دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
مےگویے خستهاے و دوان دوان روے اعصاب من مےروے !.. کدام را باور کنم؟! آرامبخشهاےتو براے خوابیدن ، یا آرامبخشهاےخودم برای فرار از این سردردهاے مکرر ِ لعنتے که باعثش تـــویے ...
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
تـــو را مــانند گلــــهایـ بــهاریــ دوســـتت دارم عشــــق جانــــسوز تو را با بیــ قراریــ دوســـتت دارم نـــغمه شـــاد تـــو را خـــوشــتر از آواز قناریــ ایــ پرســـتویــ ز بـــام من فراریــ دوســــتت دارم تا تــو میــ خندیــ به رویــــم با دو چشـــم مســـت وحشیـ زنـــدگیـ را با هــــمه بیــ اعتباریــ دوســــتت دارم گریــــه با من الفـــــت دیـــــرینه دارد در غریبیــ مـــرغ بــــارانم که دائـــــم اشــــــکباریـــ دوســـــتت دارم گر بپرســــیــ دوســـتم داریــ هـــزاران ســـــال دیــــگر بـــا زبــــان شــــعریــ گـــویـــم آریــ دوســــــتت دارم
سیـــب هنـــوز هـــم شیـــریــن اســــت
هنــــوز هـــم آدم بهشـــــت را به لبخنــــد حــــوا می فــــــروشد ....
شیــــطان بهــــــانـه بــــود !!
میخواستم زندگی کنم راهم رابستند
عاشق شدم گفتند دروغ است
گریستم گفتن بهانه است
دنیارانگه داریدمی خواهم پیاده شوم!!
پر از توام
به تهی دستیم نگاه نکن
مگو هیچ نداری
ببین!!!
من تو را دارم.
مقصر خود ماییم
عشق را به کسانی ارزانی میکنیم که
از زندگی ، جز آب و علف روزانه، نه میفهمند , نه میخواهند
ولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟
گرما بخشیدی...!؟
یا سوزاندی...؟!!
ای خدای تنهایی
آن زمان که همگان به انسان پشت می کنند
تنها حضور تو .... تنهایی را طراوت می بخشد
خودت را از ما دریغ نکن......
خدایا !
دل ما را از آن خودت و چشم ما را نگران خودت کن...
به یاد داشته باش
خدا در دستیست که به یاری میگیری ،
در قلبیست که شاد میکنی ...
در لبخندیست که به لب مینشانی ...
خدا در عطر خوش نانیست ، که به دیگری میدهی
در جشن و سروریست که برای دیگران بپا میکنی
و آنجاست که عهد میبندی و عمل میکنی ...
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد
به مادرم . . .
که مهرش تا ابد در دلم جای دارد
بهشت در دستهای مادر بود
آنرا زمین گذاشت ،
تا فرزندش را در آغوش بگیرد
از آن به بعد
بهشت در زیر پای مادر شد...
مےگویے خستهاے
و دوان دوان
روے اعصاب من مےروے !..
کدام را باور کنم؟!
آرامبخشهاےتو براے خوابیدن ،
یا آرامبخشهاےخودم
برای فرار از این سردردهاے مکرر ِ لعنتے
که باعثش تـــویے ...
گر دعای من امشب به آسمان برسد
گمان کنم که خدا هم به دادمان برسد
رمق نمانده به جسمم, خدای من مددی!
مگر ز تو به تن مردهام توان برسد
غمم ز دوری یار است، یار گمشدهام
چه میشود خبر از یار بی نشان برسد؟
چه میشود که بیاید سوار مشرقیام
و بر پیاده ی خسته، توان و جان برسد؟
پر از لطافت گل میشود نسیم چمن
اگر به فصل خزان یار مهربان برسد
گلاب و عطر بپاشید در مسیر ظهور
گمان کنم که هر آن لحظه میهمان برسد!
همیشه منتظرم درکنار جاده عشق
که پیک خوش خبر از سمت جمکران برسد
تمام ذهن مرا پر نموده این پرسش
چه میکنیم اگر وقت امتحان برسد؟
خدا کند که در این روز, روسپید شویم
چو کارنامه به آن مصلح جهان برسد
یقین بدان که اثر میکند دعای فرج
و از عنایت آن صاحبالزمان برسد
شروع دفتر باور به نام او زیباست
اگر که ختم غزل هم به پای آن برسد
هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور
بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
*اللهم عجل لولیک الفرج*
مرسی عزیزم الهی آمین
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نا دیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
مرا با نگاهت به رویا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر
دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر
تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی
تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی
تـــو را مــانند گلــــهایـ بــهاریــ دوســـتت دارم
عشــــق جانــــسوز تو را با بیــ قراریــ دوســـتت دارم
نـــغمه شـــاد تـــو را خـــوشــتر از آواز قناریــ
ایــ پرســـتویــ ز بـــام من فراریــ دوســــتت دارم
تا تــو میــ خندیــ به رویــــم با دو چشـــم مســـت وحشیـ
زنـــدگیـ را با هــــمه بیــ اعتباریــ دوســــتت دارم
گریــــه با من الفـــــت دیـــــرینه دارد در غریبیــ
مـــرغ بــــارانم که دائـــــم اشــــــکباریـــ دوســـــتت دارم
گر بپرســــیــ دوســـتم داریــ هـــزاران ســـــال دیــــگر
بـــا زبــــان شــــعریــ گـــویـــم
آریــ دوســــــتت دارم
یکی بود یکی نبود زیر این سقف کبود یک غریبه آشنا دل و جونم و ربود اینجوری نگاه نکن گل یاس مهربون اون غریبه خودتی همیشه با من بمون
پر از توام
به تهی دستیم نگاه نکن
مگو هیچ نداری
ببین!!!
من تو را دارم
گآөـــﮮ کســـﮮ همـراهیت نمـــﮮ کنــב...
کســـﮮ تــף رآ نمـــﮮ فـөـــــمــב...
کســـﮮ өــم قــבمـت نمـــﮮ شــףב...
خستــــﮧ مـــﮮ شـــףﮮ اј өـــمـــﮧ چیـــј...
مــﮮ خـــףآөــﮮ اј ایـن בنیــآ پیــآבه شـــףﮮ!
سخـت است...
ף مـــטּ өــم چنــآטּ قــבҐ می јنـҐ...
با өـــمــآטּ өـــоــراه өــоــیشگـــ ﮮ ... حــریـо оـشکــﮮ оــטּ.... چــآבرمـــ !
оــטּ ... بآ تــף پـــرףآј رףی јمیـــטּ رآ آموختــҐ...
گآөـــﮮ کســـﮮ همـراهیت نمـــﮮ کنــב...
کســـﮮ تــף رآ نمـــﮮ فـөـــــمــב...
کســـﮮ өــم قــבمـت نمـــﮮ شــףב...
خستــــﮧ مـــﮮ شـــףﮮ اј өـــمـــﮧ چیـــј...
مــﮮ خـــףآөــﮮ اј ایـن בنیــآ پیــآבه شـــףﮮ!
سخـت است...
ף مـــטּ өــم چنــآטּ قــבҐ می јنـҐ...
با өـــمــآטּ өـــоــراه өــоــیشگـــ ﮮ ... حــریـо оـشکــﮮ оــטּ.... چــآבرمـــ !
оــטּ ... بآ تــף پـــرףآј رףی јمیـــטּ رآ آموختــҐ...
خندیدن، خوب است .
قهقهه، عالی است .
گریستن، آدم را آرام می کند.
امــــــــــــا…
لــــــعنت بر بغــــــــــــض
خدایا
در ۲ راهی زندگی ام
تابلوی راهت را محکم قرار بده
نکند که با نسیمی راهم را کج کنم
من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
نه در ان بالاها
مهربان، خوب، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد
او مرا می خواند، او مرا می خواهد
چه حرف بی ربطیست که مـــــــــــــرد گریه نمی کنـــدگاهی آنقدر بغــــــــض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنـی
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تمــــــــــــام دنیـــا در آغوشـــت خــــلاصه شـــــــــده اســـــــــت …
کـــــــــــودکـــــــــانه
پنــــــــــــاه میـبـــــــــــرم …
بـــــــــه خلاصــــــــــه ی دنیــــــــــــــــا …
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
می دانم که دیگر برای من نیستی!!
دلی که تـَنگ باشد که این حرف ها را نمی فهمد…..
من درختت میمونم
تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی
آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات یا قلم و کاغذ میشم واسه دلتنگیات . . .
خدایا …!!
از تو دلگیرم …
گفته بودی حق انتخاب داری پس چرا انتخابم درکنارم نیست؟
.
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه ی خاصی!!!
فقط با هر صدایی بر می گردد…
“دلـــــــــــــم”تنگ شده….
واسه روزایی که “دلــــــــــــم”برای چیزی تنگ نمی شد…
.
هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد
لحظه ی ویرانی ام را حس نکرد
آنکه سامان غزل هایم از اوست
بی سر و سامانی ام را حس نکرد
اسمتو خط نزدم از دفتر خاطره هام
آخه هنوز هر جا باشی عزیز ترینی تو برام
جایگاه همیشگی تو در قلب منه
اگه صدف وجودم لایق مروارید وجودت باشد
برای غنچه طلوع مهربان آفتابی
به دنبال هوای خاطراتت تمام لحظه های زندگی را
فدای آبی احساس پاکت می نمایم
بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟
بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ور نه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود ؟
ای که از تازگی زخم دلم تازه تری
یعنی از قصه دلتنگی من با خبری
مثل مهتاب که از خاطر شب می گذرد
هر شب آهسته از آفاق دلم می گذری
عاشقی بودم به درگاهت عزیز
کفتری بودم به بامت ای عزیز
تو پر و بالم شکستی ای عزیز
بنده ی خود ساختیم آری عزیز
توی پارکینگ خاطراتم دل تو را پارک کردم
یگ گوشه بعدش هم چرخهای دلت را پنچر کردم
تا هیچ وقت از دلم بیرون نری
نکنه خدا نکرده سفر بهت بسازه
عوض کنه هواتو آب و هوای تازه
نکنه خدا نکرده یادت نمونه اشکام
یادت بره چه خستم یادت بره چه تنهام
منم تنهاترین تنهای تنها
اسمتو می نویسم روی شن ها
باد میاد اسمتو پاک میکنه
کارم شده این در این صحرای غمها
تو برو پیچک من فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن
رو پیشانی من چیزی نیست
غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
به پندار تو :
جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم هم طلاست
به این ارزد که دلم تنهاست
دعا کن دلم بوی باران بگیرد
و این درد جانسوز درمان بگیرد
دعا کن دلم رنگ آیینه گردد
و تنهایی از عشق پایان بگیرد
چرا غم ها نمی دانند که من غمگین ترین غمگین شهرم
بیا هی دوست با من باش که من تنهاترین تنهای شهرم
خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم
نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم
دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی
بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم
من به تنهایی یک چلچله در کنج قفس
بند ، بندم همه در حسرت یک پرواز است
من به پرواز نمی اندیشم ، به تو می اندیشم
که زیباتر از اندیشه یک پرواز است
یه رابطه از اونجایی خراب میشه که
تو ناراحتش کنی و یکی دیگه آرومش
با یاد تو این ستاره ها رنگی بود
این دفتر خاطرات من سنگی بود
از درس کلاس عاشقی سهمم باز
یک زنگ فقط دوری و دلتنگی بود
مرسی


همچنین
خدانگهدار
خدا نگهدارت
شادی جونم یادت نره مواظب خودتو خوبیات باشی
من برم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوا نگهدار عزیز دل
قربونت


ممنونم شازده پسر
برو به سلامت
خدا پشت و پناهت
لطف داری عزیزم

قربونت برم من
سلامت باشی
چرا بخوره تو ذوقم

؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه چشه خانم با این نازی مهربونی دیگه چی میخوام مگه
تو خودت خوبی همه رو نازومهربون میبینی