خدایـــــــــــــــــــــــــــــا ...
چه ساختــــــــه ایــــــــــــــــــــــــــــ ...
دل آدم هایت یکــــــــــــــی ازیکــــــــــــــی سنگـــــــــــی تر ...
دروغ هایشان یکــــــــــــــــــــی از یکـــــــــــــــی زیباتر ...
نگاه هایشان یکــــی از یکـــــــــــی معنی دار تر و سنگین تر ...
روحشان یکـــــــی از یکـــــــــــی هـفـــتــــــــــ رنـــگـــــــــــ تر ...
و
هر یک برای خود ،
یکــــــــــــی از یکـــــــــــــی خــــــــــــــدا تـــــــــر !...
به دوستم میگم:واسه تولد نامزدم چی بخرم؟ میگه: میخوای خیلی غافلگیرش کنی؟میگم: آره! میگه: شماره پاشو ازش بگیر،بعدش براش روسری بخر ..!
عجب روزگاریه دیگه همین روز است گداها سر چهارراه با دستگاه کارتخوان بیان سراغمون !!
داستان:
" شاعر و فرشته "
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند ، فرشته پری به شاعر داد و شاعـر شعری بـه فرشته . شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت.
و فرشته شعـر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه عشق گرفت .
خدا گفت: دیگر تمام شد.دیگرزندگی برای هر دوتان دشـوار می شود. زیرا شاعری که بـوی آسمـان را بشنود ، زمیـن برایش کوچـک اسـت و فـرشته ای کـه مـزه عـشق را بچشد، آسمـان برایش تنـگ .
فرشته دست شاعر را گرفـت تا راه های آسمان را نشانش بدهـد و شاعـر بال فرشته را گرفت تـا کوچـه پس کوچـه های زمیـن را به او معرفی کند . شـب کـه هر دو به خانه برگشتند ، روی بال های فرشته قدری خاک بود و روی شانه های شاعر چند تا پر ....
فرشته پیش شاعر آمد و گفت : می خواهم عاشق شوم .
شاعر گفت : نه . تو فرشته ای و عشق کار تو نیست .
فرشته اصرار کرد واصرار کرد .
شاعر گفت : اما پیش از عاشقی باید عصیان کرد و اگـر چنین کنی از بهشت اخراجت می کنند . آیا آدم و سرنوشت تلخش را فراموش کرده ای ؟
اما فرشته باز هم پافشاری کرد . آن قـدر که شاعر به ناچار نشانی درخـت ممنوعه را به او داد.
فرشته رفت و از میوه آن درخت خورد .اما پرهایش ریخت و پشیمان شد. آ ن گاه پیش خدا رفت و گفت: خدایا مرا ببخش . من به خودم ظلم کرده ام . عصیان کردم و عاشق شدم . آیا حالا مرا از بهشت بیرون می کنی ؟
_ پس تو هم این قصـه را وارونه فهمیدی !
پس تو هـم نمی دانی تنها آن که عصیـان می کند و عاشق می شود، می تواند به بهشت وارد شود !
و آن وقـت خدا نهمین در بهشت را باز کرد . فرشته وارد شد و شاعـر را دیـد که آنجـا نشسته است در سوگ هشت بهشت و رنج هبوط !
فرشته حقیقت ماجرا را برایش گفت . اما او باور نکرد.
آدم ها هیچ کدام این قصه را باور نمی کنند. تنها آن فرشته است که می داند بهشت واقعی کجاست!
______________###_________________
____________###_##________________
__________###____##_______________
________###____###_#______________
______###____###___##_____________
____###____###______##____________
__###____###_________##___________
_##____###____________##__________
##____###______________##_______
_##_###________________##________
__###___________________##_______
___##___________________##_______
____##___________________###______
_____##_____________ ___#####___
______##______________#######___
_______##_____________########___
________##__________#########___
_________##_________#########___
_________###________########____
_______######______#######_____
_____########_______#####______
____#########___________________
___##########___________________
__##########____________________
__#########____________________
___#######_____________________
____#####___________________
سوت میزنیم برای دلمان ...
زیبایی
عـاشـقـی
لـطـیـفـی
امـا ...
نـافـت را بـا دلـتـنـگـی بـریـده انـد پـائیـز .
قلب
مهـــمانخانه نیست ،
که آدمــــها بیایند ...
دو سه ساعت ، یا دو سه روزی توی آن بمانند و بعد بروند !
قلب
لانه ی گنجشک نیست که در بهـــار ساخته بشود ،
و در پائـــیز ، باد آن را با خودش ببرد !
قلب ؟!
راستش نمیدانم چیست !
امــــا این را میدانم
که جای آدمـــــهای خیلی خوب است !!
خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !
هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !
این جمع پر از تنــــهاییست…!!!
آرام شـــــدهام...
مثـــــل درخـــــتی در پـــاییز...
وقتـــی تمام برگـــــــ هایش را...
بـــــاد... برده باشد....
بعضی از آدم ها همونقدر که آرزوی قشنگی ان
واقعیت وحشتناکیم هستند
خودت را در آغوش بگیر و بخــــــــواب !
هیچ کس آشفتگی ات را شانـــــه نخواهد زد !
این جمع پر از تنــــهاییست…!!!
عبورت چه زیبا بود.....
وقتی که از زندگی ام می گذشتی.....
و من فقط مست دیدنت بودم....
کاش می دانستم.......
تماشای این زیبایی.....
به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد!!!..
من مینویسم و تو نمیخوانی
اما مخاطب که تو باشی
مدیونم اگر ننویسم
طرح آمارگیری خانوار:
مامور آمارگیری : شما چند تا بچه دارین؟
بابام : دو تا
مامور آمارگیری : ولی توشناسنامه که نوشته سه تا
بابام : اونو میگی؟دکورخونست. فقط وقتهایی که اینترنت قطع میشه
میاد بیرون یه دوری میزنه!
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﺸﻮﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻋﺘﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻣﯿﺎﯼ ﺍﻭﻝ ﺳﯿﺴﺘﻤﻮ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯽ ﺳﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎﻻ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮﯼ ﺳﺮﺍﺻﻞِ ﻣﻄﻠﺐ
از بعضیا میپرسی اسم بچه تونو چی گذاشتید ؟
یه چیزی میگن که مجبور میشی بعدش بپرسی به سلامتی حالا دختره یا پسر
دقیقــــــــــآ
خو تو چطور به درستی حرف من شک داری وایستادم تا ثابتش کنم
شما که شاه سلطانی کــــــــــــــــی جرآت داره بگه بالا ابروتون چشم
اینجانب منظورم سراینده جمله وزین خواستن توانستن بود
خواستن توانستن هستکی این حرف رو زده دستم بهش نرسه . . .درستش اینه خواستن نتوانستن هست و بعد از هر سختی هبدبختی دیگه هست
یکی گفتو دررفت حتی وانستاد درستیِ حرفش ثابت شه احتمالا از نتیجش میترسید
تو میتونی من بهت ایمان دارم تو دنیا رو به سلطه در میاری الا . . . من
معلومه که میتونم
شک نکن
خواستن توانستن است
البته خوب شما که سلطانی
خو من و شما که ماندلا نیسیم همه ما رو بخواند در حد محله کار کنیم و جواب بگیریم از سرمون زیاد شهر و دنیا جای خود
هرکی که بشناسه کافیه
خو این امکان نداره دیگه البته یه راه داره که وانمود کنیم چنین هست ولی چنین نیست راستی چرا
هست
نیست؟
من که میگم هست
یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند
خدایا!
این عزت برای من بس است که تنها تو فقط خدای من باشی .
و این ذلت برای من بس است که تو را نداشته باشم و تو مرا به خود واگذاری.
دلم برای سرزدنهای گاه و بیگاهت تنگ شده است
زندگی .
ﺳﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻦ :
ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﯽ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﻭ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﯽ
ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺩﺍﺷﺖ
این آخریه خیلی بده؛من دوست دارم همه دوسم داشته باشن خــــــــــوب
ای کاش گفته بودی عاشق دیگری شده ای...
من خودم عاشق بودم دردت را درک می کردم...
هر کس موقع خواب آیه الکرسی را بخواند خداوند فرشته ای را برای نگهبانی و محافظت او می گمارد تا شب را به سلامت به صبح آورد
رسول اکرم"ص"
ببین ی همچین بچه ی مثبتی هستم[چشمک]
منم بچه مثبتما خواهر جون اما نمیدونم چرا همش یادم میره بخونم
یادمان باشد فردا اولین روز از ادامه زندگی آینده ماست، پس زندگیمان را خوب شروع کنیم.
ای کاش "احساسی" بنام
"دلتنگی" وجود نداشت، که باعث بشه مزاحمت بشم...
دیگه به نبودت عادت کرده بودم
خو دمو با خیالت راحت کرده بودم
دو باره زد به سرم شعر دلتنگی بگم
برای دل خودم شعر غریبی رو بگم
یکْ تــَنــهْ
تــَنهاییْ را حریفام ْ
-امــّـا-
تنهاییْ را
نــَــه!...
با اجازه تون آ ...
++شبتون بخیر باشه خاله شادی عزیزم
شبت بخیر سهیلی
خوب بخوابی گل پسر
هر آنچه خوبی ست
ــ اگر در من ــ
هر آنچه ستودنی ست ؛
بازتاب خوبی ات
انعکاس معرفتت هست
بر آئینه ی "صداقتی"
که در دستان واژگان " کِش رفته" از فرهنگ لغات دارم!...
دوستدار و طرفدار همیشگی ات ؛ سُهیل
خواهرزاده ی گل خودمی
آمدی ؟ سلام
خوش آمدی
ببخش پیش پای تو نمیشود بایستم
بدون من سفر چطور بود
گریه میکنی چرا
ببخش با تو من نشد بیایم
چادرت چه خاکی است!
اتفاق های بد چه کرده باتومثل قبل نیستی
صورتت!
چه بر سر تو آمده
کمی که می نشینی زود خسته میشوی و راه میروی
خدای من!
قامتت!
خمیده راه میروی؟
• بخدا اینو یکی درباره اربعین سروده!!! •
من که سلام کردم
علیک سلام
سلام سلامتی میاره
پس
سلام به روی ماهت
دوری ز تو عاقبت چنین پیرم کرد
با عشقِ تو و غمِ تو درگیرم کرد
دل مست شراب نابِ شیراز نشد
یک چاییِ روضه ات زمینگیرم کرد
(ساحل مولوی)
سلام من به تو
مشو بلند عزیز
سفر نگو گلم
چه خوب شد نیامدی
به چادرم نگه مکن
که غرق خاک کینه است
مصیبتی به من گذشت
که التهاب وسوزشش
در انتهای سینه است
چه برسرمن آمده ؟
بگو که چه نیامده ؟
گمان تو حقیقت است
به خاک وخون کشیده ام
کرانه های صورتم
به انتهای سوختن
رسیدم وبه چشم خویش
چه صحنه ها که دیده ام
دگر مبین که تا ابد
قد خمیده از غمم
شود چو قامت تو راست !
زندگی یعنی چه؟ یعنی آرزو کم داشتن
چون قناعت پیشگان روح مکرم داشتن
جامهی زیبا بر اندام شرف آراستن
غیر لفظ آدمی معنای آدم داشتن
قطره ی اشکی به شبهای عبادت ریختن
بر نگین گونه ها الماس شبنم داشتن
نیمشب ها گردشی مستانه در باغ نیاز
پاکی عیسی گزیدن عطر مریم داشتن
با صفای دل ستردن اشک بی تاب یتیم
در مقام کعبه چشمی هم به زمزم داشتن
تا برآید عطر مستی از دل جام نشاط
در گلاب شادمانی شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگی در بشر دانی که چیست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
مهلت ما اندک است وعمر ما بسیار نیست
در چنین فرصت مرا با زندگی پیکار نیست
سهم ما چون دامنی گل نیست در گلزار عمر
یار بسیار است اما مهلت دیدار نیست
آب و رنگ زندگی زیباست در قصر خیال
جلوه این نقش جز بر پرده ی پندار نیست
با نسیم عشق باغ زندگی را تازه دار
ورنه کار روزگار کهنه جز تکرار نیست
• مهدی سهیلی
* مهم اینه سُهیل تووش داشت!
همینــــــــــــــــــــــــــــه
چرا گرفته دلت ، مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنها !
خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی !
••• •••
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصلهای هست
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد ...
••• به این می اندیشم، که امشب چه کس "موهایت را" شانه خواهد زد ... •••
فک کنم خیلی توو دل خاله م جاشم با این حرف آ
تو دل خاله که بودی
اما
خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد
تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
" مکه "
در مکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است
غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده
و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
در مکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته
و انسانها به دور خویش میگردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست
دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید
غافل از اینکه آن دورهگرد خود خدا بود
در همان نماز ساده خویش تصور خدا را در کمک به مردم جستجو کنم
شادکردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکهایست که خدایی در آن نیست.
" زنده یاد حُسین پناهی "
|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سلام خاله ...
• پُست بی نظیری بود شادی جان •
سلام سهیل خاله
ممنونم گل پسر
سلام ای غروب غریبانه دل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خدا حافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را میسپارم به مینای مهتاب
تو را میسپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا
به شب میسپارم تو را تا نسوزد
به دل میسپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خدا حافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه
عبورت چه زیبا بود.....
وقتی که از زندگی ام می گذشتی.....
و من فقط مست دیدنت بودم....
کاش می دانستم.......
تماشای این زیبایی.....
به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد!!!....
زندگی یعنی!!!!
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه را اوست که تعیین کرده
تو در این بین فقط می بافی
نقشه را خوب ببین!
نکند آخر کار قالیه زندگیت را نخرند
کَم آوَرבه ام …!
خـבایـ ـا اَعـ ـصابٍ مَن
فاحـ ــشـﮧ نـ ــیست
کـﮧ روز وَ شَـ ـب
مورב تَجـ ـاوز قـَ ـرارَش میـבهند
ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ........
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺴﺘﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺵ.......
ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮓ ﻧﮕﺎﻫﻡ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﺮﺩ.......
ﺑﻮﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﯾﻡ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﯿﺪ........
ﮐﺎﺵ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ.......
ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺖ ﻧﺒﻮﺩﻧﻢ....
ﻋﺎﺷﻘﻢ ﺑﺎﺷﺪ........
ﮐﺎﺵ...
ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺎ ﮐﺲ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ...
ﺍﻣﺎ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﻐﻀﺸﻮ ﻗﻮﺭﺕ ﻣﯿﺪﻩ ﻭ ﺯﯾﺮ لب ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺒﯿﻦ ﺑﯽ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﭼﻘﺪ ﻗﺸﻨﮓ ﻣﯿﺨﻨﺪﻩ...
شهامت میخواهد... دوست داشتن کسی که
شاید... هیچوقت... هیچ زمان...
سهم تو نخواهد شد...
حالا که رفته ای...
ساعت ها به این می اندیشم که...
چرا زنده ام هنوز؟؟؟
مگر نگفته بودم بی تو میمیرم؟؟؟
خدا یادش رفته مرا بکشد...
یا تو قرار است برگردی؟!؟!؟!...
برای تویی که قلبم را شکستی می نویسم :تویی که خاطراتت تنها امید زیستن برای من است « همچنان دوستت دارم » می دانم که تو هیچگاه این جمله را درک نخواهی کرد اما نمی دانم چرا شاید تو هنوز وسعت عشق مرا در نیافته ای هنوز نمیدانی که من چگونه دوستت دارم
تـنهــا کــسی کــه وقـتـی شــکمـش رو لـگــد مــی زدم . . .
از شـــدت شـــوق مـی خـنــدیــد ،
مـــادرم بــود !
ســلامتی ِ همــه مــامــانـای دنـیـا . . .
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻯ :ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ.... ﮔﻔﺘﻢ :ﻧﻤﻰﺷﻨﻮﻡ! ﺑﻠﻨﺪ ﺗﺮ! ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺭﺍﻡ ﮔﻔﺘﻰ :ﺩﻳﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ.... ﮔﻔﺘﻢ :ﻫﻴﺲ.... ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺩ ﻣﻴﺰﻧﻰ...؟!
در خلــوت دلــم . . .
بـخــاطــر تـمــام دلــواپــسی هــام ، بــرای تـسکیــن دل بـی قــرارم ،
بــرای تیـمـار زخــم هــایــم ،
بــرای خشـکـ کــردن چشــم هــای خـیـس لحـظات انتـظارم ،
بــرای بــاور صـــداقــت و زدودن ســیاهــی اعـتــمـاد ،
بــرای روشـنـی کــوره راه زنــدگـیــم ،
بــرای لمــس خــوشـبخـتی و فــریادی از تــه دل ،
بــرای شـکسـتن قلـم تـقــدیــر و تـفکــر منـجمـد انـسـان هــا ،
بــرای فــرو ریـخـتـن نمــیشودهــا و شـکستن حـصــار دل ،
بهـــــــانه ایی شـو و بیـــــا . . . !!!
چــه زیـبا میــگفـت اون پـیــرمـــرد . . .
ایــن روزهــا آدم رو راحـــت مـیـشـه خــریـد . . .!
چـیــزی کــه خـــریـدنـش سـختــه . . .
مــرغ و گــوشــت و بــرنـجـه . . .!!