روزى نبود که به سراغم بیاید و
قبل از سوار شدن به ماشین،
دسته گلى روى صندلى نباشد!
روزى نبود که از صبح که چشم باز میکرد،
قربان صدقه ام نرود!
روزى نبود که تمامِ بى حوصلگیم را به جان نخرد!
روزى نبود پشتم قرصش نباشد!
روزى نبود که خودم را،
خوشبخت ترین آدمِ روىِ زمین تصور نکنم!
فقط یک روز بود که میانِ یک بگو مگوى ساده،
منتِ تمامِ کارهایى که کرده بود را،
سرم گذاشت...
از آن روز به بعد
هر چه خواستم
هر چه جان کَندم،
دیگر نتوانستم دوستَش داشته باشم!
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند
چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟
برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند
هوشنگ ابتهاج ...
به کبریت نیازی نیست.
سیگارم رابرلبم می گذارم وبه
دردهایم فکرمی کنم
خودش آتش می گیرد!!!!!!
دارم احساس میکنم که باید به جای جمله ی :
«اگه خدا بخواد»
باید بگم :
« اگه مردم بزارن..... »
آدم ها مثل کتاب هستند:
آرزوی بعضی ها را باید مشق نوشت
آرزوی بعضی ها را باید جریمه نوشت
برخی را باید بار ها خواند تا فهمید
برخی را باید نخونده دور انداخت
تقدیم به عزیزی که دایرة المعارف خوبی هاست
هرچی گشتم وبلاگمو تو پیوندا پیدا نکردم!
๑۩۞۩๑ گفتگو ๑۩۞۩๑
منم شمارو ندارم گمونم
مرسی از حضورت وتشکر بابت کامنتای زیبات
در وادی تسلیم و رضا چون و چرا نیست
بیمار غمش را بجز از درد و دوا نیست
دوری نکن از حضرت معبود که معبود
نزدیک به قدریست که محتاج صدا نیست
گفتند حریفان سخنی چند ز وصلش
گفتند ولی درک سخن در خور ما نیست
جمعی ز وصلش نشناسند سر از پا
بی پا و سری در خور هر بی سر و پا نیست
در محضر سلطان خطا پوش خطا بخش
ای ترک خطایی بنشین جای خطا نیست
"دادند بپوشیم ندادند نپوشیم
ما را هوس پیرهن و شال و قبا نیست"
ما را نبود جز هوس بزم تو لیکن
در خدمت سلطان چه کنم جای گدا نیست
ساعی بگذر از خود اگر طالب مائی
زیرا که در این دایره جای من و ما نیست
"مرشد چلویی"
سلام وبتون عاااالیه شادباشیدوخوب وموفق
سلام عمو زاده
خیلی خیلی ممنون بیییییدم
مرسی از حضورگرمت
همه میان برات کامتت های قشنگ و شعر و اینا میزارن اون وخت من!!!! وای هرچی به ذهنم میرسه میشینم برات تعریف میکنم
تو متروعم دارم برمیگردم خونه. قول دادم فقط تو مترو بیام تو اینترنت بچرخم
جانتو بشم آخه تو نمیدونی که با تک تک حرفات چه عشقی میکنم من
یه کیس هایی سرکلاس میبینم شادی، اصلا باورم نمیشه این همه ناهنجاری وجود داشته باشه...
راجبشون بعدا مینویسم.
خودمونیما امکانات اینستاگرامو خیلی دوست دارم، ورژنهای جدیدش خیلی خوبه. ولی فضاشو متنفرم. در حدی که نمیحوام اونجا پست بزارم. نمیخوام نصب کنم!!!
بی صبرانه منتظر حرفای قشنگتم
منم ندارم اما شاید در آینده ی نزدیک بریزم
یه طرح قشنگی داریم. جمع اوری غذای اضافه.
تو سلف.
غذاهایی که اضافه هست رو بچه ها قبل ازینکه بخورن، میدونن چقدرش اضافه. میریزن تو ظرفهای مخصوص. ما بسته بنری میکنیم میفرستیم مناطق محروم. براش پوستر و لوگو طراحی گردیم. خیلی قشنگ شد. تاثیر گزاشت. خلاصه این خودش یه پروسه ای بود که گیر طراحیش بودم. بقیشم میگم
فدای تو مهربونم
شادی به حدی درگیرم که نمیتونم باورکنم خودمم. ینی هرروز ب اندازه ۳ روز میگزره!!!!
الهههههههههی عزیزم مراقب خودت باش
سلام عشق جااااان
سلام جیگر من
سلام احوال شما
سلام از ماست عمو
شکر نفسی میاد
خوبین شما
ترانه علیدوستی و همسرش
ترانه علیدوستی در فضای تئاتر هم فعالیت می کند. کلا بازیگر گزیده کاری است و فیلمنامه برایش از اهمیت زیادی برخوردار است. در خانه عادت دارد مدام تلویزیون را روشن نگاه دارد. معتقد است تطح برنامه های تلوزیون خیلی پائین است. معصومیت خاصی در چهره اش موج می زند. حرفش را در نهایت ادب و احترام بازگو می کند. می گوید: سعی می کنم فروتنی بی جا نکنم تا خدای نکرده به ورطه ریاکاری نیفتیم.
ناز حوا چینی ایمان آدم را شکست
عشق رو شد ، با هبوطش بغض عالم را شکست
وِرد هایش را به گوش قلعه های دور خواند
قفل های بسته و درهای محکم را شکست
مدتی جمشیدها را در پی دنیا دواند
عاقبت یک روز جام ِخالی ِجم را شکست
گردبادی شد حیات خانه را آشفته کرد
قوری گل سرخی مادر بزرگم را شکست
بافت دنیای مرا با تار موی مادرم
او که کوه شانه هایش هیبت غم را شکست
شرط بستم با خودم هرگز نمی بازم به عشق
باختم اما به او که عهد آدم را شکست
#حسنا_محمدزاده
آپم م م دعوتید [گل]
به روی چشمم الان خدمت میرسم
شبت
پر از ستاره
شب شما هم بخیییر
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
وه، چه شیرین است.
رنج بردن با فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگر باید
زندگانی را بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟
هوشنگ ابتهاج
وه، چه شیرین است.
رنج بردن با فشردن؛
در ره یک آرزو مردانه مردن!
و اندر امید بزرگ خویش
با سرو زندگی بر لب
جان سپردن!
آه؛ اگر باید
زندگانی را بخون خویش رنگ آرزو بخشید
و بخون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید؟
هوشنگ ابتهاج
امروز
نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است
تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است
از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
این دیده از ان روست که خونابه فشان است
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ایام دل آدمیان است...
هوشنگ ابتهاج
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
میتوان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
بارانی، برفی، آفتابی
چه فرقی می کند
وقتی تو هستی،
هوا همیشه خوب است.!
سلام
زیرنویس پیامم را در وبلاگت خواندم
انشاالله بلا دور است و بهتر شده باشید. ممنون از اینکه کسالت
داشتید به عمو علی سرزدید. تشکر فراواااااااااااااااااااااااان
سلام عمو شب شما بخیر
خیلی ممنون بیدم
بهترم الحمدالله
سلام
همشهری عزیز و گل ما چرا کمرنگ شده؟؟؟؟؟؟
سلام عمو حالتون چطوره؟
شرمنده یکم کسالت داشتم میام خدمتتون
عشق یعنی اینکه تو باور کنی
می توانی یک نفر را خر کنی
کذب را هنگام فعل مخ زنی
آنچنان گویی که خود باور کنی
با دروغی جور شد گر امر خیر
راست را هرگز مبادا شرکنی
عشق همچون طایری توخالی است
راست گر در آن رود پنچر کنی
می شود چون موم در دستت اگر
از خودت حرف قلمبه در کنی
می توانی گر چه هستی بی سواد
شعرهای خوشگلی از برکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
وصف جام و باده و ساغر کنی
بعد یک مقدار تمرین، کذب محض
می شود جاری چو لب را تر کنی
می شود او عا شق تعریف هات
اندکی لب را اگر ترتر کنی!
نزد اختر چون که بنشینی مباد
وصف چشم و ابرو ی زیور کنی
پیش زیور نیز چون هستی مباد
نقل رنگ گیسوی آذر کنی
روی هم رفته نباید پیش زن
صحبت از معشوقه ای دیگر کنی
از دروغت خار گل می گردد و
می شود تقدیم یک بهتر کنی
گر پسر هستی بیابی دختری
یا اگر هم دختری، شوهر کنی
اینچنین عشقی است عشق پرفروغ
زندگی روی ستون ها ی دروغ
عالی بود حقیقتا همینه
سلام و درود
سلام مریم جون
❄️دوست دارم برگردم به اون دوران
که بابام بیدارم میکرد و میگفت:
سلام آپم
سلام الان میام
سلام گلم ممنون سرزدی
ممنون بابت کامنت های زیبات
بازم بیاخوشحال میشم شعرهاموبخونی نظرتوبگی
وبت عاااالیه شادباشی وخوب وموفق
سلام به روی ماهت
خواهش خانومم
به روی چشمم
مرسی گلم
زندگی زیباتر می شود
به شرطی که
به اندازه تمام برگ های پاییز
برای یکدیگر
آرزوی خوب داشته باشیم
به پرندگان بگو
شاخه هایت را فراموش نکنند
پاییز
آخرین حرف درخت نیست
پایـــیــــز
وفادارترین فصل خداست.
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
لعنتی، هی می بارد و می بارد
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه ی سرخ درختان شهر را
می بوسد و
لرزه می اندازد به اندام درختان
و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق
برای لمس تن زمین
که گاهی افتادن
نتیجه ی عشق است...
علیرضا اسفندیاری
سلام و درود
پیشاپیش یلداتون مبارک
سلام
ممنونم عمو یلدای شماهم مبارک
اگر می گویند ذکر کنید ، منظور این نیست که یک تسبیح دستمون بگیریم و بگوییم: یا الله ، یا رحمان ، یا رحیم و ... ،اسم ببریم! اینها ذکر نیست. ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشه. اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان باشد، توی رفتارهایمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون باید باشد، تو صحبت کردنمون باید باشد. کو جمیل!؟ که تو می گویی من ذاکرم! هر کس ذاکر نباشد به اسماء الله زندگیش سخت می شود، معیشتش تنگ می شود .
الهی قمشه ای
بعضیا ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﺳﺎﻋﺘﻦ
ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ تیک ﻣﯿﺰﻧﻦ
.
.
.با فکر کردن به هر الاغی ذهن خود را باغ وحش نکنید!
.
.
.باید به بعضی ها گفت:
حیف اووون کیلوبایت هایی که واسه باز کردن
پروفایل تو هدر رفت…
والللا
به سلامتی اونی که این ولنتاین و تنهاست..
نه اینکه نتونسته با کسی باشه
نه....
بلکه نخواسته با هرکسی باشه!!
.
.
.
به سلامتی اونایی که ولنتاین امسال...
منتظر اس ام اس ...
هیچکسی نیستن!
یه خط داشت اما هفت خط بود …
به همین سادگی !
.
.
.
تا آخر عمر درگیرم خواهی بود
انکار نکن مقایسه تو را از پای در می آورد !
سرد خواهد شد روزهایت بی آغوش من …
بر تن کن دروغ هایی را که بافتی …
.
.
.
باید قاب بگیرم حرف هایت را
همه “عکس” شدند !
عالی بود
با تو هستم ای قلم
تو ای همراه و ای همزاد من
سرنوشت هر دومان حیران بازیهای زشت سرنوشت
شعرهایم را نوشتی
دست خوش
اشکهایم را کجا خواهی نوشت
زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهائی که با لبخندت زندگی میکنند
از نفست آرام میگیرند ، به امیدت زنده هستند و با یادت خاطره میسازند
نمیدانم در زندگیت بهترین چگونه معنا میشود
من همان بهترین را برایت آرزومندم
سلام بر شادی خانم عزیز و گرامی و مهربان
و همشهری خوبم
سلامو درود برشما عمو علی وبلاگ
وتشکر بابت حضور گرمتون
برای داشتن لبهایی زیبا
از کلمات پر محبت استفاده کنید؛
برای داشتن چشمهای زیبا
دنبال خوبیهای آدمها بگردید؛
و برای داشتن فکری زیبا
مهربانیهای انسانها را بخاطر بسپارید
رفتگری مدت ها قبل توسط شهرداری منطقه 14، ناحیه یک اخراج شد و مطلبی هم درباره اش در روزنامه چاپ شد، چون مستأجر بود و درآمدی هم نداشت، روزهای گذشته وقتی من را دید، صدا کرد و گفت که خانمش او را از خانه بیرون انداخته و به جای دیگری رفته و سرگردان کوچه و خیابان ها و بی جا و مکان است! رسیدگی نکردن به مشکل ایشان و سهل انگاری شهرداری منطقه 14 نسبت به این موضوع موجب شد تا شاهد نارضایتی خانواده ای باشیم. چرا برخی روابط عمومی ها نسبت به مطالب و مشکلات مردم که در مطبوعات چاپ می شود، از رسیدگی و پاسخگویی خودداری می کنند و این مسئله باعث می شود زندگی برخی ها از هم بپاشد و آواره کوچه و خیابان ها شوند. نادیده گرفتن مشکلات مردم و کوتاهی در انجام وظیفه، باعث بدبینی مردم از مسئولان می شود. ای کاش به جای ضعف، تلاش هایشان را بازتاب رسانه ای می کردند.
آفتاب یزد 27 آذر 96 ص11
سلام
صدایت معجزه می کند
دیدنت حتما دیوانه می کند
صدایت معجزه میکند !
دوری راه را میشِکند و فاصله را میکشد ،
پس ، صدا کن مرا
که همچون پرنده ای بی پروا به آغوشت
پر خواهم کشید . . .
مانی دانته
توی دنیا دو نفر باش
یکی برای خودت
یکی برای دیگری
برای خودت زندگی کن
و برای دیگری زندگی باش
چه زیبا و چه دردناک گفته
بله واقعیت دردناکیه
مرسی از حضورتون
عطر سیب
بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان
می تراود قطره قطره مستی از آغوشمان
آن چنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم
کر شده گوش فلک از بانگِ نوشانوشمان
چون دومارِ - پیچ خورده زیر باران - خفته ایم
آبشار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان
تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب
جامه ای از جنس عُریانی شده تن پوشمان
پادشاهِ "بابِل " و " عیلامِ " تن های همیم
عشق و لذّت ، میوه هایِ باغ هایِ شوش مان
در شبِ وصلِ "عطش آقا " و " بانویِ نیاز "
آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان
تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم
بی خیالی ، پنبه را کرده فرو در گوشمان
علی محمد محمدی
باورم نمی شود
رفتنت قشنگ بود اما باورم نمی شود
آن حرف های عاشقانه چرند بود باورم نمی شود
روز های خوب مرا گرفتی به چه قیمتی
تمام نگاهت گزند بود باورم نمی شود
لحظه لحظه عاشقت می شدم افسوس
غافل از آن دست که چنگ بود باورم نمی شود
علی قهرمانی
سلام همشهری عزیز و گرامی
روز خوبی داشته باشید.
سلام از ماست عمو
وهمچنین