دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
شب جمعه است....
خدایا شکایت نیست دردودل است...
من خیالش را در آغوش میکشم...
اون غریبه تن داغ شده از عشق و هوسش را...
بیخیال خدا نگاه نکن گریه ات بیشتر می شود...
سرنوشت است عادت کرده ام...
سلام خواهری فدات بشم ببخش ک جواب پیامک پر از مهرت و ندادم خیلی حالم خوب بود و برای عیادتم خونمون بودن نتوسنتم بیشتر از ی پیامک جواب تو بدم ممنون از این همه مهر ولطفت خواهری عزیزم خیلی خیلی دلم برات تنگ شده ایشالا ی وقت هر دو وب باشیم و با هم کامنت بازی بکنیم دوستت دارم خواهری بوس سفت هنگامه ای
احساس میکنم کامنتم توی وبت خالیه
سلام خواهر جون خیلی خوشحالم اومدی خواهری خدا بد نده عزیز دلم مهم نیست انشالله همیشه سالم وتندرست باشی خواهرکم دلم واست یه ریزه شده بود به خدا آره خداییش نباشی دلم میگیره خیلی بهت عادت کردم عزیزم دیگه ازون حرفا نزنیا چی بود تو وبت نوشته بودی ؟
سلام به دوستای گلم . . . [قلب]
بر و بچ آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کردم . . . خوشحال میشم بهم سر بزنید [چشمک]
البته اینم بگم کسی سر نزنه مطمئن باشه لینکشو میندازم تو سطل آشغـــــــــــــآل [رضایت][نیشخند]
خب دیگه عجله کنید . . .
بهانه ای نداشتم تا دستانت را درخواست کنم
نیازی ندیدم تا با صدای بلند بخوانمت
گمشده ای بودم در زمین
آمده بودم بخوانمت، شیطان دهانم را گرفت
آمده بودم نگاهت کنم، دنیا در مقابلم ایستاد
اکنون که تو را یافتم مرا به آسمان ببر
اگر در خانه قلب تو مهمانم دعایم کن اگر هر لحظه در یاد تو می مانم دعایم کن اگر باران عشق از چشم هایت تند می بارد تصور کن که من هم ریر بارانم دعایم کن.....
..........................................
داره بارون میاد......
این یعنی زنده شدن ۱۰۰تا خاطره
......................................................................................................................................................
مرا با حقیقت بیازار ولی با دروغ آرامم نکن......
.........................................................................................................
شب است...
کلنجار میروم باخودم
با دلتنگی هایم، باقلب له شده ام، باغرور شکسته ام
سراغش را بگیرم... نگیرم...
نزدیک صبح است... دل را به دریا زدم
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد
خاطرات باران خورده
صورت باران خورده
دست دردست هم
چه عاشقانه میدوند زیرباران
ومن خیس باران
محو تماشای توام
که هربار با باران می آیی
همانطورکه با باران رفتی
خوب امروز می خواهی میهمان کدام خاطره مان باشیم
کسی چه میداند شاید جیرجیرکها هرشب همخوانی میکنند و یک ارکستر سمفونیک هنرمندانه مهمانمان میکنند و ما را انسانهای بی فرهنگی می پندارند که هرشب درست وسط اجرای برنامه شان خوابمان میبرد.
تا حالا به آن مارمولکی که توی حیاط تان است فکر کرده ای؟ همانی که تو با دیدنش جارو دستت میگیری و به جانش می افتی .شاید آن مارمولک عاشق شده است. شاید هرشب میآید تا از گوشه ی بالای پنجره ی خانه ی شما دزدکی به حیاط همسایه سرک بکشد. و ساعتها و شاید روزها به انتظار نشسته تا معشوق را ببیند. و شاید درست ه...مان لحظه ای که تو با آن جارو جانش را میگیری در دلش رویای جان دادن بپای معشوق را دارد.
تو هرروز شمعدانیها را می چینی دور حوض و اصلا حواست نیست که هربار بوته ی شمعدانی قرمز را میگذاری سمت راست. ماهیها آنقدرها هم که میگویند بی حواس نیستند.شاید در دل میپندارند که تو به ساکنان شرقی حوض بیشتر بها میدهی که هربار...
ما آدمها اصلا بلد نیستیم خودمان را جای کسی بگذاریم
ما آدمهای ناتوان...
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
کســــ ـــی که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز خـــ ـــــودش نمیــــداند چقدر تنهاســ ـــــت....
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد....
از باخـــــــــ ــــــــتن....
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش....
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی........!!!!
ای تنهاترین تنهای شب های تنهایی من
تو تنها کسی بودی که تنهایی هایم را تنها به تو گفتم
آه ای خدای من چه شبها که تن ها
تنها آرامیدند و در تنهایی فریاد دوستت دارم سر دادند
اونکه می خواست منو بفهمه نتونست
اونکه میتونست بفهمه نخواست
این شد که تنهایی تمام قد منو بلعید
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب …
گاهی آدم دلش تنگ می شود....
دل آدم هم که تنگ شود , نفسش میگیرد ....
هوای گذشته ها را می خواهد ....
حتی شده به یک نفس عمیق....
زنـــده بـــاد اونـــایـــی کـــه خــیــلــی وقــتـــه بــُـریـــدن ....
دیــگـــه نـــه انـتــظـــار مــیــکــشــن ....
نـــه آه میــکــشــن....
نـــه درد مــیــکــشــن نـــه فـــریـــاد....
فــقــط دســتـــ مـــیــکــشـــن و مـــیـــرن....
یـــه وقــتـــایـــی دوس داری از قــصــد خـــودتــو بـــزنــی بـــه مــریــضــی تــا بـبـیــنــی طــرفــت چــقــد مــیـخــوادت ...اصــن چــقــد بـــراش مهــمــی...خــودتــو خســتــه نشــون میـــدی ....شـبـیــه ادمــایــی کــه دارن درد میـکــشـن مـیــشــی...یـکــاری مـیــکـنـی اون لــحـظــه جـلــو چـشمــه عشـقـت بـاشـی....دلــت مـیـخــواد بـیــاد کـنـارت...بــا حســه بــودنـش بــا لـمــس دسـتــاش حــالتــو بـهـتــر کــنــه...
اخ دیــوونــه ی اون لــحـظــه ایـیـم کــه عـشــقـم بــا نــگــرونــی دسـتــو پــاشـو گــم کـنــه بـگــه چــی شــده...بـی تــاب شـه ...دور چـشــاش پـُـر اشـک بــشــه...اصــن اون لحـظــه هــر دردی خـود به خــود فــرامــوش مـیـشـه ...
امــا وای بــه اون روزی کــه از عـشـقــت بـی تـفـاوتـی بـبـیـنــی...
دوسـتــای گـلــم تــو عـشـقـتــون کــم نــذاریــد...شـایـد تـمـومــه دلـخــوشـی عشـقـت همـیـنـا بــاشــه...
شرم دارم به مادرم بگویم:
آن که به خاطرش قلبت را شکستم.......
تنهایم گذاشت......
شب جمعه است....
خدایا شکایت نیست دردودل است...
من خیالش را در آغوش میکشم...
اون غریبه تن داغ شده از عشق و هوسش را...
بیخیال خدا نگاه نکن گریه ات بیشتر می شود...
سرنوشت است عادت کرده ام...
سلام خواهری فدات بشم ببخش ک جواب پیامک پر از مهرت و ندادم خیلی حالم خوب بود و برای عیادتم خونمون بودن نتوسنتم بیشتر از ی پیامک جواب تو بدم ممنون از این همه مهر ولطفت خواهری عزیزم خیلی خیلی دلم برات تنگ شده ایشالا ی وقت هر دو وب باشیم و با هم کامنت بازی بکنیم دوستت دارم خواهری بوس سفت هنگامه ای
احساس میکنم کامنتم توی وبت خالیه
سلام خواهر جون
خیلی خوشحالم اومدی خواهری
خدا بد نده عزیز دلم
مهم نیست انشالله همیشه سالم وتندرست باشی خواهرکم
دلم واست یه ریزه شده بود به خدا
آره خداییش نباشی دلم میگیره
خیلی بهت عادت کردم عزیزم
دیگه ازون حرفا نزنیا چی بود تو وبت نوشته بودی ؟
گاهی دوست دارم کفش هایم را مانند کودکیم
تا به تا بپوشم… تا ببینم هنوز هم کسی حواسش
به من هست یا نه؟؟
چهـ بی تَــفاوُ تْــــ زنـ ـدگی می کُــ ـنند آدمــ ـها
بی آنــْ که بدانَـ نــْد
دَر گوشـ ــه ای اَزْ دُنــیــا
تَــ ـمام دُنــْیــایِ کَسـ ــی شُده انــْد[رضایت]
******::::::::::::::::::::******:::::::::::::::::******
✔/ . . . تـــو کــهـ نَـبــآشـی
بــآ چَتــر هَـمــ کهـ قَـدَمــ میـزَنَ ـم
گــونـ ه هــآیَــمـ خــیـس مـیـشــود . . . /✔
******::::::::::::::::::::******:::::::::::::::::******
سلام به دوستای گلم . . . [قلب]
بر و بچ آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کردم . . . خوشحال میشم بهم سر بزنید [چشمک]
البته اینم بگم کسی سر نزنه مطمئن باشه لینکشو میندازم تو سطل آشغـــــــــــــآل [رضایت][نیشخند]
خب دیگه عجله کنید . . .
سلام
ای کاش بود
یاکه ازاول نبود.
اینکه هست وکنارم نیست دیوانه ام میکند
کاش ماهم مثل خاک منتظرکسی بودیم...
.......................................................................................................
وقتی چیزی را از دست میدی سعی کن درس گرفتن از آن را از دست ندهی
در انتظار تو
کاسه ی صبر که هیچ
صبر کاسه هم لبریز شد
قله ای که چند با فتح شود بدون شک یک روز قهوه خانه میشود....
پس نگذار قله دلت فتح شود....
وقتی میرود، همه میگویند :دوستت داشت و تو نمیتوانی ثابت کنی که چگونه هرشب با عاشقانه هایش خوابت میکرد.
بهانه ای نداشتم تا دستانت را درخواست کنم
نیازی ندیدم تا با صدای بلند بخوانمت
گمشده ای بودم در زمین
آمده بودم بخوانمت، شیطان دهانم را گرفت
آمده بودم نگاهت کنم، دنیا در مقابلم ایستاد
اکنون که تو را یافتم مرا به آسمان ببر
وقتی کسی به دل نشست نشستنش مقدسه حتی اگر نبینمش سلامتیش برام بسه...
اگر در خانه قلب تو مهمانم دعایم کن اگر هر لحظه در یاد تو می مانم دعایم کن اگر باران عشق از چشم هایت تند می بارد تصور کن که من هم ریر بارانم دعایم کن.....
..........................................
فاصله با آرزوهای ما چه کرد؟
کاش میشد از عاشقی هم توبه کرد
داره بارون میاد......
این یعنی زنده شدن ۱۰۰تا خاطره
......................................................................................................................................................
خدا مرحم همه درد هاست. هرچه عمق خراشهای وجودت بیشتر باشدخدا برای پرکردن ان بیشتر در وجودت جای میگیرد...
شب قراریست که ستاره هابرای بوسیدن ماه میگذارند وچه زیباست شرم زمین که خودش را چه عاشقانه به خواب میزند.
انسان های بزرگ کسانی هستن که دو دل دارن....
یکی؛
دلی پر از غم وپنهان.... ودیگری؛
دلی شاد و آشکار....
مرا با حقیقت بیازار ولی با دروغ آرامم نکن......
.........................................................................................................
خدایا سکون فرا گرفته مرا
و من فرا گرفته ام سکوت را
مبادا بگندم در این سکوت و در این سکون
خدایا سکون فرا گرفته مرا
و من فرا گرفته ام سکوت را
مبادا بگندم در این سکوت و در این سکون
کسی که کردارش او را به جایی نرساند، افتخارات خاندانش او را به جایی نخواهد رسانید.
شب است...
کلنجار میروم باخودم
با دلتنگی هایم، باقلب له شده ام، باغرور شکسته ام
سراغش را بگیرم... نگیرم...
نزدیک صبح است... دل را به دریا زدم
مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد
مرا نگاه کنی، آنجا که ایستاده ای خواهی یافت...
نشد با تو نباشم، منی که در تو غرق شده بودم.
سلام
شرمنده دیر جواب دادم چند روزی نبودم
ممنونم که به یادم بودی
سلام
دشمنت شرمنده دوست خوبم
خواهش میکنم آرش خان
سلام دوستان گلم
از این که این چند وقت بهتون سر نزدم
معذرت میخوام
از این به بعد سعی میکنم
بیشتر بهتون سر بزنم
دوستار همیشگی شما " رضا "
سلام آق رضا رز قرمز
خواهش میکنم
خوشحالم میکنی دوست من
زنده باشی رضا جان
خاطرات باران خورده
صورت باران خورده
دست دردست هم
چه عاشقانه میدوند زیرباران
ومن خیس باران
محو تماشای توام
که هربار با باران می آیی
همانطورکه با باران رفتی
خوب امروز می خواهی میهمان کدام خاطره مان باشیم
خوش حال میشم به منم سر بزنی
به روی چشم
تمام تاریخ عبارت است جنگ سربازانی که همدیگر را نمی شناسند
و با هم می جنگند برای دو نفر که همدیگر را می شناسند و نمی جنگند
تمرین ادم بودن کردن خیلی سخته ...
سلام وبت خیلی زیباست
اگه با تبادل لینک موافقی لطفا بیا تو وبم بهم بگو
آفرین..............................................................
سلام
ممنونم عزیز
البته خوشحال میشم
آسمان می بارد گل میمیرد.
تو نه گل باش نه آسمان
.زمین باش تاآسمان برای تو بگرید و
گل برای تو بمیرد [گل]
کسی چه میداند شاید جیرجیرکها هرشب همخوانی میکنند و یک ارکستر سمفونیک هنرمندانه مهمانمان میکنند و ما را انسانهای بی فرهنگی می پندارند که هرشب درست وسط اجرای برنامه شان خوابمان میبرد.
تا حالا به آن مارمولکی که توی حیاط تان است فکر کرده ای؟ همانی که تو با دیدنش جارو دستت میگیری و به جانش می افتی .شاید آن مارمولک عاشق شده است. شاید هرشب میآید تا از گوشه ی بالای پنجره ی خانه ی شما دزدکی به حیاط همسایه سرک بکشد. و ساعتها و شاید روزها به انتظار نشسته تا معشوق را ببیند. و شاید درست ه...مان لحظه ای که تو با آن جارو جانش را میگیری در دلش رویای جان دادن بپای معشوق را دارد.
تو هرروز شمعدانیها را می چینی دور حوض و اصلا حواست نیست که هربار بوته ی شمعدانی قرمز را میگذاری سمت راست. ماهیها آنقدرها هم که میگویند بی حواس نیستند.شاید در دل میپندارند که تو به ساکنان شرقی حوض بیشتر بها میدهی که هربار...
ما آدمها اصلا بلد نیستیم خودمان را جای کسی بگذاریم
ما آدمهای ناتوان...
خدایا!
دستانی را در دستانم قرار بده
که پاهایش با دیگری پیش نرود...
قیافه ام تابلو شده بود !
گفتن : چی میکشی ؟
گفتم : زجر !
گفتن : نه یعنی چی مصرف میکنی ؟
گفتم : زندگی … !
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…
خدایــــآ مــَـن ازتــو معجــزه مـی خواهــَــمـ
معجـــزه ای در حــَــدِّ خـُـدا بودنــــَــت
تو خــود بهتـــر مـی دانــــی
معجــــزه ای کـهـ اشــــکِ شوقـــَـمـ راجــــاری کنـــَـد
ناامیــــدنیستـــَـمـ فقــــَــط دلتنگـــَــم ...
ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
کســــ ـــی که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز خـــ ـــــودش نمیــــداند چقدر تنهاســ ـــــت....
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد....
از باخـــــــــ ــــــــتن....
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش....
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی........!!!!
شادی جون نیستی؟؟
نبودم عزیزم
غَمـگیـنـمـــ...
مثـلــ عَکـسیـ בر اِعلـآمیـهـ تَـرحـیــمـ
کـهـ لَبـــخـنــבشــ בیگَــرنــ رآ میـ ـگـریـآنَـב ... =(
خـدایـا بـه آنـان کـه ادعـایِ عـاشـقـیِ تـو را دارنـد..
بـیـامـوز:
کـه بـدتـریـن گــنـاه ....
شـکـسـتـن دلِ آدمــیــان اســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــت.
سلام شادی جان خوبی عزیزم؟
عالی بود
سلام فرزانه جون
خوبم عزیزکم
ممنونم خانومم
عشق را
کنارِ تیرکِِ راهبند
تازیانه می زنند !...
در این بن بستِ کج و پیچ سرما
آتش را
به سوختِ بارِ سرود و شعر
فروزان می دارند !...
روزگار غریبی ست، نازنین ...
تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه را بر دهان.
"شوق" را ... سوق را در پستوی خانه نهان باید کرد !
"عشق" را ...
.
.
.
آه !...
ابلیسِ پیروز، مست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
آری ... "خدا" را ...
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد !...
• کمی از شاملوی کبیر ...
وای خیلییییییییییییییی زیبا بود شادی جونم
ممنون که سر میزنی