دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
من همین یک دانه دل دارم ، بفرما بشکنش / کوزه ای از آب و گل دارم ، بفرما بشکنش
تو سبوی آرزوهای مرا بشکسته ای / هرچه باداباد این هم دل ، بفرما بشکنش . . .
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل
دخترک تنها
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 ساعت 03:04 ب.ظ
ی ناشناس
سهشنبه 28 خردادماه سال 1392 ساعت 02:24 ب.ظ
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟ / تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد / یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار / خسته از این زندگی با غصه های بی شمار
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..
عزیز دلمی ممنونم همین جا که اومدی از این به بعد بیا
راستی پروفایلت فعال نبود هاااااااااااااا
باشه چشم
چرا فعاله رو اسمم کلیک کنی میادش پسر خوب
گاهی دلم بی هوا....
هوایت رامیکند....
هوای تو....
هوای توکه هیچ وقت هوایم رانداشتی....!!!!!!!!!
برای بــعضی ها نـباید خـودت باشـی ! . .
بــاید یـکی باشـی ، شـبـیهِ خـودش ...
دلهای ما با هم
دل از تو لبریزست
تنهای تنها هم
בلم پرواز مے خواهـב
نـمے בانم تا کجا
اما ...
از زمین بیزارم
عشق من ! با تو نگاهم زیباست
ابرهای تیره ی غم رسواست
شعر و غزل بهانه اند که بگویم
آری ، بی تو این دل تنهاست
امشب برای گریه ام یک شانه می خواهم که نیست
در این خرابات جهان یک خانه می خواهم که نیست
در غربت چشمان تو ، تنهاییم آواره شد
در وصف این نامردمان یک واژه می خواهم که نیست
مثل آتیش تو صحرا
یا که طوفان تو دریا
مثل ظلمت توی شب ها
جون به لب موندم و تنها
من تنهایم
تو هم تنهایی
بیا با هم تنها باشیم
بیهـــــودِه نَـقّـــاش بــــــودِه ام . . .
ایــــــטּ هَمِـــــﮧ ســـــال . . !
بِـــــﮧ چَ ــــــــشم هــایَت ڪِـــــﮧ مے رِسَـــــم ،
قَلَـــــــم مــــوهـــا خ ـــــیس مے شَــــوَنــد . . .
بِـــــﮧ لَــب هــایَت ڪِــــﮧ مے رِسَـــــم ،
دَستَــــــم مے لَــــــرزَد . . .
رَنـــگــ هــــا مے گــُــــریـــزَنــــد ،
وَ قــاب هـــاےِ خ ــــــالے ، ، ،
تَنـــ ــهـا . . .
نَبــــودَטּِ تـــــو را . . .
بِـــــﮧ دیـــــوارِ زِنـــدِگـــــے ام ،
مے ڪـــــوبَنــــــد ..
http://www.raha69.blogsky.com
اگه می دونستی چقدر تنهام
همیشه برام اشک می ریختی
اگه می دونستی همیشه اشک می ریزم
هیچوقت تنهام نمی ذاشتی
راضیم به خوشبختیت حالا با هر کی باشه
گرچه دل من تنها شده
ولی یاد تو همیشه باهاشه
یکی تنهاست ، تنها اومده ، تنها مونده
تنها یه آرزو داره که تو تنهاش نذاری
ﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﯽ ؟
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺮﻭ ﻗﺎﻃﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺸﯽ !!!
تو نباشی تا قیامت بی کسم
در تمام زندگی دلواپسم
تنهایی خیلی سخته
وقتی چشمام به راهه
وقتی که شب سیاهه
وقتی بدون ماهه
تنهایی خیلی تلخه
وقتی که بی تو هستم
تنها می مونه دستم
با این دل شکستم
یادمان باشد
با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت . . .
ایستادگی کن ، ایستادگی کن ؛ و ایستادگی کن …
و به یاد داشته باش که لشکری از کلاغها
جرات نزدیک شدن به مترسکی که ایستادگی را
فقط به نمایش می گذارد ندارد . . .
اولین ساعت روز را که به ” ساعت طلایی ” معروف است صرف خودتان کنید . . .
(برایان تریسی)
دوستی بیش از اندازه همانند دشمنی ترسناک است . . .
( ارد Orod )
اگر دلتان «قرص» است ،از «دردسر» نترسید . . .
من همین یک دانه دل دارم ، بفرما بشکنش / کوزه ای از آب و گل دارم ، بفرما بشکنش
تو سبوی آرزوهای مرا بشکسته ای / هرچه باداباد این هم دل ، بفرما بشکنش . . .
داشتنت حقیقتا رؤیای قشنگی بود . . .
اما واقعیتش نه ثانیه ای خوشی داشت !
نه خاطره ای مرور کردنی !
فقط درد داشت !
عشق بعضی وقتها از درد دوری بهتر است بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قران خوانده ام یعقوب یادم داده است دلبرت وقتی کنارت نیست
کوری ..... بهتر است
خدایا خواستم بگویم تنهایم اما.....
نگاه خندانت مرا شرمگین کرد...چه کسی بهتر ازتو...ولی عجیب
دلتنگم.
گـاه בلـمــ مےـگـیرב
گـاه زטּـבگــے ســخـتــــ مےـشـوב
گـاه تـטּـهـا , تـטּـهـایـے آرامـشــ مـے آورב
گـاه گـذشـتـهـ اذیـتـمـ مـیـکـنـב
ایـטּ `گـاه هـا`. . . .
گـهـگـاه تـمـامــ روز و شـبــ مـنــ مےـشـو טּـב
آטּـوقـت بـغـض گـلـویـم را مـےـگـیـرב !
בرسـت مـثـل هـمےــטּ روزـها .
خستــه اَҐ پینــ♥ـפּکیـפּ
اینــجــآ آנҐ هــآ נروغ هــآے
شــآخـ♥ــנآر مے گــפּینـــנ
פּ נمــآغ נرآز خـ♥ـפּנ رآ
جــرآحــے پلــآستیــک مـے کنـنـ♥ـנ
سلام عزیز دل ممنونم که به وبم اومدی
این آدرسی که اومدی مال خودمه
http://donya57.blogfa.com/
سلام سبحان جان
خواهش میکنم
پس این یکی مالِ کیه؟
با سلام."حقوق مصنف" را در مسطار مطالعه بفرمایید.
سلام
چشم
همیشه در سختی ها به خودم می گفتم ” این نیز بگذرد ..” هنوز هم می گویم .. اما حال می دانم آنچه می گذرد عمرِ من است ، نه سختی ها
مرسی عزیزم
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
از دل
مــَن یــــه روزے دخــــترے بـــودَم کــه از تـــه دل مــے خَـــندیدَم...!!!
مــــَن یـــه روز آروم تــــَرین اعــــصآب دُنیـــآ رو دآشــــتَم...!!!
اکــــنون بــے آنکـــــه شآد بـــآشَــم نـــفس مــے کشَـــم...
بـــے آنکــــه شآد بآشــــم زیــــر بآرآن رآه مـــی رَوم...
بــے آنکـــــه شآد بآشــــم زنــدگــے مــے کـــــُنَم...
دیگـــــرآن از کـــنآرم عبــــور مـــے کـننـــد...
ســــرد و سنگـــــین... بــے آنکــــه نآمــــم رآ بــه خآطـــر بیآورنــد... جــورے
عبـــــور مـــے کننــد
کــــه انگـــــآر مـــن نیســـــتم....
حـــــرفــے نیــــست...فقـــط خســـته ام ...
مــن دخــــــترے هـــستم کـــــه بآتمـــــآم تـــوآن بآ ســـرنوشـــت مــے جنگـــــد...
وچــــه جنگــــ نآبـــــرآبرے...
مـــن خـــــسته ام ولـــے مــَغــــــلوب نخــوآهــــَم شــــُد...!!!
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !..بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.!
وقتی که خورشید به پیشواز شب می رود و کوچه از صدای گام آخرین عابر تهی می شود
با کوله باری از غم و درد جدایی با خویش می گویم و امروز نیز گذشت و تو نیامدی....
تو ای مسافر دریاها ،
تو ای شمیم پرستو ها ،
تو ای فرشته خوبان ،
بدان که تا تپش باقی است در کنار ساحل تنهایی در انتظارت می مانم....
مگیر از من سایه ی پر مهرت را ،
تو را همچون خرمی دوست دارم....
به شبهای تاریک و تلخ جدایی ،
خیال تو را همچون دعا دوست دارم....
چشم انتظارم تا بیایی ................
گفتم : می روی؟ گفت : آری ....
گفتم : من هم بیایم؟
گفت : جایی که من می روم جای دو نفر است نه سه نفر .....
گفتم : بر میگردی ؟
فقط خندید...
اشک در چشمانش حلقه زد
سرم را پایین انداختم
دستش را زیر چانه ام گذاشت ، سرم را بالا آوردم
گفت : می روی؟
گفتم : آری
گفت : من هم بیایم؟
گفتم : جایی که می روم جای یک نفر است نه دو نفر
گفت : بر می گردی ؟
گفتم : جایی که می روم راه برگشت ندارد
من رفتم او هم رفت ....
ولی ..........................................
او مدتهاست که برگشته و با اشک چشمانش خاک مزارم را شست و شو می دهد .........
تو را به ابهام آخرین کلامت که گفتی نشانم را از باران بگیر ....
به سبزی بهاری که غمگین ترین بهار است ....
به عطر یاس سجاده ات که مرا تا بی نهایت با خود برد ....
به پاکی دعاهای سبز شبانه ات ....
به احترام اولین سلامت و به تلخی آخرین نگاهم ....
دوستت دارم .....
ای اقاقی های وحشی که بی هیچ لبخندی
در کنار کلبه تاریک من پا گرفته اید
ای واژه های تلخ تنهایی
ای عابران خسته سرنوشت
ای ورق های پاره شده در غبار سهمگین
آیا کسی مرا
در خاطرات اشک هایش می شناسد؟؟؟
آیا عابران کوچه های غم
فقط برای یک لحظه کنار پنجره رازهایم می نشینند؟؟؟
تا قصه ی ملکه ی قصر ماتم را بازگویم؟؟؟
با شمایم
ای آدمهای شیشه ای!!!
من در حسرت یک تبسم صمیمی مانده ام
ای کوچه های گلی رویا
آیا گامهای دیروز کودکی ام را
با شادی به من باز می گردانید؟؟؟
با شمایم
ای اسطوره های قصر ماتم!!!
درون آینه ها در پی چه می گردی ؟؟؟
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه می داند
بیا ز سنگ بپرسیم
ز آنکه غیر از سنگ
کسی حکایت فرجام را نمی داند
همیشه از همه نزدیگتر به ما سنگ است
نگاه کن
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ
چه سنگبارانی!!!!!!!
گیرم گریختی همه عمر
کجا پناه بری؟؟؟
خانه خدا سنگ است
به قصه های غریبانه ام ببخشایید
که من که سنگ صبورم
نه سنگم و نه صبور
دلی که می شود از غصه تنگ ، می ترکد
چه جای دل که در این خانه سنگ می ترکد
در آن مقام که خون از گلوی نای چکد
عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد
چنان درنگ به ما چیره شد که سنگ شدیم
دلم از این همه سنگ و درنگ می ترکد
بیا ز سنگ بپرسیم
که از حکایت فرجام ما چه میداند
از آنکه عاقبت کار جام با سنگ است
بیا ز سنگ بپرسیم
نه بی گمان همه در زیر سنگ می پوسیم
و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟
درون آینه ها در پی چه می
گاهی مرا یاد کن
من همانم که اگر ساعتی از من بی خبر بودی
آسمان را به زمین میدوخت
گاهی مرا یاد کن
من همانم که اگر ساعتی از من بی خبر بودی
آسمان را به زمین میدوخت
کف خیابان های این شهر پر شده از دوستت دارم های سردی که از دهان افتاده
کجایی … که ببینی
حس تنفرم نسبت به تو را
میان مردم جار می زنم …..
و خروار خروار لایک می خورد . .
خیلی سخته ببینی ولی تظاهر کنی که نابینایی !
آرام می روم ، آنچنان آرام که ندانی کِی رفته ام !
اما وقتی جای خالیِ مرا ببینی ،
آنچنان سخت رفته ام که تمام عمر زمانِ رفتنم را فراموش نکنی !!!
✿اگــــــرمـیـخـواهــــــی بــــــه مــــــن تـکـیــــــه کـنــــــی ,
تـکـیــــــه کــــــن ...
فـقـــــط بــــــدان کــــــه مــــــن ,
دیــــــواری تــــــرک خــــــورده ام ...!!
تـحـمـــــل تـکـیـــــه دارم
امــــــا ضــربـــــه را نـــــــه ......!
تا کجای قصه باید ز دلتنگی نوشت ؟ / تا به کی بازیچه بودن توی دست سرنوشت
تا به کی با ضربه های درد باید رام شد / یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد
بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار / خسته از این زندگی با غصه های بی شمار
کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..
همیشه ابرا واسه آدما گریه میکنن. اما آدما عاشق ستاره ها میشن . یادت باشه چشمک ستاره ها گریه ی ابرارو از یادت نبره.
سلام عزیزم
ما یه روم ساختیم
که دوتا آدرس داره
mbcchat.ir
chatsea.ir
خوشحامون میکنی بیای
با بچه ها آشنا بشی
مطمئن باش اگه فعال باشی درجه بگیری
حتما بیا ممنون
سلام
ممنونم میام سر میزنم حتمآ
مـטּ دیگہ نـہ از اومـدטּ کسـے ذوق زده میشم ،
نہ کسے از ڪنآرمـ بره حوصلـہ دارمــ نآزشو بـخـرمــ ڪہ بـرگرده ...
مـטּ آدمــ بے احسآسے نیستمـ !
مـטּ بے معرفـتــ و نآمرد نیستمــ ...
فقط خستہ امــ ...
از همـہ چے !
چون یہ زمآنے ڪسآیے وارد زنـدگیم شـدטּ
ڪـہ یہ سرے بـآورامو از بیـטּ بـردטּ ...
همیـטּ !![رضایت][ناخوش]