دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
ملخ افتاده توی خرمن گندم
منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس شونه توی ِ دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت میکوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره
تو از چشم خدا حالم رو میپرسی
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
راستش:
دلم کمی
هوای آجر کرده!
کاش نانی داشتم
تا آجرش کنند؛
می خواستم بی سر پناه از
گرسنگی نمیرم!...
دیگر از آسمان جلی خسته ام و
پل ها زیرشان - همه -
پارکینگ نان خورهای به نرخ شب شده است!
کارتنی کو تا کفه مرگم را بگذارم؟
نه تو میمانیْ
نه اندوه ْ
و نه هیچ یک از مردم ِ این آبادی ْ
به حُباب ِ نگران ِ لب ِ یکْ رود قسمْ
و به کوتاهی ِ آن لحظهی ِ شادیْ که گذشتْ
غصه همْ خواهد رفت ْ
آنچنانیْ که فقط خاطرهایْ خواهد ماند.
ما ذره های پوچ
در گیر و دار هیچ
در روی کوره راه سیاهی که انتهاش
گودال نیستی است
آخر چگونه تشنه به خون برادرانیم ؟
از اوج بنگریم
انبوه کشتگان را
خیل گرسنگان را
انباشته به کشتی بی لنگر زمین
سوی کدام ساحل تا کهکشان دور
سوغات می بریم ؟
ایا رهایی بشریت را
در چارسوی گیتی
در کائنات یک دل امیدوار نیست ؟
ایا درخت خشک محبت را
یک برگ در سبز در همه شاخسار نیست ؟
دستی برآوریم
باشد کزین گذرگه اندوه بگذریم
روزی که آدمی
خورشید دوستی را
در قلب خویش یافت
راه رهایی از دل این شام تار هست
و آنجا که مهربانی لبخند میزند
در یک جوانه نیز شکوفه بهار هست
من تکرار نمی شوم . . .
ولی . . .
یک روز می رسد . . .
یک ملافه سفید پایان می دهد به من . . .
به شیطنت هایم
به بازیگوشی هایم
به خنده های بلندم
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند :
"دیوانه دلمان برایت تنگ شده "
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
آغوش تو گناه نیست!!
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم...
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن؛
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی ...!
و این بلاتکلیفی
خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد
یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
سلام عزیز خوشگلم
ممنون واسه نظرات قشنگت گلم منو ببخش وقت ندارم بیام برات نظر بزارم قول می دم بیام تو لاین تعطیلات نظر بزارم الان حالم زیاد خوب نیست این مشتریها اعصابمو بهم ریختند
سلام عزیز دلم قربونت برم قابلتو نداشت میدونم گلم مهم نیست من میام واست میزارم بلکم با خوندنشون خستگیت در بره کمی عزیزم
از هیچکس انتظاری ندارم
فقط
اگر شد!
در این هجوم سرد تنهایی
در این طوفان تاریکی
در این شب
که دارد ذره ذره در من رخنه میکند
برای این سرگردان
کوچه های شهر
برای این دل
آرامش آرزو کنید...!
دیگر از هیچکس انتظاری ندارم...
هر گاه که به تمام دلایل نبودنش دل تنگش میشوم به اجبار ارام میگیرم و چه اجبار تلخیست این اجبار!!!
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را میکوبد ، چرا که در دلم هوای دلتنگی به پاست!
بعضی ها مثل هندزفری می مونن
داد و بیاددشون تو گوش ماست
پیش بقیه صداشون در نمیاد
شاید تنها شادی زندگی ام این است
که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم
به نفس های خسته ام نگاه نکن اگر تو را داشته باشم.....تمام دنیا را پیاده میروم...
نم کشید گونه هایم.....
سالهاست کار شانه هایت را می کنند.......بی ادعا....!
בُنــیــــای בَســـــت هــــآ، בُنــــیــای بی وفــاییــــســت!
اِمــــــروز בَســت هـــــآیــت را مــــی گــیرنـבَ ...
قـــــصّـه ی عـــــاבَت کــــه شــــבَی،
هـمـــــان בَســـــت هـــــآ را بـــَــرایــــت تـِـکـــان مــــی בَهـــــב
بیــــــــــــــــــــــا ..!
بیا به این آدمـــــــــــــــــــــه ا بگو
جز تــــــو
هر کس مـــرا
عزیزمــــــــــــــــ صدا کند
جز بلــه!؟
چیزی نخواهـــــــــد شنید
بیا و بگــــــــو
جـــــــــــــــــانم گفتن هایِ دخترکـــــــــ
تنـــــها
تنِ عاشقانه هایِ با تـــــو می رود
بیـــــــــــــــا...
پروردگارا
داده هایت ، نداده هایت و گرفته هایت را شکر می گویم
چون داده هایت نعمت ، نداده هایت حکمت و گرفته هایت امتحان است.
ملخ افتاده توی خرمن گندم
منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس شونه توی ِ دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت میکوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره
تو از چشم خدا حالم رو میپرسی
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
راستش:
دلم کمی
هوای آجر کرده!
کاش نانی داشتم
تا آجرش کنند؛
می خواستم بی سر پناه از
گرسنگی نمیرم!...
دیگر از آسمان جلی خسته ام و
پل ها زیرشان - همه -
پارکینگ نان خورهای به نرخ شب شده است!
کارتنی کو تا کفه مرگم را بگذارم؟
تاریخ را کنار بگذار !
جغرافیا مهم تر است !
تــــــــــو کجایی ؟
" حُباب "
نه تو میمانیْ
نه اندوه ْ
و نه هیچ یک از مردم ِ این آبادی ْ
به حُباب ِ نگران ِ لب ِ یکْ رود قسمْ
و به کوتاهی ِ آن لحظهی ِ شادیْ که گذشتْ
غصه همْ خواهد رفت ْ
آنچنانیْ که فقط خاطرهایْ خواهد ماند.
هــمــیــشــه از خــدا مــیــخــواهــم
ک تــورا تــمــنّــایِ دلــی کــنــد
ک مــثــلِ خـــودت پــر از مــحــبّــــت بــاشــد…
آمــــــــیــــــن
ما ذره های پوچ
در گیر و دار هیچ
در روی کوره راه سیاهی که انتهاش
گودال نیستی است
آخر چگونه تشنه به خون برادرانیم ؟
از اوج بنگریم
انبوه کشتگان را
خیل گرسنگان را
انباشته به کشتی بی لنگر زمین
سوی کدام ساحل تا کهکشان دور
سوغات می بریم ؟
ایا رهایی بشریت را
در چارسوی گیتی
در کائنات یک دل امیدوار نیست ؟
ایا درخت خشک محبت را
یک برگ در سبز در همه شاخسار نیست ؟
دستی برآوریم
باشد کزین گذرگه اندوه بگذریم
روزی که آدمی
خورشید دوستی را
در قلب خویش یافت
راه رهایی از دل این شام تار هست
و آنجا که مهربانی لبخند میزند
در یک جوانه نیز شکوفه بهار هست
• شاعر: فریدون مشیری
چشم های خسته ام را به کدامین کوره راه نشانه بگیرم
تا به سیاهی نروند؟
دست های خسته، پینه بسته، و چروکیده ام را،
به کدامین سوی برانم،
تا از باز گشتِ مأیوسانه و خشمکین شان،
سینه ی ویرانم،ویرانتر نشود؟
از بس فراموش شده ام
که مرگم نیز یادآورم نخواهد بود،
در جایی که مرده ام را می ستایند...!
"پژواره"
من تکرار نمی شوم . . .
ولی . . .
یک روز می رسد . . .
یک ملافه سفید پایان می دهد به من . . .
به شیطنت هایم
به بازیگوشی هایم
به خنده های بلندم
روزی که همه با دیدن عکسم بغض می کنند و می گویند :
"دیوانه دلمان برایت تنگ شده "
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!! که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها
سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می نماید.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرف ها و هــــــــــوس ها سر بیرون می آوری
و سربلند می شوی.
ریـــشه تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه تو و انتــــخاب توست!
تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....
بی تو
مدتـهاستــ کــه کــوچــانــــده ام
بغض هــای بـی آشـیــــانــه را
بـــه لـــبخـنـدهــــای نــــاشـیـــــانــه...
..............
حقیقت دارد
سایهها نمیدانند
در بی نهایت شب
چه معمایی ست
خیالِ روشنِ یک پنجره
... تنها من،
کمى مرده ام .
عالی بود...
خیلی وقت بود وبلاگ نویسی رو بیخیال شده بودم
اما دوباره شروع کردم اینبار تو یه فضای جدید.
دوست داشتی بهم سر بزن خوشحال می شم
کسی با نــــــــام
"تـــــــــــــو" ، دارد در "من"
گُــــــم می شـــــود کم کم ،
نکند به سَــــــــرت بزند و
ســـر زده بــــیـــــایـــــی ،
بـــــرای خودت مــــی گویـــــم
نــمـی شـناسی ام دیـــــگر !
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد . . .
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم
وکدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم[گل]
شیلام گلم.
وبت خوگله .
خواستی به منم سر بزن خوشحال میشم نظرتو بهم بگی
سلام ساحل جان

ممنونم عزیزم
با کمال میل
سنگین ترین مجازات برای یک معلم این است
که شاگردانش همواره
در شاگردیش باقی بمانند ...
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت هر که با من بود یار من نبود هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت خود ندانستم از این غمها چه سود ...
ینجا زمین است
رسم آدمهایش هم عجیب
اینجا گم که می شوی
به جای اینکه دنبالت بگردند
تو را فراموش می کنند
و من گریخته ام؛
و در پی من صیادها؛
و فرا رویم دام ها؛
یا ضامن آهو؛
من یقین دارم دستان تو تنها سهم آهو نیست ...
سالروز شهادتش تسلیت
آغوش تو گناه نیست!!
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام
که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام
که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم...
لعنت به همه صراط های مستقیمی
که عرضه ندارند
تو را به من برسانند!
حـــــس شگـــــفت انگیــــزیـــست
به کســـی که رهــایت کـــرده نــــه نیـــــازی داشـــته باشــی نــــه احـــــساسی!
گاهی آدم می ماند بین بودن یا نبودن؛
به رفتن که فکر می کنی
اتفاقی می افتد که منصرف می شوی،
می خواهی بمانی
رفتاری می بینی که انگار باید بروی ...!
و این بلاتکلیفی
خودش کلــــــی جـــــــهنم است ...
------------------
سیمین دانشور
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما
گاهی حرف می زند گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد
یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید...
" خداحافظی ات "
عجب خرابه ای به بار آورده!
نگاه کن ...
مدت هاست در تلاشند
مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند!
سلام عزیز خوشگلم
ممنون واسه نظرات قشنگت گلم منو ببخش وقت ندارم بیام برات نظر بزارم قول می دم بیام تو لاین تعطیلات نظر بزارم الان حالم زیاد خوب نیست این مشتریها اعصابمو بهم ریختند
سلام عزیز دلم



قربونت برم قابلتو نداشت
میدونم گلم
مهم نیست من میام واست میزارم بلکم با خوندنشون خستگیت در بره کمی عزیزم
بی تو وعده بهشت را هم نمیخواهم...
نبودنت شروع وعده های تلخ خداست...
همیشه دلیل ماندن عشق نیس خیلیها رفتن ک ثابت کنن عاشقن
از هیچکس انتظاری ندارم
فقط
اگر شد!
در این هجوم سرد تنهایی
در این طوفان تاریکی
در این شب
که دارد ذره ذره در من رخنه میکند
برای این سرگردان
کوچه های شهر
برای این دل
آرامش آرزو کنید...!
دیگر از هیچکس انتظاری ندارم...
فاصله فاجعه است ومن امروزب این فاجعه نفرین کردم.
ک چراجای تودرخانه چشمم خالیست؟
ک چرادیدن ماممکن نیست؟
چراحاصل این دوستی فقط فاصله است…
قشنگ بود
دفتر نقاشی خداوند ، همیشه زیباست
اما فصل پاییز را برای دل خودت ، آرام تر ورق بزن
و تمامی رنگ ها را ، به خاطر بسپار
که عشق ، لابلای همین رنگ های زیباست
فقط کافیست بتوانیم مهربان باشی