دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
اول به نام عشق . . . دوم به نام تو . . . سوم به یاد مرگ . . . بر لوح شیشه ای قلبت بنویس : یا تو و عشق ، یا من و مرگ زمان! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست .... بوسیدن قول ماندن نیست ..... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست !
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ….
حرفهای ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی
عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای
کاش می شد اینگونه عاشق شد
ای ستاره ای که پیش دیده منی
باورت نمیشود که در زمین
هرکجا به هر که میرسی
خنجری میان پشت خود نهفته است
پشت هر شکوفه تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است
گر چراغ روشنی به راه تست
چشم گرگ جاودان گرسنه ای است
تقدیم به شادی جونم
من امروز...دستهایم را برده ام بالا واز عمق
وجود خود....خدایم راصدا کردم
نمیدانم چه میخواهى
ولى امروز
براى تو
براى رفع غمهایت
براى قلب زیبایت
براى آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم...ومیدانم
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم
دعاهایم اثر دارد!
مرسی ستایا جون اگه بدونی چقدر به دعات نیاز داشتم:(
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
هیچ چیز ویرانگرتر ازاین نیست که متوجه شویم کسی که به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است یکی باش برای یک نفر ...نه تصویری مبهم در خاطره ها
اول به نام عشق . . . دوم به نام تو . . . سوم به یاد مرگ . . . بر لوح شیشه ای قلبت بنویس : یا تو و عشق ، یا من و مرگ زمان! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست .... بوسیدن قول ماندن نیست ..... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست !
می دونی بازی روزگار چیه؟؟ این که تو چشم بذاری من قایم شم . بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی!
شادی جون آپ کن دیگه پست بالات نظر قبول نمیکنه فیکس فیکس شده جون من یه آپ بیا
به چشــــــــــــــم
من اون ماهی قرمز کوچولوهستم تو دل شیشه ای تو * * * * مراقب باش دلت نشکنه که من میمیرم
هر کجا که هستی بلوتوث قلبت رو روشن کن تا تمام وجودم رو برات سند کنم.
بــاشـد هر چـه تو بگویـی . . .
کمـی زمان می خـواهـم !
هــر وقت تـوانسـتم . . .
نــفس کـشیـدن را فــراموش کنـم
تــو را هم از یــاد خـواهم بــرد !….
من اون ماهی قرمز کوچولوهستم تو دل شیشه ای تو * * * * مراقب باش دلت نشکنه که من میمیرم
وای مرسی شادی جون.نظر لطفته عزیزم
فــــــــــــــــــدات
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ….
دلت که گرفت ، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است ، پر بکش او همیشه آغوشش باز است ، نگفته تو را میخواند ؟ اگر هیچکس نیست ، خدا که هست .
کاش میشد اشک را تهدید کرد مدت لبخند را تمدید کرد در میان لحظه ها ! لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
خیلی زود میفهمی،
همهچیز را در آغوشِ من جا گذاشتی!
مثلِ مسافری که تمامِ زندگی اش را،
در یک ایستگاهِ بینِ راهی،
جا میگذارد .
وقتی تنها شدی,بدون که خدا همه رو بیرون کرده؛
تا فقط خودت باشی و خودش.
حتـی خـدا هم نمیتواند گذشته را تغییر دهد
**** پس بر گذشته افسوس مخور ****
جلوتر نیا
خاکستر می شوی
اینجا دلی را سوزانده اند
وحشت از عشق که نه ، ترس من از فاصله هاست!
وحشت از غصه که نه ، ترس من از خاطمه هاست!
ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست!
صحبت از کشتن ناخاسته ی عاطفه هاست!
کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست !
گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ی ماست
زن بودن مثل ققنوس بودن است!
هی آتش می گیری و باز ناامید نمی شوی
و از خاکسترت زن متولد می شود !!!
زن قداست دارد....
برای با او بودن باید مرد بود
سخت مگیر
سوختن از سکوت این برزخ را می شناسم.
برای فرار از دو راهی اش گدایی هم کرده ام.
سودش تنها تر شدن بود
و ریزش باران حقارت
کاش می دیدی چه غریب چشمانش را به رویم بست
دیوانه وار به دیوار خدایش التماس کردم
بی عدالت تر از ان بود که گفتی
هرچه سوختم سازش نکرد
اکنون که سپری شد
رویش سپید مویم حکم داده
از این پس باید همچون گذشته در خلوت بسوزم
بی انکه داشتنت را مزه مزه کنم
بی مروت جتی فریاد نامت در این برهوت را ممنوع ساخت
گاهی میشود
برای کسی که دنیاته
چند خط سکوت نوشت تا در لحظه
تنهایی هر طور که خواست ان را معنی کند .
به حساب خیال بافی ام مگذار
سکوتــــــــم را...
تنهاییـــــــــم را
دلتنگی هایم را
دفتر شعرم را
وبارانی که بر پنجره اتاقم می زند
و آسمانی که می بارد
دفترم سردش شد
می بندمش
راه می افتم
چه زیباست!
صدای باران،هوای باران،نم نم باران
راستی!
هیاهوی آدمیان برای چیست؟
چرا چکمه پوشیده اند ؟
حتی چتر هم بر سر دارند؟!!!!!
باران همیشه میبارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن .
تو هم با من نمیمانی
برو بگذار برگردم
دلم میخواست میشد با نگاهت
قهر میکردم!
هوا ابریست
دلتنگم...
و من چندیست با خودم؛
با عشق میجنگم...
اگر میشد برات مینوشتم تمام
لحظه هایم را....
صدایم را؛ سکوتم را...
اگر میشد برای دیدنت دل دل
نمیکردم...
اگر میشد که افسار دلم را
ول نمیکردم....
تو هم حرفی بزن هر چند
تکراری....!
بگو آیا هنوزم مثل سابق
دوستم داری؟
خدایا من باختم تو را به خداییت قسمت می دهم دیگر ما را امتحان نکن .
از حادثه دیروز ٬ تا بیقراری امروز
چه واژه هایی که زمزمه کنان
از کنار ویرانه دل به آرامی مرگ گذر کردند.
من آن خسته راهم که برای رسیدن به سلامی
این چنین تاوان سخت رفتن پس داده ام!
تو آن سوخته دلی که از داغ پژمردن شقایقی
بارها مرثیه تلخ گریستن سروده ای!
حالا دیگر تردیدی ندارم اینبار که باران بیاید
دل ما را با خود خواهد برد . . .
اگر این آفتاب امان دهد !
چه دلمان بخواهد،چه دلمان نخواهد،
خدا یک وقت هایی دلش نمیخواهد،
ما چیزی را که دلمان میخواهدداشته باشیم..
از رها کردن نترس...
هیچکس نمیتواند چیزی که مال توست را بگیرد
و تمام دنیا نمیتوانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند ..
حرفهای ما هنوز ناتمام…
تا نگاه می کنی:
وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی…
ناگهان
چقدر زود
دیر می شود!
درد میکــند بـــغـضم
وقــتی
اشــک هم آرامـش نمیکــند...
درووود
ممنون که اومدی
این عکسای کوچولوها واقعا با نمکن
سلام بر پسر سبز وبلاگ
خواهش میشه
در زندگی به کسانی
خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل تنهایی مان دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی
عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای
کاش می شد اینگونه عاشق شد
هر قطره اشک نشان دل شکستگی است ، هر سکوت نشان تنهایی است ، هر
لبخند نشان مهربانی است ، هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت تنهایی م را حس نکرد ، در میان خنده های
تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد
نشستم به انتظار غروب تا یک دل سیر گریه کنم ، شاید کمی آرام شوم ، غروب آمد و بغض سد راه اشکهایم ، شب شد و هنوز نشکسته شیشه غمهایم،
زندگی به من اموخت
انسانها نه دروغ میگویند نه زیر حرفشان میزنند
اگر چیزی می گویند صرفا احساسشان در همان لحظه است
نباید رویش حساب کرد...!
از بس که پر از ترانه و احساسم..
از بس به تب محبتت حساسم..
تو دست به دستم بزنی می سوزی..
من دست به دستت نزنم می ماسم..
کنار چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب
چو نوشیدیم از آن جام گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو...
یک دست که قفل شود در دست من
خیابانهای تنهایی، دلی ولگرد می خواهد
و آوازم بدون تو، سکوتی سرد می خواهد
برایت مرده بودم تا، برایم تب کند قلبت
ولی حتی نپرسیدی “دلت همدرد می خواهد؟ ”
ای ستاره ای که پیش دیده منی
باورت نمیشود که در زمین
هرکجا به هر که میرسی
خنجری میان پشت خود نهفته است
پشت هر شکوفه تبسمی
خار جانگزای حیله ای شکفته است
گر چراغ روشنی به راه تست
چشم گرگ جاودان گرسنه ای است
جا برای من گنجشک زیاد است ولی...
به درختان خیابان تو عادت دارم...
عادتم داده خیال تو که یادم باشد...
یاد من هم نکنی باز به یادت باشم...
با بوی ربنای ت و
ماه دلتنگی های من
افطار میکنم خاطرات
نبودنت را
در سکوت دادگاه سرنوشت **** عشق بر ما حکم سنگینی نوشت ****
گفته شد، دلداران از هم جدا **** لعنت به این حکم و این قانون زشت****
تقدیم به شادی جونم
من امروز...دستهایم را برده ام بالا واز عمق
وجود خود....خدایم راصدا کردم
نمیدانم چه میخواهى
ولى امروز
براى تو
براى رفع غمهایت
براى قلب زیبایت
براى آرزوهایت
به درگاهش دعا کردم...ومیدانم
خدا از آرزوهایت خبر دارد
یقین دارم
دعاهایم اثر دارد!
مرسی ستایا جون
اگه بدونی چقدر به دعات نیاز داشتم:(
خدای من...خداییست...
که اگر سرش فریاد بزنم بجای اینکه با مشت به دهانم بزند...
با انگشت های مهربانش نوازشم میکند...
و میگوید...:
میدانم...جز من کسی رو نداری...!...
این روزها در خودم به دنبال یک کلیک راست میگردم
تا از خودم یک copy بگیرم و کنار خودم paste کنم…
شاید از این تنهایی خلاص شدم…
به سلامتیِ اونی که وقتی بودیم باهامون حال کرد ، اگه نبودیم ازمون یاد کرد !
اونی که اگه بودیم دعامون کرد ، اگه نبودیم آرزومون کرد !
اونی که وقتی بودیم خندید ، اونی که وقتی نبودیم نالید !
سلامتیِ اونی که هرچند دلخور بود ولی واس دلخوشیِ ما خندید …
دلم برای تنهایی میسوزد
چرا هیچکس او را دوست ندارد
مگر او چه گناهی کرده که تنها شده
جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود
تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کرد
از گریه چشمانش قرمز بود
برایش گریستم
آخر او از تنهایی مرده بود
تنهایی مرد
و من تنها تر شدم....
دلم تنگه ، تنگ روزهای بیخیالی ، تنگ روزهای ندانستن …
تنگ روزهای خوابهای خرگوشی ،
تنگ روزهای حفظ کردنهای اجباری …
تنگ روزهای رفتن کنار آبی ترین آب به بهانه دلتنگی