دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

خطِ فـاصلــــــــــــــه








معلمم به خطِ فاصله میگفت:خطِ تیره...


خوب میدانست که فاصله ها چه


به روزگارِ آدمها می آورد...





نظرات 10 + ارسال نظر
طیبه جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام دوست من ببخشید دیر بهت سرمیزنم شرمنده به خاطر از دست دادن مادرم تو شب عاشورا حال مساعدی ندارم ولی خیلی ممنونم از بابت حضورتون ! اگه لطف کنید 1 صلوات برای شادی روح مادرم بفرستید خوشحال میشم ! فعلا التماس دعا


سلام طیبه جان
قربونتون برم
حتمآ عزیزِدلم
انشالله روحشون با انبیا محشور بشه بقایِ عمر شما وسایه پدر روسرت باشه الهــــــــــــــــی عزیزم

شیوا پنج‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:24 ب.ظ http://just-kiss.blogsky.com/

نه شادی جونم
اینو میدونم که چه بلایی سر آدمای بی گناه میاد
شایدم گناهکار --->گناه عشق-عاشق بودن

اِی جانتو بشم من زدی رو دستِ خانوم معلما

شیوا یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ب.ظ http://just-kiss.blogsky.com/

من کاملا میدونم

نکنه تو خانوم معلمه منی؟

امین جمعه 2 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:17 ق.ظ http://aminjimboo.blogfa.com

سلاااااام آبجی شادی خودم.
خوفی ایشالا؟
یلدات مبارک عزیزم.
ببشخید دیروز باس میگفتم ولی دیروز سرم شلوغ بود اصن نیومدم تو نت.
آبجی بازم مثه همیشه همه ی آپات قشنگ و معنی دار بودن.
ولی این یهدونه رو به عنوان tOp 1 انتخاب کردم خیلی ناز بودش.
میبوسمت آبجی جون.
oooOooOmmmmmmaaaaaach

سلام امین جان
مرسی عزیز
خوشحالم خوشت اومده

♥♥پَرَســـ2ـــ♥♥ چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:52 ق.ظ http://mehrabeeshgh.blogsky.com

خیلی قشنگــــــ بود شادی جونم

چه معلم فهمیده ای بود

قربونت برم خانوم معلما همشون فهمیده ان،مخصوصـــــــــــــــآخانوم معلم وبلاگِ ما

پیمان سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:47 ب.ظ http://ghoghnoos-man.blogfa.com

من غلام قمرم ، غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو
ور از این بی خبری رنج مبر ، هیچ مگو
دوش دیوانه شدم ، عشق مرا دید و بگفت
آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ،هیچ مگو
گفتم :ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت : آن چیز دگر نیست دگر ، هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی ، جز که به سر هیچ مگو
قمری ، جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم : ای دل چه مه است این ؟ دل اشارت می کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم : این روی فرشته ست عجب یا بشر است ؟
گفت : این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو
گفتم : این چیست ؟ بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت : می باش چنین زیرو زبر هیچ مگو
ای نشسته در این خانه پر نقش و خیال
خیز از این خانه برو ، رخت ببر، هیچ مگو
گفتم : ای دل پدری کن ، نه که این وصف خداست ؟
گفت : این هست ولی جان پدر هیچ مگو

مرسی پیمان جان از شعرای قشنگو دلنشینت

حسین سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ

واقعا قشنگه ادم لذت میبره از خوندنشون
راستی یلدا هم پیشا پیش مبارک باشه

ممنون از بازدید و شعر زیباتون واقعا افتخار دادید و سرافراز فرمودید

مرسی استاد شما همیشه با نظراتون بهم قوتِ قلب میدین



یلدا را بهانه نمیکنم تا یادتان کنم چون بیادتان هستم،
خوبی هایتان را بهانه میکنم تا یلدا را به شما شاد باش بگویم...

* پیشاپیش یلدا بر شما مبارک *

شیما سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 04:27 ب.ظ http://delneveshteshima.blogfa.com/

قشنگ بود گلم ...

قربونـــــــــــت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ

جوابتو دادم توی وبلاگ برو ببین ویکم بخند

حتمـآعزیزم

فاطی سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ب.ظ

سلام عزیزکم هر چند وقت یکبار مطلب خیلی قشنگ می زاری آدم واقعا به وجد میاد خیلی قشنگ بود راست میگی والا ولی فکر نمی کنی این فقط احساس درد ورنج فقط واسه ماست آخه درصد بیشتری از مردم خیالشون نیست اصلا نمی دونند چه مرگشونه و واسه چی ناراحتند نبود عشق توزندگ مردمو کلافه کرده

سلام عزیزم
قربونت برم قشنگیش از روزنه ی چشایِ توست و حسِ قشنگت
با این نظرت که نبودِ عشق آدمو کلافه میکنه موافقــــــــــم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد