جایى براى خودت پیدا کن
که گنجایشِ همه ى غمها
و شادى هایت را داشته باشد
جایى که ، وقتى از خودت گم میشوى
در آنجا خودت را پیدا کنى...
جایى پیدا کن
که شبها مکان آرامشت
و روزها تسلى خاطرت باشد
جایى که هوایش همیشه معتدل
و فصلهایش فصل دلخواهت باشد...
جایى را پیدا کن
که وقت دلتنگى ستاره براى شمردن
و باران براى باریدن داشته باشد...
جایى را پیدا کن
که در تنهایى و در جمع
امنیت و شادىِ خاطر داشته باشى
میدانى ؟ پیدا کردنِ چنین جایى محال
نیست...!
اگر دلِ زنى را با عشق به دست آورى
دیگر نیازى به پیدا کردن
خوشبختى در هیچ جاى دنیا ندارى
مرد خوشبخت مردیست
که در دل زنى خانه دارد...
#آرزو_پارسى
با این فاصله
چگونه دستانم
برای دستهای تو ترانه می تواند بخواند؟
آواز نهفته در سینه ام
کجا به گوش تو می رسد؟!
تمام بوسه هایم را به باد می سپارم
تا به تو برساند
حالا دیدی باد از من خوشبختر است...
خندیدن تو
هوس انگور تازه است.
یگو لب هات را
کی
شراب می اندازی؟:
اتــاق 'تــنـــهــایـــی' هــایـــم
وقـــتـی
بــانــیــت 'تــوخـلـوت' مــیـکــنـم ...
برگ های پاییزی



سرشار از شعور ِ درخت اند
و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند
آرام قدم بگذار ….
بر چهره ی تکیده ی آن ها
این برگها حُرمت دارند..
درد ِ پاییز، درد ” دانستن ” است
جان می دهی بر دانه در خاک
فریدون مشیری

غبار از چهر گل ها می کنی پاک
غم دل های ما را شستشو کن
برای ما سعادت آرزو کن
سلام
با احترام
دعوتید برای خواندن از
آخرین تابستان قرن
قربانت
مامیترا
گل ها نیز مانند بسیاری از انسان ها و حیوانات حالات چهره دارند







بعضی از گل ها متبسم به نظر می رسند
برخی دیگر حالت غمگینی دارند
بعضی افسرده و کم رو هستند و بقیه آن ها صاف و ساده، صادق و درست هستند
مانند آفتابگردان با روی گشاده …
عشق یعنی اینکه ما معشوق رو همیشه برتر و بیشتر از خودمون ببینیم. یعنی بدونیم که همیشه محتاج دیدن رضایت معشوق هستیم. معشوق اگر نباشه، ما هدفی برای زندگی نخواهیم داشت، چون فلسفه زندگی ما بر اینه که عشق ورزی کنیم و بتونیم دل معشوق رو به دست بیاریم. اون وقت معشوق به دیدن ما مشتاق میشه.

به قول حافظ:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
و چه معشوقی بالاتر از معشوق حقیقی که خداوند عالم باشه. اون جمال حقیقی که وقتی اسمش رو می بریم، یعنی هیچ چیزی بالاتر از اون نیست. همه چیز در راه اون حقیقت عالم، باید قربانی بشه. چه مقامی بالاتر از این که انسان بتونه خودش رو در مقام رسیدن به معشوق، قربانی کنه؟
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
امام حسین علیه السلام زیباست چون خودش رو برای اون حقیقت بزرگ عالم قربانی کرد. قربانی شد تا حق زنده بمونه. زیر سم اسبها کشیده شد تا حق زیر پا گذاشته نشه. کشته شد تا حقیقت کشته نشه. جان خودش رو فدا کرد تا ثابت کنه جایگاهِ اون جمال واقعی عالم براش بیشتر از جانِ خودش ارزش داره.
به قول هاتف اصفهانی:
دل فدای تو، چون تویی دلبر
جان نثار تو، چون تویی جانان
[مامیترا]
چون همیشه عالی وپرمحتوا دست مریزاد
الهی که همین معشوق شفیع ما باشه در برابر عشق
https://ts1.tarafdari.com/contents/user237663/content-sound/03_-_love_story_.mp3
در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ....
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت:" آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بیایم."
غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم."
عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد."
عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: " آن پیرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است که قادر به درک عظمت عشق است."
گذشت زمان بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند
بر آنها که میهراسند بسیار تند
بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی
بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است.
اما بر آنها که عشق میوزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست...
چرا که تنها زمان است که میتواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد.!
عالی
چشوم
گر بُکُشی کجا رَوَم؟ تن به قضا نهادهام







سنگ جفای دوستان درد نمیکند بسی
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهد
مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی
سعدی
با سلام
دعوتید برای خواندن
حرف هایی به لهجه عشق 14
قربانت
مامیترا
باید پنجره را باز میکردم. باید فریاد میزدم که چه اندازه دلگیرم این روزها...
تمامِ خانه دیوار بود اما...
=============================
سلام و ارادت
حالتون خوبه ؟
کاش به جا دل ، گلو تنگ میشد ، هوا نمی رسید و خلاص...!
سلام و ارادت حالتون چطوره؟؟؟؟
با سلام






دعوتید به یک جشن تولد مجازی
با احترام
[مامیترا]
سلام






روزتون پراز عشق وامید
امیدوارم خداوند برای امروزتون
اتفاقهای خوب وخوش رقم بزنه
و حال دلتون
مثل گل تازه و با طراوت باشه
[مامیترا]
سلام دوست عزیز حالت چطوره؟
اگر انسان احسان و اندکی صبوری کند،





آنگاه امکانات و گشایشهایی که در ظن و گمان بشر نگنجد،
در اختیار او قرار میگیرد.
دکتر فعالی
شادی خانم سلام
به همه دوستان آدرس جدیدمو دادم
البته اگه دوستی باقی مونده باشه
و وبلاگ زنده باشه
با اومدن تلگرام و انیستا گرام کسی وب نمی یاد
به هر حال من یذره هنوز دلم به وبلاگ خوشه
من مهاجرت کردم به آدرس زیر
همه همبلاگی ها رو هم تو وب جدیدم لینک کردم
دوست داشتین بیاین اونجا
آدرس وب قدیمی منو که داری
http://ghooyetanha.mihanblog.com
حالا اینم ادرس وب جدیدم.لطفا" درستش کن و بهم خبر بده
http://avazghoo.blog.ir
ای دل چو زمانه میکند غمناکت






ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بِزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردَمَد از خاکت
28 اردیبهشت سالروز بزرگداشت خیام نیشابوری گرامی باد
سلام و عرض احترام..

خوشحال میشم سر بزنین
دعوت هستین برای بازید از نقاشی های وبلاگم[قلب][خجالت]
قشنگه
سلام

دعوتید برای خواندن
حرف هایی به لهجه عشق 13
قربانت
مامیترا
ساقی بده پیمانهای زان مِی که بیخویشم کند



بر حُسن شورانگیزِ تو، عاشقتر از پیشم کند
زان مِی که در شبهای غم بارَد فروغِ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند
رهی معیری
با سلام
دعوتید برای خواندن
حرف هایی به لهجه عشق 13
قربانت
مامیترا
سلام دوست عزیز
چه عجب به ما افتخار دادین
سلام دوست بزرگوار
برای یه کار خیر نیاز به کمکتان دارم اگر خود ویاکسی را می شناسید حتما این پیام را برسانید
ممنونم از لطف و بزرگواری شما بزرگواران
از عشق سخن باید گفت
همیشه از عشق سخن باید گفت
بی عشق
روزگارت را زندگی سیاه خواهد کرد
بی عشق
مصیبت است برخاستن
کار کردن
خفتن
نگاه کردن
راه رفتن
نفس کشیدن
بی عشق
هیچ سلامی طعم سلام ندارد
هیچ نگاهی عطر نگاه
نادر ابراهیمی
خسته ام
مثل لاکپشتی که هفت سال راه رفت تا به دریا برسه
بعد یهو یادش افتاد مایو بر نداشته
سلام و درود
ممنونم از حضورتون
خوشا به حال کسایی که لینک من هستند از غم دوجهان کشککی جستند گرچه از دست بی اف و جی افهای خود خستند ولی دل به وب با حال من بستند دست و روی خو را بشستند شبانه روز تو وب من نشستند گرتو هم خواهی ببینی روی آسایش و خوشی را حرف الکی نزن و لینک بکن سارای موش موشی را منتظر جواب لینکت هستم پیشاپیش از خرید رژ لب و پنکک مست مستم
امید که درپناه خداوند خوب و خوش و

سلامت باشید
سلام روز بخیر
حال شما خوبه؟ مدت هاست که خبری از شما نیست
یه روزایی هست؛



آدم اینقدر حالش خوبه
که هیچ اتفاقی نمیتونه
حال خوبشو خراب کنه !
از این روزا
واسهتون آرزو میکنم
حال دلتون مفید
روزتون عااااااالی
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم


ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
سلام
صبح آخرین روز زمستونیتون به خیر و شادی
به آخرین چهارشنبه سال خوش اومدین
امیدوارم روزگارتون سازگار بر مرادتون باشه
ارادتمند
مامیترا
بسیار زیبا بود
زنان وقتی عاشقمان هستند
حتی بدترین اشتباهاتمان را هم می بخشند.
اما وقتی عشقی درمیان نباشد
هیچ اعتباری به ما نمی دهند
حتی به ویژگی های خوبمان...
✍ انوره دو بالزاک
چه خبرا دیگه خانوم . یادم رفته چند سالت بود ؟از کجا بودی
صدای سوت کتری توی خانه






بساط گرمِ چایی دلبرانه
ببین ، بشنو
سرآغازی جدید است
دوباره صبح و گنجشک و ترانه
سلام صبح بخیر
درود دعوتی گلم
سلام و درود
احوال شما
امیدوارم که از شر ویروس کرونا به دور باشید
اوضاع اونجا چه خبر؟
اینجا همه در خیابان قدم میزنند و بیخیال همه چی هستن....ولی واقعا خطر در کمین ماست
میان صبحهایم بنشین ...
آفتاب شو
توىِ چشمهایم ...
برقص ...
تو همان صبحِ اتفاقى ...
دچار باید شد به بودنت ...
مریم پورقلی
زندگی کاروانیست زود گذر
اهنگی نیمه تمام ..و تابلویی زیبا و فریبنده
میسوزد و میسوزاند ...و هیچ چیز در ان رنگ حقیقت بخود نمیگیرد...
جز خوبی و محبت و مهربانی...
https://as7.cdn.asset.aparat.com/aparat-video/3432d0289cac96b6cbe2810a8ca135bf19804035-1080p__36843.mp4
یه روزی با کسی روبرو میشین

که به گذشته شما اهمیت نمیده؛
چون میخواد توی آیندهتون،
کنار شما باشه ...
آلفرد_هیچکاک
امضای خاص


این عطر را...
که به تنت می زنی...
موسیقی آرامی است...
با امضای خاص تو
که جعل اش محال است...
نزار_قبانی
آهااااااااااااااااااای نازنینم...!
در، قفس را مگشای
که این در این اسارت تن به تو سپرده ام
در ابعاد این عصـــر خاموش...
من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم!
بیـــــــــــــا تا برایت بگویم،
چه اندازه تنهایی من بزرگ است.
.....
..........
...............
....................
............... سلام
............... با افتخار دعوتید برای خوانش
.......... حرف هایی به لهجه عشق 12
..... ارادتمند شما
... مامیترا
بالاخره با یه بدبختی پسووردو پیدا کردم .از بین این همه که بودن فقط تو هنوز موندی .همه رفتن .چه خبرا ؟منم خیلی خیلی خوشحال شدم حداقل تو یکی هستی هنو
سلام .تو هنو این وبلاگو داری .من پسورردمو فراموش کردم .یادت اومد منو .
درود باشعرجدیدم به روز هستم
دعوتی گلم