دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

دارم مرد میشوم...







 زنانگی ام را 


دارم ازدست میدهم


دیگر نمیتوانم 


همزمان 


هم شجریان گوش کنم


هم غذابپزم


هم شعربگویم


وهم وقتی به فرزندم میگویم جااااان


به تو فکر کنم


لابلای حجم نفس گیر نبودنت


سالهاست دوام آورده ام


خم به ابرو نیاورده ام


ولی


نبودنت دارد کار خودش را میکند



من


 دارم قالب تهی میکنم،


دارم کمر خم میکنم،


انگار دارم مرد می شوم،


مرد...





نظرات 109 + ارسال نظر
لیلی سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:16 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

هزار سال

پیش از آن که جاده را رفتن آموخته باشند

دلتنگِ تو بودم،

انگار

هزار سال منتظر بودم

بیایی پشت پنجره ی اتوبوس

برایم دست تکان بدهی،

تا این شعر را برایت بنویسم ...

هنرمند سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.honar94.blogfa.com

سلام و عرض ارادت
قالب که نظر دادی بسیار ممنونم
شعرهای زیبای شما رو دوست دارم و از اینکه مستمر سر میزنی خوشحالم

سلام خواهش میشه

خیلی خوشحالم

هنرمند سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:06 ق.ظ http://www.honar94.blogfa.com

[گل][گل]
شادیهایم هدیه به تو ،
کم بودنش را بر من خرده نگیر ،
این تمام سهم من از دنیاست.
[گل][گل]

عمو علی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:43 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلام شادی جان خوبی همشهری گرامی؟؟؟؟؟

من خوب نیستم تازه از شهرستان برگشتم دوباره پدرم حالبش
بد شده

سلام عمو
ممنون خوبم
خدا انشالله شفاشون بده
راه دورم هستین حق. دارین

عمو علی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:43 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

چــشمت را بـبند

هــر جـا هــستی

مــن را مــی یابی

مــن

مــانند خــــورشید

هــمیشه

بـین طــلوع و غــروب

ســرگردانم

ولـی جــای دوری نــمی روم !!


((محمد شیرین زاده))

لیلی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:13 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

نپرس حال مرا تا غزل به لب دارم
خودت بفهم که حالم بد است و تب دارم
.
فقط بگو لقب "شاعری" به من ندهند
بگو که من دل خونی ازین لقب دارم
.
... و بی تو این همه شعری که هیچ می ارزند
... و بی تو دفتر شعری که بی سبب دارم
.
ببین به چشم خودت، بی تو سرد و متروک است
همیشه خانه ی عشقی که آن عقب دارم
.
تو چند ساله شدی؟! آه! چند ساله شدم؟
کجا دگر خبر از سال و ماه و شب دارم؟
.
بیا و این دم آخر کنار چشمم باش
مباد بی تو بمیرم ... چقدر تب دارم !

لیلی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:13 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

آنکه دل کاشت ولی دلهره برداشت منم .......
آنکه دائم نفسش حس تو را داشت منم



دگر آنکه نگشود دفتر احساس ، توئی
آنکه رویای تو را خاطره پنداشت منم....



آنکه کافر به دل مومن من بود توئی
آنکه هر شعر تو را ،معجزه انگاشت منم.....



آنکه بر سینه ی من ،خنجر غم کوفت توئی
او که قامت به قد تیر بر افراشت منم.....



او که در باغ غزل گشت و خرامید توئی
او که یک بوته در این باغچه نگذاشت منم...

لیلی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:12 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

شوق دیدار تو را دارم نمی آیی چرا ؟
مثل باران ، تند میبارم نمی آیی چرا ؟


خسته ام از درد ، از آهنگ های بیکلام
خسته از آهنگ گیتارم نمی آیی چرا


غرق در کابوس میمانم مجال خواب نیست..
من چرا تا صبح بیدارم؟ نمی آیی چرا ؟


رفته ای! با خاطراتت اشک میریزم هنوز
باز غم در سینه میکارم نمی آیی چرا ؟


ای دوای درد قلبم، خسته ام از زندگی
بی تو در بستر گرفتارم نمی آیی چرا


نسخه ای پیچیده دکتر بوسه بر لبهای عشق
آه، محتاج پرستارم نمی آیی چرا


هیچ کس من را پرستاری به جز روی تو نیست
از تب این عشق، بیمارم نمی ایی چرا

لیلی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:11 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

از من جدا مشو که تمنای من تویی
مهتاب خلوت شب تنهای من تویی

دانم تو آسمانی و من خاک درگهت
آرامش بهانه ی بیجای من تویی

امروز را به یاد تو می آورم بسر
آغاز روز دیگر و فردای من تویی

پیمانه ام تهی است خمارم ز هجر تو
جام و سبو و باده و مینای من تویی

پر پر کنم به راه تو گلهای عمر را
تا بوستان هستی پایای من تویی

موج بلای عشق تو جان را کشد بکام
همچون حباب دورم و دریای من تویی

خندد نسیم صبح به شمع وجود من
باز آ که آخرین دم دنیای من تویی

لیلی دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:11 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

وقتی غزل گویم برایت دلنشین است
از یک دلی آید که آن عاشق ترین است

این گل که می نازد به خود امروز، دانی
پرپر شود حتی اگر خوشبو ترین است

ای آنکه در کاخی که داری خوش نشینی
دور از تو آنجا آدمی زاغه نشین است

با ما بمان با پای خود دانی که داری
در دام گرگی میروی که ، در کمین است

دیوار دور خویش را بردار ، این دوست
هم اولین عشق تو و هم آخرین است

دیوار دورت را فرو ریزم ، اگر هم
محکم تر از دیوار برلین یا که چین است

جور و جفا کم کن که گیرد دامنت را
باور نباشد گر ترا ، من را یقین است

لیلی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:01 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

لیلی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:56 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن

این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند

آن روزها مال باخته می شدی

و این روز ها دلباخته . . .

لیلی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:55 ب.ظ http://lovelyrain91,mihanblog.com

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای
و شاه بیت غزل های لال من شده ای
چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض
جواب حسرت این چند سال من شده ای
چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟
تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای
چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم
خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای
هنوز نذر شب جمعه های من اینست
که اتفاق بیفتد حلال من شده ای
که اتفاق بیفتد کنارتان هستم
برای وسعت پرواز بال من شده ای
میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق
تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای
مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست
عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای

عمو علی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:23 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلاااااااااااااااااااام

و تشکر از کامنت های قشنگت

سلام عمو
خواهش میشه

عمو علی یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:23 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

من اینجا همه چیز را انکار می کنم!

...دوست داشتنم را،عاشق شدنم را،

و با خودم تکرار می کنم که نه من عاشق نیستم!

فقط نمی دانم چرا؟

گاهی که حرف تو می شود

دلم،مثل اینکه تب کند،

گرم و سرد می شود...توی سینه ام چنگ می زند،

آب می شود،

تنگ می شود...!

باور کن نمی شود!

حرفم را اصلاح می کنم...

انکار همه چیز میسر است،جز عشق تو... [گل]

ریحانه یکشنبه 13 دی‌ماه سال 1394 ساعت 02:31 ب.ظ http://reyhanehbolory.blogfa.com

سلام اپم[چشمک]

سلام الان میام عزیزم

عمو علی شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:43 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

شالی می بافم از عشق
تار و پودش را گره می زنم
به بنفشه های نازک دیدار
بهانه می کنم زمستان سوز را
و گرم... در آغوش دلت
می گسترم به مهر
دستانت را چاره ای نیست
جز نوازش بستر سرما گونه ی احساسم
دیگر بهانه ها
سوز زمستان را نوید آغوش دیدار می دهند
انگار زمستان دلم
زمزمه می کند
گرمای بیقرار نگاهت را به عشق ...

[گل][گل][گل][گل]

❤️

hasti شنبه 12 دی‌ماه سال 1394 ساعت 06:53 ب.ظ http://hastimo.blogfa.com

با سلام و احترام

آن روزها که توبودی
من نبودم
این روزها که من می خواهمت
تو نیستی
در شعرهای من
همیشه جای چیزی با چیزی عوض شده است
تو جای مرا
با لیوان شراب زنی پر می کنی
من جای تو را
با انفجار بغضی بر صورتم خالی...

سلام. هستی. جان

لیلی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:28 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

گو برای تپیدن چقدر باید داد؟...

برای خوب دویدن چقدر باید داد؟

به بارگاه خدا می برند روح مرا...

برای دیر رسیدن چقدر باید داد؟

میان بودن و رفتن،کدام سهم من است...

برای قرعه کشیدن چقدر باید داد؟

بدان که گرگ صفت نیستم، من انسانم...

ولی برای دریدن چقدر باید داد؟

در این زمانه که نان آبروی انسانهاست...

برای قلب خریدن چقدر باید داد؟

صدای پای نبودن،سکوت قلب من است...

برای صدا شنیدن چقدر باید داد؟

درون سینه اگر جای زندگی خالی است...

بگو برای تپیدن چقدر باید داد؟

لیلی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:28 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن

به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن

دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار

همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن

چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم

نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن

من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید

به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن

خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ

به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن

لیلی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:27 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

گیسوانت زیر باران، عطــر گندم‌زار... فکــرش را بکن!

با تو آدم مست باشد، تا سحر بیدار... فکرش را بکن!

در تراس خانه رویارو شوی با عشق بعـد از سال‌ها

بوسه و گریه، شکوه لحظه‌ی دیدار... فکرش را بکن!

سایه‌ها در هم گــره، نور ملایـــم، استکان مشترک

خنده خنده پر شود خالی شود هربار... فکرش را بکن!

ابـــر باشم تا کـــه ماه نقـــره‌ای را در تنــم پنهــان کنم

دوست دارد دورِ هر گنجی بچرخد مار... فکرش را بکن!

خانه‌ی خشتی، قدیمی، قل قل قلیان، گرامافون، قمر

تکیـه بر پشتــی زده یار و صدای تار... فکرش را بکن!

از سمــاور دست‌هایت چای و از ایوان لبانت قند را...

بعد هم سیگار و هی سیگار و هی سیگار... فکرش را بکن!

اضطراب زنگ، رفتم وا کنم در را، کـــه پرتم می‌کنند

سایه‌ها در تونلی باریک و سرد و تار... فکرش را بکن!

ناگهان دیوانه‌خانه... ــ وَ پرستاری که شکل تو نبود

قرص‌ها گفتند: دست از خاطرش بردار! فکرش را نکن!

لیلی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:26 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

کویرم در آغوش باد و غبار

به رویای باران و باغم ببر

شبم سایه پوش خیال و سکوت

به ایوان نور و چراغم ببر


بهاری شو و دستهای مرا

بگیر و برویان ازین خاک پیر

سراغم بیا تا چو رودی رها

بریزم در آرامشی دلپذیر


تو را دوست دارم که رویای تو

ستونهای این سقف نیلوفریست

تو را دوست دارم که روز تو عید

شب قصه های تو ماه و پریست


تو را دوست دارم که دنیای تو

به آرامی خوابهای من است

دلی گرم دارم در این خاک سبز

چراغی که تا زنده ام روشن است


صدا کردی از سایه ها و سکوت

مرا زیر نور چراغی که هست

پریدم به رویای بالی که نیست

دویدم در آغوش باغی که هست


تو را دوست دارم که نام تو را

نوشتند برسینه ی سنگها

به پیشانی سبزه ها عیدها

در آرامش باغ آهنگ ها


تو را دوست دارم کویری و باغ

تو را دوست دارم رهایی و شاد

تو را دوست دارم بزرگی و سبز

تو را دوست دارم ...

لیلی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:24 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟


گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

عمو علی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:50 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

سلام

خوبید؟

سلام عمو
خوبم ممنونم شما چطورین؟

عمو علی جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:49 ب.ظ http://aliakbarforghani.blogfa.com/

[گل]خدایا دستهایم را زده ام زیر چانه ام،

مات و مبهوت نگاهت می کنم...،

طلبکار نیستم فقط...،

فقط مشتاقم بدانم ته ته ته قصه ، چه میکنی با من...؟! [گل]

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:34 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

فرق نداره شرق یا غرب
شمال یا جنوب
من تورا به هر جهت دوست دارم

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:33 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

ﻣــﻬﺮﺑﺎﻧﺘـﺮ ﺍﺯ ﻣـﻦ ﺩﯾـﺪه اﯼ ؟ ﻧﺸﺎﻧـﻢ ﺑـﺪﻩ !
ﮐﺴــﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎﺭﻫﺎ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯿـﺶ ﻭ ﺑـﺎﺯ ﻫـﻢ ، ﺑﺎ ﻋــﺸﻖ ﻧـﮕﺎﻫﺖ ﮐﻨـﺪ .. .

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:33 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

عشق مثل فلفله
یه گاز ازش میزنى
مزه مزه میکنى
خوشمزس
لذت داره
امایه دفعه . . .
همه ى وجودت گر میگیره

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:32 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

گفت : فرق رویا با آرزو چیست ؟
گفتم : آرزو یک حقیقت نزدیک است
ولی رویا یک آرزوی شیرین دست نیافتنی !
گفت من رویا هستم یا آرزو ؟
گفتم رویایی که
به حقیقت پیوستن آن یک آرزوی شیرین است

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:31 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

پیشرفت من توئی !
که میگذاری
هر لحظه
بیشتر
عاشقت شوم . . .

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 01:30 ب.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

هیچی قشــنگ تر از این نیست که . . .
وقتی از دستت عصبانی ام و میگم
برو پی زندگیـــــت . . .
تو بهم میگی : کجا برم ؟!
زندگــــی من تـــــــویی

محمد جمعه 11 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:31 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

بیا به سالی که جدید و تازست خوشامد بگیم، بیا تک تک لحظه هاشو گرامی بداریم،

بیا این سال نوی پربرکت رو جشن بگیریم. کریسمس مبارک

برشمام مبارک

لیلی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:59 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

نیمه شب، چینی اگر پیرهنت بردارد
بادِ دزد آمده از عطر تنت بردارد

رعد و برقی اگر از پنجره آمد بی شک
آسمان خواسته عکس از بدنت بردارد

آتشِ نیمه ی شب، پنجره می خواهد صبح
پرده از رازِ گلستان شدنت بردارد

‏غلامرضاطریقی‬

لیلی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:57 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

قفس در چشم مرغ خانگی خانه ست، زندان نیست
قناری تا نمی داند به دام افتاده نالان نیست!

شبیهم گرد تو بسیار می گردند و می گریند
فراوان مثل من می بینی و چون من فراوان نیست
□ □

به چشمان تو جز دلدادگی چیزی نمی آید
چرا پنهان کنیم از خلق، رازی را که پنهان نیست

فقط بی ریشه ها از قصه ی آینده می ترسند
درخت ریشه در خون را هراسی از زمستان نیست
□ □

ازین دشوارتر حرفی نخواهی یافت در عالم
که هرگز عشق آسان نیست آسان نیست آسان نیست

لیلی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:54 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

میلاد منه امشب،با اینکه مبارک نیست
جز قلب من اسم تو ،رو قلب کسی حک نیست!
جز تو که بدی با من...من با همه بی رحمم...
با اینکه بدی...خوبم،معنیشو نمی فهمم!
امشب تو به جای من ...شمعامونو خاموش کن
این بار تو ساکت باش،حرفای منو گوش کن
از دست تو دق کردم،از دست تو غمگینم
من شبای تاریکو ،از چشم تو می بینم
راهی که به جز این نیست،تنهایی مو باور کن!
از اشک نمی ترسم ،بغض منو پر پر کن!
میلاد منو امشب تبریک بگو از دور
من دیگه نمیبینم ،آدم مث تو مغرور!
جز تو که بدی با من ...من با همه بی رحمم...
با اینکه بدی...خوبم معنی شو نمی فهمم!
میلاد منه امشب،با اینکه مبارک نیست
جز قلب من اسم تو ،رو قلب کسی حک نیست!
جز تو که بدی ... با من ...من با همه بی رحمم...
با اینکه بدی خوبم ،معنی شو نمی فهمم!

لیلی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:53 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

آخرش یک شب به پایت جان خود را می دهد
آن که پای چشم تو ، ایمان خود را می دهد

لحظه ی آخر، سرم را توی آغوشت بگیر
موج در ساحل تمام جان خود را می دهد

روی لبهایم لبی بگذار، تا سیرم کنی
آدم از بیچارگی وجدان خود را می دهد

بعد یک بوسه فقط دارم اَنَااَلحَق می زنم
مرد با جانش بهای نان خود را می دهد

چشمهایت بس که با سبک عراقی در هم است
خواجه با آشفتگی دیوان خود را می دهد

شـاه قاجـارم که وقتی رقص باله می کنی
روی کاغـذ یک شبه ایران ِ خود را می دهد

لیلی پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:52 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

چشم هایم بسته بود و از لبانم بوسه ای دزدید و رفت
بذر عشق و نیستی در سینه ام پاشید و رفت
دل پریشــان کرد و آرام و قرارم را گرفت
با لب شیرین خود بر روی من خندید و رفت
بر سرش اسپند چرخاندم که ماند پیش دل
باز ترفندی زد و از پیش من چرخید و رفت
خواستم از دل بپرسم چیست این بازی دل
با زرنگی یک غزل از مولوی پرسید و رفت
گفتمش دیوانه ام کردی بمان نزد دلم
چشم گریان مرا در انتظارش دید و رفت
محمد عسگری

هنرمند پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:17 ب.ظ http://www.honar94.blogfa.com

ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﯾﺾﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ
ﻭﻓﺘﯽ ﺁﻗﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ …
ﺑﮕﻮ ﮐﺠﺎﺕ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﯼ؟ ﭼﺘﻪ
ﺯﻝ ﻣﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮﻥ؟ !!
ﯾﺎﺩﺗﻮﻧﻪ …
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ ﺗﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﮕﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﻣﻮﻥ ﭼﯿﻪ؟؟ …
ﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﺳﭙﺮﺩﯾﻢ؟ …
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﺴﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻥ، ﻫﻤﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ
ﮐﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ …
ﺣﺘﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ، ﺩﺭﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ …
ﺣﺎﻻ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﮕﻢ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
ﺧﺐ ، ﺗﻮ ﺟﻮوﻥ ﺷﺪﯼ ، ﺍﻭﻥ ﭘﯿﺮ ﺷﺪﻩ !!!

ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﺑﻬﺶ …
ﺣﺎﻻ ﻭﻗﺘﺸﻪ ، ﺗﻮﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﺕ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ …
ﺣﺴﺶ ﮐﻨﯽ!!!
ﺣﺎﻻ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺣﺘﯽ ﺍﮔﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﻧﺰﻧﻪ …
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﯿﺸﻪ !!!
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺎﺷﻪ … ....

[گل]
[گل]
[گل] ســـــــــــــــلام

سلام

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:48 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

غم هایت را بر روی شن بنویس تا باد آن را با خود ببرد

شادیهایت را بر روی سنگ بنویس تا برای همیشه باقی بماند

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:58 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

برای داشتن چیزی که تا به حال نداشتی

کسی باش که تا به حال نبودی

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:58 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

هرگاه شادم یاد تو غمگینیم می کند. هرگاه غمگینیم یاد تو شادم می کند

پس هر دو را دوست دارم چون حکایت از تو می کند

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:57 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

غم هایت را بر روی شن بنویس تا باد آن را با خود ببرد

شادیهایت را بر روی سنگ بنویس تا برای همیشه باقی بماند

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:56 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

داشتم اشک هایم راروی نامه ای عاشقانه باقطره چکان جعل می کردم خاطرم آمدشاید دلتنگ خنده هایم باشی

ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:56 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

عشق درد سری است که باید برای فراموش کردن ان عشق تازه ای را پیدا کرد

محمد پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:55 ق.ظ http://sibezendegii.mihanblog.com

چشم هایت وقتی دروغ می گویی زیبا تر می شوند

اگر می خواهی زیبا ترین باشی همیشه به من بگو دوستت دارم.

Scopuli پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 12:01 ق.ظ http://adieu.blogsky.com

سلام وبلاگ خیلی خوبی داری...
با تبادل لینک موافقی؟

سلام.
با کمال میل خوشحال میشم.

ریحانه چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1394 ساعت 11:55 ب.ظ http://reyhanehbolory.blogfa.com

سلام اپم[گل]

لیلی چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:27 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

مرا به گناهی که


" نگاه تو "


در آن بود


بردند سر دار و


تو انگار نه انگار ...!

لیلی چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:27 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

نجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب

از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است ،

آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد ،

چشمم به تماشا و تمنای تو باز است

لیلی چهارشنبه 9 دی‌ماه سال 1394 ساعت 10:25 ب.ظ http://lovelyrain91.mihanblog.com

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت داره......

حال دلت که خوب باشد

آدمها همه شان دوست داشتنی اند ..

حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود

که لحظه ای پا از روی پدال برداری و بتوانی فکر کنی به امروزت،

که با دیروزت چقدر فرق داشتی؟!

حال دلت که خوب باشد ...

می شوی همبازی بچه ها؛

برای عزیزانت همیشه وقت داری

و یک دنیا مهربانی در چهره ات نهفته است؛

و چقدر لذت دارد که آدم حال دلش خوب باشه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد