نه بهـــــار با هیــــچ اردیبهــــشتی
نه تابســــتان با هیچ شـــــهریوری
و نه زمســـــتان با هیچ اســــفندی...
به اندازه پاییــــــــز
به مـــذاق خـــیابان ها خوش نیـــامد!
پایـــیز "مـــهــــری" داشت
که بر دل هــــر خـــیابان و رهگـــذری مـــی نشست.
از من مپرس چرا دوستت دارم من
تو هم چون شعری
که هر چه دروغ میگویی ، زیباتر میشوی
از من مپرس از چه تو را میپرستم
بتی از سنگی
سرد چون بلور
بطالت روزی تابستانی بر دریا
از من مپرس از تو چرا ناگزیرم
ای خون!
دقایق آخر!
مریم بیشوی!
عیسای نازاده صلیب شده را
در آغوشت بگیر.
"شمس لنگرودی
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
ره روی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
من می بافم و تو می بافی ،
من برای تو کلاه تا سرت را گرم کند ،
تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی...
مدرسه بچه ها رو اردو میبره کوه
وقتی داشتن میرفتن بالا
یکیشون که زبونش میگرفته
هی میگفته چا چا چا چا چا.
وقتی میرسن بالایه کوه میگه چادر موند پایین کوه
همه شاکی میشن
وقتی داشتن میرفتن پایین
یارو هی میگفته شو شو شو شو شو تا میرسن
پایین کوه میگه شوخی کردم
پسره نخبه بوده
میذارنش کلاس زبان.
یه روز بعد از کلاس میره ساندویچی میبینه نوشته هات داگ.
میگه بزار یه سگ داغ بخورم.
خلاصه طرف براش میاره.
میگه اوه اوه ببین از سگه کجاش به ما رسید
مگسی را کشتم؛
نه به این جرم که حیوان پلیدیست،
بد، است؛
و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است
طفل معصوم به دور سر من می چرخید
به خیالش قندم ،
یا که چون اغذیه ی مشهورش،
تا به آن حد، گَندَم،
ای دو صد نور به قبرش بارد،مگس خوبی بود
من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم؛
مرحوم حسین پناهی
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند
تمام گنجشکان
که درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا می کنند
هنوز نقش ترا از فراز گنبد کاج
کنار باغچه
زیر درخت ها،
لب حوض
درون آیینه پاک آب می نگرند
تو نیستی که ببینی، چگونه پیچیده است
طنین ِ شعر ِ نگاه ِ تو درترانه ی من
تو نیستی که بیبنی چگونه می گردد
نسیم روح تو در باغ بی جوانه من
چه نیمه شب ها کز پاره های ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است، ساخته ام !
چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر
هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر
به چشم همزدنی
میان آن همه صورت، ترا شناخته ام !
به خواب می ماند
تنها به خواب می ماند
چراغ، آینه ، دیوار، بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست، از تو می گویم
تو نیستی که ببینی، چگونه از دیوار
جواب می شنوم
تو نیستی که ببینی ، چگونه، دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو، یاد همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته ی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی !
دلم برای یک نفر تنگ است
نمیدانم چه می کند...
رنگ موهایش را نمی دانم...
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم
ندارم...
فقط نامش را میدانم و لبخندش
را هم خوب میدانم
که باید باشد و نیست.
برای نبودن که . . .
همیشه لازم نیستــــــــــ راه دوری رفته باشی
میتوانی همین جا
پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی
این روزها خوبم ، کار میکنم ، شعر میخوانم
قصه می نویسم و گـــــــــــاهی
دلم که برایتــــــــــــ . . . تنگ میشود
تمام خیابانها را ، با یادتـــــــــــ . . . پیاده میروم . . .
به آرامش رسیدن،
نه با فراموش کردن زندگی بدست می آید
و نه با غرق کردن خود در زندگی.
.
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
مالکیت آسمان را به نام کسانی نوشته اند
که به زمین دل نبسته اند . . .
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام خوبی؟
عید گذشته و آینده ات مبارک
من برگشتم
سلام
ممنونم همچنین
خیلی خوش اومدی
زیارتتم قبول
ناخودآگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست ، دست حق همراهت . .
از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد
آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،
دیگــــر گــریـه نکـننــد؛
دوسـت نــداشتـــه بــاشـنـــد؛
و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد،
حتـــی زنــدگــــی
خودم قبول دارم کهنه شده ام
آنقدر کهنه
که می شود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت
بنویس و برو..
همه ی اتفاق ها ی خوب افتادند
و دست و پایشان شکست.
این روزها اتفاق های خوب
از ترس اتفاق های بد ،
از افتادن میترسند...
برگرد واز اول برو...
چشمانم پر از اشک بود
واضح ندیمت....
شادی جونم خیلی ممنونم اون شعری که واسم گذاشتی خیلی قشنگ بود!
قربونت عزیزم
وقتی وارد می شوی لباست معرف توست
وقتی می روی حرفهایت
سه چیز را در زندگی ات جدی نگیر:
جواب کسی که ناراحت است.
تصمیم کسی که عصبانی است.
قول کسی که خوشحال است
غیــــــرت دارمــــــــ روی خــــــــــــــاطراتمانـ !!! بـــرای هـــر کســــی تعــــــریفشان نمــــیکنمـــــ... تــــــــــــو فقـــــط مــــــــرد بــــــاش و انـــــــکارشـــــان نکـــــــن...
آخ...!
کـ ـه چـ ـقـ ـدر دلـ ـم مـ ـی سـ ـوزد
برای دلـ ـم...
هی تو کمی نزدیکتر بیا ،
اما چیزی نگو
بگذار فقط ،
بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کنـــد
دوست داشتن ؛ زبان ٬ زمان ٬ راه ٬ دلیل ٬ نشانه نمی خواهد
دوست داشتن دل می خواهد
و یک “من” می خواهد و یک “تو”
چـه کَسـی گُفـته که مَـــــــن تَنــــهایَم؟!...
مَـــــــــن،
سُکـوت،
خـــــــاطِرات،
بُغـــــــض،
و اَشــک،هَمـــیشــــــه با هَمیـــــــم...!!
بِگُــــــــذار تَنـهایــی اَز حَســــودی بِمیـرَد...!
ماهمیشه صداهای بلندرامیشنویم پررنگهارامیبینیم سخت ها را میخواهیم غافل از اینکه خوبها آسان می ایند بی رنگ می مانند وبی صدا میروند
همین حالا رو به آسمان کن
و از آنکه تو را آفریده
و تو را نیرومندترین موجود هستی قرار داده
و تو را عاشقانه دوست دارد ،
از بابت هر آنچه به تو داده
تشکر کن . . .
خدایا عاشقتم
سلام
ممنون از حضور همیشگسیتون...
حق تعالی وحی کرد به حضرت موسی- علی نبیّنا و آله و علیه السّلام- که: « ای موسی! دوست داری که عطشِ قیامت تو را در نیابد و در مواقف آن روز تشنه نباشی؟ »
عرض کرد: « بلی، ای پروردگار عالمیان! »
خطاب رسید: « امروز، در دنیا بر حبیب من صلوات فرست، تا فردا از تشنگی قیامت در ایمن باشی. [گل]
اینــــــــــم کیکــــــــــــ تولــــــــــــ[لبخند]ــــــــد
-----------------------------()
------------------------------||
-------------------{*~*~*~*~*~*~*}
------------@@@@@@@@@@@@@@@
-------------{~*~*~*~*~*~*~*~*~*~}
-----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
------{~*~*~*~*~*~*~*~~*~*~*~*~*~}
------{~*~*~*~~ *~~*~~~~*~~*~~*~*}
------{~*~*~*~*~*~ *~*~*~*~*~*~*~*}
-----@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
مرسی ممنونم
ممنونم از کیکت فیروزه جون
این که خیلی زیاده
وقتی نیست نباید اشک بریزی
باید بگذاری بغض ها روی هم جمع شوند و جمع شوند
تا کوه شوند ، تا سخت شوند ،
همین ها تو را میسازد
سنگت می کند درست مثل خودش !
باید یادت باشد حالا که نیست
اشکهایت را ندهی هرکسی پاک کند …میدانی؟
آخر هرکسی لیاقت تو و اشکهایت را ندارد
عــــادت نـــدارم درد دلـــــم را ، به هـمه کــــس بگویـــم
..! ! ! پس خاکـــــش میکنم زیــر چهـــــره ی خنــــدانم.. ،
تا همـــــه فکـــــر کننــــد . . . نه دردی دارم و نه قلبــــــــــــــی...
یه روز خوب میااااد…!
که برگ ترحیمیم برسه به دستت
اونوقت توام بگی:
آخی..
اینم مرد؟؟!..
دو چیز مرا متحیر میکند
آبی آسمانی که می بینم و می دانم که نیست
و خدایی که نمی بینم و می دانم که هست
(دکتر شریعتی)
بَدتریـــن دَرد ، مُــردَن نیست
دل بَــستن به کسیــه که
سهم تو نیستـــ...
جوابی که دادمو به در بگو دیوار تو گوش کنه به خودت نگیری ها
چه جوابی دادی؟به کدوم سوال جوابیدی؟کجا جواب دادی؟
دی تو زندگی هستند که هیچ وقت ترکت نمیکنن
ولی بلدن کاری کنن
تا خودت یواش یواش ترکشون کنی…
دلم را تهدید کرده ام
که اگر
یکــــــــــــــــبار دیگر
بهانه ات را بگیرد
میدهم دوبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاره
بسوزانیــــــــش...
نوشته هایم را می خوانی…
و می گویی: چه زیبا!
راستی…
دردهای آدم ها زیبایی دارد…؟!؟!؟!
بعضی ها خود را یکرنگ می پنـــدارند
آری به راسـتی یک رنــگنــد !
اما سپـــیــــد را کافیست یکـــبار با منــشـــور گـــذر زمـان دیــدشــان
تا فهــمیــد کــه همه رنـــگهـای عــالم رابلـــدنــد !
تمام تنم میسوزد از زخم هایی که خورده ام، درد یک اتفاق که شاید با اتفاق تو دردش متفاوت باشد ویرانم میکند... من از دست رفته ام،شکسته ام،میفهمی؟ به انتهای بودنم رسیده ام...اما اشک نمیریزم، پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند...
حریم دلت را
حرمت نگه دار
که در این روزگارهمه
در قلبها در رفت وآمدند...
گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم
نه لبخند می زنیم نه شکایت می کنیم
فقط احمقانه سکوت می کنیم...
روزهای تعطیل سخت تر میگذرند!
چون میدانم وقت داری به من بیندیشی،
اما نمی اندیشی . . !
مـــــن،
نبودنت را ، تــــــاب می آورم
رفتنت را ، تحمـــــّل میکنم . . .
فراموش شدنم را ، بــــاور میکنم . . .
امــــــا . . . . . .
فــــــراموش کردنــــــت . . .
دیگر . . . کـــــا رِ مــــــن نــــــیست . . . . !!!
دراین روزگارنامرد،مگربرف بیاید...
که آدم بسازیم...!
سلام شادی جان
ممنونم از تبریکای زیبات و هم چنین نظرات دلچسبت
بازم بهم سر بزن
سلام فرناز جان

تولدت مبارک خانومی
چشم
کبریتـهای سـوخته هـمـ ،
روزی درختـ های شـادابی بـوده اند!
مثل مـا ،
که روزگـاری می خنـدیدیـمـ
قبـل از اینـکه عـشق روشنـمان کنـد
میان اینهمه نوشته های مجازی دلم برای طعم یک سطر دست خط واقعی تنگ شده
ان هم از نوع صادقانه اش
" تــــــــو ... "
یـــــــادگـار روزهــــــایـی هـسـتـــی ،
کــه نــه فـــرامـــــوش مـی شــونـد
و نـــه تـکــــــرار ...1
تیغ زبان گاه چنان میبرد که زخم هیچ شمشیری به پای اش هم نمی رسد..
ﻭﻗﺘــــــﯽ "ﺭﻓﺘــــــﯽ" ﺗﺎ ﺁﺧــــــﺮ "ﺑــــــﺮﻭ"
ﻭﻗﺘــــــﯽ "ﻣﺎﻧــــــﺪﯼ" ﺗﺎ ﺁﺧــــﺮ "ﺑﻤــــﺎﻥ"
ﺍﯾــــــﻦ ﺗــــــﻦ.....ﺧﺴﺘــــــﻪ ﺳــــــﺖ !
ﺍﺯ ﻧﯿــــــﻤﻪ ﺭﻓــــــﺘﻦ ﻫﺎ.......
ﺍﺯ ﻧﯿــــــﻤﻪ ﻣﺎﻧـــــﺪﻥ ﻫﺎ..