دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
شعری عاشقـانه برایت می گـویم
تا عـاشق تو شوم
حرفهای عـاشقانه را به فال نیـک
خواهم گرفت
و سـایه تو را با شعرم گول زدم
و دلم می خواهدکه خودم نیـز
گـول شعرم را بخـورم
حرف های ما هنـوز ناتمام...
تا نگـاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همـان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظـه ی عزیمت تو ناگزیـر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهـان
چقـدر زود دیـر می شود!
وقتی خداوند مرد را آفرید
پشیمان شد
پس زن را آفرید
تا جون اونو بگیره!
بــــه خــــــــدا دلـــــــــــــگـــــــــیــــرم ....
از تــــــــمــــــــام دنـــــــیــــا از خـــیــــــــالـ و رویــــــــا ......
بـــخــــــــدا دلــــــــگــــیــــرم....
به خـــــــــدا ســــــــیــــــــرم.....
مـــــن جـــــــــوانـــــــــی پــــیـــــــــــرم .....
زنــــــــــدگـــــــــی رویــــــــــا نــیـــســــتـــ .....
زنـــــدگـــــــی پــــــر درد اســـــتــ....
زنـــــدگــــــی نــــــامـــــرد اســــــت ....زنـــــــدگـــــی نـــــامــــرد اســـــت.....
وقتی خداوند مرد را آفرید
پشیمان شد
پس زن را آفرید
تا جون اونو بگیره!
دستانـم شـاید!
اما،دلـم نمیـرود به نوشتـن .
این کلـمات بهـم دوختـه شـده کجـا ، احساسات من کجا !
این بار نخوانـده مرا بفهـم....!
اشتباهم این بود هر جا رنجیدم خندیدم.
فکر کردند درد ندارد ضربه ها را محکمتر زدند !
آرزو کردند بــاران ببارد ولی خبر نداشتند
مترســک فقط دلبسته ی ســایه ی خــود بود ....
آرزو کردند بــاران ببارد ولی خبر نداشتند
مترســک فقط دلبسته ی ســایه ی خــود بود ....
یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم
نه شکوه است نه گلایه
در این دنــیا . . .
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست!
یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش
لــــــــــــــــــــــــــــطفا
دنیای عجیبی است
همه میگویند،حرف دلت را بزن
اما هر وقت حرف دلم را زدم ، دل همه را زدم !!
یستگاه عاشقان خراب شد دیگر اتوبوسی نیست. وا نستا از عاشق خبری نیست. پای پیاده شرف دارد ب رفیق نیمه راه تنها برو ولی خر نرو
کمی به من بتاب...!
روزهای سردیست...
و دوست داشتنت...
دارد در من یخ می زند...!
تنها چیزی که خرجی ندارد،
جاری شدن در ذهن دیگران است...
پس آنگونه جاری شو که،
خنده بر لبانشان نقش بندد،
نه نفرت در دلشان
دلم
بایگانی رؤیاهای شکسته ای ست
که در حسرتت خاک می خورند
چه اشتباه مهیبی !
آنجا که سرنوشت
عشق را به دلم پیوست کرد
و مرا
در پوشۀ تنهائی گذاشت !
چه قشنگه

بزارید اینطوری براتون اصلاحش کنم
البته با اجازه شما عزیز
تن در بغل کسی و دل جای دگر
هر خطبه که خوانند، خیانت باشد
دل با تن و جان یکی شود در عاشق
زینهار که دل دهی، تن ات جای دگر
مثل همیشه زیبا بود
ممنونم استاد
شعر شماهم زیبا بود
یـه رابـطـه فـقـط مـخـصـوص دو نـفـره…
ولـی بـعـضـی احـمـق ها،
شـمـارش بـلـد نـیـسـتـن !
سلام بیداری من داشتم واسه بچه ها مطلب درباره روبان دوزی جمع آوری می کردم تا الان بیدارم همه رو لینک کردم برو ببین چقدر قشنگه
سلام عزیزم
آره داریم حرف میزنیم با آجیم;-)
توضیح نمی خواهد !
تمام خواهش من یک جمله کوتاه است :
دلی که به تو سپرده ام ، به غم مسپار . . .
دلــــــــ♥ـــــــم بـــرات تنگ شد یهویی..
شبتون بخیــــر باشه..
شب خوش
گفتم باید براتون یه چیزی بفرستم یا لااقل بهتون بگم:
"شـــادی خانوم ـه مامان باشی"
خوابهای خوش ببینین و صبح فردام خیلی سرحالب پاشین الهی..
از راه نسبتاً دور، خاک پـــاتونو میبوسم..
ای جـــــــــــــــــان ممنـــــــــــــــــونم پسملکم
قربونت پسر خوب من
عزیزمی
بسه دیگه !!!
خسته ام !!!
از زندگی ، از اینهمه بیهودگی ...
من مقصد را اشتباه آمده ام ، راه برگشت از دنیا کدام طرف است ؟؟؟
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام شب به خیر
مطلع شدیم امروز تولد سارا خانم مدیر محترم وبلاگ یادداشتهای
یک دخترچاق است. لطفا با حضورتان در وب تولدها زینتبخش
مجلس ما شوید. با تشکر فراوان
http://aliakbarforghani.mihanblog.com/
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام عمو علی
چشم
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد !
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است
سپیده که سر می زند ،
سایبان می شوم برای نگاه خسته تو
پل می شوم برای عبور آرزوهایت
سپیده که سر می زند ،
جاده می شوم
و تو عابر همیشگی ...
نمی دانم تو تار شده ای
یا من تار می بینمت
فقط می دانم که
دلم برای روشنی هایت تنگ شده
آدمیزاد فقط با آب و نان و هوا نیست که زنده است.
این را دانستم و می دانم که؛ آدم به آدم است که زنده است.
آدم به عشقِ آدم زنده است..
عشق تو
عبور ماه است از خیابان
در شب حکومت نظامی...
چای را من دَم می کنم
میز را تو می چینی
بعد،می نشینیم پشت پنجره های خودمان
و به هم دیگر فکر می کنیم!
شعری عاشقـانه برایت می گـویم
تا عـاشق تو شوم
حرفهای عـاشقانه را به فال نیـک
خواهم گرفت
و سـایه تو را با شعرم گول زدم
و دلم می خواهدکه خودم نیـز
گـول شعرم را بخـورم
دست خط تو
راضی ام نمی کند
کاش دست تو ...
در چشم هایت
جنگجویی مغول کمین کرده
جرات نمی کنم دوستت نداشته باشم !
آن قدر آینه خواهم ماند
تا از سنگ بودنت پشیمان شوی
بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
بیا ببین که در این دم چه ناخوشم بی تو
دلم هوای مردن کـرده است
کجـاست یـار؟ کجـاست ظلمت؟
- بیغـوله،
- کـوچه،
- تنهـایی،
دلم هـوای مردن کـرده است.
رفتـار من عـادی است
اما نمی دانم چرا
این روزهـا
از دوستـان و آشنایـان
هر کس مرا می بینـد
از دور می گوید:
این روزهـا انگار
حال و هوای دیگری داری!
یک سیب از درخت می افتد
یک اتفاق
در شرف وقوع است
تو نیستی
لبخند نیست
پنجره تنهاست
من دلتنگم
حالا که آمده ای
دیگر نه شـاعرم نه عاشق
فقط این پنجره را ببند
تا دلم نگیـرد
حرف های ما هنـوز ناتمام...
تا نگـاه می کنی:
وقت رفتن است
باز هم همـان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظـه ی عزیمت تو ناگزیـر می شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهـان
چقـدر زود دیـر می شود!
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
گـاهی آنقـدر واقعیت داری
که پیشـانی ام
به یک تکـه ابر سجده می برد
به یک درخت خیره می شوم
از سنگها توقع دارم
مهربـانی را.
گاهی نگـاهم در تمـام روز
با عابران ناشنـاس شهر
احسـاس گنگ آشنـایی می کنـد
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنـگ یک موسیقی غمگیـن
هـوایی می کنـد
تو بیا نگذار .... نگذار...
کارم از این ها هم بگذرد ..
کار من از نیاز به محبتت گذشته
تو بیا بگذار دوستت داشته باشم
نرو!!!
دردناک ترین
"التماس" دنیا است......!!!!
آنقدر خـسته ام ،که حاضرم ،سـرم را روی تکه سنگی ، بگذارم وبخوابمامابه دیوار وجود بعضی هاکه بارهـا بر سرم آوار شدتکیه ندهم...
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺟﺎﯼ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﭘﺎﮎ ﮐﻨﻢ …
ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﮑﺲ ﻫﺎﯾﺖ عادت من است !
این که عادلانه نیست
من ، مدام دست تو را بگیرم
تو ، مدام مرا دست کم بگیری !
قله ای که چند بار فتح شود ؛
بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !
مواظب دلت باش !
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم
مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود
اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم..
گفتی بازی برد و باخـــ ـــــ ـــــ ــت دارد …
ولی زبــــ ــــ ـــــانم بند آمد بگویم که مـــــ ـــــن بازی نکردمــــ ؛
هِـیْ فُـلـآنـی !
نَـرْدِبـآن ِ هَـوَسْ رآ بَـرْدآرْ وَ اَزْ ایـنْجـآ بُـرُو !
بـآ ایـنْ چـیـزْهـآ قَـدَتْ بـِه عِـشْـقْ نِـمـی رِسَـدْ.
عِـشْـقْ بـآلْ مـی خـوآهَـدْ کـِه تُـو نَـدآری . . .