پدرم نام تو تکیه گاه من است ،
با بودنت باعث بودن من باش .
ای پدر ای با دل من همنشین
ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم
آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من
ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار
ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای
در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار
می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار
مهربانی ازتو مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی
عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم
گل بهارم
ای پدر
هر چه دارم از تو دارم ای پدر
مادر وپدرم
مادرم شبنم گلبرگ حیات
پدرم عطر گل یاس بقاست
مادرم وسعت دریای گذشت
پدرم ساحل زیبای لقاست
مادرم آئینه حجب و حیا
پدرم جلوه ایمان و رضاست
مادرم سنگ صبور دل ما
پدرم در همه حال کارگشاست
مادرم شهر امیداست و هنر
پدرم حاکم پیمان و وفاست
مادرم باغ خزان دیده دهر
پدرم برسرما مرغ هماست
مادرم موی سپید کرده زحزن
پدرم نقش همه خاطره هاست
مادرم کوه وقار است و کمال
پدرم چشمه جوشان عطاست
وقتی می خواهی بروی دلم پاییز می شود برگ هایم می ریزند، اما وقتی میبینم شنیدن صدای خش خش پایت روی برگ ها را دوست داری همه چیز را فراموش می کنم برو خدا نگه دارت . . . !!!
وب زیبایی دارین منتظر حضورتون هستم
ممنونم آذر جان![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
به روی چشم
سلام برشما خواهر محترم و مهربانم .عزیزم خیلی دوستت دارم .
سلام آق شورش داداش گل![](http://www.blogsky.com/images/smileys/123.png)
چرا آدرس نمیذاری آق شورش خوب
به سلامتی خودم که حرفای دلم رو به کسی نگفتم . . .
به سلامتی خودم که کوه درد بودم ولی دم نزدم . . .
به سلامتی تنهایی هام که اصلا دوستشون نداشتم . . .
به سلامتی آرزوهایی که نتونستم لمسشون کنم . . .
به سلامتی عشقی که طالعش به اسم من نبود ولی هنوز دوسش دارم . . .
به سلامتی شب هایی که توی تنهایی گریه کردم ولی نمیدونستم برای چی ؟
به سلامتی عشقم که از پشت خنجر زد و رفت . . .
سلامتی من . . . سلامتی تویی که الان اینارو خوندی و یاد عشقت افتادی . . .
به سلامتی تویی که الان دلت گرفت . . .به سلامتی تو رفیق
صبح ساعت 5
قدیم: به آهستگی از خواب بیدار میشود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا
تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.
صبح ساعت 6
قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و
علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است
تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است
صبح ساعت 7
قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و
صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و با دست در حال بررسی جوش
های روی صورتش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع مدیتیشن صحبت میکند
عروس :خودت بگو خلافت چیه؟
داماد :فقط ادامس زیاد میجوم.
آدامس !!!! حالا چرا آدامس میجوی ؟
بو سیگارو از بین میبره
مگه سیگار میکشی؟
اره بعد از عرق حال میده
مگه عرق میخوری؟
اره گیرایی تریاک رو زیاد میکنه
مگه تریاک میکشی؟
اره از بیکاری بهتره
مگه بیکاری؟
اره خوب همیشه که نمیشه دزدی کرد
مگه دزدی هم میکنی ؟
نه بعد اینکه از زندان اومدم بیرون دیگه دزدی نکردم .
مگه زندان بودی ؟
الکی فرستادنم اون تو . من که نکشتم طرف روخیال باطل
بار اول که دیدمش تو کوچه بود...
یه لباس گل گلی تنش بود...با موهای بلند و خرمایی...
اومد طرفم و گفت داداشی؟میای باهام بازی کنی؟از چشمای نازش التماس
می بارید...خیلی کوچیک بودم اما دلم لرزید...
تو همون نگاه اول عاشقش شدم...
سه سال ازش بزرگتر بودم...قبول کردم و کلی بازی کردیم!اخرش گفت:
تو بهترین داداش دنیایی...سالها گذشت هر روز خودم تا مدرسه می بردمش...
هر روز به عشق دیدنش بیدار میشدم...
اما اون همیشه میگفت:تو بهترین داداش دنیایی...
داغون شدم که عشقم منو داداش صدا میزنه...
گذشت و گذشت...تا اینکه عروسی کرد و ماشین خودم شد ماشین عروسش...
منم رانندش بودم...هی گریه میکردم و اشکامو پاک میکردم...
سالها گذشت که تصادف کرد و واسه همیشه رفت...خودم زیر تابوتشو گرفتم...
اگه بود بازم می گفت:تو بهترین داداش دنیایی...
رفت...واسه همیشه رفت و حتی یکبار هم نتونستم بگم اخه دیوونه...
من عاشقتم...من میمیرم واست...چشمهات همه دنیامه...
یه شب شوهرش رفت دفترچه خاطراتشو اورد...
دیدم چشاش پر اشک بود...دفترو داد و رفت...
وقتی خوندمش مردم...نابود شدم...نابود...نوشته بود داداشی...
دوست داشتم...عاشقت بودم...اما میترسیدم بهت بگم!میترسم داداشی..
.امید وارم زود تر از تو بمیرم که اینو بخونی...داداشی ببخش که عاشقت
شدم...داداشی تمام ارزوهام تو بودی...داااااااادااااااااشی.... نگرانگریه
آمدم امشب به میخانه تمنایت کنم
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/017.gif)
می نمیخواهم بیا ساقی تماشایت کنم
بی قرارم ساقی از میخانه بیرونم مکن
کرده ام می را بهانه تا تماشایت کنم . . .
این دنیا را رها کنیم و دل ببندیم به آن دنیا که تا همیشه در آن جاودانه میمانیم
پس بلند شیم و نماز "اول وقت "بخوانیم..
حتی یک دروغ هم نگیم حتی اگر ذلیل بشیم توی این دنیآ
اَمر به معروف کنیم و اول از دوستانمان و آشنایانمان شروع کنیم نه از مردم کوچه و خیابان!
وقتی کسی داشت به دینمون بی احترامی میکرد اگه نتونستیم قانعش کنیم
جوری برخورد کنیم که دوباره جرئت انجام این کار رو نداشته باشه..
خمس و زکات قرار نیست بدیم؟
شمردیم چندتا فقیر با 10هزارتومان ما می تونن حداقل یک شب نان وپنیر نخورند؟
وقتی دهنمون رو باز می کنیم و فُحش میدیم یاد روز حساب نمی اُفتیم؟
اگه دکتر شدیم قرار نیست یک پیرزن بیچاره رو مجآنی ویزیت کنیم؟
اگر میخواهیم به خدا برسیم ، بگیم یا علی و بلند شیم[گل]
****************
سلااام
ممنون که تشریف آوردید زحمت کشیدید [گل]
سلام خواهش میکنم وظیفست آق نوید![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
دیدم به خواب موی مرا شانه می کنی
دل را چنین دوباره تو دیوانه می کنی
با عشق خود به کوی دلم می کشی
اثاث در سینه ی شکسته ی من خانه می کنی
افسوس ! عشق در دل من قصه ای ست
تلخ این قصه را به اخم خود افسانه می کنی
” چشمهایت واقعا دریاست، طنازی نکن “
غمزه ی چشمت پر از رویاست طنازی نکن
لحظه های مملو از عشقم ، بیا با من بمان
قامتت رعنا و بی همتاست ، طنازی نکن
باز باران ساقه ی احساس من را خیس کرد
گیسویت بارانی و زیباست ، طنازی نکن
آرزو کن با من
که اگر خواست زمستان برود
گرمی ِ دستِ تو اما باشد
آرزو کن با من
“ما” ی ما ” من” نشود
سایه ات از سر ِ تنهاییِ من کم نشود . . .
سلام خواهری امروز دلم گرفته خودمم نمیدونم چرا ؟
دلم برات تنگ شده خیلی زیاد کاشکی پیشم بودی (بوس)74
سلام خواهرجون![](http://www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/110.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/111.png)
دل دشمنت بگیره الهی
قربونت برم عزیزم
منم همیشه دلتنگ دیدارتم خواهرکم
حسی که بهت دارم اصلا قابل بیان نیست بوخودا
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
ایشالا برام دعا کن شادی جونی![](http://www.blogsky.com/images/smileys/004.gif)
چشم خانومم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
زندگی عشق است
عشق افسانه نیست
آن که عشق را آفرید دیوانه نیست
عشق آن نیست که کنارش باشی
عشق آن است که به یادش باشی
شب به خیر ابجی
سلام ابجی یه لطفی میکنی :بهم بگو داداش
انگار دوباره کاغذم از قطره های اشکم خیس شده ،
دیگر قلمم برای روی کاغذ خیس نمی نویسد.
خواستم بنویسم که خیلی بی وفایی
سلام
به چشم آق داداش گل
سلام ابجی
دنبال کسی نیستم که وقتی میگم میرم ؛
بگه : نرو !
کسی رو میخوام که وقتی گفتم میرم ؛
بگه : "صبر کن منم باهات بیام،
تنها نرو.....
سلام
ـی گـویـنـد بـاران کـه بـبـارد
بـوی ِ خـاک بـلـنـد مـی شـود . .
پـس چـرا ایـنـجـا
بـاران کـه مـی بـارد
عـطـر خـاطـ ـره هـا مـی پـیـچـد ؟ . . .
من میتونم:|
خستم از امتحانات
ای جانم انشالله با گرفتن نتایج عالی خستگیت دربره عزیزم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
*تلنگر کوچکی است باران،
وقتی فراموش می کنیم آسمان کجاست* [لبخند]
◆◊◆◇◊◆◇◊◊◇◆◊◆◇◊◆
مُـ _ـحکـ_ـمـْ بــ_ـاش !
وقتــ_ـ_ـی خیـ_ـلـ_ـی نـَـ_ــرمـْ شـ_ــوی ؛
همـ_ــه خَمَـ_ـتـْـ مـی کننـ_ــد !
حتــ_ـ_ـی کسـ_ــی کـ_ـه انتظـ_ــار نـ_ـداری...!
◆◊◆◇◊◆◇◊◊◇◆◊◆◇◊◆
مراقب باش !
دست روزگار هلت میدهد ؛
ولی قرار نیست تو بیفتی ،
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی ، اوج می گیری ...
یـــه جـــوری دل بـــده
انـــگــآر حــکـمـهــ . . .
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تنها کاری را تا فردا کنار بگذار،
که حاضری بمیری بدون
اینکه انجامش داده باشی ...
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
تــنـهـایــیـ را دوســـتـ دارم .
عـادتـ کـــرده ام کــــهـ تــنـهــا با خــودم باشـــم ،
دوســتــیـ میــگـفتـ عـیــبـ تــنـهـایــیـ ایــنـ اســتـ کـــهـ
عـادتـ مــیـکـنــیـ ... خــودت تـصــمـیـمــیـ مـیـ گیریـ ،
تــنـها بــــهـ خــیـابانـ مــیـ رویـ،
و بـــهـ تــنـهـایــیـ قـدم میزنـیـ .
پــشـتـ مــیـز کــافـیـ شــاـپـ تــنـهـایــیـ مـیـ نشینـیـ
و آدمــهـا را نــگاه میــکنیـ ،
ولــیـ مــنـ بـــهـ خـاطر هــمـیــنـ حـــــــسـ دوســـتـشـ دارم .
تــنـهـا کـــهـ باشـیـ نگاهـــتـ دقــیـقـ تــر مــیـ شــود و مـــعـنـا دار ؛
چــیـزهــایــیـ مـیـ بینی کـــهـ دیگرانـ نــمیـ بینند،
در خــیـابانـ زودتر از همـــهـ میــفـهـمـیـ پایــیـز آمده
و ابرها آســمـانـ را محـــکـم در آغــــوشـ کشـــیـده اند
مــیـتـوانــیـ بیـ توجـــهـ بـــهـ اطــرافـ،
ســاعتهــا چـشـم بـــه آســـمانـ بــدوزـی و تــولد بارانـ را نظاره گــر باشــیـ.
بــــرایـ هــمـیـنـ تــنـهـایـــیـ را دوســـتـ دارم
زیرا تــنـهـا حســیـ اسـتـ کــهـ بـــــهـ مـــنـ فــرصـتـ مـــیـ دهــد خـــودم باشـــم
با خـــودم کـــهـ تــعـارفـ نــدارم !
ســالهـاستـ بـــهـ تــنـهـایــیـ عـادتـ کـــرده ام....
عـــشــق هــدیـــهـ ایـــسـتـ کهـ خـــداونــد ســـاده بــــهـ تــــو نـمـی دهـد ! بـار هــا
امــتـحـانـتـ مـی کـنـد ! و در آخــــر عــشـقـ واقـعــی را بـــهـ تــو هــدیــــهـ مـیـ کند
درســـت ـزمـــانـیـ که قـــدرشـ ـرا کامــلـ مـیدانـیـ
احساسم را نمی فروشم ؛
حتــــی به بالاترین بــــها !
ولــــــــــــی ....
آنگونه که بخواهم خــــرج می کنم ،
برای آنـــــهایی که لایق آن هستند ...
حماقـــــــــــــــــــــــــــت یعنى:
.
.
.
.
.
اون واسه همیشـــــــــــــــــــــــــــه رفت و من هنـــــــــــــــــــــــــــوز دوســـــــــــــــــــــــــــش دارم...
"عـاشـقـانـه ای کـوتـاه"
فـقـط تـو ی حـالـت از زل زدن بـه چـشـای عـشـقـت صـرف نظـر کـنـی ، اونـم زمـانـی ِ کـه سـرش رو قـلـبـتـه
وقتی رفت گفت شاید برگردم!!!
رفتنش مرا نمی آزارد "شایدش" سخت دردناک است...
وباز انتظار...
..........$$...............s$
..............$$$'............s$$
..............$$$³´.......,..s$$³
............$$$$³.......s$'...$$³
...........$$$$$.......s$³....³$
.....$.....$$$$$s.....s$³.....³,
....s$...'³$$$$$$......$$$
....$$....³$$$$$$.....³$$s
...³$.....³$$$$$$$....s$$$....s´
...`$$.....³$$$$$$$.$$$$...s³
....³$$s....³$$$$$$s$$$³..s$'
.....³$$s....$$$$$s$$$$'..s$$
..`s...$$$$...s$$$$$$$$³..s$$³..s
...$$.s$$$$..s$$$$$$$$$$$$$$³..s$
.s$.s$$$$s$$$$$$$$$$$$$$$$.s$$
..s$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$³
.s$$$ssss$$$$$$$$$$$$$ssss$$$$$´
$$s§§§§§§§§§s$$$$$$s§§§§§§§§§s$,
³§§§§§§§§§§§§§§s$s§§§§§§§§§§§§§s
³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§
..§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
..³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
...³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
.....³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
.......³§§§§§§§§§§§§§§§§§§§§³
...........³§§§§§§§§§§§§§§§³
..............³§§§§§§§§§§§³
...................³§§§§§³
......................³§
فداااااااااااااااااااااااااااااای شادی جووووووووونم
قلبمــــــــــــــــی![](http://www.blogsky.com/images/smileys/125.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/117.png)
هر نتی که از عشق بگوید زیباست
حالا سمفونی پنجم بتهوون باشد یا زنگ تلفنی که در انتظار صدای توست
سکوت و صبوریم را
به حساب ضعف و بی کسیم نگذار
دلم به چیزهای پایبند است
که تو یادت نمی آید...
ایســــــتــــاده ام …
بگـــذار ســـرنوشـــت راهـــش را بـــرود … !
مـــن ،
همیــن جا ،
کنار قـــول هـایت ،
درســــت روبــروی دوســـت داشتـــنت و در عمــــق نبـــودنت ،
محـــــکم ایــستاده ام !
رفیق چهار حــــــرفه
اما اگه رفیقتو فراموش کنی
خیلی حــــــــــرفه
▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼ ▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼
حکایــــــت تلخیســـــت ...
مانده امــــ برایــــــــ تـــو ...
رفتهــ ایــ برایـــــــ دیگری ...
▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼
من خودم طلاق میگیرم:)
نیتونـــــــــــــــــی
نـــع,،من طلاق میخوام:))
وووووی تو چه لجبازی دختر![](http://www.blogsky.com/images/smileys/110.png)
نمیــــــــــــــــــــــــدم
شادی جون من چون خواهر ندارم می تونم بهت بگم ابجی
البته پوریا جان![](http://www.blogsky.com/images/smileys/120.png)
خوشحال میشم