دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
سلام خداوند بر شما باد.
خداوند منان رحمت و برکت و بخشش از قهر و غضبش سبقت گرفته انشالله خداوند همه ما را عفو بخشش نماید و مارا با بهشت ابدی شاد نماید و دیدار با ذات پاکش نماییم و با دستان مبارکش آب کوثر بنوشیم انشاالله[گل] به امید اینکه ما و شما هم جزء آندسته باشیم.
چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ، افراد زیادی اونجا نبودن ، ۳ نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود .
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد ، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم ، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از ۸ سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد رو کرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم . . .
به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ، خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش ، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم ، اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد . . .
خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود ، اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه ۴-۵ ساله ایستاده بود تو صف ، از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه . . .
دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم ، دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش ، به محض اینکه برگشت من رو شناخت ، یه ذره رنگ و روش پرید ، اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم ، ماشالله از ۲-۳ هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده ! همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ریال داداش او جریان یه دروغ بود ، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم . . .
دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت ، اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ، همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن ، پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم ، الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم ، پیر مرده در جوابش گفت , ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود ، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه ۱۸ هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده . . .
همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین ، پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد ، پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار . . .
من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت ، تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم ، رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن ، بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین . . .
ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم ، گفت داداشمی ، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم ، این و گفت و رفت . . .
یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه , ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم ، واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید . . .
سرش به سنگ خورد،اما دلش سنگ شد!گفتم برمیگردد!با من میماند!باوفا میشود!خواستم نامم را بر قلب سنگی اش قلم بزنم،تا ماندگار شوم!با اولین ضربه دلش شکاف برداشت!ترسیدم دل شکسته شود...اما...قلبش معدن بود!ودر عمقش الماسی!!!الماسی که نامی بر آن حک بود.همانی که سرش را به سنگ زده بود!
دوست داشتنی ترین رابطه ها،
رابطه هایی دو طرفه اند…
یعنی هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش…!
هر دو خطر می کنند…!
هر دو وقت می گذارند…!
هزینه می کنند…!
هر دو برای یک لحظه بیشتر،
در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند…!
چگونه استـــ حال من…//
با غمـــ ها می سازمــــ…//
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…//
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…...//
لبخندی تـــلخـــــــ….//
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…//
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…...//
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی//
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر//
فقط یک قبـــــــــــــــر…//
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ//
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ.//
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوشگل بود........................................................................................................................................................................................................................................................................................................
چطور می تونم کلی نظر داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مــــاه را
بیشــــتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه، هر شب
تـــو را به یاد مـــن می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این مــــاه
با هیچ دســـتمالی
از پنجــــره پــاک نمی شـــود . .
سلام خداوند بر شما باد.
خداوند منان رحمت و برکت و بخشش از قهر و غضبش سبقت گرفته انشالله خداوند همه ما را عفو بخشش نماید و مارا با بهشت ابدی شاد نماید و دیدار با ذات پاکش نماییم و با دستان مبارکش آب کوثر بنوشیم انشاالله[گل] به امید اینکه ما و شما هم جزء آندسته باشیم.
سلام
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” ﻣﯿﺨــــــــﻮﺍﺩ …
ﺗﺎﮐــــــــﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨــــﻢ : ﺁﺩﺩﺩددﺩﺩﻡ …!!!
شادی جان سلام همیشه باید سربزنم بهم سربزنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این جطور دوستییییییییییییییهههههه؟؟؟؟؟؟
سلام آق ایرج

شرمنده نبودم
چند روزی رفته بودم سفر
چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها ، افراد زیادی اونجا نبودن ، ۳ نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود .
ما غذا مون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد ، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم ، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ما ها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از ۸ سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد رو کرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم . . .
به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده ، خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش ، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم ، اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد . . .
خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود ، اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم , ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه ۴-۵ ساله ایستاده بود تو صف ، از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه . . .
دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم ، دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش ، به محض اینکه برگشت من رو شناخت ، یه ذره رنگ و روش پرید ، اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم ، ماشالله از ۲-۳ هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده ! همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت ریال داداش او جریان یه دروغ بود ، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم . . .
دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت ، اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم ، همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن ، پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم ، الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم ، پیر مرده در جوابش گفت , ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود ، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه ۱۸ هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده . . .
همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن او کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین ، پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد ، پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار . . .
من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور اب باز بود و داشت هدر میرفت ، تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم ، رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن ، بعد امدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین . . .
ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماهاکه دیگه احتیاج نداشتیم ، گفت داداشمی ، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی ابروی یه انسان رو تحقیر نکنم ، این و گفت و رفت . . .
یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه , ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به درودیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم ، واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید . . .
حوصلـه ام سر رفتـه است !
کآش مـی شد . . .
بـﮧ جای دست روی دست گذاشتن دست توی دستت مـی گذاشتم
امروز براتـــون عشــــق آرزو میکنم
از اون عشقایــــی کـــه ..
هــــر روز با لبخنــــد از خــــواب بیدار بشید و بگیــــد :
” زنـدگــــی یـعـنـی ایــن چقــــــــدر خوشبختـــــــم .. ”
خیلی سخت است عاشق کسی باشی
که روحش هم خبرنداشته باشد.
اماخیلی شیرین است که آهسته
وعاشقانه نگاهش کنی ودر دلت
بگی خیلی دوستت دارم
اگه یه روز فکر کردی نبود کسی بهتر از بودنش
چشماتو ببند و نبودنشو تصور کن.....
اگه چشات خیس بدون هنوز دوسش داری
پس رهاش نکن!!!!!!
بوسید مجنون پای سگ .مردم گفتند این چه بود؟
گفت:این گاه گاهی سوی لیلی میرود...
هزار گل تقدیم به آیینه ی شکسته ای که گل لبخند تو را هزار بار تکرار میکند.
سلام رفتی مشهد مقدس مرا فراموش کردی انشاالله دعا یادت نرفته
سلام آق رضا
نائب الزیاره بودم
عالی بود بپر بیا عمه شدم تولد دارم بدو بیا زوووووووووووووووووووووود
مبـــــــــــــــــــارکه خانومی


واااای که منم چقده دوست دارم عمه بشم
به رسم عادت
تولدم مبارک
آپم
تولدت مبارک عزیزم



سرش به سنگ خورد،اما دلش سنگ شد!گفتم برمیگردد!با من میماند!باوفا میشود!خواستم نامم را بر قلب سنگی اش قلم بزنم،تا ماندگار شوم!با اولین ضربه دلش شکاف برداشت!ترسیدم دل شکسته شود...اما...قلبش معدن بود!ودر عمقش الماسی!!!الماسی که نامی بر آن حک بود.همانی که سرش را به سنگ زده بود!
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …
ممنون که سر زدی.
خواهشات
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
وبلاگ زیبایی داری من تازه به خانواده بلاگفا اومدم خوشحال میشم به منم سر بزنیی[بوسه][لبخند][بوسه]
ممنونم امید خان
خیلی خوش اومدی
به روی چشم
آبجی شادی سلام ..............
همیشه برقرار باشی و مانا ..........
نمیخوای از من سر بزنی ؟
سلام آق مرتضی
ممنونم دوست من
چرا نخوام ؟؟؟
الانه میـــــــــــــــــــام
زیارتت قبول خواهر منم دعا کن
ممنونم هومن جان
نائب الزیاره بودم
انشالله قسمت شما
وقـتی از چـشمِ کـسی بیُــفتی ،
مثلِ یــک قـــطره اشک ..
دیگه فــرقـی نمیــکنه کجـــا بـــاشی !؟
گوشه ی چشم ..
رویِ گونه ..
و یا ..
رویِ خــاک !
تـــو دیـگه چــکیــدی…
دوست داشتنی ترین رابطه ها،
رابطه هایی دو طرفه اند…
یعنی هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش…!
هر دو خطر می کنند…!
هر دو وقت می گذارند…!
هزینه می کنند…!
هر دو برای یک لحظه بیشتر،
در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند…!
ای جانتو بشم
همه ی ما//
فقط حسرت بی پایان یک اتفاق ساده ایم//
که جهان را بی جهت//
جور عجیبی جدی گرفته ایم ..//
فراموشی، فراموشی، فراموشی//
سرآغاز سعادت آدمی ست!//
چگونه استـــ حال من…//
با غمـــ ها می سازمــــ…//
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…//
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…...//
لبخندی تـــلخـــــــ….//
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…//
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…...//
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی//
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر//
فقط یک قبـــــــــــــــر…//
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ//
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ.//
سلام شادی جان خوبی عزیزم
سلام عزیزم
سلام خانومم
مرسی گلم
$$$$$$_______________________________$$$$$
__$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$*
___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$*
____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$
______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$****
__________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,,
_____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,,
____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$
___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,,
_,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',,
*____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____*
______,;$*$,$$**'____________**'$$***,,
____,;'*___'_.*__________________*___ '*,,
,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,,
*.°
?
...°
....O
.......°o O ° O
.................°
.............. °
............. O
.............o....o°o
.................O....°
............o°°O.....o
...........O..........O
............° o o o O
......................?
...................?
...............?
...........?
_________*¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸..
آپــــــــــــــم
زودبیــــــــــا منتظرتمااااا
[چشمک]
اومدم
بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم !
جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار : “I See You”
می دونید تنفر برانگیزترین آدم کیه؟ اونی که تو جواب ابراز علاقه، بهت میگه مرسی!
خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
خوشگل بود........................................................................................................................................................................................................................................................................................................
چطور می تونم کلی نظر داشته باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مرسی عزیز
کار خاصی نمیخواد
آیا می دانید زبان ایرانی ها مختصرترین زبان دنیاست؟ مثال: جمله «میری سریع این کار و انجام میدی و برمی گردی»، فقط با یک کلمه بیان می شود: «اومدیا»!
تو چین اگه شکست عشقی بخوری چند برابر زجر می کشی، لامصب هر طرفو که نگاه می کنی قیافه عشقت میاد جلو صورتت.
دیشب ضربه روحی عجیبی خوردم؛ وسط خواب بالشتمو اونوری کردم دیدم اونورشم گرمه، خدا قسمت نکنه
به حساب قلبت هزار بوسه واریز میکنم هر وقت یادم کردی برداشت کن...
راستی وبلاگ زیبای دارین
ممنونم محمد جان
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ:
ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ
ﺑﺪﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻩ
حقیقت دارد ...
که من مـــــیتوانم
با شعــــــــرهای تـــــو
با باران مشاعره کنم و ...
بند نیایم . . . !!!
کسی را که قسمت کس دیگریست
سر راهمان قرار نده
تا شب های دلتنگیش برای ما باشد
و روزهای خوشش برای دیگری
احســاســم را نمــی فــروشـــم
حتــــی بــه بـالاتــریــن بهـــا
ولــــــی...
آنــگونــه کـه بــخواهــم خـــرج میــکنـم ...
بـــرای آنــی کـــه لایـــق آن اســت ...!!!
سلام شادی جونم بدون خداحافظی رفتی مشهد مقدس خداقبول کند انشاالله
برام دعا کن
سلام
شرمنده یهویی شد
ظهر تصمیم گزفته شد غروب رفتم
الهی غصه تو قلبت بمیره
الهی دشمنت عقده بگیره
الهی هر کجایی مهربانم
تنت سالم دلت هیچ وقت نگیره
الهی قصه از قلبت جدا شه
الهی صاحب قلبت خدا شه
الهی هر کجا با هر که هستی
خدا بر صحن قلبت گل بپاشه
[گل][گل][بدرود][بدرود]
سلام شادی جونم خوبی خوار مهربونم؟
دلم برات تنگ شده از 5شنبه ازت خبر ندارم
سلام برادر
مرسی
غم انگیز است….
شب از پهلویی به پهلوی دیگر شوی
ببینی تاریکی
از جای خود تکان نخورده است!
گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه، شاید بی غرور
اما هروقت گونه هایم خیس میشود، می فهمم
نه ضعیفم،نه کودکم ،بلکه پر از احساسم…
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان
قرارمان که یادت هست ؟
اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش ازین خیس نشوند ؟؟؟!
مادر بزرگ خیال می کند
هر چه بیشتر برایش
قرص بنویسند
بیشتر زنده می ماند
مثل من که خیال می کنم
هر چه بیشتر برایت شعربگویم..
بیمارم اما...
قرص آرامم نمی کند!!!
آغوش تو...
تنها آرام بخش من است
مــــاه را
بیشــــتر از همه دوست می داشتی
و حالا
ماه، هر شب
تـــو را به یاد مـــن می آورد
می خواهم فراموشت کنم
اما این مــــاه
با هیچ دســـتمالی
از پنجــــره پــاک نمی شـــود . .
شازده کوچولو چه زیبا گفت:
گل من گاهی بد اخلاق، کم حوصله و مغروربود...
اما ماندنی بود...
این بودنش بود...
که او را تبدیل به گل من کرده بود...
یادم می آید گفته بودی ساده و کوتاه نویسی را دوست داری !
تقدیم به تو . . .
ساده و کوتاه تنها همین ۲ کلمه :
برگرد ، دلتنگم . . .
که شعر هایم را بتکانی....
چرا ک رسوا خواهم شد....!
و همه خواهند دید!!
لحظه لحظه تو را میان واژهایم !!!!..