دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
سلامتی اونکه تنها موند اما التماس نکرد
سلامتی اونکه داغ دید اما داغدار نکرد
سلامتی اونکه ضربه دید ولی به خدا واگذار کرد
سلامتی اونکه میتونست ولی رحم کرد
سلامتی اونکه مرد ولی کم نیاورد . . .
.
از خلاصه ی روز های انتظار،
که میدانم حوصله به خرج نمی دهی تا تمامی حرفهایم را بشنوی !
فقط این را میگویم :
دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی شاید نشناسی . . .
اگر عشق نبود ؛ به کدامین بهانه میگریستیم
و میخندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ اری
بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ….
اگر عشق نبود
(دکتر علی شریعتی)
سلامتی اونکه تنها موند اما التماس نکرد
سلامتی اونکه داغ دید اما داغدار نکرد
سلامتی اونکه ضربه دید ولی به خدا واگذار کرد
سلامتی اونکه میتونست ولی رحم کرد
سلامتی اونکه مرد ولی کم نیاورد . . .
گفتی شماره...
عشق چشمامو کور کرده بود! یادم رفت
♦ یــــــــه عــُـــمرهـ با خودم کلنجــــــــــــــار میرم که کاش باز بیاد مسافرم شه روزی..
هـــــــــــــی دادو بیداد از این عاشقی
تورو خدا دفعه ی بعد حواستو جمع کن ؛دیگه آینه باران آه و وا رو بیخیال
اینا واست نون نمیشه ها آدرس بگیر بریم درِ خونش
مامان بزرگا میگن: خدا کنه پیر شی پسرم! البته که پیری رو هیشکی دلش نمیخواد..
ایشالا صد سال زنده باشی،
و پیر نشی شادی جان هرگز هرگز هرگز..
♦ خـــــــــــدا با ما نشسته چای مینوشــه ، کفــرهـ ؟؟
یهو این سؤال اومد توو ذهنم !
ممنونم پسرکم
نه خدا همیشه وهمه جا با ماست .
بی ادبیه تنها تنها بخوریم خوب یه چایم با خدامون میخوریم بهتره که دیگه نه؟
چـــــــه شــــَــــــــود
| شعری که من عاشق حال و هواش ـم |
♦ دربست بغض ♦
باران گرفته بود که دیدم تو را عزیز!
ترمز زدم کنار تو گفتم: کجا عزیز؟
گفتی: سلام؛ میروم آقا خودم... سپاس...
گفتم: بیا سوار شو لطفاً بیا عزیز!
گفتی: مسیرتان به کجا میخورد شما؟
گفتم: مسیر با خودتان؛ با شما عزیز!
لطفاً اگر که زحمتتان نیست، بنده را...
زحمت؟! چه حرفها! شده تا انتها عزیز...
باران... نگاه... آینه... باران... نگاه... آه!
مانند فیلمها شده این ماجرا عزیز!
من غرق روسری تو بودم، تو خیس آب!
(دور از وجود ناز تو باشد بلا عزیز!)
من غرق روسری تو بودم که ناگهان...
گفتی: همین بغل... چقَدَر بیهوا عزیز؟!
رفتی و عطر روسریات مانده پیش من...
تا بوده غصّه بوده فقط سهم ما عزیز!
..
آخـــــــــــــــــی چه قشنگ بود
آخه من از دستِ تو چیکار کنم یه شماره ازش میگرفتی خــــــــوب
انکحت ... عشق را و تمام بهار را
زوجت ... سیب را و درخت انار را
متعت ... خوشه خوشه رطب های تازه را
گیلاس های آتشی آبدار را
هذا موکلی؟ ... غزلم دف گرفت گفت
تو هم گرفته ای به وکالت سه تار را!
یک جلد ... آیه آیه قرآن تو سوره ای
چشمت قیامت است بخوان انفطار را
یک آینه ... به گردن من هست ... دست توست
دستی که پاک می کند از آن غبار را
یک جفت شمعدان ...؟ نه عزیزم! دو چشم توست
که بر دریده پرده شب های تار را
مهریه تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را
ده شرط ضمن ... ده؟ نه بگویید صد! هزار!
با بوسه مهر می کنم آن صد هزار را
لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه وار را
این بار من به بوسه ات افطار می کنم
خانم! شکسته ای عطش روزه دار را
(سیامک بهرام پرور)
چه جالب بود
مرام مردان بزرگ را از سر انگشتان ِ غیور زنانی چون شما باید جُست..
"من اهل چرب زبانی نیستم؛ خودتون میدونید..
ممنونم
تو اگه پیشِ من بودیــــــــــا من دیگه پیر نمیشدم
♦ خداوند زنده نگه دارد بانوانی فهیــــم چون شما را..
الهی آمین یا رب العالمین.
الهـــــــــــــی آمین
زنده باشی سهیلـــــــــــــی
♦ خدای آتشفشانها ! ♦
با این روپوش خاکستری
تنهایم نگذار
اتاق را بو کن
ببین چگونه مرا تو کشیده است
با زبانی که تو برایش آفریده ای
و از من فقط خون زنانه ای
پشت شیشه ی پنجره ها
راه می رود
بو بکش ای متعال!
و انتقامم را از این آبی بدرنگ بگیر
همین خیره به دیواری که هر روز
از نقاشی هایت بیرون می زند
و انگشتان قطع شده اش
از لای در پیداست
کجا گم شده بودی
وقتی که کمرگاهم کمک می خواست
و هرچه می چرخیدم
پاهایم به رقص نمی آمد
چنگ می زدم
و گودی چشمانم
بالغ می شد از ضخامت دیوار
پشت سر ملافه است و صدایی که
خونریزی کرده بود
قلبی که رطوبت کشیده
دری که چارتاق باز می شود به گریه
به مدرسه ای که کم کم
هفت ساله است
و برف ای خداوند!
که از پله ها پایینم انداخت
میان آن صبح تیر باران
و این که خم شده تا خیابان را خط کشی کند
پیشانی سوراخ من است
ناخن کشید روی عکسها
گذاشت سردم شود
و از من که تمام نقاطم گردنه است
گذشت.
| معصومه داوودآبادی |
♦ من ریشه هایم جایی پیش تو بود ♦
دنیای کوچکی ست
تو روزهایت را بر می داری
با تکه هایی از من
که ریخته است روی خاک
من مرزها را
خط می زنم از کتاب ها
از موهایم که عاشق بود!
پدر گفت کوتاهش کن
اصلا ببر صدای این اسب های لعنتی را
ما مال این سرزمین نیستیم می فهمی؟
من تکه ای از زمین را جابجا کردم
کمی از خاک های پدر را آوردم
و ریختم پای شمعدانی ها
و ریختم روی آسفالت های بدقواره ی این شهر
و ریختم توی صورت بچه هایی که
به مادر بزرگ گفتند ارمنی
ومی خندیدند
پدر گفت وقتی ریشه هایت جای دیگری باشد
و بعد ادامه نداد
من ریشه هایم جایی پیش تو بود
و شیهه هایم را
تنها اسب های غریبه دوست داشتند
اسب هایی که مال هیچ سرزمینی نبودند
من به ریشه هایم فکر می کردم توی مدرسه
توی مقنعه
وقتی که بوی خون
توی سرود ملی و مارش های پیروزی
دیوانه ام میکرد
من فکر می کردم زمین چه قدر ابله است
که می گذارد تکه تکه اش کنند
و سیاستمدارها
که نمی گذارند سربازهای عاشق
شجاع نباشند در مقابل مرگ
من حتا پیش خودم فکر می کردم
حتما توی کله ی خانم مدیر
گچ ریخته اند
که می گوید
جنگ غنیمت است
و موهای ما به دشمن کمک می کند!
من دم اسبی ام را باز می کردم توی کلاس
و اسب ها شیهه می کشیدند
پدر می گفت
وقتی ریشه هایت جای دیگری باشد
من به تو فکرمی کردم که جای دیگری بودی
و از خون بدت می آمد
و از سیاستمدارها
که نمی گذاشتند سربازهای عاشق از جنگ بترسند !
| ناهید عرجونی |
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلیِ فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی.
♦ زیــــــــاد بـــود ♦
برای چشم های من
آن همه ناخن زیاد بود.....
حبل الورید غیرتِ مردانِ مرد نیست ،
حبل الورید: قیمت یک تار موی توست.
♦ تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت ♦
هوای عشق رسیده است تا حوالیِ من
اگر دوباره ببارد به خشک سالیِ من
مگرکه خواب و خیالی بنوشدم ورنه
که آب می خورد از کاسه یِ سفالیِ من؟
همیشه منظرم از دور دیدنی تر بود
خود اعتراف کنم بوریاست قالیِ من
مرا مثال به چیزی که نیستم زده اند
خوشا به من؟نه! خوشا بر منِ مثالیِ من
به هوش باش که در خویشتن گم ات نکند
هزار کوچه یِ این شهرکِ خیالیِ من
اگرچه بودو نبودم یکی ست، باز مباد
تو را عذاب دهد گاه جایِ خالیِ من
هوای بی تو پریدن نداشتم، آری
بهانه بود همیشه شکسته بالیِ من
تو هم سکوت مرا پاسخی نخواهی داشت
چه بی جواب سؤالی ست بی سؤالیِ من!
| محمدعلی بهمنی |
آرام بگیر دلم …
تنگ نشو برایش …
مگر نشنیدی جمله ی آخرش را !
“چیزی بینمان نبوده”
میـــــــ ـان دِلتَنگــــــی هایَــــــم باشــ ـــــــ تا فَراموشَـــ ـــت نَکُــــــنَم…
تا بــــه یاد داشـــ ـــته باشَمَـــــت…
تا بویَـــ ــــت را حِــس کُنَـــــــم…
تا بِــــــ ـدانَــــم که هَستـ ـــــی…
تَـــــــ ـمامِ دُنیـــ ــــام قَلبَــــمه…
دنیـــ ــــام باشــــ ـــه واسه تــ ـــــــو…
تا بِدانــــ ـــی میانِ ثانیــــ ـــه هایِ دِلتَنگیـــــهامـــ تــــــو وجــــــ ــــود داریــــ ـــ….
فَــقَط تـــ ــــو....
♦ که شاید این آخرین عزیزمی باشد که.. ♦
زیبایی زوال همین است عزیزم
که شاید این آخرین عزیزمی باشد
که وزن دنیا را
به منقار پرنده میرساند
و جهان به تعادلی میرسد
که ما تنها دو ماهی ببینیم
در حوض مدوری
وقتی میگویم عزیزم
نمیدانم که منظور من کدام پرنده است
بر کدام درخت
رو به کدام پنجره
وقتی میگویم عزیزم
نمیدانم که تو از کجای منظورم آغاز میشوی
نمیدانم که تمام شدن تو هم ربطی دارد به زوال زیبایی؟
من از کجا بدانم؟
پتو را میپیچم به خودم
به لیوان چای...
| رویا زرین |
♦ هنوزم قهوهشو تنها به عشقت تلخ مینوشه ♦
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی...
میدونم قهوهتو مثل قدیما تلخ مینوشی
میدونم شبها توی تختت کتابِ شعر میخونی
کنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی
هنوزم وقتی میخندی رو گونهت چال میافته
هنوزم چشم به راهِ یه سوارِ زیبای خفته
هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین میخوای
هنوزم روحِ «هـامـونو»، تو جسم «جیمزدین» میخوای...
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
همون آهنگو گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری!
یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده توی شالم
بازم ردت رو میگیرن همه تو فنجون فالم
تو وقتی شعر میخونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمیگردن؟
همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونهگیِ من...
بدون حالا بدون تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوهشو تنها به عشقت تلخ مینوشه
میدونم وقتی که بارون
تو شب میباره بیداری!
بازم «قمیشی» گوش میدی،
هنوز بارونو دوست داری!
| یغما گلرویی |
♦ برای سرزمین بیحاصلی با بناهای سست و حصار های بلند ♦
سرزمین بیحاصلی میبینم
بناهای سست و حصارهای بلندی
تابوت های زیادی که بدرقه میکنی
و آرزوهای زیادی، که به گور نمیبری.
در فنجانات آب بزرگی میبینم
که می تواند از اشک و فاصله باشد
و آب، روشن اگر بود روشنیست
و آب مکدر اندوه است
و ریشه های کنده میبینم
یعنی سفر می کنی که مردمان زلالی ببینی
نمی بینی
میبینم که محبوبی داری
با سری سبز و قدی متوسط و قلبی بزرگ
و چه پیشانی فراخی دارد این مرد!
که زبان چه گوارا را میفهمد
و چه پیشانی روشنی دارد این مرد!
که زبان ناظم را میفهمد
و زبان شاعران دیگری را
و زبانش را دخترم
در بوسهای بلند، میفهمی.
هی!
روزگار سختی میبینم
دشوارتر از خیانت پدرانی
به کودکانشان
دشوارتر از خیانت کودکانی
به مادرانشان
و عمری دراز میبینم
که برای تو نیست
که برای محبوب تو نیست.
عمری دراز و لعنتی ابدی
که برای سرزمین بیحاصلی است
با بناهای سست و
حصارهای بلند
| رویا زرین |
♦ حوصلهی نوشتناش در من نیست ♦
خانهام، در خانه نشستهام،
کتری کهنه
روی اجاق است هنوز، روشن!
دستِ راستم روی دیوار
راهیست انگار
به دیوارِ بیدلیلِ بعدی نمیرسد.
چراغ مطالعه، چند مطلبِ مهیا،
مداد، کبریت، و کلماتی رها شده روی میز.
ساعت،
پنج و نیمِ بامداد است،
هنوز بیدارم،
چیزی دارد دور و بَرِ سَرَم
سایه میآورد
روشنایی میبَرَد
کاری دارد حتما،
هوایِ حرفِ تازهای شاید
شهودِ نوشتنِ چیزی شاید
تولدِ بیگاهِ ترانهای شاید.
نگاه میکنم،
خیر است پرندهای
که آمده روی بندِ رختِ همسایه نشسته است.
حوصلهی برخاستن و دَمکردنِ چای در من نیست.
از خودم میپرسم:
پس کی خسته خواهی شد؟
اینجا
لابهلایِ شب و روزِ این همه مثلِ هم
چه میکنی، چه میخواهی، چه میگویی؟
وَهم، وَهمِ واژه، واژه، واژه ...
بس است دیگر!
زنجیر از پیِ زنجیر اگر بوده
بسیار گسستهای،
حرف از پیِ حرف اگر بوده
بسیار شنیدهای،
درد از پیِ درد اگر بوده،
بسیار کشیدهای.
دیگر چه میخواهی از چند و چون چیزی
که گاه هست و گاه نیست.
همین جا خوب است
همین کُنجِ بیپیدایی که نشستهای خوب است.
نگاه کن،
روی بندِ رختِ همسایه
زیرپوشِ زنانهای جای پرنده را گرفته است.
| سید علی صالحی |
♦ آخرین بار باید قبل از مردن باشد ! ♦
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
تب میکنم، عرق میکنم، میلَرزم جان میدهم.
هزار بار،
میمیرم و زنده میشوم پیش چشمهای تو
تا بگویم دوستت دارم.
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم، خیلی سخت است!
امّا
آخرین بار آن از همیشه سختتر است
و امروز میخواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بعد راهم را بگیرم و بروم
چون تازه فهمیدم،
تو هرگز دوستم نداشتی!
| شل سیلور استاین / ترجمه یغما گلرویی |
♦ من فقط سفیدی اسب را گریستم ♦
من تمام پلهها را آبی رفتم
آسمان خانهی ما
آسمان خانهی همسایه نبود
من تمام پلهها را که به عمق گندم میرفت
گرسنه رفتم
من به دنبال سفیدی اسب
در تمام گندمزار فقط یک جاده را میدیدم
که پدرم با موهای سفید از آن میگذشت.
من تمام گندمزارها را تنها آمده بودم
پدرم را دیده بودم
گندم را دیده بودم
و هنوز نمیتوانستم بگویم: اسب من
من فقط سفیدی اسب را گریستم
اسب مرا درو کردند
| احمدرضا احمدی |
♦ من به زخمام دخیل میبندم ♦
این ترانه گواهیِ فوته، شاعرِ متن پیشِ رو مُرده
بسکه هِی خواب دیده بیداره، بسکه رؤیاشو بالا آورده
این شبیه دعای قبل از مرگ، این شروع یه اختتامیهس
شکل آژیرِ قرمزه حرفام، تف به تسلیم، تف به آتشبس
ایدز داره فرشتهی الهام، تن واژه کزاز میگیره
یه سگِ هار توی لپ تاپه، دستای شعرو گاز میگیره
روی مغزم اسید پاشیدن، نفسای مسیح بو میده
دیگه هر حرفِ با پدر مادر، مزهی شاشِ بازجو میده
تنها هورا کشیدن آزاده! هایل هیتلر! هیتلرِ قدیس!
زندهباد وعدههای توخالی! زندهباد کیک! زنده باد ساندیس!
کانگوروها تو کیسه شون گرگه، مامِ میهن سزارین میشه
سوسکا به ریش کافکا میخندن، دختری هفت ساله زن میشه
من به زخمام دخیل می بندم، باورم نیست که زمین صافه
مردهشورم نمیبره دیگه، پاپ بیخود خداشو میلافه
آرزوهامو ارث میذارم، واسه نسلی که شاملو خونده
یه کلیسا نشون بده که تنِ صدتا گالیله رو نسوزونده
گول این چشم منجمد رو نخور! دستای من هنوز هم مُشتن
خوش خیالن اونا که فکر کردن با قپانی ترانهمو کشتن
برای مرگِ اون که با لبخند کتکم میزنه عزادارم
من هنوزم به مرگ مشکوکم، من هنوزم تو گور بیدارم
| یغما گلرویی |
گاهی باید آرزوهایـــت را مثل قاصدک بگذاری
کف دست و بسپاریشان به دســت باد
تا بــروند و سهم دیگران شوند….
به سلامتی کاج که تو اوج یخ بندون زمستون ذات سبزش رو نشون میده وگرنه تو تابستون که هر علف هرزی ادعای سبزی داره
جداکه شدیم هر دو به یک احساس رسیدم
تو به فراغت من به فراقت . . .
یک حرف تفاوت که چیز زیادی نیست . . .
الا که رفته ای
غمگینم
به سراغ حافظ می روم
همین را می گوید:
« برود از دل ِ من
وز دل ِ من آن نرود »
.
دستتو بزار رو قلبـــم
قلـــب من نفس نداره
از ته دلـــــت بگو که
عـاشقم شدی دوباره
اینهمه عشقو نخواستی
من که باز پای تـــو موندم
خودمــو هرجوری میشد
بــاز به حس تـــو رسوندم
حالا که رفته ای
غمگینم
به سراغ حافظ می روم
همین را می گوید:
« برود از دل ِ من
وز دل ِ من آن نرود »
اینجا فقط واژه می فروشم و سکوت میخرم
چه تجارت دردناکی ست تنهایی !
دِلـم چـه کـودکـانـه بَهـانـه ی تـو را میگیـرد ، امـا تـو بـزرگـانـه بِـه دِل نگیـر . . .
فقـط بگـو : کـودکـ استـ، نـمی فهمـد . . .
نانوشته هایم بسیارند
مثل بی قراری هایـم . . .
من سکـوتم را فریـاد می کِشـم
آخر این آشوب درونم مـرا می کُشد . . .
زندگی مثل سیگار است ، روشن که شد ، بکشی یا نکشی تا انتها می سوزد …
در آغوشـم کــه می گـیــری
آنقدر آرام مـیشــــوم
که فـرامــوش می کــــنـم
بـایـد نفـس بــکـشـــم
بـایـد حـواسـم را بـیـشتـر جـمـع کـنـم
آن قـدر جـاذبـه داری
کـه تـا بـنـد افکارم را شـل مـی کـنم
تـنـهایم مـی گـذارنـد
دور تـو جـمـع مـی شـونـد !
اگر بیـــایی
این خـــون ِ دل ،خــوردنـــها را
تـــلافی نمیـــکنم…
آنقـــــدر عاشــــقت میکنـــــم
که دیــگر نتــــوانـــی
هــــرگــز بــــروی…
دنبــــــــــــالِ شاعــــــــــر شعـــــــــــــرهای من نگـــرد
تمــــــــام حرف هایــــــــم
رو نوشتِ توســــــت…!
بیا تا بریزیم…
تو استکانی چای برای من
من زندگی ام را به پای تو
حرفایت شبیه برف اند!
از آن برف های بی موقع که
نزدیک بهار می بارد و فقط،
جان شکوفه های درختان را می گیرد!
روزی که نگاهمان در هم آمیخت …
می خواستم بگویم که…
اما سکوت کردم
حس کردم ، ازنگاهم ، رازم را خوانده باشی
خیانت دقیقا شبیه دود سیگار است …
تنها لحظه ای جلوی چشمانت را تار میکند ولی بویش تا مدتها بر تنت می ماند !
با سلام و درود
وبلاگ جذاب و زیبایی دارید افتخاردادید به من پذیرای گرم حضورتان در وبلاگم باشند
سلام
ممنونم آقا کورش لطف داری
با کمال میل
یادتــــــــ باشد
مــــــــــن اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار آمدن تـــــــو
خط های سفید جاده را می شــــــــمارم !
گاهی فقط یک تشابه اسم برای چند لحظه
باعث میشه دقیقا احساس کنی
که قلب داره از تو سینه ات کنده میشه !!
عادت نــــدارم درد دلم را ،
به همـــه کس بگویم ..! ! !
پس خاکـــش میکنم زیر چهره ی خنــــدانم.. ،
تا همـــــه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبــــــــــی ..
.
از خلاصه ی روز های انتظار،
که میدانم حوصله به خرج نمی دهی تا تمامی حرفهایم را بشنوی !
فقط این را میگویم :
دلتنگی ام آنقدر بزرگ شده است که اگر ببینی شاید نشناسی . . .
..................\..\\............/. //..
....................\..\\........../. //..
......................\..\\......../. //..
.......................\ ```´´´-//....
.....................(___).(___)-.....
......................(0)......(0)``-._..
........................|~......~ ,.`-..._..
........................|...........|...`-...._..
........................|........../\..........`-._.........__...---'''''-..._..._..
........................|.........|..\.... سلام....`-._ .. _.--' ..خوبی؟....._..`...
........................).........|...\...........``...... وبم آپ شد............\`\..\.
....................../...........|....\...........بدو بیا پیشم....................|.`\.\..
...................../_....__)......\................منتظرتما.....................|...`\.\.
.................../.............\.......|...................اینم فرستادم ......../.......).).
..................|...............|......|.....................بشینی روش ........./......(.(.(.(..
..................|...............|......|......................با این بیای.........../.........).).).).
..................|..()...()...|......\.............|....اا بدو بیا دیگه..........._.-'...........(.(.(..
..................`...............'........`._........|_____..|..|-'|..|..
....................`--------'..............|..|.|..|............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
.................................................|..|.|..|.............|..|..|..|..
....................................._____ |..|.|..|____...|..|..|..|..
..................................../.........`` |.`......../...........`..|.
....................................\_______\_........\____...\_\..
راستی کمتر از سه تا نظر ندیا
دنبــــــــــــالِ شاعــــــــــر شعـــــــــــــرهای من نگـــرد
تمــــــــام حرف هایــــــــم
رو نوشتِ توســــــت…!
اگر بیـــایی
این خـــون ِ دل ،خــوردنـــها را
تـــلافی نمیـــکنم…
آنقـــــدر عاشــــقت میکنـــــم
که دیــگر نتــــوانـــی
هــــرگــز بــــروی…
اگر عشق نبود ؛ به کدامین بهانه میگریستیم
و میخندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟ اری
بی گمان پیش از اینها مرده بودیم ….
اگر عشق نبود
(دکتر علی شریعتی)
عادت نــــدارم درد دلم را ،
به همـــه کس بگویم ..! ! !
پس خاکـــش میکنم زیر چهره ی خنــــدانم.. ،
تا همـــــه فکر کنند . . .
نه دردی دارم و نه قلبــــــــــی ..
تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها را
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد