دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
خـــــــــدا گفت : او را به جهنم ببریـــــــــــد برگشت و نگاهی به خـــــــدا کــرد خــــــدا گفت : صبــــــــر کنید ؛ او را به بهشت ببریـــــــــــد فرشتگان ســـــــــؤال کردند : چــــــــــــرا جــــواب آمـــــــــــد چــــــــون او هنوز به من امیدوار است
خستگی را تو به خاطر مسپار کہ افق نزدیک است و خدایی بیدار کہ تو را میبیند و بہ عشق تو همه حادثہ ها میچیند کہ تو یادش افتی و بدانی کہ همه بخشش اوست و همینش کافیست......
خوش به حال آنکه قلبش مال توست حال و روزش هر نفس، احوال توست خوش به حال آنکه چشمانش تویی آرزوهایش همه آمال توست آنکه دستش تا ابد در دست تو کوچ او از غصه ها با بال توست من خطاکارم خداوندا، ولی دیدگانم تا ابد دنبال توست سمانه گل محمدی
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعامون بیاثر بود چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. میبینم میری و میبینی میرم تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق فقط چون دیر باید میرسیدیم .. داره رو دست ما میمیره این عشق دکتر افشین یداللهی
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم علیرضا قزوه
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی مجتبی هلالیان
رای دل خودم می نویسم ... برای دلتنگی هایم برای دغدغه های خودم برای شانه ای که تکیه گاهم نیست ! برای دلی که دلتنگم نیست ... برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ... برای خودم می نویسم
خدا کند تبسم لبی به آه، نشکند / بلور بغض سینه ای به شامگاه، نشکند کبوتری که پر زند به شوق آشیانه ای / خدا کند که بال او میان راه، نشکند
شیما
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ
سلام شادی جان خوبی خانمی؟ ان شاالله سالی پر از معنویت داشته باشی از برکت حضرت زهرا که امسال رو با اشک بر این بانوی بزرگوار شروع کردی کربلا به یادت بودم و دعا کردم
نمیدانم فراموش کردن درد داشت...
یا فراموش شدن..
به هر حال میخواهم فراموش کنم فراموش شدنم را....
خــــوشبخـــت تـــــرین آدم هــــا ؛
اونــــایـــی هستــــن کــــه ایـــن جمـــله رو میشنـــوند :
" عیــــــب نــــداره،
با هـــــم درستـــــش میکنیــــم "
در جـَـــواب اَشک هـــای گـــَرمَم،
که روی گونه هایَم سُرسُره بــازی مــی کَـــردَنــد...
بـِین آن همه آدم،
در آخــــرین دیـــدار ِ رسمـــی مان....
نبایــــد مــی گفـــتـــی:
"دُنــــیای شُمـــا چــِقــَدر قـــَشَنگــــ اَستـــ"
دل اَست دیـگـر
مـــــی شکـــــنــــد....
سختـــــــــــــ است
گذشتن از کســـــــــی که ...
گذشته ات را ساخته استــــــــــــــــ ،،،!!
درد دارد...
زاییدن زخم تنهایی
قابله مرگ را خبر کنید
گاه یک حرف
یک زمستان آدم را گرم نگه میدارد و
گاه یک حرف
یک عمر آدم را سرد میکند ...
هیچگاه نفهمیدمــ
چه رازیست بیـــن دل و دستمـــ!
ازدستم رفتــــــــــــــ،به هرچه دلــــــــــــــ بستمـــ.
در زندگــــــــی ام به هیچکـــــــس خیـــانت نکـــــــــردم...جـــز خـــودم..
وفــــای بــه تــو
خیــــانت بـــه خـــودم بـــود !!
چشم گذاشتم...!
رفتی!
اما تا همیشه شمردن شرط بازی نبود...
کسی را که امیدوار است هیچگاه ناامیدنکن.شاید امیدتنها دارائی او باشد
ـهَـ ـر روز نـَبوבَنتــــــــــ رآ
بـَر دیـــــــوآر פֿــَـ ـــط مـﮯ ڪِشـَـــ ـــــم
بـــِـبیـــــــטּْ ایـטּْ בیــــ ــــوآر ِ لآمـُـروّ تـــــْـــــــ
בیگــَــ ـــر جـآیـــﮯ بَرآے פֿـَــ ـــط زَבَטּ نـَــ ــــבآرَב!!!
פֿـُــوش بــِـہ פــــ ـــآلِ تــــُ ــــو
ڪِـہ פֿـــیآلِ פֿــُـوבَتــــــْ ــــــ رآ رآפـَــتـــ ْــــــــ ڪـَـرב ے
تَنـہــآ یــِڪ פֿــَــ ــــط ڪِشیـב ے روی مــــــــــــــــــن
میخواهمتــــــــــــــ…
ولـــــﮯ…
دورے…
خیلــﮯ خیلـﮯ בور
نه בستم به בستانـــــــت میرســב
نه چشمانم به نگاهتــــــــــــــــــ
✿✿✿همیشـــه نمـــے شود خود را زد به بـــے خیـــالـــے و گفــــت :
تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــیروم ...
یڪــ وقـــت هــایـــے !
شایـــد حتـــــے براے ساعتـــے یا دقیــقه اے ؛
ڪــم مــی آورے ...
دل وامانـــده ات یــڪــ نفـــر را مـــــے خواهــد !
ڪـــــﮧ تـــا بینهـــــ ـایـــتـــ
عاشقانهـ دوستـــَش دارے✿
آدم هـآـﮯ ایـטּ سـرزمـیـטּ ســـردنـــد ....
نــگــآه هــآیـــشــآטּ حـــرفــهــآیـــشـــآטּ
هـمـﮧ بـوﮯ سـردـﮯ مـیـدهـد
عــشــقـ در ایـטּ سـزمیـטּ
بﮯ مـعـنـآسـتــ
فـقط محـبـتشـآטּ ایـטּ
اسـتـ ڪﮧ
بـرآﮯ زخـمـ هآیـتـ
نمــڪـدآטּ مـﮯ آورند
هـمـیـטּ . .
خدا غم را افرید راضی نشد
بغض را افرید راضی نشد
اخم را افرید راضی نشد
عشق را افرید
حالا راضی شده بود
انتقامش را از ادم گرفته بود
چقدر جای تو خالی ست ، جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد
حتی با گزینه ی مناسب . . .
براے زندگے نہ سقف مے خواهم نہ زمین...
نقشه ے جغرافیایے دستانت
برایم ڪافیست...
בل ِ مـَטּ פـوصلـﮧ ڪُـטּ בآב زבטּ مـَمنوع اَست !
ڪَم بڪُـטּ ایـטּ گلـﮧ،
فـَریـآב زבטּ مـَمنوع اَست !
شـآבے اَز مـَنظر ایـטּ قـوґگـُنـآهـﮯست بـُزرگ
بزטּ آهنگ ولـﮯ شـآב زבטּ مـَمنوع اَست...
خـــــــــدا گفت : او را به جهنم ببریـــــــــــد
برگشت و نگاهی به خـــــــدا کــرد
خــــــدا گفت : صبــــــــر کنید ؛ او را به بهشت ببریـــــــــــد
فرشتگان ســـــــــؤال کردند : چــــــــــــرا
جــــواب آمـــــــــــد
چــــــــون او هنوز به من امیدوار است
صـــلا
به ما چه پیش بینی هـــواشناسی؟!!!
همین که
پیشـــــــم نیستی
هـــــــوا ابـــــــــری ست ...
نسان به واسطه ضربان قلبش زنده نیست،حیات او به غذا و خوراک وابسته نیست،او به لطف خدا زنده است
خستگی را تو به خاطر مسپار کہ افق نزدیک است
و خدایی بیدار کہ تو را میبیند
و بہ عشق تو همه حادثہ ها میچیند
کہ تو یادش افتی
و بدانی کہ همه بخشش اوست
و همینش کافیست......
בلــــــَــــــم تــَــــטּـــگـ اَســــــت.....
پـــــَـــرواز مــــے خـــــــــواهــَــــم....
تـــــا کـُــــجـــــایُــش را טּمـے בانـــــَـــم!؟
اَز زَمــــــیـ טּ بیزارَم...
♛ هـَمـچـون سـآعــَت شنی شــده ام
کــه نــَفـــَس هـآی آخــَرش رآ مـیـزنـَد
و الـتـمـآس مـیـکــُنــَد یـکـی پـیـدآ شـَود وَ بـَرش گــردآنـد
مــَن هــَم ...
نه ...! !
لـُطــفـا بـَرم نـگــردآنـیـد ! ! !
بــُگـذاریــد تــمآم شــَوم...
اه لعنت بر هر چه تمام شدنی است !
حتی بعد از رفتنت هم دست از سرم بر نمیداری ؟؟؟
خودت عمرم را تمام کردی ،
و یادت سیگارم را !
خدایا . . .
خواستم بگویم تنهایم اما نگاه خندانت،مرا شرمگین کرد چه کسی بهتر از تو
آنــــچـــه همیـــشه همـــراه مــاســـت
اعـــمال مـــا نـیـــست
اشکــــ های مــاســت
چــیـــزی شــبــیــــه بــه مــعــجـــزه ؛
بــایـــــد ایــن روزهـــایِ مــرا...
بــیـــدار کــنــد
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست
آنکه دستش تا ابد در دست تو
کوچ او از غصه ها با بال توست
من خطاکارم خداوندا، ولی
دیدگانم تا ابد دنبال توست
سمانه گل محمدی
دیــروز میــآن قـلـب دردهــآیــم ...
فکــرم مَشغـــول شـُـد ...
دیگـــر عــآشقــآنهـ نمی نـــویســم ...
فقـط یکـ نـَـخ سیگـــآر میکشــم و خــودمــو دود میکـــنم بــه یــآدت ... !
خدا ما رو برای هم نمیخواست .. فقط میخواست همو فهمیده باشیم
بدونیم نیمهی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم
تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود
خودش ما رو برای هم نمیخواست .. خودت دیدی دعامون بیاثر بود
چه سخته مال هم باشیم و بیهم .. میبینم میری و میبینی میرم
تو وقتی هستی اما دوری از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم
نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق
فقط چون دیر باید میرسیدیم .. داره رو دست ما میمیره این عشق
دکتر افشین یداللهی
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
علیرضا قزوه
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره
خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو
از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو
خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری
خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده
نذار پلکهاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی
فقط باید تو با یادش .. توی هر لحظه همراشی
مجتبی هلالیان
بله؟
بلندتر لطفن!!!
نمیشنوم
بله!!!
چی؟
بلندتر بگم؟؟!!!
نکنه تو هم مث من پیر شدی
و گوش هایت سنگین
....
بیا...به قبیله ام دعوتی ...این بار با"سمعک"
ممنونم شقایق جان
چشــــــــــــــــــــــم
رای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای خودم می نویسم
او که سیبی از شاخه چید،
تا بگوید: "دوستت دارم!"
شرمسار عشق شد!!!
...
من که کاری نکرده بودم
سالهاست که مرده ام
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد،
نه شمارش ستاره ها تسکینم...
چرا صدایم کردی ؟
چرا ؟
شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود میگوید:
باید ترک کنم!
سیگار را,
خانه را,
زندگی را,
دوست را,
و باز پکی دیگر می زند..
سلام. با یه آپ باحال چطوری؟ بدو منتظرم
سلام عزیزم
اومـــــــــــــــــــــــــدم
خیلی خیلی قشنگه
یاد اون شعر افتادم که میگه
قربان وفاتم به وفات ام نظری کن
تا بو ات مگر بشنوم از رخنه تابوت
مثل همه زیبا بود
تشکر استاد
سلام شادی عزیز
بسیا زیبا بود
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی" ...
منتظر حضورتت هستم
سلام آقا مجید
ممنونم
خوشحالم موردِ پسند بوده
مرسی از حضورت
به چشــــــــــــــــــــــم
میگوینــد: بــاران کــه میزنــد
بــوی خــاک بلنــد می شــود
امــا اینجــا بــاران کــه میزنــد
بــوی ” خاطــره ” بلنــد میشــود...
حق با کشیش ها بود گالیله! زمین آنقدرها هم گرد نیست…
هر کس میرود دیگر باز نمیگردد…
خدا کند تبسم لبی به آه، نشکند / بلور بغض سینه ای به شامگاه، نشکند
کبوتری که پر زند به شوق آشیانه ای / خدا کند که بال او میان راه، نشکند
سلام شادی جان
خوبی خانمی؟
ان شاالله سالی پر از معنویت داشته باشی از برکت حضرت زهرا که امسال رو با اشک بر این بانوی بزرگوار شروع کردی
کربلا به یادت بودم و دعا کردم
سلام عزیزِ دلم
ممنونم خانومی
قربونت برم گلم زیارتا قبول باشه انشالله
کلافـــه که باشــی" دلتــنگٍ کسی هستـــی که نیست "
حـــوصله کســـی رو نداری که هســـت...
این اسـت لحظـــه هایٍ مــــن!
تو همان مهربانی هستی؟! یا مهربانی همان توست؟!
نمی دانم
می دانم بی شک با هم نسبت نزدیکی دارید ...
”سـرد اسـت و مـن تـنهایـم “
چـه جمـلـه ای !
پــــُر از کـلیـشه …
پـــُـر از تـهـوع …
جـای ِ گـرمی نـشستـه ای و می خـوانـی :
” ســرد اسـت “…
یـخ نمـی کنـی …
حـس نـمی کنـی …
کـه مـن بـرای ِ نـوشتـن ِ همیـن دو کلمـه
چـه سرمایـی را گـذرانـدم …
واااااااااااااااااااااااااااااااای این پستت واقعا فشنگه
ولی من میخوام ببوسمت شادی جونم
موفق باشی
خوشحالم خوشت اومده سهیل جان
رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد