دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
شعر من حرف من است حرف من خستگی سینه پر درد من است شعر من حرف دلی است که در آن چشمه جوشان محبت جاریست این شعر دلی است که در آن ، شاخه افسرده غمگین ، خاطر چشم بهاری دارد
سکوت سنگ خود را به نام تو شکستم/غرور عشق خود را به عشق تو شکستم/بلور قلب خود را به یاد تو شکستم/در راه دیدن تو حلقه ی در را شکستم/به خاطر حضورت شیشه ی عمر را شکستم
یک ذره احساس محبت و عشق در وجودش نیست ، او که باید بخواند نمی فهمد عشق چیست ، شکستن یه قلب چه دردیست دردناک ، آری او که باید بخواند دیگر لایق این دفتر و نوشته های دلتنگیم نیست .
باید خودم را ببرم خانه ! باید ببرم صورتش را بشویم… ببرم دراز بکشد… دلداریش بدهم ، که فکر نکند… بگویم نگران نباش ، میگذرد… باید خودم را ببرم بخوابد… “من” خسته است …!
گاهی باید یه نقطه بزاری!! باز شروع کنی باز بخندی باز بجنگی باز بیفتی و محکم تر باشی گاهی باید یه لبخند خوشگل به همه ی تلخی ها بزنی و بگی : مرسی که یادم دادین که دوباره می تونم از اول شروع کنم من می تونم
ما چون ز دری پای کشیدیم ،کشیدیم... امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم... دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم ، پریدیم... رم دادن صیدِ خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم... صد باغ بهارست و صلای گل و گلشن گر میوه ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم... وحشی ! سبب دوری و این قسم سخن ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
دنبال نگاه ها نرو ممکنه فریبت بدن دنبال ثروت نرو چون حتی ثروت هم یه روزی نابدید میشه دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی چون فقط یه لبخنده که میتونه باعث بشه یه روز تاریک کاملا روشن بنظر بیا
این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواد با طعم عشق نه هوس لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت موهایم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را........
بشنو از من , کودک من ... پیش چشمم , مرد فردا ... که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست ... ! و ان باران که عشق دارد ... فقط جاریست برای عاشقان مست ... و باران من و تو درد و غم دارد ...
آرام آرامم …
مثل مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند …
دیگر نگران داس ها نیستم …
▲●▼ ๑▲●๑ ▼▲●▼ ๑▲●▼ ๑▲●๑ ▼▲●▼ ๑▲●▼
☀
☁ نـآامیـבمـ اَز زنـבگــ✪ــے
☀
☁ زنـבگــ✪ـے کـ ه تــــو رـآ نـَבآشتـ ه بـآشَـــב
☀
☁ بَـــــــ✪ــــرزَخ اَسـ ت،
☀
☁ بَـرزَخـے کـ ه هَمـ ه اَش پــر اَز انتظـــ✪ــآر اَسـ ت
☀
☁ خَســـ✪ـــتـ ه شـבمـ اَز انتـظــ✪ــآر.....!!!
☀
▲●▼ ๑▲●๑ ▼▲●▼ ๑▲●▼ ๑▲●๑ ▼▲●▼ ๑▲●▼
ممنونم شادی جون لطف داری
ولی نمیشه با یکی حرف بزنی هرچی داری نداری براش بگی ولی نتونی ببینیش........
بازم ممنونم شادی شاد باشی
تا اونجایی بگو که نیاز به دیدن نداره خوب نمیشه؟
گوشهای خدا پر از آرزوهاست ودستهایش پر از معجزه،ارزویی کن شاید کوچکترین معجزه او بزرگترین ارزوی تو باشد .:'(
منم آن مرغ ، آن مرغی که دیریست به سر اندیشه پرواز دارم
سرودم ناله شد در سینه تنگ ، به حسرتها سر آمد روزگارم
کاش می شد زندگی اختیار کَس نبود
آخر این زندگانی مردن بی کَس نبود
اینجا همه ی افسوس ها خوردنی هستند ، پس بیا دلی از عزا در بیاوریم
رفتم که نبینی پریشان شدنم را
غمناک ترین لحظه ی ویران شدنم را
در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم
تا که یک لحظه نبینی غم تنها شدنم را
غم داشتن بخشی از زندگیست
ولی غمخوار نداشتن عذاب زندگی
اگر بیایی
چه کس آرزوی بودن با تو را به گور خواهد سپرد
ز من بگذر که من افسانه بودم
شراب تلخ در میخانه بودم
مرا در دست غم بگذار و برگرد
که من با زندگی بیگانه بودم
شعر من حرف من است
حرف من خستگی سینه پر درد من است
شعر من حرف دلی است که در آن چشمه جوشان محبت جاریست
این شعر دلی است که در آن ، شاخه افسرده غمگین ، خاطر چشم بهاری دارد
سکوت سنگ خود را به نام تو شکستم/غرور عشق خود را به عشق تو شکستم/بلور قلب خود را به یاد تو شکستم/در راه دیدن تو حلقه ی در را شکستم/به خاطر حضورت شیشه ی عمر را شکستم
آیین عشق بازی دنیا عوض شده است / یوسف و زلخا هم عوض شده است / سر همچنان به سجده فرو برده ام ولی / در عشق سال هاست که فتوا عوض شده است .
یک ذره احساس محبت و عشق در وجودش نیست ، او که باید بخواند نمی فهمد عشق چیست ، شکستن یه قلب چه دردیست دردناک ، آری او که باید بخواند دیگر لایق این دفتر و نوشته های دلتنگیم نیست .
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺠﻮﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ، ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ !
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ی ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﭘﺲ ِ ﺫﻫﻦ ِ ﺗﻮ ، ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ…
ﺁﺩﻡﻫﺎ “ﺗﻤﺎﻡ” ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ …!
آدم ها ثانیه به ثانیه رنگ عوض میکنند
از آدم های یک ساعت دیگر میترسم!
چون درگیر هزاران ثانیه اند…
ثانیه هایی که در هرکدام
رنگی دگر به خود میگیرند …
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
چه زیبا نقش بازی می کنیم …
و چه آسان در پشت نقابهایمان پنهان می شویم ؛
حتی خدا هم
از آفرینش چنین بازیگرانی در حیرت است …
امشب ؛
هنگام خوابیدن با خود قدری فکر کنیم …
امروز چه کرده ایم
که فردا لایق زنده ماندن باشیم
باید خودم را ببرم خانه !
باید ببرم صورتش را بشویم…
ببرم دراز بکشد…
دلداریش بدهم ، که فکر نکند…
بگویم نگران نباش ، میگذرد…
باید خودم را ببرم بخوابد…
“من” خسته است …!
روزگــــــار ؛
نــَـبودنتــــ را بــَــرایم دیـڪتـــہ مے ڪُـند ...
و نــُــمره ےِ مــــَــטּ بــاز مے شـود ✘ صفـــــــــــر ✘
هـَـنـــــــوز !!!
نــَـبودنتــــ را یـــاد نــَـگرفــتہ ام ...!
گفته بودی برایت چیزی بنویسم
چیزی نمی نویسم !
چشم هایم را که بخوانی
برای ســـــــــــال ها از تو نوشتن کافی است . . .
باران که می بارد ، دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم ، بدون چتر ! من بغض میکنم ، آسمان گریه !
نیوتوטּ اگر جآذبہ رآ مـﮯفهمیـב،معشوقہ اش בر בفتر خآطرآتشـ
نمـﮯ نوشتــ :
اشڪ هآﮮ مـטּ همـ
روﮮ زمیـטּ افتآב
امآ تـو سیبــ رآ ترجیحـ
בآבﮮ.
امان از آن روزى که
از دل نرود
هر آنکه از دیده برفت....
گاهی باید یه نقطه بزاری!!
باز شروع کنی
باز بخندی
باز بجنگی
باز بیفتی و محکم تر باشی
گاهی باید
یه لبخند خوشگل به همه ی تلخی ها بزنی و بگی :
مرسی که یادم دادین
که دوباره می تونم از اول شروع کنم
من می تونم
عــزیزґ
چـــﮧ زیبــآ اجـــرآ مـــے ڪــלּـــــے
פֿـــط بـــﮧ פֿـــط تمـــآґ گفـــته هــآیـґ رآ ؛ פֿــوآستــــﮧ هآیــґ رآ
امــــآ . . .
بـــرآے בیــــگرے
عــزیزґ
چـــﮧ زیبــآ اجـــرآ مـــے ڪــלּـــــے
פֿـــط بـــﮧ פֿـــط تمـــآґ گفـــته هــآیـґ رآ ؛ פֿــوآستــــﮧ هآیــґ رآ
امــــآ . . .
بـــرآے בیــــگرے
نمیدانم دردم چیست؟؟؟؟
یا از تنهاییست...
یا نبودن کسی که دوسش دارم و نیست...
َر اینـ شَبــهایِ بـــآرانـے
غَــــــمـ اَنگیــز اَستـ تَنـــــــهایـــــے
بــِـــهـ اُمـــــیدِ نِگـــــآهے تَلــخـ کِهـ می آیـــے
بِهـ اِحســــآسَتـ قَسَــــــمـ یــِــکــ شَبــ
دِلــَمـ میــــ ـمیرَد اَز حَسرَتـــــ
وَ
مَنــ آهِستِهـ میگــــــویَمــ :
تــُــــو هَـــــــمـ دیـــــگَر نِمـــیـــآیــے
باد می وزد …
میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی
تصمیم با تو است . . .
ما چون ز دری پای کشیدیم ،کشیدیم... امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم... دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم ، پریدیم... رم دادن صیدِ خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم... صد باغ بهارست و صلای گل و گلشن گر میوه ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم... وحشی ! سبب دوری و این قسم سخن ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
همانـگونه کـه آمـدم از خـیـالت پـاک مـی شوم ..
آرام .. بــی صـدا .. بــی چـراغ ..
قـول مــی دهم ذره ای صـدای رفتنــم ..
ارامــش سکـوتـت را بـرهم نـزنــد ..
“لطفا پلک نزن” …. را عکاس به خودش میگوید ..
وگرنه ..
چشم های تو ..
باز یا بسته ..
.*. اتفاق قشنگیست .
فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
تـــو را دوست میدارم . . .
چه فـرق مى کند که چـــــــــــــــرا ! ؟
یــــــــــــا از چــــــــــــه وقـت!
یـا چطـور شـد که . . . !
چه فـــــــــــــــرق میکـند ؟!
وقتى تــو بـایـد بــــــــــــــاور کنـى . . . که نمـى کـــــــــنى ( ! )
و من بــایـد فـرامـــــــــوش کــنم . . . کـه نمـــــى کـــــنم ( ! )
اینجآ
✓בر בنیــــــاے مـטּ✓
گرگـــ ها هـــم افسردگیهــ مفرطــ گرفته انــ...ـــد
دیگر گــــوسفند نمیدرند
به نــــی چوپان دل میسپآرند و گریــــه میکنند...
دنبال نگاه ها نرو ممکنه فریبت بدن
دنبال ثروت نرو چون حتی ثروت هم یه روزی نابدید میشه
دنبال کسی برو که باعث میشه لبخند بزنی
چون فقط یه لبخنده که میتونه باعث بشه یه روز تاریک کاملا روشن بنظر بیا
میدانی؟
به رویت نیاوردم
از وقتی به جای ×تو× به من گفتی × شما ×
فهمیدم پای ×او × در میان است...
××××
میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست
دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست . .
برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا
در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…
تو این دنیا تو این عالم / میون این همه آدم
ببین من دل به کی دادم / به اون کس که نمیخوادم
دلم شیشه دلش سنگه / واسه سنگه دلم تنگه
سیاهـــــے لب هایم
از کشیدن دود نیستـــــ
عزادار حرف هاـــے ناگفتـــﮧ ایســــت ؛
کـــﮧ در دل دارم....
سیاهـــــے لب هایم
از کشیدن دود نیستـــــ
عزادار حرف هاـــے ناگفتـــﮧ ایســــت ؛
کـــﮧ در دل دارم....
این روزها تنم گرمی یک آغوش میخواد با طعم عشق نه هوس
لبانم خیسی لبانی را میخواهد با طعم محبت نه شهوت
موهایم نوازش دستی را میخواهد با طعم ناز نه نیاز
تنی را میخواهم که روحم را ارضا کند نه جسمم را........
شادی جون کاش نزدیکم بودی هرروزمیدومدم پیشت کلی درددل میکردم
دیگه دارم نابود میشم
خیلی سخته این همه ادم دورت باشن ولی نتونی باهاشون درددل کنی خیلی سخته نتونی حرفاتو بزنی
خیلی سخته
ببخشید ناراحتت کردم
خدانگهدار
اگه قابل بدونی همینجا هم حاضرم گوشِ شنوا شم واست سهیل جان
عدد سه رقمی من چنده؟؟؟؟
1)صبور
2)مهربون
3)خوش تیپ
4)بی خیال
5)دوست داشتنی
6)باهوش
7)شیطون
8)مودب
9)احساساتی
0)مغرور
بشنو از من , کودک من ...
پیش چشمم , مرد فردا ...
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست ... !
و ان باران که عشق دارد ... فقط جاریست برای عاشقان مست ...
و باران من و تو درد و غم دارد ...
شادی جون یاد گرفتم نمیخواد بگی آجی
مرسسسسسسسسسسسسسی
جویندگیو یابندگی دیگه نه؟