دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
زندگی پرسشی دارد به اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
ثابت ماندن در یکجا سبب از دست رفتن قوهی ادراک شما میشود.
اندکی فراتر بروید تا چیزهای دیگری را نیز ببینید
که در آنها نبود سامان و تناسب، قابل مشاهده است.
درست همان گونه که اگر آهن را بکار نگیریم، زنگ میزند،
همان گونه که آب راکد میگندد و یا به هنگام سرما یخ میبندد،
اگر از آگاهی و مغز خود بهره نگیریم، آن را از دست میدهیم.
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
وقتی می گویی نگرانت هستم
ازتو چه پنهان دردلم قند آب می شود
می پرسی :کی می رسی /چرا حواست به گوشیت نیست و....
من درتک تک جملاتت ضرب آهنگ عاشقانه دوستت دارم هایت را می شنوم
تو وتمام نگرانی های عاشقانه ات را دوست می دارم
من هم نگرانتم .ازهمان نگرانی های عاشقانه
و تو نیز خوب می دانی که خورشید زندگی من از چشمان تو طلوع می کند
بر زندگی من بتاب و گرما ببخش
حواسم نبود ، که پیشم نماندی
حواست نبود ، که آمدم . . .
حواست نبود ، که ماندم . . .
حواسم نبود ، که با من نیامدی . . .
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم . . .
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند...
و چشمانم را نوازش می دهد...
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم...
آپم
بعضی ها گریه نمی کنند
اما از چشم هایشان معلوم است
که اشکی به بزرگی یک سکوت
گـــــوشه ی چشمشان به کمیـــــن نشسته.......
پس چرا منو لینک نکردی اگه قابل دونستی لینکم کن چاکریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشم حسن خان
شمع روشنی هست که نورش تویی
نا امیدی است که امید فردایش تویی
دلی با یک آرزوی بزرگ که آرزویش تویی
خیالی خسته که آرامش شبهایش تویی
چشمانی خیره به سویی که سویش تویی
یک دل زخمی که مرهم زخم هایش تویی
شادی جون
ی وبلاگ دیگه هم زدم خوشحال میشم سر بزنی
اینم آدرسشhttp://endoftheroade73.blogfa.com/
چشم عزیزم
این پستت قشنگه...
دیریست به تو می اندیشم..
هر صبح هر شام ،
هر نفس هر گام ،
با من بمان که این شور عشق
در من همیشگی ست..
این بی منتها عشق من
پیوسته ماندنی ست..
دست مرا بگیر کین قصه ،
با حضور عاشقانه ی تو خواندنی ست..
مرسی
ســـــــادگی جــــرم است !
و مــن مجـــــــرم سابقــــه دار
><(((>
><(((>
><(((>
من اولین کسی بودم که برای تو ماهی عید فرستادم.
سال نو مبارک....
مرسی عزیزم
خیلی عاااااااااالی بود شادی!!!!!!!!!
مرسی عزیزکم از قوت قلبت
مرسی آبجی جونم زحمات شما برای بنده رحمته
ممنــــــــــــونم محبت داری شورشی
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
زندگی پرسشی دارد به اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
نقاش باید نهانخانه داشته باشد؛
زیرا هنگامی که در نهانخانه با خود هستید، خودتان هستید
و هنگامی که همراه با شخص دیگری هستید، نیمی از خودتان میباشید.
تنها سخنگوی جهان طبیعت، آزمایش است،
پس باید همیشه به تجربه پرداخت و هرکار را به هزار شکل آزمود.
ثابت ماندن در یکجا سبب از دست رفتن قوهی ادراک شما میشود.
اندکی فراتر بروید تا چیزهای دیگری را نیز ببینید
که در آنها نبود سامان و تناسب، قابل مشاهده است.
درست همان گونه که اگر آهن را بکار نگیریم، زنگ میزند،
همان گونه که آب راکد میگندد و یا به هنگام سرما یخ میبندد،
اگر از آگاهی و مغز خود بهره نگیریم، آن را از دست میدهیم.
همانگونه که روز خوب، خواب خوش در پی دارد،
زندگی هم اگر به خوبی سپری شود، مرگی آمرزیده در پی خواهد داشت.
نـــامـــتـــ را
خـــاطــراتـــتـــ را
بـــوســـہ هـــایــتـــ را
و لمــــس ِ حــــــس ِ بـــودنــــتـــ را
همــہ و همــہ را بـــہ دســـتـــ ِ بــــاد سپـــــردҐ
یـــادҐ تــــ♥ـــو را فـــــــرامـــــــوش
آدرس؟؟؟
فصل که رخت عوض می کند
دوباره عاشقت می شوم
گیرم زمستان باشد و من
آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم
عشق تو همین شال پشمی است
که نفسم را گرم می کند
هـــروقت کــم می آورم… مـی گـــویم :
اصـــلا مهـم نیـــست…
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت… !
مرسی شادی جون.
قربونت عزیزم
بدون اینکه خودم تاییدکنم تاییدمیشه
آهان فهمیدم
باید بری تو تنظیمات نظراتت عزیزم
اونجا تیک بعد از تایید رو بزنی که بعدِ تایید خودت ثبت بشن نظرات خانومی
شادی جان نمیدونم چرانظرمیدن خودش تاییدمیشه!!!!!!!!!!!!!!
خـــــدایا...
در میــان این همـــــہ چشـــم ،
نگـــــــــاه تو
مرا بـے نیاز مـے سازد
از هر نگــــــاهـــے ...
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شوداستعفادهم؟!
کم آورده ام...!
تکان می دهد خانه را سالی که می آید . . .
سرگرمیِ خوبی ست :
تو عکسِ قابت را و من قاب عکست را عوض می کنم
و آغاز می شود سال تنهایی . . .
ــَﻌـﻀــﯽ ﻭﻗــﺘـﺎ ﺁﺩﻡ ﻋـَــﺠﻴـﺒــــ ﺩﻟــش ﻣﻴــﺨـﻮﺍد ﻳــﮑـﯽ ﺑــﻬــﺶ ﮔﻴـــﺮ ﺑـــﺪﻩ ! :|
ﺍﺯﺵ ﺑــﭙــُـﺮﺳــﻪ ﮐـُــﺠـﺎﻳــﯽ؟؟؟ ﮐـُــﺠــﺎ ﻣﻴــﺮﯼ؟؟؟ ﮐــﯽ ﻣﻴـــﺎﯼ؟؟؟
ﺯﻭﺩ ﺑـــﺮﻭ ﺧــﻮﻧــﻪ !
ﺭﺳــﻴـﺪﯼ ﺯﻧـﮕــــ ﺑـــﺰﻥ !!
ﻫـــﻮﺍ ﺳـَـــﺮﺩﻩ ﻟــﺒـﺎﺱ ﮔــَــﺮﻡ ﺑـﭙـــﻮﺵ.
سلام
جدی جدی تعطیل؟
البته منم نمی دونم توی این روزای دوس داشتنی چه پستی توی وبم بذارم ایندفعه گفتم یه سری به مطالب قدیمیم بزنم!
چهارشنبه سوی
سلام

بله دیگه تعطیل شده
خیلیم عالــــــــــــــــــــی
چه امری انجام شد؟؟منظورت چی بود!!؟؟
مگه دستور ندادی لینکم کن با این نام؟
نامـش زنــدگے بود...
من را
کشـت...
مانـــده ام...
آن که نامـش
مـــرگ
اسـت...
بـامن چه میـــکند...
وبت باز نشد برام سمانه جان
خُـבآیـــ ــآ !
█
ж خَـωـتــــــِہ اَґ اَز خَـωـتـِگــــ ـی هــآ..
█
ж בلـَـґ ـ گِرفتــــــِہ اَز בلـَـґ ..
█
ж صـَبــــ ــر نـَفـَـَωـَـґ رآ بـُریــבہـ..
█
ж اَمــ ــآלּ بـבه..
█
ж בَرב ـہــآیــَ ــґ ـہـَــґ בَرב مــــ ـی کـُنـَنـב
کـسـی چـه مـی دانــد ؟!
شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود …
هــوا خـــوب شـــود …
عــشــق خــوب شــود …
و تـــــو …
خــــوب مــن شـــوی !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺁﺩﻡ ﻛﺴﯽ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺑﺎﻳﺪ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ ﻫﻴﺠﺎﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ،
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﻭ ﻃﺮﻓﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﺭﺯﺵ ﺍﻧﺠﺎﻣﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﺩ،
ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﻛﻨﺪ،
ﺑﺎﺯﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ !
کاش میشد به تو گفت که تو تنها سخن شعر منی
کاش مـیـشد بـه تـو گفت که نرودور نشو از بر من ،
تو بمان تا که نمیرد دل من.
وقتی نیستی
دلم هزار راه میرود
اما حتی یکی از آنها مرا به تو نمیرساند
تمام سپاس من از کسی است که به من نیاز نداشت
اما فراموشم نکرد
آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست
آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم
خداباتمام عظمتش
عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم
آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم
خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته
آموخته ام که زندگی دشواراست
ولی من ازاوسخت ترم....
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست
فروغ فرخزاد
کاش چون پاییز بودم ، کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
فروغ فرخزاد
روزهــــای تکـــراری مـــرا خستـــه نکـــرد !
چیــــزی کـه مــرا از پــا درآورد
تکــــراری شدنـــم در چشمــــان او بـــود ...
زمزمه عاشقانه هر روز من
تکرار قشنگ نام زیبای توست
که به لحظه لحظه ام, معنا می بخشد ...
وقتی می گویی نگرانت هستم
ازتو چه پنهان دردلم قند آب می شود
می پرسی :کی می رسی /چرا حواست به گوشیت نیست و....
من درتک تک جملاتت ضرب آهنگ عاشقانه دوستت دارم هایت را می شنوم
تو وتمام نگرانی های عاشقانه ات را دوست می دارم
من هم نگرانتم .ازهمان نگرانی های عاشقانه
و تو نیز خوب می دانی که خورشید زندگی من از چشمان تو طلوع می کند
بر زندگی من بتاب و گرما ببخش
بدترین کاری که یک نارفیق میتونه باهات انجام بده اینه که : بجای راهنمایی ، چاهنمایی کنه ...
منبع : خودم!
.......................
✘کــــاشــــ میـــ شــــد✘
✘روبـــروی پنجــــره ای نیمــــه بــــاز✘
✘که نســـــیمی خنــــک هدیــــه می دهــــد✘
✘گذشتــــه را دفــــن کـــرد✘
✘لحظـــــاتی را شـــــاد شــــد✘
✘آرامـــــ نشـــــست✘
✘و مرگـــــــــــــــــ را در فنـــــجانی زیبـــــا✘
✘ســــرکـــــــشید...✘.
درون قفسی که برنده میمیرد
دلیلش ندیدن دوست است
نه تنگی قفس
ســکـوتـــــم رو دوسـتـــــ دارم ...
چـــــون در آن گـلـه ای نـیـسـتــــ
گـاهـی سـکـوتـــــ دلــی را مـی شـکـنـد
گـاهـی دلـی را بـدسـتـــــ مـی آورد
گـاهـی از دل تـنـگـی حـکـایـت مـی کـنـد
گـاهـی بـغـض در گـلـو خـفـتـه اسـتـــــــ
گـاهـی حــــرفــــ در راه مـانــــــده اسـتـــــ
گـاهـی اوقـاتـــــ سـکوتــــــ سـخـن بـی کـلام اسـتـــــ
و گـاهـی سـکـوت گـریـه بـی صـدای دل یـکــ عـاشـق اسـت
+سلام گرامی با مطلبی به روزم منتظرت هستم[
سلام
مرسی از دعوتت
الان میام
چقد مهربونی تو شادی جونم.
محبت داری
با احساسی که مهربون میبینی
حواسم نبود ، که پیشم نماندی
حواست نبود ، که آمدم . . .
حواست نبود ، که ماندم . . .
حواسم نبود ، که با من نیامدی . . .
حواسمان نیست که داریم تبدیل به خاطره میشویم . . .
ممنون
خواهش
مرسی شادی جونم
خواهشــــات
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند...
و چشمانم را نوازش می دهد...
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم...
دلتنگ شدن برای کسی ...
این نیست که از آخرین باری که او را دیده اید
یا با او صحبت کرده اید چقدر گذشته است !!!
بلکه دلتنگی آن لحظه ایست که در حال انجام کاری هستید ،
و آرزو می کنید که ...
کاش او نیز اکنون کنار شما بود !!!
مرسی که بیاد ما بودی
حالا خوابه دیگه
خواهش وظیفست آق داداش