در چهل سالگی هم ڪہ باشی
طنین صداے کسی ڪہ
تو را به " نام کوچکت "
بخواند و پشت هر بار ڪہ صدایت میکند
" عزیزم " بگذارد
میتواند عاشقت کند
و تو بعد از تمام شدن حرفهایش
دختربچه ے هجده ساله اے میشوے
ڪہ دوست دارد بال در بیاورد
از شوقِ عاشقی ؛
در چهل سالگی هم ڪہ باشی
میشود آنقدر عاشقیات
پرهیجان باشد ڪہ
خاطرهے گرفتن دست گرم مردانه اش را در سرماے زمستان
روزے چند بار به تکرار بنشینی
و نقطه ے اوج این خاطرهات
بستن گره روسرےات باشد
با دستهاے او
وقتی ناگهان
با پوست صورتت برخورد میکند
و ابروهاے پیچخوردهات را
صاف میکند ؛
در چهل سالگی هم ڪہ باشی
میتوانی بدوزے
دکمه اے را ڪہ
از روے پیراهن آبی یقه سپید مردانه اے
افتاده است روے زمینِ یخزدهے تنهاییاش ؛
در چهل سالگی هم ڪہ باشی
آن جوانه ے کوچک روئیده در جانت
میتواند قد بکشد
و تو را سبز کند ؛
آن وقت در همان چهل سالگی
نمیتوانی آن ذوقزدگی شفاف چشمهایت یا آن رنگ پریدگیِ ناشی از دلشورههاے نیامدنش را
لرزش صدایت را
جوان شدن صورتت را
پنهان کنی در پشت چهل سالگیات ؛
تو در چهل سالگی
به بلوغ عاشقی میرسی
درست مثل دخترهاے هجده سالہ
با گونه هایی سرخشده
بہ خاطر اولین بوسه ے
نشسته بر پیشانی ..!!
#نادرے_شبنم
یا یک پالتوی چرم
صدای نفس های کسی
از پشت تلفن گرمت می کند
که می گوید:
منتظرم
زودتر برگرد
#فلورا_تاجیک
تو را نبوسیده
از دنیا بروم
اصلن کجا می توانم بروم؟
وقتی می دانم تمبرها
تا لبان پاکت را نبوسند
به هیچ کجا نمی رسند!
#بهرنگ_قاسمی
تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی

برگ درختان
انتظار می کشند
زود تر از دیگری پاهایت را بوسه بزنند . . .
.
. با درودی مهربانانه .
.
. در انتظار بهار نخواهم نشست هر گاه تو بیایی سبز
. خواهم شد و شکوفه خواهم داد . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................
در ماه مهر


بادهای پاییزی
بی مهری را
با برگ درختان
آغاز میکنند . . .
. با درودی مهربانانه .
.
. تو رفتهای اما من میدانم گلدان ها هر سال بهار به یاد
. تو جوانه خواهند زد و سرشار از خاطره مهربانیات
. گل خواهند داد [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی
فقط ما مانده ایم که هنوز از بهار لبریزیم . . .
مهم نیست امروز چقدر سرد باشه
تو گرما بخش منی
مراقبت از تو شغل من است
خوشحال کردن تو وظیفه من است
و دوست داشتن تو زندگی من!
در عشق همیشه قدری دیوانگی نهفته است..
البته قدری خردمندی نیز همیشه در دیوانگی نهفته است...
فریدریش نیچه
عالی ..
موفق باشید ..
تشکرات ویژه
وهمچنین
سلام شادی خانم ..خوبی؟؟
خوشحالم که اپ کردی .. عالی
تقدیم به شما
سلام از ماست سپهر خان
خوبم به خوبی دوستان
تشکر ازمهروحضورگرمتون
آدرس من را میدانی
با اشاره ات گره خورده
با نگاهی کنار منی
به هر سو بنگری منم
به هر کجا سفر کنی منم
با نسیم در کنارتم
هر کجا تو باشی
منزلم آنجاس
خوش اومدی به قلبم
به شراب




دیدگانت که از آن همیشه مستم،
گل من تو را نه اکنون همه عمر میپرستم
بـــــــه هَـــــــــــم نِــــــمـی رِســــیــــم...!
امّــا!
بهــتـریــن غَـــــــریـــبـــه ات مـــــی مــــانــم کـه تــــــو را هــمیشـه دوســــــت خــواهــــد داشــت،
مَــــــــن و تـــــــو، "مــــــــــــــــــا" که نشــــدیــم هـیــچ،
مــــــــــــن نـیـــــمــی از خـــــــــــــــودم را هـَـــــــم بـــــــــــاخـــــــــــــتَــــــــــــــم...!!!
تـو دلیل لبخندهای مـن هستی




اگر مـن هم دلیل لبخندهای تـو هستم
پس هرگز از خندیدن دست بر ندار
شأن نزول توست
در آیه های بلندِ گل
که برای قرائتش
پروانه ها به دنیا می آیند
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند
احمد شاملو
. درودی صادقانه .


. این آدرس ایمیل شما مرا بجایی نمیبرد !!!!
.
. اما . آدرس من کاملاً صحیح می باشد !!!
سلامودرود برشما دوست گرامی
بله متاسفانه این ایمیل جزو ایمیلای فراموش شدست
عشق مثل دریا هرگز متوقف نمیشه

عشق مثل ستاره می درخشه
عشق مثل خورشید گرم میکنه
عشق مثل گل ها لطیفه
و
عشق درست مثل تو زیباست
. با درودی مهربانانه
.
. چگونه میشود به لحظهها فرمان ایست داد و به یاس گفت
. که همینجا ، میان همین ثانیهها ، میان همین نگاه ها بروید؟
. چگونه میشود قلب هایی را که امروز رو به سردی میروند
. به گرمی همان آتش دوستی دیروز نگه داشت؟
. تو بگو، چگونه میشود؟؟ [گل]
. فقط تو بگو [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................
. با درودی مهربانانه
.
. چگونه میشود به لحظهها فرمان ایست داد و به یاس گفت
. که همینجا ، میان همین ثانیهها ، میان همین نگاه ها بروید؟
. چگونه میشود قلب هایی را که امروز رو به سردی میروند
. به گرمی همان آتش دوستی دیروز نگه داشت؟
. تو بگو، چگونه میشود؟؟ [گل]
. فقط تو بگو [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................
سلام


نمیدونم چهل سالگی چه حسی داره
نمیدونم به اونجا میرسیم یا نه
نمیدونم برسم به اونجا چند سالم باشه
ولی میدونم
از یه جایی زنده بودنم شروع کردم به زندگی
اینو یادم رفت بگم من الان ۶ ساله هستم
پیر شی الهی بچه جان
آنکه تو را دیده است
جان و تنش لرزه است
قبل تو نبود زندگی
عمرفنا بوده است
تا که چهل سال گذشت بر فنا
حال بگو فرق منو فیضی را
فرقی نیس مگه مردنباشه یکیتون
هر دم بهانه میگیرد




بغض های در گلویم که رها کنمش
به کدامین بهانه رها کنم
پشت این کوه تنم
کودکی تنها نشسته
منتظر آمدن توست
به کدامین بهانه رها کنم
بغضهای عاشقانه ام را....
آنچه در این بین بماند منم
البته من کوچیکتر از اونم که نظر بدم
ولی ۴۰ سالگی من با جناب فیضی فاصله اش از زمین تا آسمونه.
ممنونم بابت تایید پستهای من
منظورم چلچلگی مردونه بود پس فرقی نیس
فدای مهرومحبت شما بانوجان❤❤❤



❤❤❤❤
کافیست کمی مرا به جوش و خروش درآوری
آنقدر برایت شیرین میشوم..............
که فرهاد قصه هایم خواهی شد.
محمد امین امینی
مرثیه نا تمام عمر من است
انگار....
جاده های آمدنت هرگز به انتها نمیرسند...!
که تازگی ها/
زل زدن به چشمانت
مانع کسب است...
من دعایتان میکنم به خیر









نگاهتان می کنم به پاکی
یادتان می کنم به خوبی
هر جا هستید
در اولین روز آبان ماه
بهترین ها رو برایتان آرزو دارم
[مامیترا]
. درودی صمیمانه

.
. چند کامنت ارزشمندتان را در پست قبلی گذاشتم .
.
. دلیل حذف پست داستانم بود . می بخشید بزرگوار
تشکرات ویژه محبت کردید
. با درودی مهربانانه
.
. نه صدای تپش قلب عاشقی ، نه آوای محزون دل غمزدهای
. همه سر در گریبان خویش ، زانو زدنت را میبینند اما .
. چه کسی دستت را می گیرد ؟ هیچ نگاهی . .
. غربت نگاهت را پاسخی نمیدهد . اینجا شهرمن .
. شهر مجسمه های سنگی است [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
.............................
. با درودی مهربانانه
.
. نه... نه، نمیتوانم باور کنم که این شهر ، شهر من باشد
. شهر من ، شهر گل های شقایق و دل های عاشق است
. شهر من جایی برای زمین خوردن ندارد . شهر من
. شهریست به لطافت پوست شب که باران
. لطافت اش را وام دار اوست [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................
لطفا
sms بی منظور بفرستید ...
زمان مکالمه را کوتاه
فاصله را زیبا کنید
تو تو تو تو تو ....
بـوسه ای بـیش نـمانـده،
تـا بـه تـماشای قـلب عـریـانت
تـخمه ی حـسرت بـشکـنم ...
نـمی دانـستـم،
کـه طـعم تـلخـت
از زیـر زبـان ِ دلـم نـمی رود . . .
سلام و





درود بر شما.سلامت و
سرافراز باشید همیشه
سلام عزیزم ممنونم همچنین
مراقبم که مبادا
تهی شوم از تو...!
مرتضی_امیری
زندگی باغــــی است که با عشق باقــــی است مشغــــول دل باش نـــــــه دل مشغــــــول ، بیشتر غصه هــــــای مـــــا از قصه هــــــای خیالــــــی ماست ، پس بدان اگر فرهــــــاد باشــــــــــــــی همــــه چیـــــز شیریــــــن است ..
بعضی ها می آیند که ردپای زیبایشان را در زندگیت به جای بگذارند و بی آنکه بدانی پاره ای از وجودت می شوند. انگشت شمارند این دوستان ولی ماندگار و دلنشین گوئی نیامدند که بمانند فقط آمده اند تا به تو یادآور شوند که بودن لزوما با حضور معنی نمی شود. آری اینان سرمستت میکنند که عطر حضورشان را تا فرسنگها استشمام می کنی و چنان لبریز میکنندت که که گویی از ازل تا به ابد تو را نیازی به سیراب شدن نیست. امان از دست این بعضی ها که حتی نگران نبودنشان نیستی چرا که نبودنشان هم نبودنی خاص و به جا ماندنی است چون طعم تلخ و دلنشین قهوه.
. با درودی مهربانانه
.
. من
. در قفس عشق
. تو
. همان پرنده ای هستم
. که فرود آمد
. دانه را دیدم
. و دام را . . . نه !!
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
. درودی صمیمانه


. این پست روی سخن اش با دختران و زنان هست . افعال به گونه ایست
. که تقریباً اظهار نظر را از مردان گرفته است . مگر بایستی و از روبرو
. پاسخی . . نظری . . حرفی . . من متولد 59 هستم !!! تقریبا چهل سالگی
. یک عاشق پیشه مهربان . . و دوست داشتنی !!!!
خدا حفظتون کنه جناب عاشق پیشه
. با درودی مهربانانه
.
. از چه باید گفت وقتی که مهتاب فریب چشمکزدن های
. ستارهها را میخورد؟
. وقتی که تُنگ بلوری ، به ماهی های قرمزم ، به دروغ
. از کثیفی دریا میگوید؟
. تو بگو که من در این قافیهباران روزمرّگی از چه باید بنویسم ؟؟!
. آه . . می کشم و غصه می خورم !!
. کاش تو در کنارم بودی . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
امـروز خورشید که از میانه درختان رخ می نمود
آرزو کـردم که طلوع خورشیـد
غروب غم هایتان باشـد
و زندگیتان
سرشار از لحظه های روشن آسمانی
[گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
[مامیترا][گل]
[لبخند][گل]
[گل]
هردو راه درازی آمده ایم
تو های و هوی و چهچه بهار را پشت سر داری
از قهقهه مستانه و سرخ تابستان گذشته ای
من از زمزمه سبز بهار
شور و شرار شب های عاشقی
وسوسه تن های داغ تابستانی
عبور کرده ام
تو برگ های رنگارنگ بر سر داری
من خاکستر رو به سفیدی بر مو
نزدیک تر بیا
حرف زیادی برای گفتن داریم
پاییز عزیز
زیبا بود
وقتی از همه جا و همه کس بریده ای
هنوز لبخند می زنی
پائولو کوئیلو
کعبه ی دل را کنم پیشکشش بی جدال
طاهره ی کشاورز
مدتی هست دگر ترس ز من کوچیده
به غزل خوانی و مستی و جنون مشغولم
بی محابا هوس می ز لبانت دارم