دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
امتحان و امتحان و امتحان..... خدایا خستم از این همه امتحان توی این دنیا یی که نتیجه امتحانا شرف انسان ها رو ازشون میگیره...... خستم از همه ی این امتحانا..
زندگی... مثل پیانو است... دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی هاست... اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت... که دکمه های سفیدوسیاه با هم به صدا در آیند...
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مست و خراب از می انگور کنید مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید مست مست از همه جا حال خرابش بدهید بر مزارم مگذارید بیاید واعظ پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ جای تلقین به بالای سرم دف بزنید شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید روز مرگم وسط سینه ی من چاک زنید اندرون دل من یک قلم تاک زنید
سلام خسته نباشی
وب جالبی داری
خوشم اومد
البته .....
بیا یه سری به ما بزن
تا راه و روش ازدواج رو یاد بگیری بدردت میخوره
سلام مرسی



خوشحالم موردِ پسند بوده
البته؟؟؟؟؟
حتمـــــــــآ
راه و روشِ ازدواج؟بدردِ من؟؟؟
ﻓﻘﻂ ﺭﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﮐﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺍﺷﮏ ﺩﻫﺪ …
ﻓﻘﻂ ﺭﻓﺖ ﺑﺪﻭﻥ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﻧﮓ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ …
ﻓﻘﻂ ﺭﻓﺖ … ﻓﻘﻂ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺶ ﮔﻔﺖ :
ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ....!!
میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد!
مــــــــاندن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزنــد....
طاقت..
خدایـآ...
میگویند قسمت نیست حکمت است..
مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ
امـآ تـو معنےِ طاقَتــــ رآ مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟
امتحان و امتحان و امتحان.....
خدایا خستم از این همه امتحان توی این دنیا یی که نتیجه امتحانا شرف انسان ها رو ازشون میگیره......
خستم از همه ی این امتحانا..
چه صحرایی است
صحرای تنهایی
و چه جشنی به پا داشته است
آنچه نیست
حرفی دارم
که تا کنون
آن را ننوشتهام
زیرا سفیدتر از کاغذهاست....
چه سخت است خواندن شعری
که مثل شعر نوشته نشده
باشد
روی هر لغت مکث می کنیم
و ذهنمان از حرکت
باز می ایستد
مثل وقتی که در سنگلاخ
راه می رویم
و گاه از رو به زمین
می افتیم
خــــوشبخـــت تـــــرین آدم هــــا ؛
اونــــایـــی هستــــن کــــه ایـــن جمـــله رو میشنـــوند :
" عیــــــب نــــداره،
با هـــــم درستـــــش میکنیــــم "
زندگی...
مثل پیانو است...
دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی هاست...
اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت...
که دکمه های سفیدوسیاه با هم به صدا در آیند...
یکی از لبخندهایم را بسته بندی کرده ام … برای روزی که اتفاقی تو را می بینم آنقدر تمیز میخندم که به خوشبختی ام حسادت کنی … !
شادی اسم وبته ولی کو ؟؟؟؟؟همش غمه که
اسمِ خودمه
در زلال شب
شب هایم بارانی است
روزهایم می گذرد
من باران اشک می خواهم
آنقدر باران می خواهم تا بتوانم تمام دلتنگی هایم را در آن زلال کنم
مرا که هیچ چشمی در انتظارم نیست...
و هیچ مقصدی به نامم نیست...
ببخشید که با بودنم ترافیک کردم
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است
که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند
حقیقت دارد...
کافیست چمدان هایت را ببندی تا حاضر شوند همه برای از یاد بردنت.
از لبخندت برای تغییر دنیا استفاده کن و نگذار دنیا لبخندت را تغییر دهد...


هرگز کسی را ندیده ام که ارزش اخلاقی را به اندازه زیبایی زنان دوست بدارد. کنفوسیوس
"آدم ات"
می شوم
اگر با هرسیبی وسوسه نشوی....
بعد از من
هیچکس عشق تو را
شاعری نمی کند...
تنهایی ریشه تمامی گناهان و درد هاست ؛
چوپان را "تنهایی"دروغگو کرد !!!
به حرمت تمام عاشقانه ها
بمان و عاشقی کن
شاید حال دلم خوب شود
کسی چه می داند !!!
بر لب شن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریا ...
رها می شوم در آغوش تو ..
صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، در گوشم می پیچد
و من مست می شوم با قطره ای از دریایی که در آغوشت داری ..
در این هوای سرد برفی
جز قلب تب دار این عاشق
سرپناه امنی نخواهی یافت!
آسوده کوچ کن...
به هرکجا که غریزه ات می گوید
اگر این عشق حقیقت داشته باشد
من همانجا به رویت آغوش خواهم گشود
عابرانی که از کنارم می گذرند
مست عطر تنم
می شوند و
نامش را که می پرسند
دلم می لرزد
چگونه بگویم خاطرات توست...؟
غَــــــزَل می گویم...غَـــــــزَل می شوم...
می دانم روزی خواهد رسید
که تو نگاه می کنی و من؛
شعر می گویم...
تو می خندی و من؛
شعر می گویم...
تو راه می روی؛
آواز می خوانی؛
می نشینی؛
و شب ها...
با همان آرامش خاص خودت
به خواب می روی
و من؛
غَــــــزَل می گویم...غَـــــــزَل می شوم...
و تو می شوی اولین و زیباترین؛
کتاب شعرعاشقانه ی تاریخ که نَفَس می کشد ...
آدمها حرف می زنند .
آشنا می شوند
می خندند
عاشق می شوند
داد می زنند
دعوا می کنند
و جدا می شوند ...
من هم اینجا با کلمات بازی می کنم !
اگر با گرگ ها زندگی میکنی زوزه کشیدن را بیاموز...
من در روزگاری زندگی میکنم که تنها خدایش از پشت خنجر نمیزند
بگذار تا شیطنت عشق
چشمانت را به روی عریانی خویش بگشاید"
هرچند انجا هیچ چیز جز درد و رنج نخواهد بود....
روے ِدیـوآر
روے سآیـﮧ اے ڪِـﮧ بـﮧ جآ مآטּـدِـهـ اَز تــُ
چِشمـ مے ڪِشَمـ وَ دَهآنـے ڪِـﮧ بخَـטּـدَد
بـﮧ ایـטּ ـهَمـﮧ تـَטּـهآیـے وَ اِטּـتظــآر
ایـטּ خاטּـِﮧ بَعد اَز تــُ فَقَط دیـوآر اَستــ
وَ تڪِـﮧ ذُغآلـے ڪِـﮧ خـَـط مے ڪِشد
טּـَیامَدَטּـَتــ را
عطر تنــــــــــت روی پیراهــــــــنم مــــــــانده
امروز بوییـــــدمش...
عمیــــــق عمیــــــــــــق !
... ... و با هر نفــــــــــــس بغضم را سنـــــــگین تر کــــــــردم!
و به یاد آوردم که دیگـــــــــــر...
"تنـــــــــت"
...
سهــــــــــــــم دیگــــــری اســــــــــت
و
"غمـــــــــت"
سهــــــــــــــــــم من
گاهی دلم میگیرد
از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم
فریبت میدهند
دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمیکند
و نوری که تاریکی میدهد
ازکلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند
دلم میگیرد
از سردی چندش آور دستی که دستت را می فشارد
و نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمیبیند
از دوستی که برایت
هدیه
دو بال برای پریدن می آورد
و بعد
پرواز را با منفور ترین کلمات دنیا معنی میکند
گاهی حتی
از خودم هم دلم ..... میگیر
مشق سکوتو خط بزن اینجا کسی غریبه نیست
نگو که باور نداری حرف دلت رو بنویس
دفتر کهنه دلت رنگ غمو دوست نداره
بهش نگو تو راه عشق هیچ کسی پا نمیذاره
مــی دانـــی
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم
نمی تونم ببخشمت دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم خشکیدی و بریدمت
هزار و یک رنگی بدون دروغ و نیرنگی بدون
واسه دله عاشق من بد نامی و ننگی بدون
راهمو سد کردی عزیز عشقمو رد کردی عزیز
خودت ندونستی چی کردی با ما بد کردی عزیز
یادت میاد گفتم بهت اگه نمی شی مرحمم
تورو خدا زخمم نشو که تیکه پارس بدنم
تو عین ناباوریهام تو هم شدی یه زخم نو
هیچ نمی خوام مثله تو شم از جلوی چشام برو
یادمه قشنگترین ستاره رو
واسه تو از آسمون چیده بودم
واسه تو ماه تو قصه ها رو من
از شبای قصه دزدیده بودم
یادمه یه قصر شیشه ای برات
ساخته بودم تو دله ترانه ها
عشق تو چیزی نذاشته واسه من
جز همینی که از تو مونده تو صدام
سایتو بردار و از اینجا برو
نمی خوام ببینمت دیگه تو رو
روز مرگم هرکه شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مست و خراب از می انگور کنید
مزد غسال مرا سیر شرابش بدهید
مست مست از همه جا حال خرابش بدهید
بر مزارم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ
جای تلقین به بالای سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند جمله شما کف بزنید
روز مرگم وسط سینه ی من چاک زنید
اندرون دل من یک قلم تاک زنید
رفـــتم ســراغ قـــرآن...
بـــرای آدمــای خـــوب چــه نــعمــت هــایی کــه نــذاشــتی تــو بــهـشت..؟؟!
ولـــی مـا رو چــه بــه خــوب بــودن؟؟؟
نــوشـته بــودی از عــذاب هـای جــهنم...
بــرای گــناهـکارا...
اونــایی کــه نــماز نــخوندن...
اونــایی کــه شــراب خــوردن...
اونــایی کــه خــدا رو از یــاد بــردن...
اونــایی کــه حــقُ الـناس گــردنــشونه...
تـــنم لــرزید از تـــصور کــردن اون هــمه درد از عــذاب ِ جــهنم!!!
رفــتم آیــه هـای بــعد...
دیــدم بـــرای مــا جــهنـمیا نـــوشــتی"و هـــُم فــــیـها خـــالِــدون..."
و گــناهــکاران در جــهـنم جــاودانـــند...
جــاودان یــنی چـــی؟؟؟
صــد ســال مــیندازی جــهنم؟؟؟بــعد بــهشـت؟؟؟
هـــزار ســال جــهنم؟؟؟بعـــد بــهشت؟؟؟
یــه مـــیلیـارد ســال جــهــنم؟؟؟بــعد بــهشـت؟؟؟
مــــُخـــَم رد داده خـــدا جــون...
یــنی تــا بــی نــهایــت تـو جــهـنم بــاید بــسوزم...!!!
رفـــتم آیــه هــای بــعد...
"و خــــداوند گــناهـکاران را دوســت نــدارد...!!!"
بــــُغـضم تـــرکــید!!!
آخـــه خــدا جــون واس چــی مـنو دوس نــداری؟؟؟
مــن کــه دوســتت دارم...
اصـــلن مــنو بــفرســت جــهــنم واســه هــمیشـه!!!
بــنــداز وســط آتــیش...
ولـــی نــگو مــنو دوســت نــداری!!!
گـــناه زیـــاد کــردم ولــی بــازم دوســِتت دارم!!!!
رفـــتم آیــه هــای بــعد...
دیـــدم نـــوشـته "والــله ارحـــمُ الـــراحــمین..."
گــفــتم خــدا جــون نــوکرتــم،عــاشــقـتم...
تــو بــبخـش هــمه ی گــناهـکارارو...
مــا بــهت قــول مــیدیم دیــگه گــناه نــکنیم...
قشنگهههههههههههههه
من هم به باد رشوه میدهم
تا بوی عزیرترینم رو برام بیاره
عالی بود
ممنون استاد
از تهِ دل آرزو میکنم آرزوتون برآورده شه
مــی دانـــی
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم
פֿـیالـت راحـت باشـב
, چیــزےِ نشـבہ
یـِڪ شڪـَسـت عاطفـےِ سـاבه ؛
בوستَـش داشتـҐَ , בوستَـҐ בاشت
בوستـش دارَҐ , בیگـر בوستَــҐ نَـבارَב
مانـــــבه اҐ , رفتـــــہ
هستــَــҐ , وَلــــےِ او نیـــست
خیلی قشنگ بود عزیزم
قربونت حدیث جان
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیم
نان را تو ببر که راهت دراز است و طاقتت کوتاه !
نمک رابگذار برای من …
میخواهم این زخم ها تا ابد بماند !
פـیـف ...!
هَـربـآر میـפֿـوآهَــم بـﮧ سَمتَتــــــــــــ بیـآیـَـــم ..
یـآבم مـی اُفتَـــב ڪـﮧ ..
" בل ـتَنـــگـی " ..
بَهـآنـﮧ ﮮ ِ פֿـوبـی بَــرآﮮ ِ تکــرآر ِ یکـــــــــ اِشتبــــــــــآه نیـωـتـــــــــ .
دلتنگم...
قرارمان فصل انگور...
شراب که شدم بیا...
تو جام بیار...
من جان...
دیــگـــر تـَمــــــآمـ شـــُــد !!
آرزوهـآیــَمـ رآ گـُذآشتــَــــمـ در کـــُـوزه ،
با آبـــِـش قـــُـرص هــآی اَعـصآبـــَـمـ را مــے خــُورمــ
میان مشغله ها گم شده ام...
ولی دلم برای هوایت
همیشه بیکار است..
آنقدر عطر روی خودت خالی نکن
تــــــــــــــــــــــو..
بوی گند خیانــــــــت میــدهی...!
انگـــآر جُمعــﮧ بــﮧבنیــــــــــ ـــا آمــَבهـ امـ !
בل بـــﮧ هَر چــِـﮧ میبنـــבمـ تعطیـــل ستــــ . . .
ببیــن مـــرا ؛
دستـــم بنـــد نمیشــــود هیچ جـــا ...
جـــز بــه دامنـــت ...
خــــدایا ...!