دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
ایســــــتــــاده ام
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود …
مـــن ...
همیــن جا ...
کنار قـــول هـایت ...
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ...
محـــــکم ایــستاده ام
ب من محمدحسین همین و گفت کردم دوباره قالبم و انتخاب کردم البته اون موقع از توی وب خودم قالبم و انتخاب کرده بودم حالا میخوای اول کامنتدونیت و دوباره انتخاب کن ببین چی میشه بعد قالبت و دوباره انتخاب کن ایشالا ک درست بشه من همین کار و کردم خواهری
خواهری چقدر این مردها بی انصاف اند امروز با دوستم حرف میزدم خیلی خیلی دلم گرفت دوستم مریض شده شوهرش خیلی راحت و بی توجه ب شرایط دوستم داره زندگیش و میکنه اما اگر شوهرش مریض شده بود دوستم خودش و فدا میکرد تا شوهرش خوب بشه هههععععععیییی خواهری چ دنیایی شده
شاید مثل شوشوی ما نظرش اینه مردنو نباید بروز بدن احساساتشونو . . . . . . اینم شانس بعضی از ماهاست دیگه
سلام خواهری خوشحالم ک الان وب هستی خیلی دلم برات تنگ شده بود قربونت برم خوبی خواهری؟؟
سلام به روی ماهت عزیز دلم من بیشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر بازم من بیشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرک
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش بامرام از هر جهت
سیل آمدکوچه راویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هرچه در آن کوی بوداز معرفت
شست و باخود برد سیل بی صفت
ازتمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماندوخودش جست از خطر
رسم و راه نیک هرجابودو هست
ازنهاد مردم آن کوچه است
چون که در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه آن کوچه ای
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
شهر را گویی نفس در سینه پنهان است
شاخسار لحظه ها را برگی از برگی نمی جنبد
آسمان در چار دیوار ملال خویش زندانی است
روی این مرداب یک جنبنده پیدا نیست
آفتاب از اینهمه دلمردگی ها رویگردان است
بال پرواز زمان بسته است
هر صدائی را زبان بسته است
زندگی سر در گریبان است
ای قناریهای شیرین کار
آسمان شعرتان از نغمه ها سرشار
ای خروشان موجهای مست
آفتاب قصه هاتان گرم
چشمه ی آوازتان تا جاودان جوشان
شعر من می میرد و هنگام مرگش نیست
زیستن را در چنین آلودگیها زاد و برگش نیست
ای تپشهای دل بی تاب من
ای سرود بیگناهی ها
ای تمناهای سرکش
ای غریو تشنگی ها
در کجای این ملال آباد
من سرودم را کنم فریاد؟
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
تنهایی یعنی …
عبور می کنم هر روز
از کنار نیمکت های خالیه پارک….
طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین
انتظارم را میکشد و به آنجا که میرسم...
باید وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!
سلام
ممنون از حضور همیشگیتون....
امام صادق (ع) فرمود: هرکس بر پیغمبر وآل پیغمبر در هر روز یک صد بار ، صلوات بفرستدوهفتاد فرشته او را در میان گیرند وآن صلوات را برای رساندن به رسول الله (ص) از رفیق خود سبقت می گیرند.[گل]
به روزم منتظر[گل]
سلام خواهش میکنم الان میام
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام عزیزم مر۳۰ از حضورت ایشالا میام جبران میکنم الان سرم شلوغه شرمنده 'آپتم عالی بود
قربونت عزیز
اگه هر چقدر تلاش کردی
بازم احساس کردی خدا کمکت نمیکنه
مطمئن باش خیلی دوست داره
چون میخواد یه جور خاص خوشحالت کنه ...
فقط کافیه ضربه آخرو محکم بزنی ، نا امید نباش
به خدا اعتماد کن
ایســــــتــــاده ام
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود …
مـــن ...
همیــن جا ...
کنار قـــول هـایت ...
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ...
محـــــکم ایــستاده ام
هوس کرده ام که تو باشی
من باشم و هیچکس نباشد
آنگاه داغترین آعوش ها را از تنت
و شیرین ترین بوسه ها را از لبانت بیرون بکشم
به تلافی تمام روزهایی که میخواهمت و نیستی
سلام دوست عزیزم..خیلی قشنگ بود
این شعرپروین اعتصامی..زمانی که هنوز عشقم کنارم بود شبا واسم ازپشت تلفن میخوندنش ومن اشک میریختم[ناراحت]
صبحدم، صاحبدلی در گلشنی
شد روان بهر نظاره کردنی
دید گلهای سپید و سرخ و زرد
یاسمین و خیری و ریحان و ورد
بر لب جوها، دمیده لالهها
بر گل و سوسن، چکیده ژالهها
هر تنی، روشنتر از جانی شده
هر گل سرخی، گلستانی شده
برگ گل، شاداب و شبنم تابناک
هر دو از آلایش پندار، پاک
گوئی آن صاحبنظر، رائی نداشت
فکرت و شوق تماشائی نداشت
نه سوی زیبا رخی میکرد روی
نه گلی، نه غنچهای میکرد بوی
هر طرف گل بود، آنجا وقت گشت
جمله را میدید، اما میگذشت
در صف گلها، بدید او ناگهان
که گل پژمردهای گشته نهان
دور افتاده ز بزم یارها
خوی کرده با جفای خارها
یکنفس بشکفته، یک دم زیسته
صبحدم، شبنم بر او بگریسته
رونقش بشکسته چرخ کوژ پشت
زشت گشته، بر نکویان کرده پشت
الغرض، صاحبدل روشن روان
آن گل پژمرده چید و شد روان
جمله خندیدند گلهای دگر
که نبودی عارف و صاحبنظر
زین همه زیبائی و جلوهگری
یک گل پژمرده با خود میبری
این معما را ندانستیم چیست
وینکه بر ما برتری دادیش کیست
گفت، گل در بوستان بسیار بود
لیک، ما را نکتهای در کار بود
ما از آن معنیش چیدیم، ای فتی
که نچیند کس، گل پژمرده را
کردم این افتاده زان ره جستجوی
که بگردانند از افتاده، روی
زان ببردیم این گل بی آب و رنگ
که زمانه عرصه بر وی تنگ
وقت این گل میرود حالی ز دست
دیگران را تا شبانگه وقت هست
من ببوئیدنش، زان کردم هوس
کاین چنین گل را نبوید هیچ کس
دی شکفت از گلبن و امروز شد
ای عجب، امروزها دیروز شد
عمر، چون اوراق بی شیرازه بود
این گل پژمرده، دیشب تازه بود
چون خریداران، گرفتیمش بدست
زانکه چرخ پیر، بازارش شکست
چونکه گلهای دگر زیباترند
هم نظربازان بر آن بگذرند
خلق را باشد هوای رنگ و بو
کس نپرسد، کان گل پژمرده کو
سلام بهاره جون
خیلـــــــــــــــی زیبا بود
وقتی کسی برای نداشته هایت ایراد میگیرد بهتر است او را هم نداشته باشی تا ب نداشته هایت اضافه شود
با هــــــ ـــر کس و ناکسی نشستـــی
(( جـــــــــــــــز من )) ....
زیبایی ِ منحصـــــــــــر به جمعی داری !!!
خداجون بنده هات به کی رفتن؟
توکه خیلی خوبی!
دیدی چجوری لهم کردن،
خردم کردن،
رواحساسم تاب بازی کردن....
خداجون بنده هات به کی رفتن!.
من فقط دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم
اما می شود کمی کمکم کنید!
آی جماعت شماها دقیقا چه رنگی هستید؟
آنهایی که با چشم کمتر دیده میشوند ، در قلب بیشتر یاد میشوند
مثل “ تو ”...
غفلت کرده ای مادر ؛ پشت این قلب عاشق فرزندت آرام آرام جان می سپارد و تو چگونه فراموش کردن را ب او نیاموخته بودی . . .
قلبم این روزها سخت درد میکند !
کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟
روی سنگ قبرش نوشتند : “ اولین باری نَبود که مُرد ”
خداراچه دیدی دوست من !؟
شاید ، یک روزی ، ” درد ” قیمت پیدا کرد و ما ثروتمند شدیم !
بدجورمرا به بند کشیده ای

به همین خاطر است که
یک جا بند نمیشوم
وهمیشه کلافه ام...
راستی ...
"
یادت باشد ، که نینی ِ چشمان توست که همیشه «لبخند» را به لبانم آموخته ...
"خودم
باریکلا خودت احسنت به خودت

خواهری منم باید برم عباس کچل گیر داده بیا پهلوم ااااااااااااااییییییییییییییییش حیف نمیشه زیاد بمونم فعلا بابای خواهری
هیچکی مثل خودم درکت نمیکنه خواهری
| بن بست |
بسته است ، هر چه راه است به کوچهیِ احساسِ نازکت ...
خواهش منم برو بچ بهم میگن یاد میگیرم محمدحسین و عسل خیلی کمکم میکنن منکه خودم خیلی بلت نیستم
راستی عسلم تشکر کرد از شما
شرمنده نتونستم بیام جواب بدم شوشو اومد مجبور شدم آماده باش بشم
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘


عرض سلام و خسته نباشید به بانوی محترم و دوستداشتنی بلاگ اسکای
الحمدالله با حضور گرم و امیدوارانه ی شما، خوبیم..
آرزوی لحظه های شاد و ناب رو براتون خواستارم
◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘ ◘
درود برتو گل پسر وبلاگ

ممنــــــــــــــــــــــونـــــــــــم
مرسی شادی جان ک دوباره برام فرستادی تو هم دمش و در نیار ب منم خیلی چسبیده بود یکی دیگه میخواستم ولی روم نشد بگم
ای جانتو بشم خواهرکم خیلی دوست دارم
قـــــــــــــــــــــــــربـــــــــــــــــــــــــونــــــــــــــــــــــــت
سر بزنی خدا خوشش میاد
ب من محمدحسین همین و گفت کردم دوباره قالبم و انتخاب کردم البته اون موقع از توی وب خودم قالبم و انتخاب کرده بودم حالا میخوای اول کامنتدونیت و دوباره انتخاب کن ببین چی میشه بعد قالبت و دوباره انتخاب کن ایشالا ک درست بشه من همین کار و کردم خواهری
باشه خواهر جون
امتحان میکنم حتمآ خواهری
ممنونم
خواهری ی دفعه ی دیگه همین قالبت و انتخاب گن ک ب روز بشه وبت اگه همین قالب و دوست داری یا کامنتدونیت و انتخاب کن محمدحسین ب من گفت کردم وبم ب روز شد
چکار کنم؟یعنی قالبو حذف کنم دوباره بزارمش؟
فدات بشم دررررررررررررررسته خیلی ماهی خواهری
قــــــــــــــــــــــــــربــــــــــــــــــونــــــــــــــت عـــــــــــــــزیـــــــــــــزم
ایییییییییییییش خواهری چ شانسیم داریم والابوخودا
هعــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی



ای خودم قرررررررررررربونت
اما خواهری ب من ک خیلی چسبید از مال عباس کچلم بیشتر
قربون اون لپهای سرخوسفیدت خواهری به منم خیلی چسبید
خواهری چقدر این مردها بی انصاف اند امروز با دوستم حرف میزدم خیلی خیلی دلم گرفت دوستم مریض شده شوهرش خیلی راحت و بی توجه ب شرایط دوستم داره زندگیش و میکنه اما اگر شوهرش مریض شده بود دوستم خودش و فدا میکرد تا شوهرش خوب بشه هههععععععیییی خواهری چ دنیایی شده
شاید مثل شوشوی ما نظرش اینه مردنو نباید بروز بدن احساساتشونو
.
.
.
.
.
.
اینم شانس بعضی از ماهاست دیگه
سلام شادی جاااانم مرسی خواهری
وای منم ووقتی دیدم توی نتی دلم رفت زود اومدم وبت بهت خبر دادم منم خیلی خیلی دوست دارم بوس سفت عااااااشقتم
قربون اون دل مهربون خواهرم برم که اینقده دوست داشتنیه

































































































این بوسها هم مخصوص شماست
خواهری چ خصلت بدی داریم عاخه چرا؟؟؟
نمیدونم والا خواهر جون

ولی اصلا نمیخوایم قبول کنیم یه روزی ماهم به همین جا برمیگردیم
فقط از خدا میخوام دست پر باشیم
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
قیصر امین پور
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
قیصر امین پور
از من فاصـــله نـــگیر
مـــرا تا مــاه مهـــمان کــن
مــن را بی نــور چــشمت
در تاریـــکی رها نـــکن
خـــاموش میشــود دلــم
از حســـرت یکی شــدن
با من بیـــا جامــی بزن
این قصـــه را افســــانه کـــن
سلام خواهری خوشحالم ک الان وب هستی خیلی دلم برات تنگ شده بود قربونت برم خوبی خواهری؟؟
سلام به روی ماهت عزیز دلم



من بیشتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
بازم من بیشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرک
کوچه ای را بود نامش معرفت
مردمانش بامرام از هر جهت
سیل آمدکوچه راویرانه کرد
مردمش را با جهان بیگانه کرد
هرچه در آن کوی بوداز معرفت
شست و باخود برد سیل بی صفت
ازتمام کوچه تنها یک نفر
خانه اش ماندوخودش جست از خطر
رسم و راه نیک هرجابودو هست
ازنهاد مردم آن کوچه است
چون که در اندیشه ام اینگونه ای
حتم دارم بچه آن کوچه ای
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من و چشم تو می گوید به من : آری
فریدون مشیری
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
شهر را گویی نفس در سینه پنهان است
شاخسار لحظه ها را برگی از برگی نمی جنبد
آسمان در چار دیوار ملال خویش زندانی است
روی این مرداب یک جنبنده پیدا نیست
آفتاب از اینهمه دلمردگی ها رویگردان است
بال پرواز زمان بسته است
هر صدائی را زبان بسته است
زندگی سر در گریبان است
ای قناریهای شیرین کار
آسمان شعرتان از نغمه ها سرشار
ای خروشان موجهای مست
آفتاب قصه هاتان گرم
چشمه ی آوازتان تا جاودان جوشان
شعر من می میرد و هنگام مرگش نیست
زیستن را در چنین آلودگیها زاد و برگش نیست
ای تپشهای دل بی تاب من
ای سرود بیگناهی ها
ای تمناهای سرکش
ای غریو تشنگی ها
در کجای این ملال آباد
من سرودم را کنم فریاد؟
در کجای این فضای تنگ بی آواز
من کبوترهای شعرم را دهم پرواز؟
[گل] این روزها
دلم اصرار دارد فریاد بزند!
اما من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد!
سلام...
این روزها
من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام !
تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود
وقتی دلم برات تنگ میشه میرم پشت ابرها زار زارگریه میکنم
پس وقتی بارون اومد بدون دلم برات تنگ شده به یاد من باش
آدمــــــــــــ ـــاااا ۲ جور زندگـــی میکنند :
یا غرورشـــــــونـو زیر پاشون میذارن و با انسانها زندگی میکنند
یا انســانها رو زیر پاشون میذارن و با غرورشــــــون زندگی میکنند ...
چنان دل کندم ازدنیاکه شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرادرخودکه مرگ من تماشاییست
مرادراوج می خواهی تماشاکن تماشاکن
دروغین بودازدیروزمراامروزحاشاکن
دراین دنیاکه حتی ابرهم نمی گریدبه حال من
همه ازمن گریزانندتوهم بگریزازاین تنها
فقط اسمی به جاماندازانچه بودم وهستم
دلم چون دفترم خالیست قلم خشکیده دردستم
گره افتاده درکارم به خودکرده گرفتارم
به جزدرخودفرورفتن چه راهی پیش رودارم
رفیقان یک به یک رفتندمراباخودرهاکردند
همه خوددردمن بودندگمان کردم که هم دردند
شگفتاازعزیزانی که هم اوازمن بودند
به سوی اوج ویرانی پل پروازمن بودند...
تنهایی یعنی …
عبور می کنم هر روز
از کنار نیمکت های خالیه پارک….
طوری که انگار کسی در نیمکت های آخرین
انتظارم را میکشد و به آنجا که میرسم...
باید وانمود کنم که باز هم دیر رسیده ام!!!
خواهری چقدر این نوشته ات معنا داره فقط آدمها زود از یاد میبرن و فک میکنن ک دنیا بدون اونها نمیگذره والابوخودا
قربونت خواهری
آره والا این خصلت همه ی ماست متاسفانه
برآی دل تنگی هآیتـ دفتری درستـ کن !
بنویس...
بنویس کهـ دلتـ نبودنش رآ قبول نمیکند !
حرف های نآگفته اتـ رآ هم بنویس ...
غصهـ ی مخآطبـ حرفـ هآیتـ رآ هم نخور !
برگهـ هآی سفید گنگـ تر از آنند کهـ بخوآهند شکآیتـ کنند.
دیـگر آمـدن،
مانـدن..
یا رفتنـت فرقــى نمیکند،
حال تنـــــها یک چیز مهم است..
آنهم اینکه؛
این "مـــن" دیگــر آن "مـــنِ" قدیمـى نــمیـشــود..!
هیـــــچوقت کســی رو پــس نــزن کــه
دوستــ♥ ــت داره … مراقــــــبته … و نگرانــــــــــــت میشــه …!
چـــون یــک روز بیــدار میشـــی و میبینــی …
مـــــــــاه رو از دســــت دادی …
وقتــی که داشــتی ســـــــتاره ها رو میشـــمردی!.
سلام جملاتت خیلی دلنشینه لطفا به وبلاگ منو بیا و نظر بده مخصوصا اپ اخریم
که حرف دلمه فقط قول بده نظر واقعیتو بگی چون توی وبم اثر میدم [لبخند][گل]
سلام مهسا خانومی

مرسی از تعریف وقوت قلبی که میدی عزیزم
حتمآ میام با کمال میل
انتقاد هم مانند باران ،
باید آنقدر نرم باشد
تا بدون خراب کردن
ریشه های آن فرد موجب رشد او شود ....
انتقاد هم مانند باران ،
باید آنقدر نرم باشد
تا بدون خراب کردن
ریشه های آن فرد موجب رشد او شود ....
سلام
ممنون از حضور همیشگیتون....
امام صادق (ع) فرمود: هرکس بر پیغمبر وآل پیغمبر در هر روز یک صد بار ، صلوات بفرستدوهفتاد فرشته او را در میان گیرند وآن صلوات را برای رساندن به رسول الله (ص) از رفیق خود سبقت می گیرند.[گل]
به روزم منتظر[گل]
سلام
خواهش میکنم
الان میام