غـــــــم را مــےنویســم بـــا " قــاف "
شـایـב بشـوב جـا بگـذارمـشــــاלּ
بالـاے قلــہ هـاے معـروفـــ ڪـوه ِ افسـانــہ اـےـَـش
בنبالــہ " میمـ " ـَـش را بگیــــــرمـ
و تنـــمـ را بسـپــــارمـ
بــه سـقــــــوط آزاב
مـیان مــــحبتـــہ ڪســے ڪــه آغــــوشش
فرسنـگـ هـا از قلــہ " قافـــــ " غــــمـ هـایمـ فاصـلــه בارב
یڪ روز خـواهـمـ فهمیــــــב
ڪــه آرامشـ هـمـ مثـل قلــہ ـهاـے قافـــــ افسانــہ استــْـ
همیشــہ مــــטּ خـواهمــ مــانـב و
مـوج ِ غـــمـــهایــے ڪــه تمامــے نــבارنـב
اگر می دانی در این جهان کسی هست
که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند
وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد
مهم نیست .. .. ... .. .... ؟!
مهم این است که فقط باشد
زندگی کند ، لذّت ببرد و نفس بکشد
مرسی شعر مریم حیدر زاده خیلی قشنگ بود
خواهــــــــــــــــــــــــــــــــــــش
آن روزها گنجشک را رنگـــ می کردند و جای قناریــــ می فروختند
این روزها هــــوس را رنگـــ می کنند و جای عشـــق می فروشند…
آن روزها مال باخته می شدی و این روز ها دلـــباخته...!
و به این میگویند فرهنگــــــــــ نوینـــ
بی تفاوت باش...!!!
به جهنم...
مگردریامردازبی آبی...؟!!!
به نفس های خسته ام نگاه نکن توراکه داشته باشم تمام دنیاراپیاده میروم...
عشق مثل پرواز است،
بالا رفتنش جسارت می خواهد ، بالا ماندنش لیاقت !
باور کن
غلو یا بلوف نیست !
کم نیاوردم
کوتاه آمدم
چــِہ تَــنــاقُــضِ تَــلــخــﮯ شُـدِه اَـم . . .
בلَــم شُـــور مـیـزَنَـב !!!!
امّـا دَسـتـانَــم نَـمَــــک نَــدارـב . . .
دِلـتـَنـگـے هــآ.....
گــآه از جـِـنـس ِ اَشـک انـב و گــآه از جـِنـس ِ بـُغـض ؛
گــآه سُـکـوت مـے شَـونـב و خـآمُـوش مــے مـانـنـב
گـاه هــق هـق مــے شَـوَنـב و مـے بـارنـב . .
בلـتـنـگے مـن بـَرایِ تو امـّـا
جِـنـسِ غَـریـبے בارב . . .
برای خیانت
هــــزار راه هــســــت!
اما
هـیــچ کــــدام به انـــدازه تــــظـــاهـــر به دوست داشتن
کــثـیــف نـیـســـت... !
خدایا دهانم را بو کن
خدایا دهانم را بو کن . . . . ببین . . . . بوی سیب نمیدهد ! من هیچ وقت
آدمی نداشتم که برایم سیب بچیند ! می دانی یک حوا بدون آدمش چقدر
تنها می شود ؟! می دانی محکوم بودن چقدر سخت است ؟! وقتی که
گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی ؟! می دانی آدمِ
بعضی از حواهایت ، می گذارند و می روند ؟! می دانی که می روند و
جلوی چشم حوا ، آدمِ کسی دیگر می شوند ؟! اگر می دانی و باور کرده
ای خستگی ام را ، این حوا را ببر پیش خودت . . . . ! خستـــــه ام از
زندگی . .
دعا میکنم زیر این سقف بلند ،
هرکجا خسته شدی،
یا که پر غصه شدی ،
دستی از غیب به دادت برسد
وچه زیباست که آن دست خدا باشد و بس....
عشـق یعنـﮯ:
وقتـﮯ ازت پرسیدن
چـﮧ نسبتـﮯ باهاش دارﮮ؟
سـرت رو بالا بگیرﮮ و شجاعانـﮧ بگـﮯ
"عشقمه" میفهمـﮯ؟
مـیـتـُونـسـت ازت انـتـِقـآم بـگـیـره
مـیـتـُونـسـت تـُو جـَمـع خَـرابـت کُـنـہ
مـیـتـُونـسـت اشـکـت رو دَر بـیـآره
مـیـتُـونـسـت خُـوردت کُـنــہ ، لـِهـت کُـنــہ ، بـآهـآت بـآزے کـُنــہ
مـیـتُـونـسـت . . .
ولـے دلـش بـَر عـکـس ِ دل ِ تـُو ، نَـتـونـسـت . . .
قــاصدک هــم به مــا رسیــد ،
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خبرش یادش رفت :|
از خـسـتـگـی تـمـام تـنـم درد گـرفـتـه اسـت
دسـت هـایـم پـیـنـه بـسـتـه انـد
پـاهـایـم بـی رمـق
خــوابــم مــی اید
مـی خـواهـم بخوابم
رهـگـذری مـی پـرسـد : چـه کـرده ای ؟
نـمـی دانـد مـگـر ؟!!!!
زنـ - ــد گـ - ــی!!!!!
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای
خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . . .
حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول...لااقل این نکته را بدان:
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم
در سینه می تپید،
دلم بود...
نا مهربان.. خداحافظ
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی / خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم / خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
سلام عزیزم.
وبت خیلی قشنگه.
با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟؟
سلام شمیم جان

ممنونم عزیزم
البته که موافقم
(√)مـَرآ ببَخـــش ڪِـﮧ ســــآבه بوُבنـَمـ בلـَــت رآ زَב►
ஜ(√)مَرآ ببَخــش اَگــَر عِشــــق وَرزیــבنـَمـ چِشمآنَت را بَست►
ஜ(√)مـܨ رَوَمـ تـآ آنــآטּ ڪِـﮧ تــَوآنـــآ تـَرَنــב►
ஜ(√) تـُـو رآ بــِﮧ اُوجـ بـُوבنــَـت بــِرسآنَنــב►
دست هایمان را بهم قفل کنیم
فقط یادت باشد
کلید را جایی بگذاری
که یاد هیـچ کداممان نماند…
مانند هیزم هاى مصنوعى شومینه مى سوزم!
ولى پایانى ندارم
درد
یعنى همین!
سلامی با عطر یاس
چای دم کن ..//
خسته ام از تلخی نسکافه ها .. //
چای با عطر هل و گلهای قوری بهتر است! //
سکوتـــــــــــــ …
و دیگر هیچ نمی گویم …!
که این بزرگترین اعتراض دل من استـــــــــ ـ
به تو …
سکوت را دوستـــــــــ دارم
به خاطر ابهت بی پایانشـــــــ …..
درد ِ دل کـه می کنــی؛
ضعـف هـایـت، دردهـایــت را می گـذاری تـوی ِ سیـنی؛
و تعـارف می کـنی کـه هـر کـدامـش را کـه می خواهنــد بــردارنـد؛
تیــز کننــد …
تیــغ کننــد …
و بــزننـد بـه روحـت …!
تقــصــ ــیر تــــ ــو
نــبـــــ ــود
تقصــ ــیر خــ ــودم بود
زیــــ ـــادی بالا برده بــودمــ ــت
جــ ــوریکـه حـتـ ـی
دســ ـت خـ ـودم هـ ـم
بـ ـه تـ ـو نمـــ ــی رســید
این بازی ___________ عادلانه نیست …..
این زندگی همه اش . . .
مار بود پلّه هایش کجـــــاست…
دلـَم یـک تـَصـادُف جـدی می خواهـد ! ..
پُـر سـر و صـدا ؛
آمبـولانـس ها سـَراسیـمه شـوند و ..
کــار اَز کــار بـــَــگـذَرَد ! ..
تودلت یه زندونی برام ساخته بودی که
هیچ راه فراری نبود به جرم عاشقی عذابم دادی
ولی تو خودت عاشقتر از من بودی اشک چشامم دیگه
هیچ فایده ای نداشت تو دلت به حبس ابد محکوم شدم ولی
رنج عذاب دیگه چرا ؟مگه گناه من چی بود دستام دیگه قدرت
نوشتن ندارن دلم خیلی خون, چرا هیچکس به داد من نمی رسه ؟
اشک چشام هم نتونست این آتیش روخاموش کنه ,دلت چه بی رحمه
بغضم داره می ترکه من دیگه جونی واسم نمونده ,ولی تو فقط فکر
خودتی منو بدست آوردی ولی حالا من تورو از دست میدم با
مرگم از این دنیا دلتو بدرود میگم به همه گفتم که مردم منو
تو دل تو چال نکنن دیگه حتی نمی خوام هیچ اثری از من
تو دلت باقی بمونه چشم انتظارم نمون آخه دیگه من
بر نمی گردم سر قبرمم گل نذارمن مردم گریه
نکن این بار برخلاف همیشه حرف من
شد , نه تو رسیدی به من نه من به
آرزوم ازوقتی دیدمت هرروز
آرزوم توبودی ولی حالا
دیگه نمیخوامت
بدرود عشق
سوخته...
هرگز از دوری این راه مگو!
و از این فاصله ها که میان من و توست
و هرگاه که دلت تنگ من است،
بهترین شعر مرا قاب بکن
به نگاهت بگذار!
تا که تنهایی ات از دیدن من جا بخورد!
و بداند که دل من با توست
و همین نزدیکی ست
گاهى دلم از هرچه آدم است مى گیرد...!گاهى دلم 2کلمه حرف مهربانانه میخواهد...! نه به شکل "بى تو میمیرم"...!ساده شاید مثل دلتنگ نباش...دوستت دارم ...فردا روز دیگرى است...
سفر بهانهی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست
نگو بزرگ شدم، گریه کارِ کوچکهاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا
قرار نیست خبرها همیشه... حتماً نیست
حسود نیستم اما خودت ببین حتا
چراغِ خانهی مهتاب بی تو روشن نیست
مرا ببخش اگر گریه میکنم وقتی
نوشتهای که غزل جای گریهکردن نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....
گاهے בوست בارمـ بــבون پک زבن ،
فقط بنشینمـ و نگاه کنمـ که سیگارمـ چگـونـه میسـوزב ...
شـایـב آخر فهمیـבمـ چه لذتے میبرے از تماشاے سوختن من ؛
شایـב آخر قانع شدمـ !!!
اگه عاشقی
سعی کن به عشقت برسی...
اگه عاشق نیستی پس سعی نکن
که هیچوقت طعمش رو بچشی...
چون تلخ ترین شیرینیه روزگاره
سکه ها همیشه صدا دارند
اما اسکناس ها بی صدا
پس هنگامی که ارزش و مقام شما بالا میرود
بیشتر آرام و بی صدا باشید .
احالا شده این سوالات راازخودت بپرسی؟
که آیا تو یه بعد از ظهر دلنشین آفتابی رو چند می خری؟
قیمت یک روز بارانی چنده؟
حاضری برای بوکردن یه بنفشه وحشی توی یه صبح بهاری یه تراول بدی؟
پوستر تمام رخ ماه قیمتش چنده؟
اگه نصف روز هم بنشینی و به نیلوفری که کنار جاده در اومده نگاه کنی،
بوته اش ازت پول بلیت نمی گیره.
چرا وقتی رعد و برق می زنه، فرار می کنی ؟!
می ترسی برق بگیردت، نه ... اون می خواد ابهتش رو نشونت بده.
آخه بعضی وقتا یادمون می ره چرا بارون می یاد.
این جوری می خواد بگه که منم هستم. هیچ وقت شده
بگی دستت درد نکنه؟ شده از خودت بپرسی
چرا تموم وجودش رو روی سر ما گریه می کنه؟
هیچ وقت شده از خورشید بپرسی که
وقتی ذره ذره وجودش رو انرژی می کنه و
به موجودات می بخشه، ماهانه چه قدر می گیره؟
چرا نیلوفر صبح باز می شه و ظهر بسته می شه؟
آیا بابت این کارش حقوق می گیره؟
تا حالا شده به خاطر اینکه زیر یه درخت بنشینی و
به آواز بلبل گوش کنی، پول بلیت بدی؟
قشنگ ترین سمفونی طبیعت رو می تونی یه
شب مهتابی کنار رودخونه گوش کنی... قیمت بلیتش هم دل تومن!!
تو که قیمت همه چیز رو با پول می سنجی، تا حالا شده از
خدا بپرسی قیمت یه دست سالم چنده؟
چه قدر باید بابت اشرف مخلوقات بودنم پرداخت کنم؟
و خیلی پرسش ها مثل این... که شاید به ذهن هیچ کدوممون نرسه.
اون وقت تو موجود خاکی، اگه یه روز یکی از دارایی هات رو
ازت بگیرن، زمین و زمان رو به بد و بیراه می گیری.
پشت قباله ات که ننوشتن... اینا همه لطفه، اگه صاحبش
بخواد می تونه همه رو آنی ازت پس بگیره!!
اگه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چه قدر باید بابت مکالمه روزانه مون به خدا پول بدیم؟ و ...
اون وقت می فهمی که چرا توی این دنیا هستی !!
اون می فهمی باید برای چه کسی زندگی کنی !!
آن وقت که می تونی دستت رو پاهات رو و ...
وقف خداکنه آن وقته که زندگی میکنی ونفس میکشی
امانه برای خودت برای عشقت (خدا)
سفر بهانهی خوبی برای رفتن نیست
نخواه اشک نریزم، دلم که آهن نیست
نگو بزرگ شدم، گریه کارِ کوچکهاست
زنی که اشک نریزد قبول کن زن نیست
خبر رسیده که جای تو راحت است آنجا
قرار نیست خبرها همیشه... حتماً نیست
حسود نیستم اما خودت ببین حتا
چراغِ خانهی مهتاب بی تو روشن نیست
مرا ببخش اگر گریه میکنم وقتی
نوشتهای که غزل جای گریهکردن نیست
زنی که فال مرا میگرفت امشب گفت:
پرنده فکر عبور است، فکرِ ماندن ....
عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
و غمــت سـهم ِ مــن!
سختـ میگذرد این روزـهآ ...
ڪﮧ قرـآر استـ از [تــو ]
ڪﮧ آرـآمـ جآن لحظه ـهآیمـ بودﮮ
برـآﮮ دلمـ یڪ [انسان معمولـﮯ] بسآزمـ ...!!!
نگران کوچکی بوسه هایم نباش
مالکیت قلبت را که به من ببخشی
و نگاهت را که از هر چه غیر از من بپوشی
بوسه هایم تا تو
تا عطش لب هایت
بزرگ خواهد شد …!
آهـاے "مـُفـردِ مـُذڪـرِ" غـآیـبـــِ مـَטּ ...
"ضـمـیـرِ" لـحـظـہ هـآیـمـ ڪـہ تــو بـآشــے
"قـیـدِ" هـمـ ہ چـیـز رـآ ﻣﮯ زنـمـ (!)
از شیخ بهایی پرسیدند: سخت میگذرد،چه باید کرد؟
گفت: خودت که میگویی سخت میگذرد، سخت که نمی ماند!
پس خدارو شکر که می گذرد و نمی ماند …ا