دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
جهانـــــــ جدیدم را دوســـــــت دارم مـــــــن…زمـــــــین…تــــــو کجای قانــــــون طبیعـــــــت سخنی از ” مرکزیتــــــــــــــ” نداشتن چشمانت به میان آمده …! من و زمین هر دو گرد تو می گردیم منظومه شمســــــی بهانه اســـــــت….!
دلم میخواهد عاشق باشد....... عقلم میخواهد عاقل باشد.... این میگوید زود باش... آن میگوید دور باش.. احساسم این روزها دوشیفت کار میکند... و حقوقش را از من میگیرد .......
پشت کرده ام به گذشته ام و به آدم هـــــــــا پشت کرده ام به احساسم و به منطقم پشت کرده ام به آرزوهایم و به رویاهـــــــــا اما پی همه ی آنها انتظــاری جا مانده انتظار دستی بر شانه هایم و صدایی شاید نه چندان بلند و مطمئن تا بگوید برگرد ... ¸.•°*”به زندگــــی ”*°•.¸به آدم هـــــا¸.•°*” و آرزوهـــــا”*°• .
مـטּ و تو خیلے کارها به دنیا بدهکاریم (!) مثل عکس انداختنِ دونفرے مثل پریدטּ دوتـآیے توے گودال آب ... مثل لیسیدن دوتایے بستنے قیفے مثل بوسیدטּ توے آسانسور یا راه پله
مثل قدم زدטּ توے یه روزِ پاییزے
مثل یه رقص دونفرے
مثلِ . . .
. . +فرو میرن همه بغض هآیمـ وقتے نفس تو در حلقومـ من مزه بآرون میده!
یکی از همین روزها باید خدا را صدا بزنم یک میز دو نفره دو صندلی یکی من یکی خدا حرف نمیزنم نگاهم کافیست میدانم سرش را پایین می اندازد و برایم اشک می ریزد
شهر من اینجا نیست ! اینجا… آدم که نه! آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر ! اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکند تا میزبان سیاهی دیگری باشد! . شهر من اینجا نیست! اینجا… همه قار قار چهلمین کلاغ را دوست می دارند! و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد! . شهر من اینجا نیست! اینجا… سبدهاشان پر است از تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند! . من به دنبال دیارم هستم, شهر من اینجا نیست…
یه نــخ سـیگــــــار روشن می کنـم . . . نــــور آتـیشش بـدجـوری چـشمـامو می زنه . . . خـاکسـتــرای سـیگـــــارم شده اندازه خــرده کاغـذام ! می نـویســم ولی نــوشته هام جاشون شده آرشیو سطل آشغال. یه کـــــــام عمیق می گـیرم میگـم بـــی خــیـــــــال . . . خـــــودمم بـدجـوری دارم مـثـل سـیگــــارم می سـوزم و کـوچـیک مـی شــم . . . میگــم این نـــخ آخــــــــره ، ولی انـگـــار این نـخ دادنا تـمـــوم نـمیشه. هر کــــام یه فـکــــــر . . . کـام اول فکر خـــــــــودم . . . کـام دوم فکر تـــــــــــو . . . کـام سوم فکر زنـــدگــی . . . کام آخــــــــــــر رو دیگه فکر نمی کنم ....... باز تـلفن زنــگ می خوره .باز سلام و حرفای همیشگی . . . مثـل فیـلم های چاری چاپلین تــکراری و صــامت شدم . عکسای قدیــم رو نـــــگاه می کنم . . . میگـم پـیــــــــــر شـدم . . . موقعی که مـیــرم جـلوی آیـنــه می بـینم نــه مـوهـام سفید نشده پـس جـــوونـــم ! ولی نـه انـگار یه چـیزایـی فرق کرده . . . بــاز سـیگـــــــار روشن می کنــــم ؛ کـــــام می گیـــرم . . . خــــــاطـرات و یــاد تــــو شده مثل قرص مسکن بـرام ! از روزی می تــرسـم که این قرصا هم تـمـــــوم بـشه . . . صــدام می زنند ولی نــمی خوام بـشنـوم . . . جـــلوم میان ولی نمی خوام ببینم . . . شدم یه لجـبــــــــاز تـمــام عیار !! توی این گرونی طلا بـدجـوری وقتو که مثل طلاست دارم می ریزم دور. نـمی دونـــــــــم ... واقعا ... می خوام برم بخــوابم ... یک خـــــواب بی پـایــان ... دیگه از این پـــــــایـان ها متنفرم مثل پایان رابطه من و تــــــــــو . پایان خـــــــــاطرات و یاد تـــــــو. پایان ســـیگـــارم. پایان نـــــوشتــــــه هام. کمی فـــــــراموشی میخوام ... !!
چه بی تفــــــــاوت زندگــــــــی می کنند آدمــــهــــــــا ... بی آنــــــــکه بداننـــــــد در گوشـــــــه ای از دنیــــــــــا تمــــــــام دنیـــــــــای کَســـــــــی شـده انــــــــد ..
چه می شد دستانم به دستانت گره می شد چه می شد آغوشم در آغوش خوش تو جا می شد چه می شد اشک هایم با لبخندت یکی می شد چه می شد بوسه هایم بر گونه های سرخت جاری می شد چه می شد گل هایی را که هدیه دادم در قلب تو سبد سبد عشق می شد .
قدیم ندیما گفتن : برای کسی بمیر که برات تب کنه !
قدیمیا چه پر توقع بودن !
من برات میمیرم ، خدا نکنه تو تب کنی
از دلـ ـم پـ ـرسیـ ـدمــ عشــ ــق را خـ ـلاصهــ کـ ـن،گـ ـفتــ:
آغـ ـاز کسـ ـی بـ ـاشــ کـ ـه پـ ـایـ ـانــ تـ ـو بـ ـاشـ ـد
مـن نـه به راز و افسـون
گل سـرخ ِ "سهرابـم"
نـه به دوسـت داشتنـی بـودن
گل سـرخ ِ"شـازده کوچولـو"
خـودم هستـم برای دلِ خـودم!
غـریب / قـریب
مسـافر راهـی مبـهم
چشـم انتـظار ...
گاه خسـته و پژمـرده
از هیـاهوی روزگـار
خـط خـطی های میکنم
از سـر دلتنـگی
جهانـــــــ جدیدم را دوســـــــت دارم
مـــــــن…زمـــــــین…تــــــو
کجای قانــــــون طبیعـــــــت
سخنی از ” مرکزیتــــــــــــــ” نداشتن چشمانت به میان آمده …!
من و زمین
هر دو گرد تو
می گردیم
منظومه شمســــــی بهانه اســـــــت….!
ِمـےـבآنـَــґ مـےـבآنــے یــ ـــآ نـﮧ ... ؟!
لـَحظـﮧ ے تـَولـُבِ مــَטּ بــﮧ همـــــآטּ ثآنیـﮧ اے بـَرمـےگـرבَב ...
کــﮧ تـو بـَرآے اولیـטּ بـآر بــﮧ مَــטּ گُفتـے ...
בوسـتـَتـَـــ ـ בآرґَ ...
من
تو
او
ما
حتی بین ضمایر هم او بین ما فاصله انداخته !
دلم میخواهد عاشق باشد.......
عقلم میخواهد عاقل باشد....
این میگوید زود باش...
آن میگوید دور باش..
احساسم این روزها دوشیفت کار میکند...
و حقوقش را از من میگیرد .......
پشت کرده ام به گذشته ام
و به آدم هـــــــــا
پشت کرده ام به احساسم
و به منطقم
پشت کرده ام به آرزوهایم
و به رویاهـــــــــا
اما پی همه ی آنها انتظــاری جا مانده
انتظار دستی بر شانه هایم و
صدایی شاید نه چندان بلند و مطمئن
تا بگوید برگرد ...
¸.•°*”به زندگــــی ”*°•.¸به آدم هـــــا¸.•°*” و آرزوهـــــا”*°• .
چشــم هایم
به تو عادت دارند
بی تو انگار
عینکم را بردارند
همه را مات می بینم
در عالم اگر فلک اگر ماه و خور است
از بادۀ مستی تو پیمانه خور است
فارغ ز جهانی و جهان غیر تو نیست
بیرون ز مکانی و مکان از تو پر است
من دارم سعی میکنم ، همرنگ ِ جمــاعت شوم
امّـا !!!!
میشود کمکم کنید !؟
آی جمـــاعت ! شما دقیقــا" چه رنگـی هستید !!!؟
مـטּ و تو خیلے کارها به دنیا بدهکاریم (!)
مثل عکس انداختنِ دونفرے
مثل پریدטּ دوتـآیے توے گودال آب ...
مثل لیسیدن دوتایے بستنے قیفے
مثل بوسیدטּ توے آسانسور یا راه پله
مثل قدم زدטּ توے یه روزِ پاییزے
مثل یه رقص دونفرے
مثلِ . . .
.
.
+فرو میرن همه بغض هآیمـ وقتے نفس تو در حلقومـ من مزه بآرون میده!
+ عب نداره خدا .. چـآکرتیمـ همه جوره (!)
سخت است...
انتظارِ اتفاقی را بکشی که
خودت هم بدانی در راه نیست ...
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذار سـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!!
خـورشـیـد کـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت،
نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت...
بــــعضے حـــرفا رو نـــمـــیشهـ گفـت
بایـــد خـــورد
ولے بـــعضے حــرفا رو نـ ـه مــــیـــشهـ گـــفت نـ ـهـ
مـــیـــشهـ خـــورد
مـــیمونـ ـهـ ســـر دل
مــــیــشهـ دلـــــــــــــــــــــــ ـتنگے ...
مــــیـــشهـ بـــغـــض
مـــیــــشهـ ســـکــوت
مـــیــــشهـ همـــــون وقـــــتے کـ ـه خـــودتـــمـ نـمــیـدونــــــی
چــهـ مــرگتـــهـ
...❤...
اگر از پایان گرفتن غم هایت
ناامید شده ای ،
به خاطر بیاور که ...
زیباترین صبحی را که تا به حال
تجربه کرده ای ،
مدیون صبرت
در برابر سیاه ترین شبی هستی ،
که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید!
هر ڪــہ را عــزیــز داشــتـم
بــہ פֿــدا سـپــردҐ
دسـتـاטּ פֿــدا را تـرجـیــح داد و . . .
رفــت ، رفــــت ، رفــــــت (!)
ڪـاش ڪــسـے مــرا بــہ פֿــدا مـے سـپــرد . . .
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!...
تنها نشستـﮧ ام...
█
ж چاے مے نـפּشم، פּ {بغض} مے ڪـنم !
█
ж هیچڪـس مرا بـﮧ {یاב} نمے آפּرב
█
ж این همـﮧ آבم، رפּے {ڪهڪشان} بـﮧ ایـטּ بزرگے !
█
ж פּ مـטּ ...
█
ж פتے {آرزפּے} یـــــڪے هم نبـפּבم ...
♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫
تنها نشستـﮧ ام...
█
ж چاے مے نـפּشم، פּ {بغض} مے ڪـنم !
█
ж هیچڪـس مرا بـﮧ {یاב} نمے آפּرב
█
ж این همـﮧ آבم، رפּے {ڪهڪشان} بـﮧ ایـטּ بزرگے !
█
ж פּ مـטּ ...
█
ж פتے {آرزפּے} یـــــڪے هم نبـפּבم ...
♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫║██║ ♫
دِلـمـآטּ خـوش اســتـ کـه مےنـویسـیمـ و دیگـراטּ مےخوانَنــد
و عِـده اےمے گـــویــَند: آه چـ ـــہ زیبــا و بعضــے اَشــک
میـریزنـد و بعـضے مےخَـندَنــد دِلِـــمآטּ خُـوش اسـت
به اینـکــہ یکےفقطـــ عاشــِق خــودِمان باشَــد نه چــیز
دیگــر دلماטּخوش اســت یـــکےبآ مــآ دَرد دِل کُــنَد
یآ دِلَــش بَرایِـــمآن بِـسوزَد .
بـآ شاخـه گُــلـی دل مےبَـندیمـ
و بـآ جملهـ اےدل می کــنیمـ
دلــماטּخوش مـے شود
به آوردטּخواهِشےو چِشــیدَטּ لـِذَتے
وَ وَقتے چیزےمُــطابِـق مـــِیل مـــــآنبـــــاشَد
چــِــقدرراحَــــت لَـگَـــــد مےزنیم وَ چـه ساده
مےشکنیم همه چیز را ، حتے غرور را
اگر از پایان گرفتن غم هایت
ناامید شده ای ،
به خاطر بیاور که ...
زیباترین صبحی را که تا به حال
تجربه کرده ای ،
مدیون صبرت
در برابر سیاه ترین شبی هستی ،
که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید!
نسیم ، دانه را از دوش مورچه انداخت !
مورچه ، دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت :
" گاهی یادم میرود که هستی ، کاش ...
بیشتر نسیم می وزید.. "
برای خودت زندگی کن...
کسی که تو را دوست داشته باشد با تو می ماند...
برای داشتنت می جنگد...
اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای میرود...!!!
دوتا رفیق عاشق یه دختر بودن دختره سه تا پیک عرق میریزه
دوتاشو میزاره جلو دوتا رفیق میگه تو یکیش زهره بخورید هر کی
زنده موند با اون ازدواج میکنم !اولی میخوره میگه بسلامتی رفیقم
که من بمیرم اون به عشقش برسه دومی هم میگه بسلامتی
رفیقم که من بمیرم به عشقش برسه دختره هم میخوره میگه
زهر تو این بود بسلامتی دوتا رفیق که من بمیرم رفاقت شما
بهم نخوره..
مان از این بوی پاییز و آسمان ابری!!!
که آدم نه خودش میداند دردش چیست...
و نه هیچکس دیگری .....
فقط میدانی که هر چه هوا سردتر می شود،
دلت آغوش ِگرمتری می خواهد...
یکی از همین روزها
باید خدا را صدا بزنم
یک میز دو نفره
دو صندلی
یکی من
یکی خدا
حرف نمیزنم
نگاهم کافیست
میدانم
سرش را پایین می اندازد و برایم اشک می ریزد
شهر من اینجا نیست !
اینجا… آدم که نه!
آدمک هایش , همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی هفتاد رنگ بازی میکند تا میزبان سیاهی دیگری باشد! .
شهر من اینجا نیست!
اینجا… همه قار قار چهلمین کلاغ را دوست می دارند!
و آبرو چون پنیری دزدیده خواهد شد! .
شهر من اینجا نیست!
اینجا… سبدهاشان پر است از تخم های تهمتی که غالبا “دو زرده” اند! .
من به دنبال دیارم هستم,
شهر من اینجا نیست…
شهر من گم شده است.
کاش میفهمیدی ســـکوت همیشه علامت رضــــایت نیست
گاهی سکوت یعنی "امــــا"
یعنی "اگــــــر"
یعنی هزار و یک دلیل که " دل "میترســــد بلند بگوید
دیـــــگر احتیاط لازم نیست .
شکستنی ها شکست
هر جور مایلیـــــد حمل کنید .. !!
یه نــخ سـیگــــــار روشن می کنـم . . .
نــــور آتـیشش بـدجـوری چـشمـامو می زنه . . .
خـاکسـتــرای سـیگـــــارم شده اندازه خــرده کاغـذام !
می نـویســم ولی نــوشته هام جاشون شده آرشیو سطل آشغال.
یه کـــــــام عمیق می گـیرم میگـم بـــی خــیـــــــال . . .
خـــــودمم بـدجـوری دارم مـثـل سـیگــــارم می سـوزم
و کـوچـیک مـی شــم . . .
میگــم این نـــخ آخــــــــره ،
ولی انـگـــار این نـخ دادنا تـمـــوم نـمیشه.
هر کــــام یه فـکــــــر . . .
کـام اول فکر خـــــــــودم . . .
کـام دوم فکر تـــــــــــو . . .
کـام سوم فکر زنـــدگــی . . .
کام آخــــــــــــر رو دیگه فکر نمی کنم .......
باز تـلفن زنــگ می خوره .باز سلام و حرفای همیشگی . . .
مثـل فیـلم های چاری چاپلین تــکراری و صــامت شدم .
عکسای قدیــم رو نـــــگاه می کنم . . .
میگـم پـیــــــــــر شـدم . . .
موقعی که مـیــرم جـلوی آیـنــه می بـینم نــه مـوهـام سفید نشده
پـس جـــوونـــم !
ولی نـه انـگار یه چـیزایـی فرق کرده . . .
بــاز سـیگـــــــار روشن می کنــــم ؛ کـــــام می گیـــرم . . .
خــــــاطـرات و یــاد تــــو شده مثل قرص مسکن بـرام !
از روزی می تــرسـم که این قرصا هم تـمـــــوم بـشه . . .
صــدام می زنند ولی نــمی خوام بـشنـوم . . .
جـــلوم میان ولی نمی خوام ببینم . . .
شدم یه لجـبــــــــاز تـمــام عیار !!
توی این گرونی طلا بـدجـوری وقتو که مثل طلاست دارم می ریزم دور.
نـمی دونـــــــــم ... واقعا ...
می خوام برم بخــوابم ...
یک خـــــواب بی پـایــان ...
دیگه از این پـــــــایـان ها متنفرم
مثل پایان رابطه من و تــــــــــو .
پایان خـــــــــاطرات و یاد تـــــــو.
پایان ســـیگـــارم.
پایان نـــــوشتــــــه هام.
کمی فـــــــراموشی میخوام ... !!
چه بی تفــــــــاوت زندگــــــــی می کنند
آدمــــهــــــــا ...
بی آنــــــــکه بداننـــــــد در گوشـــــــه ای از دنیــــــــــا
تمــــــــام دنیـــــــــای کَســـــــــی شـده انــــــــد ..
تنهایی یعنی وقتی با دوستات توو یه جمعی هستی و اونا میخندن تو تو فکر فرو بری و به اونی که پیشت نیست فکر کنی....!!!!!!!!!!!
می گفتند: ” سختی ها نمک زندگــــــی است “
امّا چرا کسی نفهمید که ” نمــــــک “
برای من که خاطراتم زخمی است ، شور نیست ؛ مزه ” درد” می دهد !
ازخدا خواستن عزت است
اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است
از خلق خدا خواستن خفت است
اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است...
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
” کجایـی” …..؟
قــیـامـتی سـت !
از لـحـظه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـود ..
از جـــا مــی پَـــرم !
تــا لـحـظه ای کـه ..
مــثـل ِ هـمـیـشه ..
تــــو نـــیـستـی
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
” کجایـی” …..؟
لعنت به من که دوست دارم
لعنت به تو که دوسم داشتی!
لعنت به حسی که بهش گفتم عـ ـشـ ـقـ
لعنت به لحظه ای که عــ ـشـ ـقـ رو ازم گرفت
لعنت به این روزای بدون تــــو
لعنت به این زندگی لعنتی
هــرگـاه از شــבت تـنــهـایــﮯ بــﮧ ســرم هــوس اعــتـمــاבﮮ בوبــاره مــیــزنــב
خــنــجــر خــیـانــتـﮯ را ڪــﮧ בر پــشــتــم فــرو رفـتــﮧ رو בرمــیارم و مـیــبوســمــش
صـیقلی عـــاشــقــانــﮧ بــا انــבڪــﮯ نــمــڪــ بــﮧ رویـــش نـــوازش ڪـــرده
و בوبــاره بــر ســرجـــایــش مـیــگذارم
از قــول مــלּ بــﮧ آלּ لـعــنــتـﮯ بــگـویــیــב
خــیـالـش تـخــت!!
مــלּ בیــوانــﮧ هــنوزبــﮧ خــنجــرش هــم وفــاבارم...!
چه "پرجرات" میشود در برابرت!
کسی که میفهمد از ته دل دوستش داری...
زندگی پر است از گره هایی که تو آن را نبسته ای اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی ، تنهای تنها …
میـــان ِ مـــوهــای ِ مـــن
رَنجِشے نیست ،
آدَم هـا هَمیـטּ اَند
خوبَـنــد وَلے فَراموشکــــآر
مے آیَند
مےمـانَند
مےرَونـــــ ـ ـ ـــد
مِثل مُسافراטּ کـاروآטּ سَرآ
مِثل اِزدحـام ِ بے اِنتهـای ِ یکـ خیابـآטּ
کَسے بَرای ِ بودَטּنیـامَده ، نمے آیَد
ضــے وقتــا سُڪـوت میڪُنــے
چُوטּ اینقـבر رَنجیـבےڪــہ نمـے خواے حَرفـے بزنـے . . .
بَعضـــے وقتــــا سُڪــوت میڪنـےچُوטּ واقعـاً حَرفـے واســہ گـُفتن
نـَבارے . . .
گاه سُڪـــوت یــہ اعتراضــہ . . .گــاهـے هم انتظار . . .
اما بیشتر وقتــــا سُڪـــوت
واســہ اینــہ ڪہ هیچ ڪلمــہ اے نمـے تونــہغمـے رو ڪــہ تو وجوבت
בارے،توصیف ڪنــہ...!!
خدایا
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . .
مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . !
ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . .
مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . .
حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !
هِـــے تـــــــو......!!
بآ خود چہ فڪر ڪرבهــ ایے .....
ایـטּ مَنم ڪہ شڪستـہ اَم
ایـטּ مَنم ڪہ زیر بآرآטּ مآنـבه اَم
ایـטּ مَنم ڪہ خستہ اَم
בیگَر اِבـسآسے نـבآرم.........
خنـבه و گریہ برآیَم مَعنآ نـבاَرב
مآننـב شیشہ شڪستنَم آسآטּ بــوב
وَلے دیگَــر بہ مَــن دَست نَزَن این بآر
زَخمے ات خوآهَم ڪرد ... !
چه می شد دستانم به دستانت گره می شد
چه می شد آغوشم در آغوش خوش تو جا می شد
چه می شد اشک هایم با لبخندت یکی می شد
چه می شد بوسه هایم بر گونه های سرخت جاری می شد
چه می شد گل هایی را که هدیه دادم
در قلب تو سبد سبد عشق می شد .
دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
وحسرت ها را می شمارم
ایــنـجـــــــا … دســت هــر کـــس را کــه مـیـگـیــــری بــرای {بـلـنــــد شـــدن} آمـــاده مــی شــــود بــرای {ســـوار شــــدن} … !
وقتی یه آدم مے گه:«هیشکے منو دوست نداره!»
منظورش از «هیشکے »،
«یک نفر» بیشتر نیست.
همون یه نفرےکه
واسه اون آدم همهکس
وَقـتآیــے هَسـتــ ڪـہ هـَرچــے כـآכ میـزَنــے صـِـכاتـو نـمیشنـَوטּ ،
یــہ وَقـتآیــے هَسـتــ ڪـہ میـפֿــوـآـے و نـمیشــہ ،
یــہ وَقـتآیــے هَسـتــ بـآیـَـכ هَمــہ چــے هَمیـن الـآטּ تَمـومــ شــہ ،
یــہ وَقـتآیــے هَسـتــ ڪـہ مـَטּ قـآطـے ڪـرכَمــ ، ڪـمــ آورכَمــ ،
یــہ وَقـتآیــے هَسـتــ ڪـہ اِنـگـآر פֿـفـــہ شَمــ بـهتَـرـہ ...