دیدمت دلم لرزید
یک شب آمدی از راه، شب که نه، غروبی بود
دیدمت دلم لرزید، این شروع خوبی بود
چشمهایت انگاری چشمهی نجابت بود
- آمد او - به خود گفتم: آنکه توی خوابت بود
چشمهات میگفتند: عاشقی نخواهی کرد
!دور میشدم گفتی: صبر کن! ببین! برگرد
عاشقانه خندیدی، دستمان به هم پیوست
خلوت قشنگی داشت کوچهای که یادت هست
کوچه را که یادت هست، بافتش قدیمی بود
و همیشه میگفتی: خلوتش صمیمی بود
با بهانهی باران، چشمهایمان تر بود
کوچه؛ من؛ تو؛ باران، آه !، راستی که محشر بود
تازه اول شب بود، زود بود برگردیم
میروی سفر گفتی گر چه دور خواهی شد
!زود باز میگردی، کاش باورم میشد
در کنار تو آنشب مملو از سخن بودم
فکر میکنم گاهی: آنکه بود، من بودم؟
:آنکه شعرها میخواند، آنکه التماست کرد
میروی برو ... اما، زودتر کمی برگرد
بیجواب گم میشد سایهات میان شب
...تا سپیده باریدیم: من و آسمان شب
بعد رفتنت ماندم در هجوم تنهایی
بعد رفتنت ماندم در هجوم تنهایی
بعد رفتنت ماندم .....بعد رفتنت تنهام
عشق معنایش پَرش با بالِ اوست / یک جهش در سایه ی اقبال اوست
عشق معنایش ندیدن خویش را / هرچه من دارم تمامش مال اوست …
با آرزوی اینکه هرکسی به عشقش بزسه ولی عشقش به هر کسی نرسه.....
سلام خاله جونم دلم واست یه زره شده
سلام عزیز دل خاله


منم دلم برات پر میکشه عزیزکم
امروز بیا با مامانیت اینجا باشه عزیز دلم؟