مردی در شعرهایم قدم می زند!
بی انکه بداند...
گاهی که انگشتانش ...
میان گیسوانم می چرخد ..
چون وزش باد خلیجی...
میان درختان زیتون...
به تلاطم چیده شدن می رقصم...
گاهی هم ارام میان سینه ام ...
رد بوسه های عمیقش ...
دریا را به اغوش ساحل می کشاند...
هرازگاهی غرور مردانه اش را...
نادیده می گیرد ...
ارام در میان واژه هایش
می گوید دوستم دارد...
و من .....
"خوب میشناسمش "
نه ردیف می داند ...
نه قافیه می شناسد...
اما شاعرترین مردجهان است
وقتی برنگاهش
شعر می شود تمامم..
مردی درشعرهایم قدم می زند ...
بی انکه بداند!
#غزل_چاووش
با او بگو چه میکشم از
درد اشتیاق
شاید وفا کند،
بشتابد به یاریام...
تو را میخواهم
برای پنجاه سالگى
شصت سالگی
هفتاد سالگی
تو را میخواهم
برای خانهای که تنهاییم
تو را میخواهم برای چای عصرانه
تلفنهایی که میزنند و جواب نمیدهیم
تو را میخواهم برای تنهایی
تو را میخواهم وقتی باران است
برای راهپیمایى آهستهی دوتایی
نیمکتهای سراسر پارکهای شهر
برای پنجرهی بسته
وقتی سرما بیداد میکند
تو را میخواهم
برای پرسه زدنهای شب عید
نشان کردن یک جفت ماهی قرمز
تو را میخواهم
برای صبح
برای ظهر
برای شب
برای همهی عمر
بازم متن خودم
ماجرای من و تو باورِ باورها نیست
ماجراییست که در حافظهی دنیا نیست
نه دروغیم
نه رویا
نه خیالیم
نه وهم
ذاتِ عشقیم که در آینهها پیدا نیست...
[گل] محمدعلی بهمنی
[گل][گل][گل]
سلام
دوشنبه شما بخیر
[گل][گل][گل]
[لبخند][گل]
[گل]
دوست یعنی
جای پایت بر دل است
خوشبختی من
پیدا کردن تــــــــو
از میان این همه ضمیر بود
صدای گام های تو
ضربان زندگی من است
با من راه بیا
هنوز تشنه ی زنده بودنم
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
پست خودمه
در تمام وجودم هستی
میدانم که میدانی
به زبان آور
آنچه را باید گفت
هرچند چشمانت با تمام وجود صدا میزند
بسیار عالی و زیبا بود
تشکر
مثل همیشه شیک و منحصر بفرد بود عزیز دلم
احسنت به اینهمه سلیقه و حساسیت توی انتخاب عکس و متن
مرررررسی عشقم