روزى نبود که به سراغم بیاید و
قبل از سوار شدن به ماشین،
دسته گلى روى صندلى نباشد!
روزى نبود که از صبح که چشم باز میکرد،
قربان صدقه ام نرود!
روزى نبود که تمامِ بى حوصلگیم را به جان نخرد!
روزى نبود پشتم قرصش نباشد!
روزى نبود که خودم را،
خوشبخت ترین آدمِ روىِ زمین تصور نکنم!
فقط یک روز بود که میانِ یک بگو مگوى ساده،
منتِ تمامِ کارهایى که کرده بود را،
سرم گذاشت...
از آن روز به بعد
هر چه خواستم
هر چه جان کَندم،
دیگر نتوانستم دوستَش داشته باشم!
با این دروغ رنگی درشت
که در میان پلک هایت موج می زند
با این پاهای کشیده و محکم
که یاد مردانگی های رو به انقراض را
در من زنده می کند
با این دهان گوشتی خوش فرم
که به نام کوچک من عادت نکرده اند
با این صدای دو رگه سرخوش
که یک دوستت دارم از آن نمی چکد
چه کرده ای با من!؟
با من چه کرده ای!؟
که بر زمینم می زنی و من
هر بار بلند می شوم
و باز می خواهمت.
"فرنگیس شنتیا"
به بدرقه ات
من آب ریختم
و هنگامى که رفتنت را تماشا مى کردم
دیدم تمام درختان کوچه
وقتى از کنارشان رد مى شوى
پشت پایت برگ مى ریزند
و تمام پرندگان زمین
وقتى از مقابل شان مى گذرى
پر مى ریزند
تو رفتى...
همه تنها شدیم
من
درخت ها
پرنده ها ...
"علیرضا روشن"
از او پرسیدم:
مگر تو در کجای این جهانِ هستی زیسته ای،
که هیچ کسی از سرگذشت تو خبر ندارد؟
کمی سکوت کرد...
به آرامی گفت:
«در آغوش کسی که
فکر می کردم دوستم دارد!»
"علیرضا اسفندیاری"
[گل]
زیباترین شعر قیصر امین پور
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مُبهم تو را دوست دارم [گل]
گر تو گرفتارم کنی، من با گرفتاری خوشم!
داروی دردم گر تویی، در اوج بیماری خوشم!
#مولانا
هرچه کنم نمی شـود...، تا بروی تو از دلم
از تو فرار می کنم ...، باز تویی مقابلم
آب شوم، تو جوی من،جـوی شوم، تو آبِ من
حل کنم اَر مسـایلی...، باز تویی مسایلم
طارق خراسانی
سلام علیکم
علیکم السلام بر عموی مهربان
منتظرم فردا امتان جسد بدم کارای اداری انتخاب واحدمم انجام بدم بیام همه چیو برات تعریف کنم
بی صبرانه منتظرتم عزیزم


شادی بهم بگو چی میخواسی بگی....
الان میام میگمت عزیزم
زودی تاییدم کن ۲۰۰ کامنتی بشی!!!! (البته ابن چیزا براتومهم نی میدونم
جانتو بشم
شااااااادی تو یه آبانی هستیییییییییییییی میگم چقدر عاشقتماااا
ای جان منم عـــــــــــــــاشقتـــــــــــم

سلام بر همشهری گرامی
ممنون از حضور قشنگت
سلام برشما عموی مهربان وبلاگ
شادی امروز داشتیم عکس دسته جمعی میگرفتیم، البته هنوز یه امتحان دیگم داریم...
ولی خب گفتیم این عکس کل کلاس رو بگیریم..
بهرحال.
خیلیا نموندن واسه عکس. منم دلم نمیخواس بمونم. با زیتب رفتیم اخر صف واستادیم که درست حسابی معلوم نشیم. اصن حالشو نداشتیم. بعدش اون همکلاسیمون ک داشت عکس میگرفت، هی دوربینو تنطیم میکرد دونه دونه بچا رو منطم میکرد ک همه بیفتن. بعد یهو ب من و زینب گفت شما دوتا ملوم نیسین برین بالاتر واستین. ینی در یک کلام کل نقشه های مارو نقش بر اب کرد :/
حس قد کوتا بودن بدجور بم دست دادااااااا
خلاصه ازون عکسا گرفتیم که یه صد نفری فقط کله هاشون ملومه.
ولی باحال بود. بعد از امتحان میچسبید مسخره بازی. هرچند ک نفله بودیم.
حالا یه دونه امتان دیگه داریم فقط. دوشنبه عملی بافت و جسد.
فردا باید بریم تمرین.
فک کنم بجای اینکه مست بزارم اومدم اینجا حرف زدم
سلام عزیز دلم
خسته نباشی قربونت
کاش عکستو میذاشتی تو صفحه رمز
ای جووووووووووووووونم
سلام عزیزمممممم
شادی تولدت کیه؟؟؟
سلام خانومم چطوری عزیز دل؟
هجده آبانم عزیزم
من به دلتنگی شب های ملول
و تهی مانده خود از شادی
ذهنم از خاطرها سرشار
من به تنهایی خویش و به تنهایی باغ
و به یک معجزه می اندیشم
عجب کار بدی کردی!!!
دیگه اینجور آدمی سر راهت سبز نمیشه
بگرد وابراز ندامت کن
پیامتو رسوندم جناب علیرضا خان گفت خشکیدنش نهایت آرزومه
شادی خیلی خیلی خیلی خوشالم کردی که بیادم بودی زیارت قبول ایشالا کلی سفرهای خوب بری دوبارههههه
سلام به روی ماهت عزیز دلم
مرسی خانوم گلم
سلام و درودها بانو
وب زیبایی دارین
منتظر حضور سبزتون هستم
موفق باشید[گل]
سلام برشما آقا میثم
مرسی از حضور گرمت
به چشم
درود بر دوست گرامی
کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی
شوی زکرده پشیمان بهم توانی بست
شاد کام باشید - بدرود
درود برشما دوست عزیز
ممنون از حضور گرمتون
جیحون یزدی :
مرا تُرکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر
سُها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مَه پیکر
چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ
بُوَد گلبیز و حالت خیز و سِحْر انگیز و غارتگر
دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مِهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شِکّر
چه بر ایوان، چه در میدان، چه با مستان، چه در بستان
نشیند تُــرْش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرّ
چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم؛
ترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سر !!
جیحون یزدی
سلام
چقدر اینجا بوی نخود و کشمش و زعفران اعلا میاد
مــرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم(مهدی فرجی)
سرت که درد نمی آید از سوالاتم ؟
مرا ببخش کـــه اینقدر بی مبالاتم
چطور این همه جریان گرفته ای در من
و مو به موی تو جاریست در خیالاتم ؟
بگو به من کـه همان آدم همیشگی ام؟
نه ... مدتی است که تغییر کرده حالاتم
چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم
درست از آب درآیند احتمــالاتم
تو محشری به خدا ، من بهشت گم شده ام
تو اتفاق می افتی ، مــــــــــــــــن از محالاتم
چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم
دوباره گیج شدی حتمـــا از سوالاتم
دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی
مــرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم
سلام
زیارت قبول
نخود
کشمش
سوهان قم
سلام عمو
ممنونم نایب الزیاره دوستان بودم
بفرمایید درخدمتم
سلام
احوال شما
سلام
خوبم به خوبیه شما دوستان عمو
واااااای راس میگی شادی؟؟؟؟؟ عشقمممم بیا برام تعریف کننننن زیارت قبول شادی جونممممم خیلی خوشالم کردی
اره عزیزکم
جات خالی توحرم به یادت بودم گلم
شادی :(
کجایی
سلام عزیز دلم
مشهد بودم خانومی دیشب برگشتم
صاحب قبله و قبله ،دو عزیزند،ولی
خوشتر آن است من از قبلهنما بنویسم!
آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز،غمنامه ،به بیگانه چرا بنویسم؟
تا به کی،زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصهی درد، به امید دوا بنویسم؟
قلمم، جوهرش از جوش و جراحت ،جاریاست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم
بارها قصد خطر کردم و گفتی:ننویس!
پس من این بغض فروخورده کجا بنویسم؟
بعد یک عمر ببین دست و دلم میلرزد
که“من”و“تو”به هم آمیزم و ما بنویسم!
“من”و“تو”چون تن و جاناند،مخواه و مگذر
این دو را،باز همینطور ،جدا بنویسم
شعر من با تو پر از شادی و شیرینکامیاست
باز ،حتا اگر از سوگ و عزا بنویسم
با تو از حرکت دستم برکت میبارد
فرق هم نیست،چه نفرین چه دعا بنویسم!
از نگاهت ،به رویم ،پنجرهای را بگشا
تا در آن منظرهی روحگشا بنویسم
تیغ و تشباد هم از ریشه نخواهد خشکاند
غزلی را که در آن حال و هوا بنویسم
عشق،آن روز که این لوح و قلم دستم داد
گفت هرشب غزل چشم شما بنویسم
دلم طاقت نیاورد. پست گزاشتم. واسه دل خودم. خیلی طولانی شد. ارزش نداره وقت بزاری بخونیش. برا خودم نوشتم....
کامنتشم بستم. خیالم راحته ک برا خودم نوشتم
الان میرم میخونم
شادی تولد داداشمه چی براش بخرم :(
برا پسرا واقعا سخته هدیه خریدن من معمولا لباس میخرم
سلام شاااااادی من همچنان هستمممم خبر جدید فقط اینکه امتحان گوارش فقط یه دونه غلط داااااارم هووووووووووووو خیلی خونده بودم
سلام به روی ماهت

ای جووووووووووووووووووونم
خلیل جوادی
ماهی تو که بر بام شکوه آمده است
آیینه ز دستت به ستوه آمده است
خورشید اگر گرم تماشای تو نیست
دلگیر نشو ز پشت کوه آمده است
میرزا علی اکبر نعمت اللهی (موافق علیشاه)
حلقه تا بر سر زلف تو گلندام افتاد
هیچ دل نیست مگر آنکه در این دام افتاد
در ازل پرده میان من و معشوق نبود
در تعیّن شدم و کار به پیغام افتاد
سر برآرم به جنون جامه به تن چاک زنم
پرده پوشی چه کنم طشت من از بام افتاد
در ره عشق سلامت همه در رنج و بلاست
کام آنراست که دلخسته و ناکام افتاد
مستی ما بود از گردش چشم ساقی
سر و کار دگران است که با جام افتاد
عباس کیارستمی
چه کسی می داند
درد غنچه را
به هنگام شکفتن؟
درود
باافتخار دعوتید آپممممم
ممنونم
بده بـــه دست من این بار بیستونها را
که این چنین به تو ثابت کنم جنونها را
بگـــو بـــه دفتـــر تاریــــخ تا سیاه کند
به نام ما همه ی سطرها، ستونها را
عبور کم کن از این کوچه ها که می ترسم
بسـازی از دل مـــردم کلکسیونهـــا را
منم کـــه گاه به ترک تـو سخت مجبورم
تویی که دوری تو شیشه کرده خونها را
میان جاده بدون تو خوب می فهمم
نوشتههای غــــم انگیز کامیونها را!
نجمه زارع
نجمه زارع :
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم....
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!
سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه
بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه
دارند پیله های دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه
شبیه قطره باران که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد
نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت
الفبای دلت، معنای نشکن را نمی فهمد
هزاران بار دیگر هم بگویی دوستت دارم
کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد
من ابراهیم عشقم ، مردم اسماعیل دلهاشان
محبت مانده شمشیری که گردن را نمی فهمد
چراغ چشمهایت را برایم پست کن دیگر
نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی فهمد
دلم خون است ، تا حدّی که وقتی از تو می گویم
فقط یک روح سرشارم که این تن را نمی فهمد
برای خویش دنیایی شبیه آرزو دارم
کسی من را نمی فهمد، کسی من را نمی فهمد
نجمه زارع
سلام و درود
خدا یا بشکن این آئینه ها را
که من از دیدن تو آئینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن نا گزیرم
از آن روزیکه دانستم سخن چیست ـــ
همه گفتند: این دختر چه زشت است
کدامین مرد ، او را می پسندد؟
دریغا دختری بی سرنوشت است.
***
چو در آئینه بینم روی خود را
در آید از درم، غم با سپاهی
مرا روز سیاهی دادی ،اما
نبخشیدی به من چشم سیاهی
***
به هر جا پا نهم ، از شومی بخت ـــ
نگاه دلنوازی سوی من نیست
از این دلها که بخشیدی به مردم ـــ
یکی در حلقه گیسوی من نیست
***
مرا دل هست ، اما دلبری نیست
تنم دادی ولی جانم ندادی
بمن حال پریشان دادی، اما ـــ
سر زلف پریشانم ندادی
***
به هر ماه رویان رخ نمودند ـــ
نبردم توشه ای جز شرمساری
خزیدم گوشه ای سر در گریبان
به درگاه تو نالیدم بزاری
***
چو رخ پوشم ز بزم خوب رویان ـــ
همه گویند : که او مردم گریز است
نمیدانند، زین درد گرانبار ـــ
فضای سینه من ناله خیز است
***
به هر جا همگنانم حلقه بستند ـــ
نگینش دختر ی ناز آفرین بود
ز شرم روی نا زیبا در آن جمع ـــ
سر من لحظه ها بر آستین بود
***
چو مادر بیندم در خلوت غم ـــ
ز راه مهربانی مینوازد
ولی چشم غم آلوده اش گواهست
که در اندوه دختر می گدازد
***
ببام آفرینش جغد کورم
که در ویرانه هم ، نا آشنایم
نه آهنگی مرا ،تا نغمه خوانم ـــ
نه روشن دیده ای ، تا پرگشایم
***
خدایا ! بشکن این آئینه هارا
که من از دیدن آئینه سیرم
مرا روی خوشی از زندگی نیست
ولی از زنده ماندن ناگزیرم
***
خداوندا !خطا گفتم ، ببخشای
تو بر من سینه ای بی کینه دادی
مرا همراه روئی نا خوشایند ـــ
دلی روشنتر از آئینه دادی
***
مرا صورت پرستان خوار دارند ـــ
ولی سیرت پرستان میستایند
به بزم پاکجانان چون نهم پای
در دل را به رویم می گشایند
***
میان سیرت وصورت ،خدایا ! ـــ
دل زیبا به از رخسار زیباست
بپاس سیرت زیبا ، کریما! ـــ
دلم بر زشتی صورت شکیباست.
از مهدی سهیلی
امتحان زبان دادم. ینی ب حد مرگ ازین زبانه متنفرما
ب من نمیاد؟؟؟ !!!!!
راس میگی هیچوقت کم نمیارم. فقط بالامیارم وسطش!!
حالا جالبیش اینه بین دو ترممون فقط۴ روز تعطیلیم. ک اونم درگیر انتخاب واحد و اینام. هعییییی
ای بابا چقده کم
شادی این یکی امتحانه رو وااااقعا حال ندارم بخونم
بهت نمیاد ازین حرفاهااااا
سلام شادی عشقم خوبی؟؟ اول بگو خوووبی؟؟؟ با دقت جواب بدیا خووووبی؟؟؟؟؟
سلام عزیز دل

آره خیلی بهترم خداروشکر
تو خودت چطوری خوبی سرحالی خسته نباشی از امتحانات
زبان آتش و آهن
زبان خشم و خونریزی است
زبان قهر چنگیزی است
بیا، بنشین، بگو، بشنو سخن شاید
فروغ آدمیّت راه در قلب تو بگشاید
برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.
تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده است
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلطانی ؟
گرفتم در همه احوال حق گویی و حق جویی
و حق با توست،
ولی حق را برادر جان به زور این زبان نافهم آتشبار
نباید جست!
اگر این بار شد وجدان خواب آلوده ات بیدار
تفنگت را زمین بگذار!
تفنگت را زمین بگذار!
فریدون مشیری
تراژدی
عمری است که بی فایده در حال قنوتی
یا دست به دامان زمین و ملکوتی
ای چلچله باتیر که زخمی شده بالت؟!
از توطئه ی کیست که در حال سقوطی؟!
ای وسعت سرسبز بهاری،...دلِ پاکم!
چندی است که لَم یزرع و خشک و برهوتی
در آینه یک بار ببین صورت خود را
انگار که تصویرِ ترک خورده ی لوتی
با اینهمه فریاد، بنازم به غرورت
همسایه ی دیوار به دیوار سکوتی
پروانه به داد دل ِ شمعت نرسیدی
خاموشیِ این شعله دگر، بسته به فوتی
ای عشق اگر میشود از سینه ی قلبم...
برخیز که اندازه ی کوه اَلَموتی
محمد رضا نظری(لادون پرند)
پدرم...
قلمم راست بایست!
واژه ها... گوش به فرمان قلم!
همگی نظم بگیرید
مودب باشید!
صاحب شعر عزیزی است به نام «بابا»
امشب از شعر پُرم،کو قلم و دفتر من؟!
آنقَدَر وسوسه دارم بنویسم که نگو...
تک و تنها و غریبم
توکجایی بابا...؟!
آنقَدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو!
بسکه دلتنگ تو ام،از سر شب تا حالا...
آنقَدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو!
جانِ من حرف بزن
امر بفرما بابا...
آنقَدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو!
کوچه پس کوچه ی این شهر پُر از تنهاییست
آنقَدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو!
پدر ای یاد تو آرامش من...!
امشب از کوچه ی دلتنگی من میگُذری؟
جانِ من زود بیا
بغلم کن بابا...
آنقَدَر حسرت آغوش تو دارم که نگو!
گفته بودی:نَفَسم،عاشق اشعار تو ام
ای به قربان تو فرزند
بیا دلتنگم
آنقَدَر شعر برای تو بخوانم که نگو!
پدرم...سنگ صبورم...
به خدا دلتنگم
روبه رویم بِنِشینی کافیست
همه دنیا به کنار
تو که باشی بابا...
دست و دلبازترین شاعر این منطقه ام
آنقَدَر واژه به پای تو بریزم که نگو!
گرچه از دور ولی،دست تو را میبوسم
نه شعار است ،نه حرف
آنقَدَر خاک کف پای تو هستم که نگو!
محمد رضا نظری(لادون پرند)
سلام بسیار زیباووغم انگیز بود مانا باشید.
سلام مریم جون ممنونم عزیزم
سلام شادی جان
ظاهراً نظرات دوستان در بلاگفا ثبت نمی شود
سلام عمو
والا دیگه نمیدونم چیکار کنم هرجور گفتین نظر گذاشتم با آدرس بی آدرس با نام بی نام
می گویند رسم زندگی چنین است :
می آیند ،
می مانند ،
عادتت می دهند ،
و می روند .....