دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
به نظر من که راست نمیگفت حالا شاید ای طوری باشن ولی من که دو روز درمیون حمومم خونمونم همش تمیزه ادم اگه بخواد ب ای چیزا گوش بده که زنده موندنش فایده نداره
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..
گاهــــــے دلم برای خودم تنگ میشود گاهــــــے دلم برای باورهاے گذشته ام تنگ میشود گاهــــــے دلم برای پاکیهاے کودکانه ے قلبم میگیرد گاهــــــے دلم از رهگذرانے که در این مسیـر بے انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود گاهــــــے دلم از راهزنانے که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ... گاهــــــے آرزو میکنم اے کاش دلــــــی نبود تا تنگ شود تا خسته شود تا بشکند
تقصیـــر تو نــــبود ! خودمـــ نخواستم چراغ قدیمـــی خاطره ها خاموش شـــــود ! خودم شعرهای شبانه اشـــــک را فراموش نکردمـــ... ! خودم کنار آرزوی آمدنــــــت اردو زدمـــ.... ! حالا نه گـــــریه هایـــ من دینی بر گردنـــ.. تو دارند ، نه تو چیزی بدهکار دلــــتنگی این همه تـــرانه ایــــ. . . .
دلَـم کـَســے را میخواهـَد... کســے که از جنس خودَم باشَد... دلَش شیشـه اـے ... گونه هایـَش بارانــے ... دستانـَش کَـمــے سَرد... نگاهَش ستاره بـاران بـاشد... دلـَم یک ساده دل میخواهـَد... بیایـَد با هـَم بـرَویم... نمیخواهـَم فرهــاد باشَد... کوه بتــراشد... میخـواهم انسان بــاشد... نمیخواهــم مجنون شـود... سَــر به بیایان بگذارد... میخواهَـم گاهی دَردم را دَرمان باشَد... شاهزاده سَوار بر اسب سفید نمیخــواهم... غریب آشنایی میخواهَــم بیایَد با پای پیاده... قلبَـش در دستَش باشد... چشمانَش پر از باران باشَد... کلبه کوچـَک را دوست دارَم اگر این کلبه در قلـب او باشَد
دلَـم کـَســے را میخواهـَد... کســے که از جنس خودَم باشَد... دلَش شیشـه اـے ... گونه هایـَش بارانــے ... دستانـَش کَـمــے سَرد... نگاهَش ستاره بـاران بـاشد... دلـَم یک ساده دل میخواهـَد... بیایـَد با هـَم بـرَویم... نمیخواهـَم فرهــاد باشَد... کوه بتــراشد... میخـواهم انسان بــاشد... نمیخواهــم مجنون شـود... سَــر به بیایان بگذارد... میخواهَـم گاهی دَردم را دَرمان باشَد... شاهزاده سَوار بر اسب سفید نمیخــواهم... غریب آشنایی میخواهَــم بیایَد با پای پیاده... قلبَـش در دستَش باشد... چشمانَش پر از باران باشَد... کلبه کوچـَک را دوست دارَم اگر این کلبه در قلـب او باشَد
" منــــــــی " کـه کـنـارش
" تـــــــو " نـــباشـــــــی
" تـــــــومــــــــــنی "
نـمـی ارزد ... !
ناراحت نشید اگه یه نفر کس دیگه ای رو
به شما ترجیح داد چون شما هیچ وقت
نمی تونید یه میمون رو متقاعد کنید که
عسل شیرین تر از موزه!
.
شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟!
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم،..!
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند …
افرادی که با ما هم عقیده هستند به ما آرامش می دهند
و افرادی که مخالف با عقیده ی ما هستند ، به ما دانش !
بـی تو
تنهـاییـم را پک می زنم
تـا ریـه هایـم زنـدگـی را کـم بیـاورد
و شـرعـی ترین خودکـشـی را تجـربـه کنـم !!
دِلــَـم تــَـنـگـــ مے شـَـود ؛
بـَـرآےِ شــَـبــ هآیے کـِه بـآ صـــِـدآےِ گــَــرمِ تـــُــو بـِه خــوآبــــ مے رَفــتــَم . . !
وَ نِمے دآنـِستـَم آن صــــِــدآ . . ،
ایــن شــَـبـــهآ مے شـَـود زَنــــگـــے دَر گــوشــَـم کـِه تــَـمـآمـے نـَدآرَد . . . :
به نظر من که راست نمیگفت حالا شاید ای طوری باشن ولی من که دو روز درمیون حمومم خونمونم همش تمیزه ادم اگه بخواد ب ای چیزا گوش بده که زنده موندنش فایده نداره
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..
گاهــــــے دلم برای خودم تنگ میشود
گاهــــــے دلم برای باورهاے گذشته ام تنگ میشود
گاهــــــے دلم برای پاکیهاے کودکانه ے قلبم میگیرد
گاهــــــے دلم از رهگذرانے که در این مسیـر بے انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود
گاهــــــے دلم از راهزنانے که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد
... گاهــــــے آرزو میکنم اے کاش
دلــــــی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند
+این روزهــا به هیچ حـرفی نمی خندم...
جز حــرف های !!!
عـــ♥ـاشقــانه
+یک قلـ ♥ـب پـــاک
از تمــــام مــعـــابـــد و مســـاجــد
و کلیـــســـا هــــای دنیـــا مــقـــدس تــر اســـت. . .!
حسودیـҐ میشود بـﮧ آینـﮧ
نــڪـند قدر ِ ثآنیـه هآیـﮯ ڪﮧ ,,
- {!}بـﮯ دغدغـﮧ{!} -
بـﮧ تمآشآﮮ ِ تو ; مینشیند رآ ..
نـ ـ ـــدآند !؟
+ چقدر لذت بخـ ـش است ;در خیآل ِ تو .. تنهآ بودטּ (:
هـــے روزگــار
مــטּ بـــﮧدرکـــ ...
خـــودِتـــ פֿـســتـــﮧ نـــشــد ـے
از دیــدטּ تـــصـویـــر تــــکــراریـﮧ درد کـــشـیـدטּ مـــטּ؟
یــﮧ وَقتــآیـے هـَستــ
ڪﮧ بــآیــَد لـَمـ بـِدے یــﮧ گـوشـﮧ
وَ جــَریـآטּِ زِندِگـیتـُ فـَقـَط مــُرور ڪُنـے.....
بـَدِشـَمـ بـِگـے :
بــﮧ سـَلامـَتیــﮧ خــودَمــ ڪﮧ ایـטּ قـَد تـَحـَمـُلـ داشتـَمـ
آخـــَر ِ بـــازی ست...!
ســــُک ســـــُک....!!
پـــــیدایـــــَت کــــردَم...!!!
آنجــــا...!!!!
دَرآغـــوش ِ او....!!!!
چـقــــدر ســـخـتــہ
منـــطـقــے فـڪـــر ڪــنــے
وقــتــے اפـــســـاســـاتـــت داره פֿـــفــت مـیــڪــنـہ .
مَـــــرد کســی نیـستـــــ کـــه گــــریـــــه نکنــــد
مَـــــرد کســـی استــــــ کـــه
بـــه گـــریه ننــــدازد . . .
بــآلـِشِ פֿـودҐ را تـَرجـیح مــےدهـَمـ
شـآنـﮧ هـآیـَﭞ
مـِثـلِ بـآلـِشِ مـُسـآفـِرפֿـآنـﮧ
مـےمـآنـَد
פֿـوبـْ مــےدانـَمـ
سـَرهـآے زیـآدے را
مـِهمــآטּ بـودهــ...
تـو میـرَوے وَ اینـْـهـآ میــمــانـَنـْב تــآ اَبـَـב
یـِـکـْـ بــُغـْـضــِ لـَـعْــنـَــتــے یـِـکـْــ آهْـ
و یـــِـکـْـ سـُـوآلـِـ بـے جـَـوآبـْــ
هـَـنــوزْ گـآهــے בِلـَـتـْـ بـَـرآیـَـمـْـ تــَـنـْـگـْـ مـیـشَــوَבْ؟؟
تقصیـــر تو نــــبود !
خودمـــ نخواستم چراغ قدیمـــی خاطره ها خاموش شـــــود !
خودم شعرهای شبانه اشـــــک را فراموش نکردمـــ... !
خودم کنار آرزوی آمدنــــــت اردو زدمـــ.... !
حالا نه گـــــریه هایـــ من دینی بر گردنـــ.. تو دارند ، نه تو چیزی بدهکار دلــــتنگی این همه تـــرانه ایــــ. . . .
پروردگارا در روزهای پایانی سال به خواب دوستانم آرامش[گل]
به بیداریشان> آسایش / به زندگیشان > عافیت[گل]
عشقشان ثبابت / به مهرشان وفا / به عمرشان عزت[گل]
به رزقشان برکت / و به وجودشان صحت عطا بفرما [گل]
[گل][گل][گل] نوروز92پیشاپیش مبارک[گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]تنهای تنها[گل][گل][گل][گل]
ممنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــونم مهردادجان

نوروز توهم مبارک باشه
آرزو میکنم سالِ خوبی در پیش رو داشته باشی دوستِ من
بـعـضـے وقـت هـا . . .
פֿــدا درهــاے رפــمـتـش رو
یــﮧ פֿـــورده بــاز مـیـڪـنـﮧ
تــا بـتـونــے از لـای در ،
رפــمـت ها رو بـبـیـنـے ؛
ولــے نـمـیـتـونــے بـہـشـوטּ دسـت بـزنــے
چـوטּ روے در قـفـلـے بــﮧ نـاҐ פــڪـمـتــﮧ .
خدایـــا التمـاست مـی کنــم
همـه دنیـــایــت ارزانــیِ دیگـــران !
ولــــی ;
آنــکــه دنـیــایِ من اســت
مــالِ دیــگـــری نبــاشـــد ...
دنیای عجیبی شده است ...
برای دروغ هایمان
خدا را قسم میخوریم ،
و به حرف راست که میرسیم ؛
می شود جان ِ تــو
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ...
امـروز بـه “ آنـهـایی” مـی انـدیـشـم
کـه رویِ “شـانـه هـایم” گـریـه کـردنـد . . .
و نـوبـتِ “ مـــن” کـه شـُـد
“ شـانـه ” خـالـی کـردنـد . . .
امـروز بـه “ آنـهـایی” مـی انـدیـشـم
کـه رویِ “شـانـه هـایم” گـریـه کـردنـد . . .
و نـوبـتِ “ مـــن” کـه شـُـد
“ شـانـه ” خـالـی کـردنـد . . .
عشق دریک نگاه
شاید اخر و عاقبت نداشته باشد
اما به جایش کیف دارد
فکرش را بکن یک لحظه
دلت می لرزد و پس از لرزش
احساس می کنی که
درشلوغی آن لحظه
دلت را به اختیار
به نگاهی داده ای که
که این وضع را به بار آورده
دود به دلم می اندازد . . .
سیــــگار گیرای نگاه ات !
و این سرفه های وحشتناک دلتنگی
سزای پرهیز نکردن عاشقانه ام خواهد شد!
دلَـم کـَســے را میخواهـَد...
کســے که از جنس خودَم باشَد...
دلَش شیشـه اـے ...
گونه هایـَش بارانــے ...
دستانـَش کَـمــے سَرد...
نگاهَش ستاره بـاران بـاشد...
دلـَم یک ساده دل میخواهـَد...
بیایـَد با هـَم بـرَویم...
نمیخواهـَم فرهــاد باشَد...
کوه بتــراشد...
میخـواهم انسان بــاشد...
نمیخواهــم مجنون شـود...
سَــر به بیایان بگذارد...
میخواهَـم گاهی دَردم را دَرمان باشَد...
شاهزاده سَوار بر اسب سفید نمیخــواهم...
غریب آشنایی میخواهَــم بیایَد با پای پیاده...
قلبَـش در دستَش باشد...
چشمانَش پر از باران باشَد...
کلبه کوچـَک را دوست دارَم اگر این کلبه در قلـب او باشَد
دلَـم کـَســے را میخواهـَد...
کســے که از جنس خودَم باشَد...
دلَش شیشـه اـے ...
گونه هایـَش بارانــے ...
دستانـَش کَـمــے سَرد...
نگاهَش ستاره بـاران بـاشد...
دلـَم یک ساده دل میخواهـَد...
بیایـَد با هـَم بـرَویم...
نمیخواهـَم فرهــاد باشَد...
کوه بتــراشد...
میخـواهم انسان بــاشد...
نمیخواهــم مجنون شـود...
سَــر به بیایان بگذارد...
میخواهَـم گاهی دَردم را دَرمان باشَد...
شاهزاده سَوار بر اسب سفید نمیخــواهم...
غریب آشنایی میخواهَــم بیایَد با پای پیاده...
قلبَـش در دستَش باشد...
چشمانَش پر از باران باشَد...
کلبه کوچـَک را دوست دارَم اگر این کلبه در قلـب او باشَد
زندگی باید کرد!
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ،
گاه باید رویید از پس آن باران،
گاه باید خندید بر غمی بی پایان،
لحظه هایت بی غم،
روزگارت آرام ...
زندگی باید کرد!
گاه با یک گل سرخ،
گاه با یک دل تنگ،
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ،
گاه باید رویید از پس آن باران،
گاه باید خندید بر غمی بی پایان،
لحظه هایت بی غم،
روزگارت آرام ...
مدت زیـــادی گذشــت امــا بدان
تا آخــر عمر
درگیر من خواهــی بود!
و تظـــاهر می کنی
نیـسـتـــی
مقایسـه، تو را از پا در خواهد آورد
"مـــن"
می دانـم به کجـای قلبـت شلیـک کــرده ام...
"تـــو"
دیـــگـر خوب نخواهی شد... !
مدت زیـــادی گذشــت امــا بدان
تا آخــر عمر
درگیر من خواهــی بود!
و تظـــاهر می کنی
نیـسـتـــی
مقایسـه، تو را از پا در خواهد آورد
"مـــن"
می دانـم به کجـای قلبـت شلیـک کــرده ام...
"تـــو"
دیـــگـر خوب نخواهی شد... !
همه ی نیمکت های پارک دونفره است
بی خیال روی چمن می نشینم
رفیق
دلم راشکستی عیبی ندارد
حداقل خرده هایش راجمع کن
تاخدایی نکرده زخمی ات نکنند
غصه نخورکنار آمدم بانبودنت
خیلی که دلم بگیرد
گریه میکنم
خدایاازش گذشتم ورفتم
ولی ازت میخوام
یه روزتوبغل یه غریبه مست مست بدجور یادمن بندازیش
خدا.....بدجوریا
روزی میرسددرخیالت جای خالی ام راحس کنی
ودر دلت بابغض بگویی کاش اینجابودی
امامن دیگربه خوابت هم نمی آیم..
به چشمانت بگونگاهم نکنند
بگووقتی خیره ات میشوم سرشان به کارخودشان باشد
نه که فکرکنی خجالت میکشم..نه
آخه حواسم نیست عاشقت میشوم
حال حرفهایمان بماندبرای بعد
دلخوری هامان
دلتنگی هامان
وتمام اشکهایمان
بااوچگونه میگذردکه بامن نمی گذشت.
روزی مرگ داشت بازندگی دردودل میکرد
مرگ گفت :توچرابرای همه دوستداشتنی ولی من واسه کسی ارزش ندارم
زندگی گفت:چون تویک حقیقتی ومن یک دروغ..
ازعجایب عشق است که تنهاآغوش همانی آرامت میکند
که دلت راآتش زده...
در آغوش خداگریستم تانوازشم کند
پرسید:فرزندم آدمت کو
گفتم:درآغوش هوای دیگری
گاهی هنوز گاهی...مرابه جان توقسم میدهند
ببین تنهامن نیستم که رفتنت راباورنکردم...
فرهاد...چراناراحتی؟
حرفی نمیزنی...!
باید باورکنی همه چیزتلخ شده
حتی...شیرین
می خواست ببینه میتونه فراموشم کنه یانه
برگشت بهش گفتم:دیدی نتونستی
گفت:شما
درچشمانم تنــهـــــــا یی ام را پنهان می کنم
در دلم ، دلتنــــــگی ام را
در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را
در لبخندم ، غــــــصه هایم را
دل من چه پیراست
ساده می نگرد
ساده می خندد
ساده می پوشد
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست
ساده می افتد...
ساده مــــی شکند...
ساده مـــــــی میرد
تنها سخت می گیرد ...
عشق مــثل کشیــدن دو سر یـه کش می مونه!
که ۲نفر دارن می کشنش!
اگه یـه نفر ول کنه،
دردش واسه کسی می مونه،
که هـــنوز اونــــو ســــفت نــــگه داشته.