دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
( به خدا گفتم بیا دنیا را تقسیم کنیم آسمان مال تو ستاره هاش مال من دریا مال تو موجهاش مال من خورشید مال تو ماه مال من خدا گفت تو بندگی کن همه این ها که گفتی همه اش مال تو منم مال تو ....
پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خدا وندر آن باغ کسی میخواند، که خدا هست ، دگر غصه چرا؟ آروز دارم : خورشید رهایت نکند غم صدایت نکند ظلمت شام سیاهت نکند و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند.
بعضی ها ، هیچ وقت آدم نمی شوند ! در چرخه ی تکامل … چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم ! خصلتشان زخم زدن است ! و خراشیدنِ روح ! حالا تو بگو ، چگونه در کنارِ چنین گرگهایی .. اگر چنگ در نیاوری ! دوام می یــابــی !
دوباره فارغ از این همه دلواپسی در خیالم فرو رفتم کنار تو بودم کنار وجود سرشار از ارامشت باهم از رویای شیرین اولین روز دیدارمان گفتیم آن روز صورتی و ملایم و زیبا از غافلگیر شدن تو با صدای فریاد بلند من از گره خوردن نگاههای پر از دلتنگی و بیقرارمان از لمس حقیقی دستان منتظرمان از رز قرمزی که در دستان تو به نشانه ی عاشقی خودنمایی میکرد از خیره خیره نگاه کردن و سیر نشدن از تماشای همدیگر از این همه عشق از این همه انتظار زیبا بیا و یک بار دیگر این رویای صورتی را برایم تکرار کن.......
رفتــــــــی؟ به ســــــــلامت! من خــــــــدا نیستم که بگویــــــــم: “صد بــــــــار اگــــــــر توبه شکستی بــــــــاز آی”! آنکــــــــه رفت، به حرمت آنچه بــــــــا خود بــــــــرد، حق برگشت نــــــــدارد
رفتار عاشقانه ی زن را بایــد از دلتنگـیش فهمید♥ . . .
از شـــوق و بی تابیـش برای دیدار♥. . .
از حس کودکانه اش برای آغــــــــوش♥. . .
از خجالتش برای بوسـه گرفتن♥. . .
چه زیباست زمانی که در تنهاییم به تو فکر می کنم
و چه تلخ زمانی که می دانم
در تنهایی ات به دیگری فکر می کنی ....
مـــن می نویسم
و
تـــــــــو نـــــمی خوانی !
امـــــــــــا
مخاطب که تو باشی...
مدیـــــــونم اگر ننــــــــویسم
( به خدا گفتم بیا دنیا را تقسیم کنیم آسمان مال تو ستاره هاش مال من دریا مال تو موجهاش مال من خورشید مال تو ماه مال من خدا گفت تو بندگی کن همه این ها که گفتی همه اش مال تو منم مال تو ....
ایـن روزهـآ، بـآد
مُـدامـ
لاﮮِ مـوهـآیـمـ مـﮯپـیـچـد
مـآنـده امـ
ڪـﮧ تـو دسـﭞ از سَـرمـ بـرداشـتـﮧ اﮮ
یـآ بـآد
سَـر بـﮧ سَـرمـ مـﮯگـذارد
__________________________
پشت هر کوه بلند،سبزه زاریست پر از یاد خدا وندر آن باغ کسی میخواند، که خدا هست ، دگر غصه چرا؟ آروز دارم : خورشید رهایت نکند
غم صدایت نکند
ظلمت شام سیاهت نکند
و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند.
کـــاش هنوز کـــودک بودم
تـــا افکار و دنیای خود را
در دفتر نقــــاشی ام
بـــه تـــصویر می کشیدم
بعضی ها ،
هیچ وقت آدم نمی شوند !
در چرخه ی تکامل …
چگونه ظاهرِ آدم یافتند ، نمیدانم !
خصلتشان زخم زدن است !
و
خراشیدنِ روح !
حالا تو بگو ،
چگونه در کنارِ چنین گرگهایی ..
اگر چنگ در نیاوری !
دوام می یــابــی !
اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش
رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد،
و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت را به تــآراج میبــَرد،..
مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد...
مــهــِم این استــ که فـــَقــَط بــــآشـَد،
زِندگیـــ کــُند ، لــِذَت ببرَد و نــَفــَس بـــکشــَد
وکــــ ـــابــ ــوس ها را یکـ*ـــی یکـــ*ـی از اتــ ـاقــــ ــــت دور خواهــم کــ*رد
•:*¨*:••:*`*: •:*¨*:••:*`*: •:*¨*:••:*`*:
فقــــ ــــــــط سعــــ ــــــــی کن یکـ*ـــ شــــ *ــب خواب آرزوهــ* ــایت راببینی.
می خواهم داستانی از علاقه ام به تو را بنویسم :
یکی بود ، یکی...
بی خیال!
خلاصه اش میشود :
"دوستت دارم"
فقط خواب را برایِ دیدنت دارم.
تو را به جانِ خودت زود بخواب،
دلتنگم!
دلم کـــــــــــمیخدا میخواد …
کمیسکـــــــــــوت …
کمیدل بریدن میخواد …
کمیاشک …
کمیبهت …
کمیآغوش آسمانی …
کمیدور شدن از این آدمها …!
کمیرسیدن به خدا … !!!
פֿــســتـﮧ اҐ از تـَظــآهـُـر بـﮧ ایستـــآבگــے !
زور کـِﮧ نیســـت …
בیگـــر نمـے توآنـــــҐ بـے בلیــل بخنــבҐ و بآ لبخنـــבے مسخــرﮧ ..
وآنمــــوב ڪُنــــҐ ڪِـﮧ هَمـــﮧ چیز رو بـﮧ راﮧ اســت ..!
زور ڪِـﮧ نیســـت …
اصــلـا” בیگــر نمیخوآهــҐ بـِخَنـــבҐ !
مـے خوآهـــҐ لـَج ڪُنـــҐ …
بآ خوבҐ بآ همـﮧ ے בنیـــــآ !
چقــבر بگویــــــҐ فــرבآ روز בیگریـــست
و امــروز بیآیــב و مـِثــل هَر روز بآشـــב ؟!!!
بهانـﮧ هم اگر میگیرے ،
بهانـﮧ ے مرا بگیر ...
تمام خواستـטּ را وجب ڪردم
تمام خواستـטּ را ...
هیچڪس
و هیچ ڪس
بـﮧ انداره مـטּ عاشق تو
و بهانـﮧ هاے تو نیست...
مهم نیست
دور باشی
یا که نزدیک
از روبه رو بیایی
یا که روی بگردانی از من
ماه را از هر طرف که ببینی ماه است
ببخشین که گفتم.وخواهش میکن.بازم کاری ماری.سوالی داشتی در خدمتم.
یاعلی(ع)
تشکردوستِ من
امیدوارم لحظاتت پر از شادی باشه
دوباره فارغ از این همه دلواپسی
در خیالم فرو رفتم
کنار تو بودم کنار وجود سرشار از ارامشت
باهم از رویای شیرین اولین روز دیدارمان گفتیم
آن روز صورتی و ملایم و زیبا
از غافلگیر شدن تو با صدای فریاد بلند من
از گره خوردن نگاههای پر از دلتنگی و بیقرارمان
از لمس حقیقی دستان منتظرمان
از رز قرمزی که در دستان تو به
نشانه ی عاشقی خودنمایی میکرد
از خیره خیره نگاه کردن و سیر نشدن از تماشای همدیگر
از این همه عشق از این همه انتظار زیبا
بیا و یک بار دیگر
این رویای صورتی را برایم تکرار کن.......
کاش زمان در دستانم بود
تا زمان با تو بودن را انقد طولانی میکردم
که زمانی برای بی تو بودن باقی نماند
تـــا آســمان خیـال تـــو چقـدر راه اســت؟
دو بـال بـرایـم کافـیـسـت؟
مـی خواهـم به هــوای تـو
در هــوای تــو
اوج بگیـرم!
منــتـظـرم مـی مــانـی؟؟؟
دیوانه ام میکند
فکر اینکه
زنده زنده
نیمی از من را از من جدا کنند
لطفا
تا زنده ام بمان...
سر تــــا پــــا ســـوال بــــودم
وقتــــــی کـــه مـــــرا جــواب کــــرد...!!
اول بگمواس اینکامنت یکمناراحت شدم.
ومن پسرم.
شرمنده
کاش می دانستیم زندگی کوتاست کاش از ثانیه های زندگی لذت می
بردیم کاش قلبی رو برای شکست انتخاب نمی کردیم کاش همه را
دوست داشتیم کاش معنی صداقت را با هم می فهمیدیم کاش هیچ
کودک فقیری دیگر خواب نان تازه و داغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی
می شد کاش می فهمیدیم زندگی زیباست و لذت می بردیم تا نهایت
کاش می دانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد
کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود
سلام گلم......وارهبپرس در خدمتم........
مرسی
مـَن" {همـ ــآنـ َـم}
خـوب "تمـ ــآشـا" ڪـُטּ
×בُختــَرے× ڪـہ براے בاشتــنــتـــ…
تمــامـــ شبـــ را "بـیـבار "مـے مانـב
و با تـ ـویــے ڪـہ [نیــستے] حرف مے زنـב
"בختــرے "ڪـہ . . .
"زانــو میــزنـב" لبــہ تختــش و "چشمــــانش" را مــے بنـבَב
و تنــــهـا "آرزویـــَش" را براے
"هـــزارمیـــن" بـــــار بـہ "خـُـــבا " یـــاב آور مـــے شود!!!
خـُــבا هم مثــل "همیـــشهـ" لبــــخنـב مے زنـב
از ایــטּ ڪـہ ×تـ ـــو× آرزوے همیشگے مـــטּ بوבے. . .
مَــ ــن دُروغ مـ ـے گُفـ ــتَـ ــم..
دُروغـ ــے بِــ ــه بُــ ــ ـزُرگـ ـے تَـ ــمآمــ ــِ بــ ـے توُ مـ ــآندَن هــ ـ ـآیـ ــم
مَــ ــن دوُستَتــ ــ نَــ ــدآشتـ ــَم ..
مَـ ــن عـــــــــ♥ــــــــآشــ ــِقــ ـَتــ ـ بوُدَ
دلتنگی فقط یک اسم مستعار است
برای تمام حس هایی که
اسمشان را نمی دانیم
و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
دیـــوار احســـاس مـــ♥ــن را،
همــــــــــــ♥ــــــــــــــه…
کـــوتــــاه مے پــــندارنــ♥ــد ،
امـــــ♥ــا چـــه مے دانـــــنـــــــد ،
در پـــــــس ایـــ♥ــن دیـــــوار کوتــــاه ،
زمـــــیــنــــش عـــمـ♥ــق فـــــــــــراوان دارد…
نِمْے בآنـم مـےْ בآنـے یـآنـﮧ ... ؟!
لْحظِـﮧ ےِ تـولـב مـטּْ بــﮧ همــآטּ ْثآنِیـﮧ اے بـَرْمـے گـرَבََב ...
کــﮧ تـو َبـرآے اَوَلیـטּْْ بـآر بــﮧ مَــטּْ گُْفتـے ...
בפسْـتـِتْ בارمْـ...!
این اتاق من است
وقتی وارد شدی
آنقدر کوچک می شود
که دیگر جایی برای نشستن
باقی نخواهد ماند
مگر در" آغـــــوش مـــن "
مــــــــرا با خیالت تنهـــــــا نگذار
خیالت اصلا به تو نرفتهـ اســـت...
مهــــــربان نیست..!!
آزارمـ ـ میدهـــــد..
دلمـ ـــ خودت را میخواهـــــــد...
خدایا !
براے خاموشی شب هاے انتظارҐ
فقط یک فوت کافیست...
خاموشــم ڪن ؛ خستـہ اҐ !
בوωـــت בاشـتــלּ یـــا نـداشتـלּ ...
בیـگــر حـωـــے تـو را بـــہ احـωــــاس ڪـرבלּ نمــے ڪـشــانــد ...
בر آن لحظـــــہ فـقــط בر ωــڪـــوت غــرق می شــوے
و فـقـط نـگــاه مـیـڪـنــے
نـگــــــــــاه !
בنیــآے بـבوלּ تــُـو
شباهَتـــ عَجیبــے بــا ایـלּ غـُروبــْ هـآے لـَعنتـے בارב
בلـ♥ـگیـر و בل گیــر و בل گیــ ــر...
پنجــــره را باز می کنمــ .. احساســــ قشنگــ ِ تــــــــو می آید ..
می نشیند بر پرده، بر دیوار ..
من گیج ِ این همه " تــــــو " .. مستـــ ِ مست کنار می آیم با خودم
و با احساس ِ قشنگی که تــــــویی .. زندگی می کنمــ ..
בلـاموטּ رو پلاستیـکے کرבیم بهـ خیــال نشکستـטּ..
یاבمـــوטּ رفتــ
کهـ پلاستیکــ ها زوבتــر مے سوزنـב...
خــُــבا
یاבَتـــ باشـב
براے بـَعضے وَقتـــ ها که خیلے خَسـتـﮧ ام
یک بـَغـل مُحکـَم ، بـﮧ مـَن بـבهکارے ...!
پلڪ هآیم رآ بـﮧ امید دیدטּ تو مے بندم ...
در ماوراے خیآل
جآیے ڪـﮧ هیچ ڪس
هیچ ڪس
نتوآند تـــــ♥ـــــو رآ از من بگیرد
دَرد دآرد ...
وَقتے چیزے رآ کـَسر میکُنے ...
کـِہ بــآ وجـ ـ ـ ـ ـودت جَمع بَسـتــہ اے !!
عشق عقل را کور می کند. پس سعی کن عاشق کسی باشی که حاضر باشد به جای تو ببیند تا زمین نخوری.
روزگــــــار ؛
نــَـبودنتــــ را بــَــرایم دیـڪتـــہ مے ڪُـند ...
و نــُــمره ےِ مــــَــטּ بــاز مے شـود ✘ صفـــــــــــر ✘
هـَـنـــــــوز !!!
نــَـبودنتــــ را یـــاد نــَـگرفــتہ ام ...!
گفته بودی برایت چیزی بنویسم
چیزی نمی نویسم !
چشم هایم را که بخوانی
برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی است . . .
نیوتوטּ اگر جآذبہ رآ مـﮯفهمیـב،معشوقہ اش בر בفتر خآطرآتشـ
نمـﮯ نوشتــ :
اشڪ هآﮮ مـטּ همـ
روﮮ زمیـטּ افتآב
امآ تـو سیبــ رآ ترجیحـ
בآבﮮ.
عــزیزґ
چـــﮧ زیبــآ اجـــرآ مـــے ڪــלּـــــے
פֿـــط بـــﮧ פֿـــط تمـــآґ گفـــته هــآیـґ رآ ؛ פֿــوآستــــﮧ هآیــґ رآ
امــــآ . . .
بـــرآے בیــــگرے
گـاهـی ایـنـکـه صـبـح هـا...
دلـت نـمـی خـواد بـیـدار بـشـی..
هـمـیـشـه نـشـونـه ی تـنـبـلـی نـیـسـت !!!
خـسـتـه ای از زنـدگـی...!
نـمـی خـوای قـبـول کـنـی کـه یـک روزِ دیـگـه شـروع شـده ...!!!
چــنـב روزیـسـت בست و בلـمـ نـمـیروב بـه نـوشـتـטּ
غـبار غـمـ قـلبمـ را فـرا گـرفـتـہـ !
خــבایـا ؟ کـاش فـرشتـہـ اے بـفـرسـتے
בوבه ے قلـبمـ را بـگیرב ..
خـرابہـ اے شدهـ براے خوבشـ ..
وقتـــــے بـﮧ عقـب بـر میگـرבے ؛乂
乂متوجـﮧ میشے ڪـﮧ جــــــآے بعضیـآ ،乂
乂الـآن ڪـﮧ تــو زنـבگیـت פֿـآلــــــے نیـωــت هیـــــچ …乂
乂اون موقعشــҐ زیـــــــــــآבے بــوבه … !!!
گاهی دلم بی هوا ، هوایت را می کند . . .
هوای تو ، تویی که هیچ وقت هوایم را نداشتی !
رفتــــــــی؟
به ســــــــلامت!
من خــــــــدا نیستم که بگویــــــــم:
“صد بــــــــار اگــــــــر توبه شکستی بــــــــاز آی”!
آنکــــــــه رفت، به حرمت آنچه بــــــــا خود بــــــــرد، حق برگشت نــــــــدارد
جــزایــی بـالاتــر از ایــن نیسـت کـه بـه کسـی یـا چیـزی کـه
قسمـت تــو نیسـت ، دلــღــღــღــ ببنــدی ....!!!