مرا جرات نگریستن به چشمانت نیست
چشمان تو مرا افسون میکند
افسونی افسانه ای
نمیدانم در برق نگاهت چیست
که اینگونه مرا مسخ میکند
چه عاشقانه مرا مسخ میکنی!
کاش میدانستم در تبسم نگاه تو چیست
که غمناک ترین دل دنیا را اینگونه شاد میکند
چه مهربانانه تبسم میکنی!
.
.
.
.
.
.
نگاهم کن نگاهم با نگاهت قصه ها دارد
حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد
آن را هَر جایــی نَگُذار ...
ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد
بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی
جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را
دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــی اَنـْدازَنـْد
وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِہ الـْمثنــی شُد
دیگر دلـْ نمــی شود
ܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓ
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב
حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد
آن را هَر جایــی نَگُذار ...
ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد
بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی
جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را
دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــی اَنـْدازَنـْد
وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِہ الـْمثنــی شُد
دیگر دلـْ نمــی شود
ܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓ
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב
حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد
آن را هَر جایــی نَگُذار ...
ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد
بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی
جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را
دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــی اَنـْدازَنـْد
وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِہ الـْمثنــی شُد
دیگر دلـْ نمــی شود
ܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓ
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב
حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد
آن را هَر جایــی نَگُذار ...
ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد
بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی
جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را
دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــی اَنـْدازَنـْد
وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِہ الـْمثنــی شُد
دیگر دلـْ نمــی شود
ܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓ
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב
حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد
آن را هَر جایــی نَگُذار ...
ایـن روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد
بَعد کــِہ بــِہ دَردِشان نَخُوردی
جای صَنـْدوقِ پُسـتــْ آن را
دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــی اَنـْدازَنـْد
وَ تو خوبـْـ میدانــی دِلــی کــِہ الـْمثنــی شُد
دیگر دلـْ نمــی شود
ܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓܓ✗ⓩ پسرَکیـ בَر میآنِ בوבـ ⓩ✗ܓ
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב
دم چشمهایت گرم
با آن دوستت دارم های
عاشقانه اش...
از زیر زبانت که نمیتوان حرفی کشید!
مرا چشمان تو معجون عشق است


نگاه مست تو همچون بهشت است
بکرد افسون و مسخ، برق نگاهت
که برق چشم تو ، جادوی عشق است
تقدیم به شما عزیز
برای این پست زیباتون
خیلی خیلی قشنگ بود زیبا مثل همیشه
ممنونم استاد
شما لطف دارین