دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
این روزها ، ادمها سرشان شلوغ است. کسی حوصله خدا را ندارد. کسی حال او را نمی پرسد.اما تو این کار را بکن. تو حالش را بپرس... ساعتهایت را با او قسمت کن... ثانیه هایت را هم
♥::◄ همــــیشـه دقــیقا وقـــــتی پـُر از حـــرفم ...
♥::◄ وقتـــی بغــــض میکـــُنم ...
♥::◄ وقتـــی دآغونــــم ...
♥::◄ وقــــتی دلــِم شکــــستـه ...
♥::◄ دقیقــــا همیـــن وقـــــتا ...
♥::◄ آنقــــدر حــرف دارم کـــه فقــط میتونــم بگـم :
♥::◄ بیخـیال...
اگر بخوآهم از این دیوآنــﮧ تر نمیشوم
گفته بودم بے تو سختـــ میگذرد
بی انصافــــــ✖ـــــــ
حرفم را پس میگیرم ...
بــے تو انگار اصلا" نمیگذرد ../.
گـُفـتـ : حـآلـَتـ رآنمــے پـُرسَمـ !
مــے دآنـَمـ خـوبــے, عکسـ هآیَتـ هَـمـﮧ بـآ لَبخَندَند!
وَ نِمــے دآنِستـ عَکآسـ کــﮧ مــے گـُویـَد سـیـب
همسفر گاهـے بایـב بازے رو باختـ
اما اینو یاבت باشـــﮧ باز میشــﮧ زنـבگے رو ساختـ
زندگے یعنی بازے ...
سه ،בפּ ، یڪ … سوت داور...
بازے شروع شـב!!!
دوسْتـَتـ دارمْ
هدیـﮧ ایستْـ ڪﮧ هـر قـَلبے فـَـهم ِ گرفتنشْ را نـَدارد
قیـمتے دارد ڪﮧ هـر ڪسے تــَواטּ ِ پرداختشْ را نـَدارد
جملـﮧ ے ڪوتاهیستـْ ڪﮧ هـر ڪسے لــــیاقـتـِ شنیدنشْ را نـَدارد. . .!
-------- *♥*♥*♥* ---------- *♥*♥*♥* --------
دلتنگی
خوشه انگور سیاه است
لگدکوبش کن
لگدکوبش کن
بگذار ساعتی
سربسته بماند
مستت میکند اندوه
میگن محبت دیوونه رو ارام میکنه,اما محبت تو داره منو دیوونه میکنه!!!
هــنوز هـم دلـم تـنـگ مـیـشود ...
بـرای مـحـض حـرف زدنـت ...
و برای تکه کلام هایت که نمی دانستی که فقط کلام تو نبود
مــن هــم بــه آنـهـا تـکـیـه داده بـودم
اگه یه روزی احساس کردی، فقط یه کوچولو احساس کردی...
یکی رو دوست داری "اعتماد به نفس ها به خودشون نگیرن"
از من به تو نصیحت، اصلا نذار بفهمه!
روزی که فهمید دوسش داری آخر کارته!
آدم ها جنبه ندارن...
در قمار غم عشق
دل من بردی و با دست تهی
منم آن عاشق بازنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند
عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقی است
آتشی سرکش و سوزنده هنوز /./.
خـِـیلے خــ ـوبــِﮧ کـِﮧ کــَسے روُ داشتـِـﮧ باشے کـِﮧ ...
بے مـِـنـَت بــَـغـَلـِـت کــُنـِـﮧ !
بے مـِـنــَت باهاش دردُو دل کــُنے !
بے مـِـنـَـت باهات گــِریــِﮧ کــُنـِﮧ !
بے مـِـنـَـت پـُـشتـِـت باشـِﮧ !
بے مـِـنـَـت دوسـِـت داشتـِـﮧ باشـِـﮧ !
بے مـِـنـَـت رفیقـِـت باشـِﮧ !
خـِـیلے خــُـوبــِـﮧ
چیـزی نمیـخـوآهَم جـز . . .
یـکــ اتــآقِ تـآریک
یـکـ مـوسیقـے بے کَلآم
یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی ِ زهـر !
وَ خـوآبـے بـه آرآمـے یـکــ مـَرگ هَمیشـگـے .
این روزها ، ادمها سرشان شلوغ است. کسی حوصله خدا را ندارد. کسی حال او را نمی پرسد.اما تو این کار را بکن. تو حالش را بپرس...
ساعتهایت را با او قسمت کن...
ثانیه هایت را هم
تنهــایـم
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم...
خستــه ام
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم...
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز
ولــی رازی نـدارم...
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را"خیلــی" دوست ندارم
ته فنجان قهوه ام
کف دستم
یا پیشانی ام را ببین!
چیزی نمی بینی؟
مثلا خطی
حرفی
یا چیزی که بتوان “تو” را
به “من” نسبت داد ؟
ایـن روزهـا،
بـا تـو،
بـه وسـعـت تـمـام نـداشـتـه هـایـم،
حـرف دارم…
امـا مـجـالـی نـیـسـت تـا بـنـشـیـنـی بـه پـای ایـن هـمـه حـرف،
دلـم تـنـگ اسـت،
فـقـط بـرای حـرف زدن بـا تـو…
دیـگـر نـمـیـدانـم چـه کـنـم، یـا چـه بـگـویـم
مــن سَـرد
هــوا سَـرد
زمستــان سَـرد
تــو بامـن سَـرد
دنیــاے مــن سَـرد
همــه چـے سَـرد
ولــے سیگــارم گــــــــــرمـ،
این تضــاد،بـراے یه لحظـه مـرا به آرامـش مــے رساند..../.