یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی
که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم …
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده.
خدابدنده ایشاءالله که زود خوب میشی عزیزم
نیاز به حذف نیست مطالب هم چنان روی وبلاگ هاهستند هروقت اومدی می تونی همشون رابگیری
بد نبینی عزیزم
ممنونم خانومی
باشه ممنونم
██████ ___________
____████████__________ ▌
___███____███_________ █
___██_______██__________▌
__███________█__________▌
__▌●█________█_________█
__███_______ █_________█
___██_______█________██
____________██_______██__▌
____█______██______███_ █
_____▌_____██_____████_█
__________███___█████_█_█
________███__██████__█_█
______███__████____██_█
_____███_█████_████_█
____████_██████_███_█__▌
___████_█ █__███ _█__██_▌
__█████_████_▌_█_███_▌
_█████_██___██___██_█
_█████_███████_███__█__██
_███_▌███___██____██_███
_███_▌█████___███__█__█
_████_▌▌___█__█_██████
__██████_████__▌_████
___█████_____████████
._=--███████████████
_=--=_-████████████
=--_=-_=-█████████
از استادی پرسیدند آیا قلبی که شکسته می تواند باز هم عاشق شود ؟
استاد گفت:بلی
پرسیدن آیا شما تا کنون از لیوان شکسته آب خوره اید؟
استاد گفت: آیا شما تا بحال به خاطر لیوان شکسته دست از آب خوردن برداشته اید؟
ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺳـــﮑﻮﺕ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﻼﻣﺖ ﺭﺿــــﺎﯾﺖ ﻧﯿﺴﺖ
ﮔﺎﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﯾﻌﻨﯽ "ﺍﻣــــﺎ"
ﯾﻌﻨﯽ " ﺍﮔــــــﺮ"
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ ﯾﮏ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ " ﺩﻝ " ﻣﯽ ﺗﺮﺳــــﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕﻮﯾﺪ
نهایی یعنی ۲تا خط داشته باشی که ۱یش هم زنگ نخوره…
تنهایی یعنی تو ای دیت ۸۰ نفر onباشن ۱یش با تو کار نداشته باشه..
تنهایی یعنی تو پذیرایی نشسته باشی اما ۱ نفر نباشه سروصدا کنه….
تنهایی یعنی من….
ازهم خیال تو مرا "برداشت"
کجا می برد،نمیدانم
آهای نارفیق...!
بازی ات که تمام شد مرا دوباره با همین لباس بی قراری دیدن دوباره ات ،
بر سر شعرهایم بنشان...
روزگار!!!!
که چنین به من سخت میگیری....
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست...
گرچه دلگیرتر از دیروزم...
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند..
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست...
زندگی باید کرد.....
به زندگی فکر کن!
ولی برای زندگی غصه نخور.
دیدن ،حقیقت است،
ولی درست دیدن،فضلیت.
ادب خرجی ندارد،
ولی همه چیز را می خرد.
با شروع هر صبح فکر کن تازه بدنیا آمدی،
مهربان باش و دوست بدار،
شاید فردائی نباشد!
شاید فردائی باشد!اما عزیزی نباشد…
مرهم زخم های کهنه ام
کنج لبان توست !
بوسه نمی خواهم
چیزی بگو ......
سلام شادی جون.....
چه عجب نظری به ما دادی؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
فقط خودم و دیگه توی لینکات نمی بینم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
منتظرمااااااااا که لینکم کنی دوستم
سلام عزیزم
ببخش خانومی کمی ناخوش بودم کمتر میام
آره منم هرچی گشتم نبودی!!!
مگه لینکت نکرده بودم کجا رفتی پس؟
باشه قربونت الان میلینکمت به شرط اینکه باز غیب نشیـــــــــــــــا
دلم ساعتی می خواهد
.
که مانده باشد روی
.
ساعتهای با تو بودن...
تجربه مانندشانه ای است
که زندگی زمانی آن رابه تومی دهد
که مویی برای شانه زدن نداری
اینجا
.
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
.
و آنقدر در دروغهایشان شاعر می شوند
.
که نمی دانم در این سرزمین
.
با این همه فریب
.
چگونه است که دلم هنوز
.
خواب باران را دوست دارد...
ایــن روزهـــا همــه بــه مــن
دلـتــنـــگــی
هــدیــه مـی دهنــد
لطفـــا آتــش بــس اعــلام کــنید!
بــه خـــدا
تمــــامـ شــد
دلـــــــــــم...!
تمام عاشقانه هایم درآخرنصیب سطل زباله می شود و باکبریتی که برای سیگارم روشن شده است به آتش کشیده می شود...
و چه قدرتلخ است تکرار کام های تنهایی که ازلبان سیگار می گیرم..
--ازخودم--
با خودم عهد کردم که دیگر به کسی دل نبندم ...
خوب میدانم...
نه کسی برایم *او* میشود
نه من برای کسی*من*
به سرنوشت گفتم با آنکه با دلم بازی کرد چه کنم؟؟؟
انگشت بر دهانم گذاشت و گفت هیس...بسپارش به من که هیچ احدی از سرنوشتش با خبر نیست...
خدایا ..♥
خواهش که هیچ ..
التماست میکنم دو راهی های زندگیم را بردار
من همین یک راهم را گاهی اشتباهی میروم ...!!
مشتی آب از کف دریا بردار
مشتی خاک از کویر
قلبی دیگر قالب بزن
و در سینه ام تعبیه کن
برای عشق تو ، یک قلب کافی نیست . . . !
کنار برکۀ شب
زیر درختان عاطفه
قاصدک های دلم
در نسیم خاطره می رقصند
و من ...
چون پاره ابری تنها
سنگین از بوی نای باران ها
در آسمان تو پرسه می زنم
و بر منظرۀ عشق تو
چکّه می کنم
احساس حباب را باید فهمید .. وقتی روی آب نگران ترکیدن است.!
وب زیبایی داری
خواستی به منم سر بزن خوشحال میشم
موفق باشی
ممنونم سوگل جان
مرسی از حضورت عزیز
به چشــــــــــــــــــــــم
مــن خوبـم
خسـته نیســتم
فـقط گـاهـی
دســتم بـه ایـن زندگـی نمــی رود !!
زندگی !
کلاهت را بـه هوا بیانداز . . .
که من دگر جان بازی کردن ندارم !
تو بردی . . .
خدایـــــــــــا …
من دلـــم را صــابــون زدم به عـشـــق او
چـــرا چـشـمانـم می سـوزنــــد؟ …
بگذارید بیمرگ نفسی آسوده کشم !
سکوت نیست، غریوگونه بخوانش
غریو را تصور کن....
« شگفتا که من چند بار زنده شدم ♦ بیگمان از برکت دم عیسیام بوده است »
مسیحا در درون توست، در درون خود من
دمهایم، دمهایت
همه معجزهای از زندهکردن
همه از زنده بودن !
زندگی گناه بزرگیست که همه به آن آلوده شدهایم، پس شادمان در آتش این گناه بسوز..
تکرار و تکرار و تکرار...
آه ای یقین یافته بازت نمینهم...
( سهیل نا امید نیست، بیامیدکم )
چون میرود هست، هست برای اینکه برود..
به خود نگاهکن، واقعاً نمیبینی که شبیه مرداب شدهای ؟!
بگذار بیاندیشهی مرگت نفسی آسوده کشم !
نمینویسم، چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم را نمیخوانی، حرف نمیزنم، چون میدانم هیچ گاه حرفهایم را نمیفهمی، نگاهت نمیکنم، چون تو اصلا نگاهم را نمیبینی، صدایت نمیزنم، زیرا اشکهای من برای تو بیفایده است، فقط میخندم، چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام....
.........@@
............@@@
............@@@@@@@@@
...............@@@@@@@@@
....................................@@
....................@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
....................@@@
......................@@
..................................................
@@@...............................@@@
@@@................................@@@
@@@@@@@@@@@@@@@@@
...@@@@@@@@@@@@@@
..................@@...@@
..................@@...@@
......................@@
......................@@
............................
...............@@@@
.............@@.......@
................@@@@@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
............................@@
بوی ربنای تـــــــو
ماه دل تنگی های من
افطار می کنم خاطرات نبودنت را !
چقدر جای تو خالی ست ، جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد
حتی با گزینه ی مناسب . . .
دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند ؟ / درد از همه شان دور ، بلا سیری چند ؟
بی گل روی عزیزان ، نفستم می گیرد / بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند ؟
دوستانم همه نابند ، طلا سیری چند ؟ / درد از همه شان دور ، بلا سیری چند ؟
بی گل روی عزیزان ، نفستم می گیرد / بی حضور رفقا ، صلح و صفا سیری چند ؟
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور دیگر
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم
دلم می خواهد نامت را صدا کنم
یک طور که دلت قرص شود که من هستم
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من ، تو هم هستی
.
خدا ما رو برای هم نمی خواست / فقط می خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه مون و دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست / خودت دیدی دعامون بی اثر بود . . .
.
خدا ما رو برای هم نمی خواست / فقط می خواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمه ما ، مال ما نیست / فقط خواست نیمه مون و دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ / خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمی خواست / خودت دیدی دعامون بی اثر بود . . .
.
میگویی : دلم برایت تنگ است
یا مرا به بازی گرفته ای
یا معنی واژه هایت را خوب نمیدانی
دلتنگی ارزانی خودت . . .
مترســــــــــک
اینـــــقدر دســـــــت هــــــایت را بــاز نکــــن
کـــــــسی تو را در آغـــوش نمیـــــــــگیرد
ایــــــــستادگــــــی
تـــــــــنهایـــی مــــی آورد...!!
تراشکـــــــار ماهـــــــری شده ام بس کـــــــه تـــــــو نیـــــــامدی
آنقدر میوه های سمپاشی شده به خوردمان دادند
که این روزها
با حرف هایمان هم ، آدم می کشیم . . .
نمیپرسی تو حالی از دل غمگین و بیمارم / ولی من هر کجا باشم ، خیالت را به سر دارم .
خدایا این “قسمت” رو کجا فرستادی که هر وقت نوبت من میشه ، میگن “نیست” ؟
خاطره ها را رشوه میدهم به روزهایم تا از بی تو بودن صدایشان در نیاید !
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است ؛ دل من همینجا یخ میزند !
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من . . .
در دل دردیست از تو پنهان که مپرس / تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس /
با این همه حال و در چنین تنگدلی / جا کرده محبت تو چندان که مپرس . . .
می شنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید....به دار کشیده مرا،بغض نبودنت...
شما بگین به راستی آدمها می روند که برگردند ، یا می آیند که بروند ...؟
در این ساعات شلوغ زندگی
دراین انبوه رفت و آمدهای پی در پی
دراین سرعت بی درنگ ثانیه ها
تو یک مکث عاشقانه ای . . .
بی خیال اسم ها و حرف ها !
من خلاصه می شوم در تو !
همین !
لبریز از عشقم ، خالی از هر نیازی ، به سوی آنچه که آرزویش را دارم ، به سوی تو می آیم که تنها آرزوی منی !
مشتی آب از کف دریا بردار
مشتی خاک از کویر
قلبی دیگر قالب بزن
و در سینه ام تعبیه کن
برای عشق تو ، یک قلب کافی نیست . . . !
رنجشــــی نیســــت
آدمهـــــا همـــین اند...
خـــوبند ولــــی فــــراموشکـــار
مــــی آیند،
مــــی مــانند،
... مـــی رونــــد،
مثل مســافـــران کاروان ســــرا
مثل ازدحـــام بـــی انتهـــای یــک خیــابان..