دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
دخترک تنها
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 ساعت 09:18 ب.ظ
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم....
هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم....
هنوز هم می یای تو خوابم تو شبای پر ستاره....
هنوز هم می گم خدایا کاشکی برگرده دوباره
دخترک تنها
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 ساعت 09:17 ب.ظ
دختــــری پشت یک 1000 تومنی نوشته بود:
پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست مرا یک شب به دست صاحب خانه مان سپرد
خدایا چقدر میگیری که بگذاری شب اول قبر قبل از اینکه تو ازم سوال کنی من ازت بپرسم
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم !
بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !.!.!.
صدای قــلــــب نیست ...
صدای پای تو است که شب ها در سینه ام می دوی ....!!
کافیست کمی خسته شوی .....
کافیست کمی بایستی ....!
بـی تو
تنهـاییـم را پک می زنم
تـا ریـه هایـم زنـدگـی را کـم بیـاورد
و شـرعـی ترین خودکـشـی را تجـربـه کنـم !!
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم....
هنوز هم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم....
هنوز هم می یای تو خوابم تو شبای پر ستاره....
هنوز هم می گم خدایا کاشکی برگرده دوباره
دختــــری پشت یک 1000 تومنی نوشته بود:
پدر معتادم برای همین پولی که پیش توست مرا یک شب به دست صاحب خانه مان سپرد
خدایا چقدر میگیری که بگذاری شب اول قبر قبل از اینکه تو ازم سوال کنی من ازت بپرسم
چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟...............
کسی ب نام سینا برات کامن نذاشته؟
امروز؟
خدایا به قولت وفا نکردی....
گفته بودی حق انتخاب دارم....
پس چرا انتخابم در اغوش دیگریست!!!؟
میدانم ؛
دیگر برای من نیستی !
اما ….
دلی که با تو باشد این حرفها را نمیفهمد.
باید اعتراف.کنم
که من گاه نیز به آسمان نگاه میکنم
دزدانه به ستاره ها
نه به تمامیشان
به آنهایی که بیشتر شبیهند
به چشمهای تو...
تنهایی همین است ... تکرار نامنظم من بی تو !
بی آنکه بدانی ...
برای تو نفس می کشیدم !!!
لحظه هایم مـــال تــو .
بـه قیمت صـفر " تومن"
همین که
"تـــو" کنـــار "مـن" باشی
ثروتمـندترین انساـم ..
پاییـــــــــــــــز ها
تمام خاطرات زیبا
تمام رویاهای شیرین
با بوی عطر تو
در مقابل افکارم خودنمایی میکنند
میرقصند
کف میزنند
به رخ میکشند
نبودنت را….
آدم ها ... ،
باهــــــم ها و بی هـــــم ها ...
زوج و فــــرد ...
و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی ...
هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم...!
خدایــــا !
خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !
جهنم تـــــر از نبــــودنش
جایـــی سراغ ندارم…
بـی تو
تنهـاییـم را پک می زنم
تـا ریـه هایـم زنـدگـی را کـم بیـاورد
و شـرعـی ترین خودکـشـی را تجـربـه کنـم !!
کاشــ گاهـے وقتـآ،
خدا از پشتـہ
اون ابـرآ میآومد بیرونــ..
و داد میـزد:
آهآآآآآآآے دُخ ــتَر
بگیر بشیـنــ سر ِ جـاتــ..
اینقـد ِ غـُر نـزنــ..
همینہ کہ هســ.
.
بـعد یہ چشمکــ میــزدُ،
آروم توے گوشمــ مےگفتــ:
همہ چـے درست میمیشـ ـ ـ ـهشـ ـ ـ ـه
چـقـدر مــاه گـرفـتـگی را دوست دارم
شـبـیـه تــوست
وقــتی
مــو روی صــورتــت میریـــزی
گفتم : خدایا از همه دلگیرم .
گفت : حتی از من ؟
گفتم : خدایا دلم را ربودند .
گفت : پیش از من ؟
گفتم : خدایا تو چقدر دوری .
گفت : تو یا من ؟
گفتم : خدایا تنهاترینم .
گفت: پس من ؟
گفتم : خدایا کمک خواستم .
گفت : غیر از من ؟
گفتم : خدایا دوستت دارم .
گفت : بیش از من ؟
گفتم : خدایا اینقدر نگو من ..... ؟
گفت : من تو هستم و تو من ..
دِلـَـــــمــ ؛
!!!گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد
!!!گـ ـاهے میــ ـسوزَد
و حَتے گــ ـاهے ،
گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ
!!!میـــ ـشِکَند
امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد
دِلـَـــــمــ ؛
!!!گـ ـاهے میــگیـــ ـرَد
!!!گـ ـاهے میــ ـسوزَد
و حَتے گــ ـاهے ،
گــ ـاهے نـَ ـه خیــلے وَقتـــ هـآ
!!!میـــ ـشِکَند
امــ ـا هَنـــــ ـوز مے تَپـــَــد
از دیروزها به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس
افسوس که تو به فرداها سفر کرده ای
گاهی دلت میخواد همه بغضت رو از تو نگاهت بخونن ،
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری ،
و یه جمله مثل :
چیزی شده ؟ ؟ ؟ !
اونجاست که بغضتو با یه لیوان سکوت سرمیکشی
و با لبخند میگی :
نه ، هیچی . . .!!
قرار بود بمونی کناره غرورم
نگو قسمت اینه نگو از تو دورم
قرار بود بیای توی بی کسی هام
یه کاری کنی واسه دلواپسی هام
چقدر بغض کردم کنارم نبودی
هزار بار دلم خواست ببارم نبودی
نبودی ببینی چقدر سوتو کورم
چقدر بی قرارم چقدر بی عبورم
خودت نیستی اما غمت روبه رومه
میخندم به بغضی که توی گلومه
دوچشمت سرزمین آرزوها نگاهت داستان آشنایی ست
امان از آن زمان که قلب عاشق گرفتار خزان یک جداییست
شبی پر کن از بوسه ها ساغرم / به نرمی بیا همچو جان در برم
تنم را بسوزان در آغوش خوش / که فردا نیابند خاکسترم
دوست عزیزم با عنوان وبلاگت لینکت کردم
دوست داشتی من و لینک کن
مرسی عزیزم
چشم حتمآ
نمیدانم این روزگار لعنتی
چه از جانم می خواهد
با من سر لج دارد
آخر چه بدی در حقت کرده ام ؟
چه هیزم تری فروخته ام...
که قصد جانم کردی ؟
هی دنیا...
مگر کوری...
دیگر چه می خواهی ؟
مگر چیزی هم مانده ؟
بیخیال شو...
از من بگذر...
من چیزی برای از دست دادن ندارم
دیگر دلهره ای ندارم
هر چه داشته ام گرفته ای...
روزهای سخت را گذرانده ام...
لمسشان کرده ام...
خو گرفته ام....
مرا از چه می ترسانی ؟
دیگر هیچ هراسی نیست...
هی دنیا...
برو...
برو که دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست
برو...
خیالت راحت...
هر چه را خواسته ای
ربوده ای..
فعلابــــــــــــــوس بابای
شبت طلایی عزیزم
وقتی دهکده ای آتش می گیرد همه دودش را می بینند
اما وقتی قلبی آتش می گیرد کسی شعله اش را نمی بیند
من ازین پس به همه عشق جهان میخندم / به هوس بازی این بی خبران میخندم
هرکه آرد سخن از عشق به آن میخندم / خنده من از گریه غمگین تر است
کارم از گریه گذشته است ، به آن میخندم
مُرده آن است که احساس ندارد …
من امّا …
مُرده تر َم …
احساس دارم …
تو را ندارم . . .
چه بی ریا آمدم به قلب عاشق تو
باورم شد حرفای بظاهر صادق تو
چه پُر غرور میروی از این دلِ شکسته
انگار عهدی نبستی با این عاشق خسته
جنگل چشمات هواش چه سرده هر نگاه تو حدیث درده
رفتنت دیگه شده مصمم اما دل هنوز باور نکرده
نکنه رنجیدی از من بگو تقصیرم چیه؟
یا که دل به دیگری دادی بگو اون کیه؟نکنه که از حقیقت تو میخوای فرار کنی
بری و یک بار دیگه منو بیقرار کنی
من در آستان چشمان تو
دلم را و تمام دلم را باختم
بی آن که بدانی و چه حقیرانه و مبهوت
به چشمانت خیره شدم که شاید...
راز نگاه گنگم را بفهمی
اما افسوس......
حالا که گاه گاهی
فرسنگها از من دورمی شوی
چه ملتمسانه
مردنم را آرزو می کنم
در شهر بودم
دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود!
یکی به دنبال پول!
یکی به دنبال چهره دلکش!
یکی به دنبال نان!
یکی هم به به دنبال اتوبوس !
اما دریغ که هیچکس به دنبال خدا
نبود !
تسبیح نیستم اما
نفسم را به شماره انداخته است
شوق دستهای تو
سلامتی اون دختری که
گرمای دست دوست پسر پیاده شو
با گرمای بخاری ماشین یه بچه پول دار عوض نمیکنه
شیشه ای میشکند یک نفرمیپرسدکه چراشیشه شکست
ان یکی میگویدشاید این رفع بلاست
دل من سخت شکست هیچ کس هیچ نگفتغصه ام رانشنید
ازخودم میپرسم ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتربود
عضی آدمها یهو میان…
یهو زندگیت و قشنگ میکنن…
یهو میشن همه ی دلخوشیت…
یهو میشن دلیل خنده هات…
یهو میشن دلیل نفس کشیدنت..!
بعد همین جوری یهو میرن…
یهو گند میزنن به آرزوهات…
یهو میشن دلیل همه ی غصه هات و همه ی اشکات…
یهو میشن سبب بالا نیومدن نفست…
بودنت در من قدم می زند،
من زیر ِ باران!
تو دور میشوی، من خیس!
این دِلبری های ِ بهار است،
نیامده دیوانه می کند،
... کوچه را از تنهایی...!
می خواهم به یاد من باشی
اگر تو به یاد من باشی
عین خیالم نیست که همه فراموشم کنند....
یـادتــه بـهـــم گفـتـــی تـــو بـه مـن نـمیــای؟؟؟!!
باشه..."من" به "تو" نمیام
ولی دمت گرم..... تــو بـه خــــودت بــــیـــــــا!!!
دست همیشه برای زدن نیست ....
کار دست همیشه مشت شدن نیست .....
دست که فقط برای این کار ها نیست .....
گاهی دست میبخشد .....
نوازش میکند ..... احساس را منتقل میکند .....
گاهی چشمها به سوی دست توست .....
دستت را دست کم نگیر .......
* کسی که یه روز با تو خندید *
* یه روز به تو خواهد خندید *
مطمئن باش...
می دونی چرا همه ستاره ها بالای سرت جمع شدن
برای اینکه این دنیا فقط یه ماه داره اونم تویی
من برای سالها مینویسم
سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند
افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بودهمیشه
یکی بود یکی نبود
همیشه عزیزترینها درخاطر انسان میمانند ، آسوده خاطرم که تو در خاطرم میمانی .
یک نفر همره باد ...
آن یکی همسفر شعر و شمیم...
یک نفر خسته از این دغدغه ها ،
آن یکی منتظر بوی نسیم...
همه هستیم در این شهر شلوغ،
این کفایت که همه یاد همیم...!!!
زندگی بافتن یک قالی است
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده است
تو در این بین فقط میبافی
نقشه را خوب ببین !!!
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند
کولـــه بارم بر دوش...
سفری باید رفت،سفری بی همراه...
گم شدن تا ته تنهایی محض...
خالقم با من گفت هر کجا لرزیدی،
از سفر ترسیدی
تو بگو از ته دل:
من خدا را دارم...........
چه لذتی بالاتر از این که اسمت قسم راست یک نفر باشد
چه لذت هایی داری که من ندارم