غـــــــم را مــےنویســم بـــا " قــاف "
شـایـב بشـوב جـا بگـذارمـشــــاלּ
بالـاے قلــہ هـاے معـروفـــ ڪـوه ِ افسـانــہ اـےـَـش
בنبالــہ " میمـ " ـَـش را بگیــــــرمـ
و تنـــمـ را بسـپــــارمـ
بــه سـقــــــوط آزاב
مـیان مــــحبتـــہ ڪســے ڪــه آغــــوشش
فرسنـگـ هـا از قلــہ " قافـــــ " غــــمـ هـایمـ فاصـلــه בارב
یڪ روز خـواهـمـ فهمیــــــב
ڪــه آرامشـ هـمـ مثـل قلــہ ـهاـے قافـــــ افسانــہ استــْـ
همیشــہ مــــטּ خـواهمــ مــانـב و
مـوج ِ غـــمـــهایــے ڪــه تمامــے نــבارنـב
در دعا کردن از خداوند باید مانند مثل کودکی باشی که شب را به راحتی می خوابد ، چون اطمینان دارد که صبح ، چیزی را که از پدرش خواسته آماده است . . .
ین نبض زندگی بی وقفه می زند
فرقی نمیــــ کـــ ــند
بامن...بدونــــ ــ منــــ
دیروز گرچه سخت
امروز هم گذشت...
چـه کسی می گویــد:
جـاذبـه رو به زمیـن استـــ ؟
مـن کسانــی را دیـــدم،
فـارغ از هــر کششــی،
رفتـه انـد تـا بـالا . .
تـا اوج . . .
جــاذبه رو به خـــداستـــــــ . . .
محـــکَــــم تَـــر از آنَــــم کـــه
بَـــرای تنــها نــبودنَـــم
آنچـــه را کــــه اســـمش را
غــرور گــــذاشتــــه ام
بَــــرایت بــه زَمیـــن بکــــوبـَـم
احـســاس مَـــن قیمتــی داشــتــــ ،کــــه تــــــو
بَــــرای پَــــرداخــت آن فَقیــــر بــــودی
سلاام شادی جون مرسی که همیشه به یادمی شرمنده که دیر بهت سر میزنم عزیزم
سلام هانیه جان
خواهش میکنم گلکم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
هر دو چوب یک درخت بودیم..
او شد یک پیپ فانتزی زیبا
اما من..
هیزمی خشک که در شومینه می سوزم
برای گرم کردن کسی
که آرام و خوشبخت از کام اومی گیرد...
آیا باز هم می گویی
زندگی را با انصاف تقسیم کرده اند!؟
با هــــــــــم و همــــــــراه هـــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
کلافهام
شبیه کرمی که نمیداند
ماهی را از زندگی رها کند
یا گنجشک را از مرگ !
میترا اسماعیلی
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود
در نظرش زیباست!
خوش به حالشان!!!
خوش به حال اونی که وقتی در اغوشت ارام گرفت به او بگویی:قبل ازتو هیچ کسی در افکارم نبود...!
عشــق مـــــا
همـــانـنــــد روزهــــــای هفــتــــه اســـت !
تــــو شنــبـــــه و مـــَـن جـمـعـــــه ..
نمــــی دانـــــــم چـــــــرا
جـمـعــه اینـقـــدر بـــه شنــبــه نــزدیــکــ است
امـــا شنـبـــــه از جـمـعـــــه دور[گل]
عشــق مـــــا
همـــانـنــــد روزهــــــای هفــتــــه اســـت !
تــــو شنــبـــــه و مـــَـن جـمـعـــــه ..
نمــــی دانـــــــم چـــــــرا
جـمـعــه اینـقـــدر بـــه شنــبــه نــزدیــکــ است
امـــا شنـبـــــه از جـمـعـــــه دور[گل]
فقط گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی همه انسانها کافیست
این نگاه را برایت آرزو میکنم …
.
کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …a
.
سربر گریبان فرو بر، از دل خویش بپرس آنچه را که مى داند.
عزیزم منظور از این که آپم این نبود که پست جدید گذاشتم
منظورم این بوش که اگه نظر بدی سریع میام و جوابتو میدم
وکی
مبهـوت یڪـ شـِڪـست ، مغلوب یڪـ اتِفاق
مصلوب یڪـ عــِشق ، مفعول یڪـ تاوان
خـُرده هایـَش را باد دارد میبـَرد
و او فقـط خاطراتـَش را مُحڪـم بَغل گـِرفته
بیـا آخرین شاهڪـارت را بیبین
مـُجسمـﮧ اے ساخـتـﮧ اے بـﮧ نـامـ ِ
" مـَـــــــ ن "
مـثـل ِ تـــار ِ مــوهـــایـش ..
ایـن بـــار
دوسـتـت دارم هـــایـــم را
پـشـت ِ گـوشـش انـــداخـــت …
و …
رفــت !
خیه می زنید تارو پود گسسته ام را....
هر چند وجود پوسیده ام تاب این نخ ها را ندارد...!!
آهای بیهوده می بافید...
بندهایی را که پوچی را گره می زنند..!!
خیلی وقت است که...
دیر شده است.....دیر...!!!!!
گــور پدر هــمه ی فال های قهوه
” من تــو را دوســت دارم ..”
بعد از این فقط چای می خورم….
رفتنت را خیالی نیست !
فقط مانده أم چگونه در چشمانی به آن زلالی ..
جا داده بودی آن همه دروغ را ؟!
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه ...! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رُخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست
آدمهــایی که ایـن جملـــه رو می شنـود
خوشبخت تــریـטּ آدمــها هستنـــد:
"عیب ندآره بآ هم دُرستش می کُنیم
بگـــذر تابستان
حالم با تـــو خوب نمی شـــود
پاییــز حال مرا خوب می شنـــاسد..
غــــــمگینم...
همانـند دلـقکى که روى صحنه چـشـمش به عشقش افتاد که با معـشـوقش به او می خندیدند!..
ای روزهای خوب که در راهید!
ای جادههای گم شده در مه!
ای روزهای سخت ادامه!
از پشت لحظهها به در آیید!
این روزها که میگذرد،هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما
با من بگو که آیا، من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟
گاهی پروانه ها هم
اشتباه عاشق میشوند
بجای شمع
گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند
گاهی دلم میخواد
یکی ازم اجازه بخواد ؛ که بیاد تو تنهاییم
و من اجازه ندم !
و اون بی تفاوت بهخالفتم بیاد توو
و آروم بغلم کنه
و بگه : مگه من مردم که تنها بمونی
حوا یک سیب تورا به فرش رساند و یک سیب نیوتن را به عرش..من که دوسیب میکشم، کجای قصه ام...!
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم...!!!
کسی باش که عمری با تو بودن، یک لحظه، و لحظه ای بی تو بودن، یک عمر باشد ..
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
به یاد حلقه های زنجیر،که زیر برف و بارون
زنگ میزنن اما همدیگرو ول نمیکنن...
با هــــــــــم و همــــــــراه هـــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
خطش راعوض کرد...
من ماندمو؛دوست دارم؛هایی که هیچوقت تحویل داده نشد...
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدات
به کجا چنین شتابان….
شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان باشد.
ایــن روزهــــــا سـا کــــــت کـــه بــــــمانـــــی
مـــیگذارند بــــه حــســاب جــــــواب نــداشــتــنــت
عمرا اگــــــــــر بــفــهــمــنــــــــــد
داری جــــــــــان مــیــکــنـــی
تــــــــا احــتــــــرامــشان را نــگـــه داری
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدم
و یا از روی خود خواهی فقط خود را دیدم
اگر از دست من در خلوته خود گریه می کردی
اگر تو مهربان و من نا مهربان بودم برای تو
اگر برای دیگران و بهار و من خزان بودم برای تو
اگر زجری کشیدی از زبان من
اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من
گناهم را ببخش
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها
یک طرف پنجره ها
در همه آوازها ، حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
میم مالکیتت محشر بود!!!
با هــــــــــم و همــــــــراه هـــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
همچـــون دختـــرکـــی لجبـاز…
پا به زمین می کـــوبد…
تــــو را میـــخواهد….
فقط “تـــــو” را…
ایــــــــــــن روزهــــا
فاصــــلــه عشـــــق و فــاحــشــگـــی در حــد یــکــ شبــ استــ...
شبــی کــه فـــردایـــش نــمــیـــدانی عــاشـــق میــخــوانــدتــ یاــ فــاحــشـــه!!!
بـــه هــمــیــــن ســـادگـــــی
برف ببارد یا
باران!!!
برای باور زمستان؛
همین جای نبودنت کافی ست...!!!
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می ده
دست خودم نیست به گمانم دست تو است که میتواند مرا با یک سلام خشک و خالی به آینده امیدوار کند.....
و سیب هنوز هم شیرین است
و "آدم"
هنوز هم بهشت را
به لبخند "حوا" می فروشد
شیطان بهانه بود...
مشکل اینجاست که
همیشه برای فرار از دست یک آدم
به آدم دیگری پناه برده ایم
اعتیاد به آدمها ،بدترین نوع اعتیاد است !!!
پیراهن نگاه مرا مکش از پشت
که بر می گردم
و بی خیال عزیزهای مصری و یعقوب های چشم به راه
چنان به خود می فشارمت
که هفتاد و هفت سال تمام باران ببارد و گندم درو کنیم..!
سرچشمه خوار نمودن دیگران ، بی شرمی و بی ادبی ست
عجیب است حتی رفتگر هم با نفرت نگاهم میکند!!!
انگار ریختن برگها هم تقصیر من است!!!