دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند …
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه …
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !
از صدایم اشک می بارد
من تنهاترین، تنهای این دنیام
هیچ یاری، مهربانی، هیچ همدردی
نیست حتی سایه ای اینجا
قلب من عمریست بغضش را فروخورده
اشک های تلخ من هم سخت، تکراریست
هستم اما از تهی هم نیست تر، گویا
بودنم همرنگ مرگی ممتد و جاریست
من که نظر قبلی مو پیدا نکردم الان تا فهمیدم پست گذاشتی سر یع اومدم که دوباره ته صف نیفتم
خیلی خیلی قشنگ بود عزیزم این خاطرات لعنتی بیشتر آدمو اذیت می کنه
لــــــــحظه های ســــکوتم پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند مــــــمـلو از آنــــــچـــه مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم و نــــــــــــمی گـــــویم.
ای غم ! نمی دانم
روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود
اما درین کابوس ِ خون آلود
در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست !
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می گرید
در من کسی آهسته می گرید...
× مـَטּ اینجآیَمـ..!
× جآیـے ڪِـﮧ وَقتِـ رَفتَنَت ایستآدِهـ بُودے وُ نِگــــ♥▒♥ــآهَمـ مـے ڪَردے..!
× آمَدِه اَمـ تآ بِبینَمـ اَز اینجآ چِگُونِــﮧ بُودَمـ ..
× ڪِـﮧ تُو اَشکـ هآیَمـ رآ نَدیدے..!!!!
باران رابه خاطر رطوبتش گل را بخاطر لطافتش وتورابه خاطرمحبتت دوست می دارم . . .
روی آن شیشه تبدار تورا"ها" کردم،اسم زیبای تورابانفسم جاکردم،شیشه بدجوردلش ابری
وبارانی شد،شیشه رایک شبه تبدیل به دریاکردم، باسرانگشت کشیدم به دلش عکس
تورا،عکس زیبای توراسیرتماشا کردم
خدا از بهترین ها فقط یه دونه خلق کرده ، دقت کردید چقدر تنهائید . . . ؟
صبر کردن دردناک است ، و فراموش کردن دردناکتر ، ولی از این دو دردناک تر
این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش . . .
خدایا؟؟؟صدای شکستنم امروز گوش هفت آسمونت رو کر کرد....تو هم شنیدی؟
نیمه شبی من خواهم رفت ، از دنیائی که مال من نیست
از زمینی که بیهوده مرا بدان بسته اند . . .
ی دوست پای هر کلی خار مشو ، با هر که دم از عشق میزند یار مشو . . .
کنــارت هستند ؛ تا کـــی !؟
تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند …
از پیشــت میروند یک روز ؛ کدام روز ؟!
وقتی کســی جایت آمد …
دوستت دارند ؛ تا چه موقع !؟
تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند …
میگویــند : عاشــقت هســتند برای همیشه نه …
فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود !
و این است بازی باهــم بودن … !
دردی کهنه وپنهان قلبم رامیفشارد؛
انگارخداهم گوشهایش پر شده؛
خدایا هوای دلم ابریست؛سرم رابه کدامین شانه تکیه دهم ؟؟
تنهای میخواهم و یک دل سیرگریه؛شایدآخربه رحم آمدی!!!
"احساسم"
ـــاکسـے کـہــ دوسـتش داریــد
فــیــلم نبـیـنـیـد
آهــنـگ گـوشنــدهـید
کـتـاب نـخـوانیـد
وَ کــلا" خــاطــرـہـ نـسـازیــد
وقــت نــبـودنــش مے فـہــمـید چـہـ مـےگـویـم
ببخش بـــاراטּ !
ببــخش ؛
تــو میبارے و .. مـا شسـته טּـمـےشــویم .. !
خیـآنـت ،
تـمـآم آטּ احسـآسـے ست ڪہ ...
در آغـوش مـטּ
بـرآے ڪسـے دیگـر دآشـتـے ...
ـآ مـטּ لـج نڪـטּ بغــض نـفهمـ !
ایـטּ ڪہ خــوבت رآ گوشـہ ے گـلو قـآیـمـ ڪنـے ،
چـیزے رآ عـوض نمـے ڪنـב ...
بـالآخـره یـآ اشڪ میـشـوے
בر چـشـمـآنـمـ
یـآ عُـقــבه בر בلـمـ ...
میدونے قشنگتریـטּ احساسـ چہ وقتیہ؟
وقتے برمیگردے یواشڪے بہ عشقتـ نگاهـ ڪنے
مے بینے ڪہ اونمـ داشتہ بهتـ نگاهـ میڪردهـ .. ...
همنشین خوب ، بهتر از تنهایی است
وتنهایی بهتر از همنشین بد . . .
(پیامبر اکرم ص)
انقدر از تنهایی نترس ، تو تنهایی وارد این دنیا شدی . . .
دنیا ! نخواستیم یار بی وفا ، تنهایی بهتر
درد تنهایی نخواستیم شفا ، تنهایی بهتر
یک عمر در پی یار باوفا ، با وفا بودیم
اما ندیدیم به غیر از جفا ، تنهایی بهتر . . .
تو تنها باش و من تنهای تنها / که دارم وقت تنهایی سخن ها
نگاه عاشقم تا آسمانهاست / مرا تا عرش اعلا نردبان هاست
نماز خلوتم را صد قنوت است / کلام شعر تنهایی سکوت است . . .
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . . .
تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . . .
تنهایی, اس ام اس تنهایی
تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
با من تنها بگو این قصه را / با من تنها خدا ، این بنده را
ای خدا تنها تویی تنها منم / من به تنهایی تو سر میزم . . .
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم…
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم
بیچاره تنهایی
این عروس نگون بخت
آه و اشک را دوست ندارد
اما همنشین همیشگی اش
چشم امیدش به دلی ناامید
و شکستن سکوتش
میداند عادت ، دشمن است
اما عقل کجا و دلتنگی کجا !
دل ناامید امیدوار میرود
و باز تنهایی میماند و تنهایی . . .
وقتی بهت خیانت میکنن تنهایی از همه چی بهتره . . .
دیواری ساخته ام از جنس غرور با بافته ای از باورهایم
تا در روزهای تنهایی و دلتنگی به آن تکیه کنم . . .
بدونت روز و شب افتاده ام در دام تنهایی / و تن خسته تر از پاییزم از انجام تنهایی
دلم با یاد عشقت می تپد هر دم دراین سینه / اگر در سر پرم هر لحظه از ابهام تنهایی
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد . . .
در نهان، به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند
و در آشکارا
از آنانی که دوستمان دارند غافلیم
شاید این است دلیل تنهایی ما
“دکتر علی شریعتی”
بسترم صدف خالی یک تنهایی و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری . . .
توای تنها ببین من را کنار مرز تنهایی
تنم خسته رهم خسته دلم دراوج تنهایی
زتنها بودنم ای دل خلاصی نیست باور کن
رهایی را نمی بینم زدست دیو تنهایی . . .
چون نهالی سست میلرزد / روحم از سرمای تنهایی
میخزد در ظلمت قلبم / وحشت دنیای تنهایی . . .
دلم یخ میزندگاهی ، دراین سرمای تنهایی
شبم قندیل میبندد از این یخهای تنهایی
قلم آهسته می راند بر این خط بلند ، اما
گمانم یاد می گیرد ز من انشای تنهایی . . .
تا شد آشنا جانم با نوای تنهایی
عالمی دگر دارم در هوای تنهایی
بیگانه به لبخندم دل به کس نمی بندم
اشک دیده ای دارم آشنای تنهایی . . .
تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . . .
تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
تنهایی را باید با خط بریل می نوشتند
شنیدنش کافی نیست ، باید لمسش کرد . .
خدایــــــــــــا التمـــــــــــاست مــــــی کنـــــــــم
همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !
ولــــــــــــــــی ;
آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت…..
مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نبــــــــــاشـــد ….. !!
از این " نا "
خسته ام !
بگذارید خوش باشم .
می بوسم و می گذارم کنار ...
تمام چیزهایی که ندارم را !
دست هایت را ...
عاشقی ات را ...
همه را !
عادت احمقانه ای ست
چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان ...
בُنبال کِسے نیستمـــ کہ وَقتے میگمـــ میرمــ
بگہ : “نَرو”....
کِسے رو میخوامـــ کہ وَقتے گفتمــ میرمـــ
بگہ : صبــ کُنـــ مَنَمـــ باهاتـــ بیامـــ ،" تَنها نَرو "...
من عاشقانه هایم را
روی همین دیوار مجازی می نویسم !
از لج تـو . . .
از لج خـودم . . .
که حاضر نبودیم یک بار
این ها را واقعی به هم بگوییم. . . !
از صدایم اشک می بارد
من تنهاترین، تنهای این دنیام
هیچ یاری، مهربانی، هیچ همدردی
نیست حتی سایه ای اینجا
قلب من عمریست بغضش را فروخورده
اشک های تلخ من هم سخت، تکراریست
هستم اما از تهی هم نیست تر، گویا
بودنم همرنگ مرگی ممتد و جاریست
ه چه میخندی تو؟
به مفهوم غم انگیز جدایی،
به چه چیز؟
به شکست دل من،
یا به پیروزی خویش؟
به چه میخندی تو؟
به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟
یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟
به دل ساده ی من میخندی؟
که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست،
خنده دار است بخند...
من که نظر قبلی مو پیدا نکردم الان تا فهمیدم پست گذاشتی سر یع اومدم که دوباره ته صف نیفتم
خیلی خیلی قشنگ بود عزیزم این خاطرات لعنتی بیشتر آدمو اذیت می کنه
ای جانم میخوای واست پیداش کنم بگم کدوم صفحست؟
مرسی گلـــــــــــــم
لــــــــحظه های ســــکوتم پـــــر هیاهــــــــــو ترین دقــــایق زندگیم هستند مــــــمـلو از آنــــــچـــه مــــی خواهم بـــــــــــــــگویم و نــــــــــــمی گـــــویم.
ای غم ! نمی دانم
روز ِ رسیدن روزی ِ گام ِ که خواهد بود
اما درین کابوس ِ خون آلود
در پیچ و تاب ِ این شب ِ بن بست
بنگر چه جان های گرامی رفته اند از دست !
دردی ست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته می گرید
در من کسی آهسته می گرید...
مـَ ـرآ بِبـَـפֿشـ کـ ـہ ســ ـآבهـ بـ ـوבَنـَґ בِلـَتـ رآ زَב...
مـَ ـرآ بِبـَـפֿشـ اَگــ َـرعـِشقـ وَرزیـ ـבَنـَـґ
چِشمـ ـآنَتـ رآ بَـستـ...!
میـ ـرَوґ تــ ـآآنـــ ـآنکـ ِ تــَ ـوآنـ ـآتـَرَنـــב،
تــ ـورآبــہ پـ ـوچـ بـ ـوבَنَتـ بـ ِـرِسـ ـآنَنـב...