دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

کلاغ پر !








کلاغ پر !

نه کلاغ را بگذاریم برای آخر


نگاهت پر

نگاهش پر

من هم پر


تو مانده ای و کلاغ پــــــر




                           


دلم،ازدست من خسته است







برای دلم

گاهی مادری مهربان میشوم

دست نوازش برسرش میکشم
...
میگویم:غصه نخور،میگذرد..

«برای دلم گاهی پدرمیشوم خشمگین میگویم:»

بس کن دیگربزرگ شدی

«گاهی هم دوستی میشوم مهربان،دستش رامیگیرم میبرمش به باغ

 رویا..


دلم،ازدست من خسته است



             

به خیالــم،به خیــالش







داد می کشیدم


نمی شنید


به خیالم کر شده بود


به خیالش لال بودم


اکنون که سکوت کرده ام


من مشکلی ندارم با او


او مشکلی ندارد با من


به خیالم ارزش فریاد کشیدن ندارد


به خیالش آدم شده ام!




آزارم می دهی به عمد









آزارم می دهی


به عمد


اما من آنقدر خسته ام , آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم


نه گله ای


نه شکوه ای


حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است


دیگر چیزی برای دلبستن نمانده است


انتظار بی مفهوم است


نه کینه ای . نه بغضی . نه فریادی


فقط صدای چلک چلک باران


این منم که روی وسعت دل زمین می گریم


.............................






تنها یـــک حرف







روزی هزار بار بر صفحه دل بنویس:

میان بودن و نبودنش تنها یک حرف فاصله است! به همین سادگی!

و من ، روز و شب*؛

جریمه سنگین رفتنت را پرداختم

و جز دل ، که روزی هزار بار خراش افتاد

کسی نفهمید که از "ب" بودنت تا "ن" نبودنت فاصله تا بی نهایت بود...




           

بی تو...








عقب تر برو


بگذار بی تو نفس کشیدن را، تجربه کنم 


خوب میدانم ،


مادام که نباشی


هوا بی منطق نفس گیر میشود


برایم




                                  

چاره ای باید کرد




  



منم شیرین ....


فرهاد دست از کار کشید

و من کم کم سهم خسرویی می شوم که هیچ وقت دوستش نداشته ام

چاره ای باید کرد

تیشه ام کجاست؟




                         

نا امیدی










صحبت از انتظار کشنده نیست


صحبت از نا امیدی این دل است


که هیچ دلخوشی


به آمدنت ندادی اش






                 

آسمانی دیگر




 





حالا که آمده ای


گریه نمی کنم

این باران


از آسمان دیگر است...