عقربه ها می دوند
ثانیه ها می گذرند
و دوباره
به ساعت با تو بودن
نزدیک می شوم
بگذرید ای لحظه های تنهایی
مرا به او برسانید
به او که وجودش سراسر خواستن است
و حضورش اوج هیجان
به او که آغوشش آرامش محض است
و بوسه هایش آتشین و داغ
به او که بازوانش سرزمین من است
و صدای قلبش شادترین موسیقی
به او که لبخندش زندگی می بخشد
و نگاهش عشقی دوباره
مرا به او برسانید
مرا با او هم قدم سازید
ای ثانیه ها
تندتر حرکت کنید
من بی قرار با او بودنم
دستهایم را به دستهایش
نگاهم را به نگاهش
و لبانم را به لبانش نزدیک سازید
باز برایم خاطره بسازید
شــب
عشــق
لبخنـــد
شـــــور
حـــرارت
زیبایـــی
شــــوق
هیجـــان
بــــازی
لــــذت
و دوباره عشـــق...
من بیتاب با او بودنم
مرا به او برسانید...
به من هم سربزن
چشم
واقعاااااااااااااااااااااااااا؟
چقدر خوبه این چیزا رو ادم از یه مامان شادی مهربون یاد بگیره؟
پاچه خواریم خوب بودددددددددددددددد؟؟
اخ چطوری میشه تعداد نظرات بره بالااااااآآ
اوهــــــــــــــــــــــوم
عــــــــــــــــــــــالی بود
تو اگه بچم بودیا جیبم همیشه خالــــــــــــــــی بود ;-)
دلهای ماتم زده،هر اندازه هم که باشند،قلب های شاد ،زیادترند/
مهم نـیـسـتــ . .
ایــن در بــﮧ کــدام پاشنــﮧ مــےچرخــد . . ،
مهم تویــے . .
کــﮧ نــﮧ مــے آیــے، نــﮧ مــے روـے . . .!
خاموش کردن شمع فردی دیگر
باعث نخواهد شد شمع شما
درخشانتر نور افشانی کند
اگه یه روز فرزندی داشته باشم ، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش « بادکنک » می خرم !
بازی با بادکنک خیلی چیزا رو بهش یاد میده...
بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک ، تا بتونه بالاتر بره.
بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی می تونن توی یه لحظه ، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن ، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه .
و مهمتر از همه :
بهش یاد میده که وقتی چیزی یا کسی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه که بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده ، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده!
شهـــامــت مــی خواهــد
ســـــرد بــاشــی
و گــرم لبخنــد بزنـــی !!!
یه نفر یه جایی تنها روز و شب از تو میگه از تو میخونه
واسه تو می نویسه اما تو نیستی تو نمیشنوی
و نمیدونه چی میشه و همش ای کاش و ای کاش …خسته شده خدایا ….
فقط تو میتونی به دادش برسی
بیا و بمون کنارم واسه همیشه… نگو نمیشه
گاهی برای کشـیدنِ فـریـادهـزاران پیکـاســو هـم کـافـی نیسـت
✗لا بـﮧ لاے " توضیـפـ المسائل " בلــ ـمِ را میــگــرבمِ ...
تا ببینــمِ چـﮧشــב...
ڪـﮧ بـﮧ یڪبارهــ
בیـבنـت را بر مـטּ פــرامِ ڪرבے ؟
سلام کجای چرا مطلب نمی زاری ؟ باز رفتی مسافرت ؟
سلام عزیزم

نه خونه ام مهمون داشتم
الان میذارم جیگر
باران از راه رسید ، عشق را دوباره در مزرعه ی خالی تنم پروراند
زندگی را در آسمان آبی چشمم حس کرد ، ناگهان پایییز عشقم از راه رسید
آری رفت ولی هنوز قلبم برای اوست
وقتی دلم برات تنگ می شه میرم پشت ابرها زار زار گریه می کنم
پس یادت باشه هر وقت بارون میاد دل من برات تنگ شده . . .
حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند
حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی
بارون که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی
بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم و رو به آسمان فریاد میزنم
دوستت دارم
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام
گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را
گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود
تا حرفهایم
در بستری از بغض بخوابند
قطره بارون ممکنه کوچک دیده بشه ٬ اما یک گل تشنه ٬ همیشه منتظر باریدنشه
یک اس ام اس ممکنه ساده برسه ٬ اما قلب فرستندش خیلی به یادته . . .
دلتنگی
تنها نصیب من بود
از تمام زیبایی هایت . . .
چیــ ــه؟!
چـ ـرا دلـــت گرفتهـ؟!
او هــــم ادم است....
اگر دوســ❤ــت دارم هایت را نشنیـــده گرفت!
غصــ×ـه نخور!...
اگر رفـــ ـت....!
گـــ×ــریه نکن...
یک روز چشم های یک نفر عاشـــ ـقش میکند!!!
یک روز معنى کم محلـ×ـى را میفهمد!
یک روز شکستن را درک میکند!
آن روز میفهـ ـمد اه هایى که کشیدى از ته قلـ❤ــبت بوده...
میفـ ـهمد شکستن یک ادم تاوان سنگینى دارد!!![گل]
[گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل]
رویایی که غیر ممکن ها را به ما وعده می دهد، به همین سبب نیز از ما کناره می گیرد، اما رویاهایی که ممکن ها را به ما وعده می دهد، وارد زندگی می شود و تنها در این زندگی راه خود را می یابد.((فرناندو پسوا))
[گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل][قلب][گل]
عمرم چقدر کوتاه می شود
وقتی روز های بودنتــــــــ را
از روزهایی که می توانستی باشی و نبودی
کـــ ـــم می کنم...
.
.
.
.
-------------------
عزیزکـــ ـــم
من فقط روز های "با تـــــــــــو "بودن را
"زندگـــــــــــــی" کـرده ام !!!
با فنجانی "چای" هم میتوان "مست شد"...
اگر:
کسی که باید باشد،"باشد"!!!
با هــــــــم و همـــــــراه هــــــــم باشیم!!!
عجب حکایتی شده
برای نشان دادن قلب و احساست
حتمآ باید دکمه های لباست را باز کنی...........
بـــــرای کـــسی کــه رفــــتـنـی اســـت ، راه بــــاز کــــنـیدایــــستادن و مــنـتظر مـانـدن ابـــلـهانه تـرین کـار دل اســت
ظـاهـر بـہ شـادﮮ مـﮯ ڪنمـ !
حرفــ مـﮯ زنمـ مثـل همـہ امـا ؛
خیلـﮯ وقتــ استــ مـُرده امـ...!
دلمـ مـﮯ خـواهـد ببـارمـ و ڪسـﮯ نپـرسـد چـرا ؟!
تـو چـہ مـﮯ فهمـﮯ ؟!
ایـטּ روزهـا اداﮮ زنـده هـا را در مـﮯ آورمـ...!
به یاد آرزوهایم سکوتی می کنم بالاتر از فریاد
هرز گاهی دریا هوس میکنه به ساحل سری بزنه
براش مهم نیست ساحل دستشو میگیره یا نه
تو به احساست بیاموز نفس نکشد
هوای دل ها آلـوده است
اینجا فاصله یک عشق تا عشق بعدی یک نخ سیگار است !!
پائیز که بیاید..
برگها که زرد شوند ..
برگی از دفتر بی تو بودن ورق میخورد ..
دست در جیب تنهائی فرو میبرم
خاطرات تلخ و شیرین با هم بودن را
مرور میکنم از نو
من،تو، ما
یک ما ی اشتباه
اشتباه..
اقـــــرار مـــی کـــنم اینــجا بــدون تــو
حـتی بــرای آه کشـــیدن هـــم هــــوا کــــم اســــت . .
بهم گفت کمى از حال و روزت بگو
و من سکوت کردم و سکوت کردم و سکوت کردم ،
اونقدر سکوت کردم که مطمئن شدم چیزى رو از قلم ننداختم !
میخوام روی حرفم هنوز ایستاده باشم
بذا دوستت دارم رو هزار بار گفته باشم
بخوای تا قیامت می گم دوستت دارم رو
بهونه ای نمی خوام به دستت داده باشم
ما که گفتیم هزار بار تو یک بار هم نگفتی
ولی نزدیکه اون روز که به دامم بیفتی
پـــرنــدهای..
مـــیـانِ چــشمهـایـت..
خـــوابِ “عــاشـق شــدن” مـیدیـــد !
پـلک زدی..
بـــرایِ “همــیـشه” پـــــریــــد !
.
نمی گوید بیا
نمیگوید بمان
نمیگوید برو حتی راحتم بگذار
می آید حرف های عاشقانه میشنود
لبخند میزند و میرود
کارهرشب اوست
نه مژده ای
نه مسیحا نفسی
و نه آمدنی!
این شد که به فال بی اعتقادم!
در کتاب واژه ها زیباترین معنا توئی
من چگونه در کتاب عشق تو معنا شوم ؟
از تو گفتن کار هر کس نیست ای بالاترین
من برای گفتنت باید که مولانا شوم . .
رسم این شهر عجیب است ، بیا برگردیم / قصد این قوم فریب است ، بیا برگردیم
آن که یک روز دل به نگاهش دادیم / خنده اش سرد و غریب است ، بیا برگردیم
عشق ، بازیچه شهر است ولی در ده ما / دختر عشق ، نجیب است ، بیا برگردیم . .
وقتی درختی میسوزد ، دودش را همه میبینند
ولی اگر دلی بسوزد ، هیچکس سوختن آنرا حس نمیکند . . .
بـَـعــد مــَرگــَم روے ســَنــگــ قـَـبرم
ایــنــجــا ڪسـے خــوابـیـבهــ
روزے هــِزار بــار مُرבه و زنــבه شــُבه
ایـنجــا قـَــبر یـڪ نــَفــَر نــیســتــ
ایــنــجــا یـڪ تـَن بــہ هـَمراه هــِزاران
آرزویــ زنــבهــ بہ گـــور شـُבهـ خــوابیـבهـ
ایــنــجــا ڪسے בفــن شــُבه
ڪہ قــَبـل از زنــבهـ بــوבنش ، مُرבه بــوבه
او هــَر لــَحظـہ مــیــان ایــن مـَرבم جــان בاבه
آرے بـــا خــَط בرشتــ بـنـویـسـید:
{اینـجــا یڪـ نـَفــَـر بــَב جــور مـُـرבه}
ﺣــــﻮﺍﺳﺖ ﺑـﮧ ﺩﻟﺘــ ﺑﺎﺷﺪ . . .ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـ ــﺮﺟﺎﯾـﮯ ﻧﮕــﺬﺍﺭ!
ﺍﯾــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻣﯿــﺪﺯﺩﻧﺪ . . .
ﺑــﻌﺪ ڪﮧ ﺑﮧ ﺩﺭﺩﺷـــﺎﻥ ﻧـﺨــﻮﺭﺩ
ﺟـﺎﯼ ﺻـــﻨﺪﻭﻕ ﭘـﺴﺘـــ
ﺁﻧــ ــﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﻄﻞ ﺁﺷـــﻐﺎﻝ ﻣﮯ ﺍَﻧﺪﺍﺯﻧﺪ !
ﻭ ﺗــﻮ ﺧﻮﺑــ ﻣـﯿﺪﺍﻧﮯ
ﺩﻟﮯ ﮐﻪ ﺍَﻟﻤﺜﻨﮯ ﺷﺪ! ﺩﯾــﮕﺮ ﺩِﻟــــ ﻧﻤـﯿﺸﻮﺩ....
دکتر پای نسخه ام بنویس " ممنوع ملاقات"
بگذار تنهاییم دلیل پزشکی داشته باشد...
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم .
عشق چیزی است که
بیشتر ازهرچیزی
داشتنش را دوست داریم
وبیشتر از هرچیزی
دادنش را دوست داریم
و هیچکس در نمیابد
که عشق همان چیزی هست
که همواره داده میشود
و پذیرفته نمیشود
چقدر
نوازش دست های مهربانت خوب است
ومن
چه زود
دلم
برای همه چیزهای خوب
تنگ میشود…
نزدیک یعنی گرمای ِ نفس َش گونه ات را گرم کند ... ،
غیر از این یعنی دور ...
zahra
حرفیـــ نیستـــ ...
خـــودم ســـکوتــــــت را معنیـــ مـــی کنمـــ !
کـــاش مـــی فهـــمیدیـــ ،
گــــــــــاهی ....همـــین نگــــاه ســـــــــــــــــــردت...
روی زمســــــتان را هـــم کمـــ مـــی کنـــــــــد...!
درد یـعـنـی...
مـرور مـسـیـج هـایـی کـه یـه روزی بـاورشـان داشـتـی...
و امـروز بـه دروغ بـودنـشـان...
ایـمـان آوردی...!
لَبخـنــבْ ڪـِﮧ مے زنـمــْ
בَر בُنیـآے ڪـوבڪـآنـﮧ פֿـوבتآטּْ فڪـر مے ڪُـنیـב؛
בَرבے نیسـﭞْ ...
زَجرے نیسـﭞ ...
غَــمے نیسـﭞ ...
اَمــآ ...
بـآ هَـر لَبخـنــבْ روحَـمــْ زَخـمــْ بـَر مے בآرבْ ..
.
قـَﮧ قَـﮧ ڪـِﮧ مےْ زَنـمــْ בْلمــْ ضَجـﮧ مےْ زنـבْ ...
ایـטּْ آَسـﭞْ حڪآیـﭞ ِ ڪَسےْ ڪـﮧ
بـآ خَنـבه هآیشْ בُنیـآیےْ رآ مےْ خنـבانـב!ْ
با سلام.مسطار با "نبض شهود" به روز است.
سلام آقا مجید
حتمــــآ بهتون سر میزنم
سلام شادی جونم
چرا مطلب نمیذاری؟!
سلام مریم جان

چشم میذارم
یکمی سرم شلوغ بود مهمون داشتم گلم
سلام دوست خوب من
باورکن اینقدر حالم گرفته که هر روز میام سر وبم اما نمیدونم چی بنویسم
اینقدر دلم تنگه که ....نمیدونم واقعا نمیدونم
راستش یه موضوعی اعصابمو خورد کرده خیلی
اینجور وقتا رفیقم بود که باهاش حرف دلمو بزنم اما حالا نیست
میپرسی کجاست؟
امروز رفتم سر قبرش حرفامو زدم
رفیق ممنونم که هستی
راستش حالا هم حال نوشتن نیست
رفیق...................
سلام دوستِ من

میفهمم دوستی خوبم
باشه سرِ فرصت