نمی شنید
به خیالم کر شده بود
به خیالش لال بودم
اکنون که سکوت کرده ام
من مشکلی ندارم با او
او مشکلی ندارد با من
به خیالم ارزش فریاد کشیدن ندارد
به خیالش آدم شده ام!
به عمد
اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم
نه گله ای
نه شکوه ای
حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است
دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است
انتظار بی مفهوم است
نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی
فقط صدای چلک چلک باران
این منم که روی وسعت دل زمین می گریم
.............................
بگذار بی تو نفس کشیدن را، تجربه کنم
خوب میدانم ،
مادام که نباشی
هوا بی منطق نفس گیر میشود
برایم
منم شیرین ....