را با کدام جسارت به ضریح گرم نگاه بارانیت بسپارم. آن وقت
میخکهای دلم ـ که همیشه دوریت را اشک می ریزند ـ از طراوت کدام نگاه جان بخشم.
وای از آن روزی که تو در خوابهای بیداری ام قصه نریزی. خوب می دانی که تا هر چه قصه هست بر لبان تو خوابم نمی برد. پس مرا که از سرزمین برف و قندیل و تگرگ می
آیم در گرمای وجودت ذوب کن و چشمان خیره مانده به دوزخ تنهایی ام را در آرامش مادرانه نگاهت تکثیر کن که من از ندیدنهای مکررت می ترسم و از ننوشتن تو می هراسم.
مادر باز هم برایم قصه بگو و هر روز در گوشم زمزمه کن که تو از نسل شهرزادهای مضطرب قصه گویی. همانها که چشمان خیره مانده به دوزخ تنهایی را در بیشه دامن گستر
نگاهشان رها می کنند و عطر عشق را با مشامشان آشتی می دهند.
دوباره در گوشم زمزمه کن شهرزاد قصه گوی مهربانم!
شادی عزیزم واقعاازت ممنونم بهم اهمیت دادی توبرای من خیلی عزیزی اخه اولین نظروبم وازتودریافت کردم بازم اگه وقت داشتی پیشم بیاممنون میشم جوابموتووبم بده
سلام عزیزکم
قربونت برم خانومی
حتمــــــــــــــآ
مگر نه اینکه به دور تو حصارهای بلندی کشیده اند که منتشر نشوی؟!
اما تو فراموش نشدی..
بلکه یاد تو هر روز بیشتر از روز پیش در قلبها و یادها تکثیر میشود..
سلام....وبلاگت خیلی خیلی قشنگه....
خیلی دوسش داشتم....
اگه وقت کردی به ما هم یه سر بزن...
ممنون...
سلام ممنونم تاراو پریا جون
محبت دارین
خوشحالم خوشتون اومده عزیزان
حتمــــــــــــآ
بی هیچ دلیلی دوستت دارم ، تا نقض کنم قانونی را که هنوز علت میطلبد...
میدانی
برای گذر از
دوســـتت دارم به دوســـتت داشــتم
چه زجری باید بکشم ؟!
درکودکی در کدام بازی راهت ندادند
که امروز انقدر دیوانه وار
تشنه ی بازی کردن با ادم هایی
من را زیر خاکستر جا گـــــذاشتـــــــی!!!
آهـــــــایـــــــــــــ.. .
با توام…
تــــــــــــــــــــــــ ـو یادتـــــ نـــرود!!!
من به خاطرتــــــــو
آتـــــــش گـــرفته ام….
بـــــــــــــرو!!!!
ترســــ از هیچ چیز نــــــــــבآرمــــ
وقتیـــــ یقینـ בآرم بیشتر از منـــ
کســـے בوستتـ نخـــــــوآهـــــــב בآشتـ...
بیشتر از منــــ
کســـے طآقتـ کمـــ محلی هآیتـ رآ نـــــــבآرב..
بــــــــــــرو!!!!
ترس برآے چهـ؟؟
وقتے مے בآنمــ
یکــ روز متنفـــــــــــر میشیـاز کسانیـ کهـ
بهـ خآطرشــــآن مـــَــن رآ از בستـــــ בآבے....
او راحت از من گذشت
اگر خدا هم راحت از او بگذرد ،
قیامــت را مـــــــن به پا میکنم...!
بد نیست!
تنهایی دارد ‘صیقلم’ می دهد!
اما…
از آن روزی می ترسم،
که از “گوی” وجودم
جز “محور”میانی ای نماند
گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتراست،باور کن بعضیا تنهاترت میکنند
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی…
.
احتیاط !
در این شهرِ لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند…
.
چقدر غریب !
هیچکس انگار هوای هیچکس را نمیکند!
یخ کرده زمین از بی هوایی …
پـــایــیـــز اســـتـــ ؛
انـــار نیــســتــم کــه بــرســم بــه دســـتــهــای تـــو
بــرگـــم…
پــر از اضـــطـــرابــ افـــتـــادنــــم
زندگیمون شده سریال
امروز خودشو میبینیم فردا تکرارشو
اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران است
من دریا را تقدیمت میکنم . . .
گفــتنِ “دوستــــت دارم ” نظر لــــطــــــفـــم نبود !!
نظرِ دِلـــــــم بود …
خیلی دوستت دارم ، ده تا !
مثل روزهای کودکی مان !
عمیق ، پاک و بسیــار
آنقدر دوست داشتنى هستى ،
که ایستاده هم به دل مى نشینى . .
سلام و تشکر فراوان
از این که به یادم بودید [گل][گل][گل][گل]
۞۞۞۞....۞۞............۞۞........۞۞۞۞.......................۞۞
۞۞۞۞.....۞۞..........۞۞......۞۞۞۞۞۞...................۞۞
......۞۞......۞۞.........۞۞....۞۞............۞۞................۞۞
۞۞۞۞.......۞۞......۞۞....۞۞...............۞۞..............۞۞
۞۞۞۞........۞۞....۞۞.....۞۞...............۞۞..............۞۞
......۞۞.........۞۞...۞۞.......۞۞............۞۞................۞۞
۞۞۞۞..........۞۞۞۞...........۞۞۞۞۞۞......۞۞۞۞۞۞
۞۞۞۞.............۞۞..................۞۞۞۞.........۞۞۞۞۞۞
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
خواهش میکنم عمو
رسیدن بخیر و زیارتا قبول
تو را در باد گم کرد
و به انتظار نشست
و نمی دانست
مسافران باد را
بازگشتی نیست.
یاد گرفتـــه ام
انسان مدرنـــی باشــــم
و هــر بار که دلتنـــــــگ میشــــوم
بـه جای بغـــــض و اشــــک
تنهـــا به این جملـــه اکتفــا کنـــم کــه
هوای بـــد ایــن روزهــا
آدم را افســــــــرده میکنـد
روزگار غریبیست: آن که تا دیروز میگفت:
نفسم برای تو میزنه، امروز در آغوش
دیگری نفس نفس میزند!!!
دلم برای کودکی ام تنگ است
جایی که تنها تلخی زندگیم
شربت سرماخوردگی بود !!
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]
هر روُز نَبـــودَنَت رآ بَر دیــوار خَط کِشیدَم
ببــین اینــ دیـوار لامُرُوَت دیگَر جایی برایِ خَط زَدَنــ نَدارَد
خوشــ بهِ حالـِ توُ کــه خودَت رآ راحَت کَردیـ
یکــ خَط کِشیدیـ تَنها ، آن هَم رویِ مَن...[گل]