برای بودن با تمام مردم دنیا
چقدر حیف است که من میمیرم و
غواصی در عمق اقیانوس ها را تجربه نمی کنم
میمیرم و حداقل یکبار زمین را از روی کره ماه
نمی بینم!!
دلم می خواست چند کلیسا ،معبد و مسجد بزرگ
جهان را می دیدم
و دلم می خواست یکبار هم که شده تا ارتفاعی
بلند پرواز می کردم
دلم می خواست های من زیاداند٬
بلنداند٫
طولانی اند٫
اما مهم ترین دلم می خواست های من این است
که:
انسان باشم٬ انسان بمانم و انسان محشور شوم!
چقدر وقت کم است تا وقت دارم باید مهر بورزم ٫
وقت کم است باید خوب باشم
مهربان باشم
و دوست بدارم همهٔ زیبایی ها را!
با بستن لب هرگز آواز نمی میرد
تاوان یقین را دوست بی مرگ نمی گیرد
مشتاق فنا اما با مرگ نمی میرد
#افشین_یداللهی
دستهایم پر از آهنگِ صدای تو شده ست
پر کن از آینه ،دنیایم را !
قلب من
گوشه ای از تنهایی افتاده ست ...
مینا_کیانی_مهر
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی سر رسد از پس کوه
سهراب سپهری
من دقیقا به همین حال دچارم امروز
#علیرضا_آذر
درودهااااااااا
بس که دلتنگم اگر گریه کنم میگویند
قطرهای قصد نشان دادنِ دریا دارد!
#فاضل_نظری
هرگز برای عاشق شدن،
منتظرِ باران و بابونه نباش!
گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس،
به غنچهای می رسی که زندگی ات را روشن میکند ...
اگر قراره از زندگی لذت ببریم
الان وقتشه
نه فردا
نه ماه دیگه
نه سال دیگه
امروزبایدزیباترین روز زندگیت باشه
ازهمین امروزلذت ببرید
زندگی همین لحظه است....
گاهی بارقه ی امید،
با دیدن چیزی یا کسی در دل آدم به وجود میاد که مثل یک نیروی محرکه،
به آدم انرژی میده، قوه ی تحرک میبخشه...
سپاس از حضورتون .. [گل]
خواهش میشه، وظیفست
. با درودی مهربانانه
.
. من از کتاب عشق سرمشق مینوشتم ؛ سرمشق هایی
. که حالا ، در ابتدای پایان کتاب ، برای نبش قبر اشک هایم
. تیشه شدهاند . باز هم تکرارِ قصه تجربه کردنِ تجربهشدهها
. و این همه را نگاه های هرزه تو آفرید . [ناراحت]
.
.. خسرو قیضی ..
................................
. با درودی مهربانانه
.
. می خواهم از صمیم قلبم سلام و از برکه چشمانم
. دوستیام را تقدیمت کنم...
. چشمانم جاده نگاهت را حفظ اند و جای پای تکتک
. نگاه هایت در شعرهایم نقش بسته اند
. تو ای فراتر از گل مریم، همرنگ آیینه باش . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
. با درودی مهربانانه
.
. بگذار تا بار دیگر از میان پنجره نگاهت ، غزل شادی را بخوانم
. نگذار از بیم و ناامیدی در میان سراسیمگی و التهاب
. به سرزمین خاطرات کوچ کنم . . [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................
. با درودی مهربانانه
.
. من کتاب زندگی را بارها و بارها با خیال تو ورق زده ام
. اما سطر جدایی را در هیچ جای آن نخوانده ام اینجا
. سرِ خطِ جدایی ، پایان قصه من و توست . پایان خشکیدن
. همه ی دریاهایی که به نگاه تو ختم می شود [تعجب]
.
.. خسرو فیضی ..
............................
مرا که هیچ گلی
همنامم نیست،
و هیچ خیابانی به نامم
چگونه به یاد خواهی آورد؟
مژگان عباسلو
درودهاااااااا
آرزوهایت بلند بود
دست های من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ای
و به ماه فکر می کنی.
حافظ موسوی
. با درودی مهربانانه
.
. بمن از آسمانت گوشه ای را بخش
. که من در آسمان تو دلم پرواز می خواهد
. دلم یک آسمان دریا
. و یک دریای آسمانی رنگ می خواهد
. دلم بی رنگ و بی احساس و بی روح است
. دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد
. پریدن در هوای باز
. و هم بازی شدن با هر کبوتر یا با باز
. دلم پرواز می خواهد . [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
.....................................
. با درودی مهربانانه
.
. به آسمان مینگرم و میاندیشم به ماه مهربان مهر
. آسمانی نیمه بارانی ، ابرهایی که آفتاب ، حلقهای
. طلایی بر تنشان نشانده است
. و رنگینکمانی که بر دور دست این آسمان پرطراوت
. نقاشی شده است.
. من عاشق رنگ های این رنگینکمان روِیاییام
. بزیبایی رویای تو ، در شب های من !! [گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................
ایده های عاشقانه می دهند
و من
حاشیه هاشان را
خیال بافی می کنم
مهمّات دلم ته کشیده است
زیر بمب باران عشق
کشورِ احساس من
تسلیم توست
تو در قلب من چگونه ای
آه ! صحرا صحرا گل
که رایحه اش آسمان را
به باران می برد
باران عشقی
که دنیا را دیوانه می کند
و خدایان را به حیرت می نشاند
و اسم تو
حروف صدا داری ست در من
که تنها
پروانه ها می شنوند
اتشیست
میان آبی دریای بستر
من
غرق نگاه توام
سرد درغربت غروب سایه ها
دستم نمیرسد به شعله
که کشیده است آتش به جان من
این
نقش تو
این
سایه من
باقر بحری
درودهاااااا
خوش به حال آسمان
خورشید پر فروغ
هم نشینی چون ماه دلبری به سان ستاره دیگر چه می خواهد؟!!!
گیتی_صلاحی_نژاد
. با درودی مهربانانه
.
. به کدامین نگاه ، نگاه هوس بارت را سپردهای
. به چشم های هوس بازان ؟؟ نکند بر وسعت قلب ات
. افزوده ای که هیچ ابایی از نگاه دگران نداری !! [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
................................
. با درودی مهربانانه
.
. دل به که سپرده ای ؟ که آسمان چشم بارانی ام را نمی بینی
. که دل همیشه ابریام را نمیبینی؟ با کدامین پا همقدمی
. که پاهای بیقرار برای لحظهای با تو هم قدم بودنم را نمیبینی؟ [ناراحت]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
جـــــــــــان ببــر
آنجــا
کـــهـ دلــــم
بـــرده ای
«مولانا»
. . با درودی مهربانانه
.
. در کوچه پسکوچههای قلبم دنبال رهگذری میگردم
. تا بی قرارترین قلب دنیا را تقدیمش کنم
. اما از هر کجا که شروع میکنم به تو میرسم
. و میبینم پایان هر شروعی تویی !!
. افسوس که تو خود ، بی قرار شروع دیگرانی [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
.................................
. با درودی مهربانانه
.
. تنهاییام را میبارم چتر نگاهت را باز میکنی
. نگاهم مدت هاست عبورت را بغض کرده
. بیش از این قافیههایم را به زنجیر مکش [قلب شکسته]
.
.. خسرو فیضی ..
...................................................
. با درودی مهربانانه .
.
. بغض گلویم که شکست الگوی خندیدن را گم کرد لب هایم
. نگذار که دلم جاده نفس کشیدنش را گم کند !!
.
.. خسرو فیضی ..
...................................
تمام
تیر هایم به سنگ خورد
تو وقت گرا
گرفتن
حواسم را پرت میکنی
درودهاااااااااااااااا
برای من
همیشه اینگونه بوده ای
که برای رسیدن به شب
باید از روز گذشت
و سر راهم
آفتاب را می بینم
و این
رسم تقدیر من با توست
من امّا در روح خود
تو را
دوست خواهم داشت
آنجا که دست هیچ قانونی
به من نمی رسد
شعر من
پرنده ایست که
آشیانه اش
چشم های توست
آسمان، چشمهای تو بود،
پنجره را باز کردی
و من
پَر
پَر زدم ..
برای دوست داشتنت
پرنده باید بود
سید محمد مرکبیان
عاشق زنی تک تیر انداز
در جبهه دشمن شده ام
ببینمش میمیرم!
نبینمش، میمیرم... .
علیرضا شایگان
. با درودی مهربانانه .
.
. در صحرای بیکران محبت ، در جستوجوی مهر
. تمام سنگ ریزههای عشق را یکی یکی روی هم
. چیدم تا کوهی لبریز از عشق را
. در دامنه وسیع صداقتم تقدیمت کنم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
..................................
. . با درودی مهربانانه
.
. نازنین دستت را بمن بده و گوش جان آماده شنیدن کن
. و همراه من بیا تا تو را به شنیدن سرود رود
. و نجوایش با طبیعت و دیدن پروانه های عاشق ببرم [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
...............................
و عشق ، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
وقتی آدم های خوب زندگی مون رو می پیچونیم، این پیچِ زندگی خودمونه که هرز میشه!
لبخندزدن
کمک میکند
مثبت اندیش باشید
وقتی لبخندمیزنیم
لبخندپیغام میفرستد
که زندگی خوب
پیش میرود
پس بالبخندزدن از
افسردگی،استرس
ونگرانی دور بمانید
لبخندمهمون همیشگی لبتون
بوی عطر فنجان میدهد
هنوز!
این چشمهای قهوه ای تو
برنگرداند کسی این فنجان وارونه را...
عادت کرده ام.
درود بر شما..........
ماییم و هزار درد تازه
ماییم و قنوتِ دست خالی
ماییم و همین اطاق کهنه
با زلزله های احتمالی
بردار هلالِ داس ها را
از هیچ کسی شکایتی نیست
ما تکیه به کوهِ زخم داریم
از هیچ قماش حاجتی نیست
علیرضا آذر
. با درودی مهربانانه .
.
. اگر برگردی و کودکیام را به من برگردانی قول میدهم
. که همبازیات شوم .
. آخرنفس نفس سال ها را پیموده ام و از هر ستاره نشانیات
. را پرسیدم . کسی نشانی از تو نداشت .
. تو در قلب ابرها میگریستی و من شکوفهها را با دست های
. خویش باز میکنم . . [گل][گل]
.
.. خسرو فیضی ..
................................
. با درودی مهربانانه
.
. برای یک بار هم که شده چشمانت را به من بسپار
. تا دنیا را آنگونه که دیدم برایت بسرایم .
. تا کی نگاهت . . .
، نگاه دیگران را میزبانی می کند [عصبانی]
.
.. خسرو فیضی ..
...................................
گاهی دلت میخواهد
دنج ترین گوشه دنیا بنشینی و
با خیال راحت دلتنگی هایت را پهن کنی
دوستت دارم ها را فریاد بزنی
برای کسی که قرار نیست
هیچوقت بفهمد که دوستش داری..
واقعا به این اعتقاد دارم که هیچ چیز بیهوده
نبست. حتی همین آدمهایی که
به نحوی وارد زندگی ما میشن...
شاید بتوان راه بیانش را بست
یا اینکه رگ خون روانش را بست
زخمی که روایتگر دردی باشد
با چسب نمی توان دهانش را بست
# جلیل صفربیگی
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن...حافظ...
درودهاااااااااا
بازی رنگها را دوست ندارم !
سیاه، با خود می بردم به عمق دره های عمیق
به شب های بی مهتاب
به غارهای بی سر و ته ... سبز، گلویم را چنگ می زند
دلم را به درد می آورد ... و بنفش
برای مزاج آرامم کمی تند است !! دلم سفید میخواهد
ناب و خالص و یکدست ...
هستی_دارایی
. با درودی مهربانانه
.
. اگر باز هم نگاهت را از من برگیری ، و با نگاه دیگران بسازی
.
. فراموشت میکنم چون خستهام ؛ از خودم ، از تو ، از عشق .
.
. از نگاه های هوس آلوده ات برآشنایان تا رهگذران
.
. بخودت احترام بگذار . . یک قطره !!!
.
.. خسرو فیضی ..
.................................
. با درودی مهربانانه
.
. اگر باز هم نگاهت را از من برگیری ، و با نگاه دیگران بسازی
.
. فراموشت میکنم چون خستهام ؛ از خودم ، از تو ، از عشق .
.
. از نگاه های هوس آلوده ات برآشنایان تا رهگذران
.
. بخودت احترام بگذار . . یک قطره !!!
.
.. خسرو فیضی ..
.........................
همه چیز از فکر آغاز میشود
فکر ما تبدیل به احساس میشود
و احساس در ما موجب
بروز یک رفتار میشود
و این رفتار ما پس از مدت ها
عادت و سپس تبدیل به
شخصیت ما میشود