شمارش معکوس آغاز می شود...
به روز رفتنت نزدیک میشویم
رفتنی اجباری و طولانی
چقدر غمگینانه و شاد
چه احساس عجیبی
شمارش معکوس آغاز میشود...
نمیدانم این روزهای آخر
این لحظات پایانی با تو بودن را
دلتنگی کنم و اشک بریزم
بیتاب رفتنت شوم
یا بیخیال و خندان
از ثانیه های خاموش آخر
لذت برم
شمارش معکوس آغاز میشود...
ساعت روی دیوار
حریص شکنجه ی من میشود
و نیشخند میزد
این روزهای پایانی را
باز به سراغ این دفتر آمده ام
که گذشته مان را در آن نوشتیم
غم و شادیمان
گلایه هایمان از دنیا و آدمها
قرارهای پنهانی و عاشقانه
و دل سپردن های ممنوعمان
اکنون چه بنویسم؟
که خواب به چشمانم نمیاید
که میخواستم همسفر تو باشم
که در نبودت گریه ها خواهم کرد
دل شکسته خواهم شد
بیتابی خواهم کرد
و غریبانه خاموش خواهم شد...
چقدر این حرفها تکراریست
هزاران بار به تو گفته ام
و مهربانانه شنیده ای
و صبورانه وعده ها داده ای
و دلگرمم کرده ای
که چشم برهم زنی
مرا دوباره کنارت خواهی یافت
قلمم را با خود ببر
اگرنه
تلخ خواهم نوشت
شعرهای تنهایی را
این شمارش معکوس
عجب با عجله میگذرد...
███████████████████████████
○ شهر قصه ! ○
آره داشتیم چی میگفتیم؟ بنویس: مارو دیوونه و رسوا کردی، حالیته؟ مارو آواره صحرا کردی، حالیته؟ آخه مام واسه خودمون معقول آدمی بودیم، دستکم هرچی که بود آدم بیغمی بودیم، حالیته؟
سروسامون داشتیم، کس و کاری داشتیم؛ هی دیگه، یادش به خیر، ننه مون جورابمونو وصله میزد، مارو نفرین میکرد، بابامون خدابیامرز سرمون داد میکشید، بهمون فحش میداد، با کمربند زمون اجباریش پامونو محکم میبست، ترکه های آلبالو رو کف پامون میشکست. حالیته؟
هههی یاد اونروزا به خیر! چون بازم هرچی که بود سر و سامونی بود، حالیته؟ ننه ای بود که نفرین بکنه، بعد نصفه شب پاشه لحاف رو آدم بکشه، که مبادا پسرش خدا نکرده بچاد؛ که مبادا نکنه نورچشمش سینه پهلو بکنه، حالیته؟ هه! بابایی بود که گاه و بیگاه سرمون داد بزنه، باهامون دعوا کنه، پامونو فلک کنه، بعد صب زود پاشه مارو تو خواب بغل کنه، اشکای شب قبلو که روی صورتمون ماسیده بود، کم کمک با دستای زبر خودش پاک بکنه، حالیته؟
میدونی؟ بابامون چند سال پیش، عمرشو داد به شما، هرچی خاک اونه عمر تو باشه، مرد زحمتکشی بود، خدا رحمتش کنه، ننه هم کور و زمینگیر شده، ای دیگه، پیر شده، بیچاره غصه ما پیرش کرد، غم رسوایی ما کور و زمینگیرش کرد. حالیته؟
اما راستش چی بگم؟ تقصیر ما که نبود؛ هر چی بود زیر سر چشم تو بود، یک کاره تو راه ما سبز شدی، ما رو عاشق کردی، مارو مجنون کردی، مارو داغون کردی، حالیته؟ آخه آدم چی بگه قربونتم. حالا از ما که گذشت؛ بعد از این اگه شبی، نصفه شبی، به کسونی مث ما، قلندر و مست و خراب، تو کوچه بر خوردی، اون چشا رو هم بذار، یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن، آخه من قربون هیکلت برم، اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه، پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه....
• مونولوگ از شهرقصه « بیژن مفید »
███████████████████████████
آخـــــــــــــــــی اینو تو نوار قصه ی خاله سوسکه آقا موشه واسه عشقش میخوند چه چهچهی ام میزد
یاد بچگیهام افتادم
███████████████████████████
اگه روزی دشمن پیدا کردی،
بدان در رسیدن به هدف موفق بودی!
اگه روزی تهدیدت کردند،
بدان در برابرت ناتواننــد!
اگه روزی خیانت دیدی،
بدان قیمتت بالاست!
اگه روزی ترکت کردند،
بدان با تو بودن لیاقت میخواد.
███████████████████████████
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل][گل]
[گل][گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
سلام علیکم
جمعه خوبی داشته باشید [گل] یا حق [گل]
سلام
مرسی عمو
شمام همینطور
█████████████████████████
چه مهمانان بی دردسری هستند "مردگان"
نه به دستی ظرفی را چرک میکنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانع اند
و اندکی "سکوت" ......
█████████████████████████
• متن "زیبایی" گذاشتین ...
• پـُـر از اندوه ... پـُـر از خواهش
• تنهایی ، حسرت ، انتظار ، خاطره ، درد ، اشک ، زنده مُردگی!
○ شمارش معکوس ... شمارش زندگی ○
و زندگی شمارش معکوسی ست برای رسیدن به اصل خویش ...
ممنونم سهیل جان
خیلی خوب درچند کلمه پستمو نتیجه گیری کردی خوشمـــــــــــان آمـــــــــد
♦ عجب عادت بدی دارم من!
پُست جدید گذاشتی ... ؛ شدیداً عذر میخوام
♦
ـــــــز "
ببخشید شادی جوون ، من همین الآن متوجه شدم شما
○ دارم میخونم و نظرمو میذارم براتون " عزیـــــــ
نکنه عاشق شدی گل پسر ؟آخه پست به این بلند بالاییمو ندیدی!
قـبــر مـنـــو خــیـلـی بـزرگــــ بـســـازیـن….
چــون یـه دنــیـا آرزو بـا خــودم بـه گــور مـیــبـرم
سلامتی رفیقی که روزه قیامت زمین از سنگینی معرفتش شکایت داره...
قـبــر مـنـــو خــیـلـی بـزرگــــ بـســـازیـن….
چــون یـه دنــیـا آرزو بـا خــودم بـه گــور مـیــبـرم
سلامتی رفیقی که روزه قیامت زمین از سنگینی معرفتش شکایت داره...
قـبــر مـنـــو خــیـلـی بـزرگــــ بـســـازیـن….
چــون یـه دنــیـا آرزو بـا خــودم بـه گــور مـیــبـرم
سلامتی رفیقی که روزه قیامت زمین از سنگینی معرفتش شکایت داره...
قـبــر مـنـــو خــیـلـی بـزرگــــ بـســـازیـن….
چــون یـه دنــیـا آرزو بـا خــودم بـه گــور مـیــبـرم
سلامتی رفیقی که روزه قیامت زمین از سنگینی معرفتش شکایت داره...
قـبــر مـنـــو خــیـلـی بـزرگــــ بـســـازیـن….
چــون یـه دنــیـا آرزو بـا خــودم بـه گــور مـیــبـرم
سلامتی رفیقی که روزه قیامت زمین از سنگینی معرفتش شکایت داره...
سلام وبلاگ زیبایی داری , اگه دوست داشتی به من سر بزن اگه هم با تبادل لینک موافقی لطفا منو با عنوان : وب عاشقانه امید مساعد و با آدرس http://omidmosaed.mihanblog.com لینک کن و به من خبر بده تا منم تورو لینک کنم
راستی شعرایی که تو وب هستش خودم مینویسم , بخون و نظر بده , مرسی
سلام
ممنونم دوست عزیز
چشم حتمآ
خوشحال میشم
جای خالـی ات را بـا فرض پرکردم .... حرامش باد انکـه پـرکـرد جای مرا برای تو . . .
روزی که برای نکرده هایم بازخواست می شوم..
اشک میریزم..
برای افکاری که سیاهیشان..
تمام رنگ های زندگی ام را می سوزانند..
احتیاط کن!
شاید بعدی تو باشی!
خودَتــــــ را نَرنجــــــآن...
آنکــــــه بــودنَتــــــــ را قَدر نَدانستـــــــ
لایـــــق حضور در فِکرَتــــــــ هَـــــم نـــــیستــــــ!!
دختر و پسر نداره کسی ک عاشق شد باید تنهاییشم تحمل کنه
اوَلـــــــین بآر نیستــــــ
که گِریــــــــه میکنَــــــم
اَمــــآ...
آوَلــــــــین بآر استـــــــ
که گِریـــــــــه ارامَم نِمیکنــــــد...!!!
آقا پسرا ، دختر خانوما ، یه خورده به این جمله فکر کنین:
شماهایی که عشقتونو مثل کانال تلویزیون عوض میکنید ،
آخرش باید بشینیند برفک تماشا کنیدا ...
سرد است …
نیمکتی تنها در پارک نشسته است ، من تنها بر نیمکت و تو تنها در من …
میبینی ؟ چه در همیم و تنها ؟
قــای شــهردار!
بـگوییـد:
ایـن قـدر عـوض نکـننـد
رنـگ و روی ایـن شــهر لــعنتـی را ...
ایـن پیـاده رو هـا ...
میـدان هـا ...
رنـگ و روی دیـوار هـا ...
- خـاطراتـم -
دارنـد از بیـن می رونـد
سخـــــــــتــی تــــــــــنهــایی را وقتـــــی فــــهمیـــدم
کــ ــه دیــدم مترسکـــــ
بـه کــلاغ میــ ــگویــد:
هرچــقدر دوستـــ ــ داری نوکــ بزن
فقـــط تنهــام نــذار!!
تـــــرسم از ایـــن اســــت
کــــه یـــک شــــب
بخــــــواهى بــــه خــــوابــــم بیـــــایــــى
و مــــن...!
هـــــمچــــنان بــــه یــــادت
بیـــــدار نشـــــسته باشــــم ...
ایـن روزهــا
عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …
"خستـه ام"
فـقط یـک قـلم لطـفاً …
می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم!
میدانم تمرین جدایی است،
بازی قایم باشک.....
دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی
آرزوهایم حسابی قد کشیده اند...!
ببین خواستن تو....
چه مردی شده برای خودش!!!
زندگی چه اتفاق غم انگیزی است!
وقتی تنهاییت سالها از تو بزرگتر باشد..
به ما دروغ می گفتند :
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید .
درست این است :
زندگی ، آنقدر درد دارد که از درد نو ، درد کهنه فراموش می شود ....
روزهایی که دلم شکسته بود یادحرف های پدر ژپتو به پینوکیو افتادم که می گفت :
پینوکیو ! چوبی بمان ! آدمها سنگی اند ، دنیایشان قشنگ نیست !
میپرسم چرا چرا چرا
و صورتم را در دستهایم پنهان میکنم
چرا این دستها
نتوانستند کاری کنند
جز پنهان کردنِ صورتم...
آنقدر خـسته ام ،که حاضرم ،سـرم را روی تکه سنگی ، بگذارم وبخوابم
اما
به دیوار وجود بعضی هاکه بارهـا بر سرم آوار شد
تکیه ندهم...
این لحظه های تمام نشدنی
برایم سخت میگذرند…
نبضم کند میزند…
قلبم تیر میکشد…
دارم صدای خورد شدن احساس پاکم را …
لابه لای چرخ دنده های زندگی میشنوم…
آری خورد شدم به جرمی که نمیدانم…
دلم هوای باران را کرده
دلم میخواهد آسمان هم بگرید
شاید کسی متوجه اشکانم نشود
شاید کسی نپرسد از دلیل گریه ام
فریاد بزرگی در سینه ام حبس شده
فریادی از نامردمی ها....
طلب دارم ،
از زندگی
تمام آرامشم را
مرگ ، که دیگر حقم بود...
آن چه را در روشنایی دیده ای در تاریکی به فراموشی نسپار . . .
دلگیر که می شوم گاهی ، دلم گیر می شود از تو .
دلم غرق دلهره می شود و شبی باز دلارام می شوی
جا مانده ام ، دور رفته ای ....
زیبای من!
یادت نرود زود برگردی !
که بی تابی دلم را میان هزار شب تنهایی کشت...
آموخته ام هرگاه کسی یادم نکرد؛ من یادش کنم
شاید او تنهاتر از من باشد . . .
سخت است حرفت را نفهمند،
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند،
حالا میفهمم، که خدا چه زجری میکشد
وقتی این همه آدم حرفش را که نفهمیده اند هیچ،
اشتباهی هم فهمیده اند.
از ساعت متنفرم !
این اختراع غریب بشر که مدام ،
جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد!!
[گل]====================[قلب]
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ
[گل]====================[قلب]
[گل]====================[قلب]
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ
[گل]====================[قلب]
[گل]====================[قلب]
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ
[گل]====================[قلب]
[گل]====================[قلب]
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ
[گل]====================[قلب]
[گل]====================[قلب]
بــــــــــــآرآن آفَریده شد تآ؛
تآ دِلِـــ عآشِقــ آرمــــ بِگیرد زیرِ رَگبآرَشــ...
تآ کوچهــ هآ غَرقِـــ دَر سُکوتـــ شَبآنهــ بَرآی تَنهآیی مَنـــ مآتَمـــ بِگیرَند...
تآ تورآ رآحَتـــ بیآوَرَمـــ وَ کَسی اَشکهآیَمـــ رآ نَبینَد...
تآ دَر قَلبَمـــ حَکــ شَوَد چِقَدر دوستَتـــــ دآشتَمـــ
دآرَمـــــــــ وخوآهَمــ دآشتـــــــ
[گل]====================[قلب]
عشق چیست؟!
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید.
به ابر گفتم عشق چیست؟بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: دیوانگیست
───(♥) (♥) (♥)(♥)(♥) ─(♥)(♥)(♥) _
──(♥)██████(♥)(♥)██████(♥)
─(♥)████████(♥)████████(♥)
─(♥)██████████████████(♥)
──(♥)████████████████(♥)
────(♥)████████████(♥) __
──────(♥)████████(♥)
────────(♥)████(♥) __
─────────(♥)██(♥)
───────────(♥)
سلام دوست عزیز وری وری گود خوشحال میشم بازم به وبلاگ عاشقــــــانه من سر بزنی
♥♥♥ ( با تشکر سلطان ) ♥♥♥
WWW.SOLTANMKM.BLOGFA.COM
همیشــــــــــــــــــه آپـــــــــــــــــــم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
تو ویترین زندگی به عروسکی نگاه نکن
که مال تو نیست ، چون
اون فقط وسوسه ات میکنه
تا اونی رو که داری از دست بدی...
با هـــــم و همـــــــراه هـــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
به سمتت بر نمی گردم
حتی اگر
تمام دور برگردان ها
خانه تو را
نشانم دهند
شاید به هم باز رسیم…
روزی که من بهسانِ دریایی خشکیدم…
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی….
شاید
کم توقـــــــــــــــع شده ام
نه آغـــــــــــــــوشت را میخواهم نه یک بوســـــــــــــــه نه دیگر بودنــــــــــــــــت را...
همین که بیایی از کنــــــــــــــــــارم رد شوی کافیست ...!!!
مرا به آرامـــــــــــــــش می رساند حتی اصطکاک ســـــــــایه هایمان...
دستت رو بزار روی قلبت ؛
این ساعت عمرته که داره تیک تیک می کنه .!
جالبه ،
همونی که بهت زندگی میده برات شمارش معکوس رو شروع کرده ....!!
[گل][گل][گل][گل]
یک فرصت به من بده
که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن
که از روی آن هزار بار تمرین کنم …