دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
پیداست هنوز شقایق نشدی زندانی زندان دقایق نشدی وقتی که مرا از دل خود می رانی یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی زرد است که لبریز حقایق شده است است که با درد موافق شده است تلخ عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم
اگه نیایی می دونم آسمون رنگ چشای تو داره می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل] پرسیدند چطوری؟ گفتم: رو به راهم!!! اما کسی نپرسید رو به کدامین راه... با هـــــــــم و همـــــــــراه هـــــــــم باشیم!!! [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
دلتنــگـم... دلتنـــــگ کسی کسی که دلتنگی هایم را ندید... دلتنگ خودم... خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم اش کـرده ام ... گذشت، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست دلتنــگـم .
عضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن، ... بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن. زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.
معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند. پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..! پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و باد کردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت: آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم.
و طبق عادت کنار پنچره میروم سوسوی چند چراغ مهربان و سایه های کشتزار شبگردان خمیده و خاکستری گسترده بر حاشیه ها و صدای هیجان انگیز چند سگ و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم و خوشحال که هنوز معمای سبز رودخانه از دور برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم و خوب میدانم سال هاست که مرده ام
دعا می کنم دلت همیشه سبز باشد و مهربانی را به همه هدیه دهی. دعا می کنم اقبالت بلند باشد و همیشه در حال پیشرفت باشی. دعا می کنم روزهایت به درخشندگی خورشید و شب هایت به تابندگی ماه باشد.
ای صمیمی، ای عشقم گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی!دیدنت " حتی از دور " آب بر آتش دل می پاشد !آن قدر تشنه ی دیدار توام...که به یک جرعه نگاه تو قناعتدارم !دل من لک زده است گرمی دست ترا محتاجمو دل من به نگاهی از دور میسازد
سلام دوست خوبم ممنون از حضور گرمت گفتی::منتـــظر هیــــچ دستی در هیــــچ جای این دنیــــا نبـــاش !
اشک هایت را با دست های خـــودت پــــاک کن ....
منم منتظر دستی نیتم فقط گفتی با دست خودم کدوم دست نمیدونستم چوپان گله ای بودم که یه دونه بره داشت اون بره مال من بود بزرگش کردم اما بره ای رو نوازش میکردم که گرگ بود دستمو از دنیا قطع کرد رفیق مواظب گرگها باش رفیق بازم بیا اگه نمیترسی
خدایا...
وقتی من را آفریدی گارانتی هم داشتم؟؟؟
دلم دیگر کار نمیکند...
عشق همچون آتش است که پنهان نمیماند؛زیرا عاشق هر چه در عشق پوشی بکوشد باز نگاه دو دیده اش از سر ضمیر خبر میدهد
پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
است که با درد موافق شده است تلخ
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
دلتنگی
یه سلام عاشقونه
با یه بغض بی بهونه
می نویسم تا بدونی
یاد تو، تو دل می مونه
یادته وقتی می رفتی
دم به دم نگات می کردم
بغض سنگین توی چشمام
گفتی: صبر کن برمی گردم
یادته قسم می خوردیم
عزیزم بی تو میمیرم
اما حالا که تو نیستی
من با دلتنگی اسیرم
یادمه وقتی می گفتم
به خدا نمیری از یاد
آه سردی می کشیدی!
توی قلبم مثل فریاد
اما حالا که تو نیستی
حال و روز من خرابه
آخر قصه ی عاشق
اشک و ماتم و سرابه
اما حالا که می بینم
بی تو دل رنگی نداره
توی آسمون چشمام
غروبا بارون می باره
می دونی طاقت ندارم
با غم و غصه اسیرم
زود بیا که خیلی تنهام
به خدا بی تو میمیرم
شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را دیدم و گفتم : بی تو میمیرم
اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام
نجـا زَمـیـטּ اَست
رَسم آدمـہـایَش عـجـیبـ اَست
اینجـا گـُم کـہ بشـَوے
بـہ جـاے اینکہ دُنبالَــت بگـَردند
فَراموشَت مـے ڪننـد
عاشِق کہ بشـَوے
بـہ جـاے اینکـہ دَرڪَت کـنند ، مُتهمَت مـے ڪنند
فَرهنگـ لُغتـ اینجـا چیزے اَز
عِشق وَ اِحساس وَ غـرور سَرش نمـے شَود
زیاد کہ خوبـ باشے ، زیادے مےشَوے
زیاد کہ دَم دَستـ باشے ، تڪرارے مے شَوے
زیاد کہ بخَندے ، بَـرچَسبـ دیـ ـوانگـے مـے خورے
وَ زیاد کہ اَشکـ بریزے ... عاشقـــــ ــ ــــے !
ایـטּ جا باید
فــَقـط
بَراے دیگران نَفس بکـشے.....
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
پرسیدند چطوری؟
گفتم: رو به راهم!!!
اما کسی نپرسید رو به کدامین راه...
با هـــــــــم و همـــــــــراه هـــــــــم باشیم!!!
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
براﮮ بعضـــﮮ בرבها نــﮧ میتواלּ گریــــــــﮧ کَــرב...
نــﮧ میتواלּ فریــــــآב زב :
براﮮ بعضـــﮮ בرבها
فقـــط میتواלּ
نگــــاه کَرב
و بــﮮ صـــــבا شکستــ . .
بعضــــــی ها گـــریه نمی کنند !
اما….
از چشـــــم هایشان معـلـوم است که
اشکــــی به بــزرگی یــک سـکــــوت ،
گــــوشه چشـمـشان به کمیــــــن نشــستـه...!!!!!
نامــم را پـاک کــردے ، یادم را چــه مـے کنــے ؟!
یادم را پاک کـنـے ، عشقــم را چـه مـے کنـے ؟!...
اصـلا هـمه را پـاک کــن ...
هـر آنـچـه از مـن دارے ...
از مــن که چیـزی کـم نمـے شود...
فقـط بگو با وجـدانـت چه مـے کنـے ؟!
شـاید...؟!
نکنـد آن را هـم پاک کــرده ای ؟!!!
نــــــــه!! شدنــے نیســت...
نمـے توانـے آنچـه رانداشتــے پاک کـنـے !
این بـــار کــــه آمدی ،
دستانت را روی قلبم بـــگذار ،
تا بفهمی این دل با دیدن تــو، ...
نمی تپد ،
. . . . . . .
میلــــــرزد ، ...
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم هر روز!
هر روز از تعدادشان کــــــــم میشود!
آخرین باری که شمردمشان
تنها یک دلیل برایم مانده بود..!
آنهــــــــــم دیدن تو بود !!
در لابه لای دلشوره ها و ترس هایم، لب پرتگاه ایستاده ام
میدانم دستم را نمیگیری..!!
فقط محض رضای خدا پرتم نکــن... !
دلتنــگـم...
دلتنـــــگ کسی
کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ خودم...
خودی که مدتهــــ ــــ ــاست گم اش کـرده ام ...
گذشت، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست
دلتنــگـم .
شبی غمگین شبی بارانی و سرد
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت تنهایی غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
و او هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد...
تـو میـرَوے وَ اینـْـهـآ میــمــانـَنـْב تــآ اَبـَـב
یـِـکـْـ بــُغـْـضــِ لـَـعْــنـَــتــے یـِـکـْــ آهْـ
و یـــِـکـْـ سـُـوآلـِـ بـے جـَـوآبـْــ
هـَـنــوزْ گـآهــے בِلـَـتـْـ بـَـرآیـَـمـْـ تــَـنـْـگـْـ مـیـشَــوَבْ؟؟
من اگر آنقدر که به یاد تو هستم به یاد خدا بودم, آن دنیا نیمی از بهشت به نام من بود
و تو اگر اینقدر که به یاد منی به یاد خدا باشی قطعا جهنم از آن توست
هیچ چیز نمی تواند بر عشق حکومت کند، بلکه این عشق است که حاکم بر همه چیز است
مامِ دلخوشُ دنیایِ منَ بهُ اینَ استِ کهِ ندانیِ و دوستتُ بدارم و قتی میفهمیَ و میرانی امَ چیزی درونَ دلمَ فروَ میریزدَ........
چیزیَ شبیه"غرور
کلــــمـات ،
قــدرت آزار دادن شـــمـا را نـــدارنـــد !
مگـــر آنــکه گـــویـــنده ی کــلمــات بـــرایـــتـان ،
بسیــار عــزیــز بـــاشـد !!!
نگران نیستــ َم
اما
فقط
تا بخواهی در فکرِ تو بارها مرُدِه ام...
چه قانــون ناعــادلانــه ای
بــرای شــروع یــک رابطــه
هــــــر دو طــرف بایــد بخواهنــد
امــا
بــرای تمــام شدنــش ,
همیــن کــه یــک نفــر بخواهــد کافیســت ...!
گیرم که باران هم آمد…
همه چیز را هم شست…
هوا هم عالی شد…
فایده اش برای من چیست؟
هوای دل من بی تو پس است
عضی وقت ها یکی طوری می سوزونتت
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
... بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه
که هزار نفر نمیتونن روشنت کنن.
زمانه ایست که خیلی چیزها آنطوری که بود یا باید باشد نیست.
من نمی خواهم بی تو مهتاب باشد
بی تو شب باشد
کوچه باشد
می خواهم تو باشی
من باشم
چشم
نگاه
و خیره خیره ... تا ابد ...
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد …
من تو را در قلبم دارم نه در دنیا !
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
حس بودنت
قشنگترین حس دنیاست
تو که باشی هر روز را نه ! هر ثانیه را
عشق است!
معلم، شاگرد را صدا زد تا انشاءاش را درباره علم بهتر است یا ثروت بخواند.
پسر با صدایی لرزان گفت: ننوشتیم آقا..!
پس از تنبیه شدن با خط کش چوبی، او در گوشه کلاس ایستاده بود و در حالی که دستهای قرمز و باد کردهاش را به هم میمالید، زیر لب میگفت: آری! ثروت بهتر است چون میتوانستم دفتری بخرم و بنویسم.
شکستن یک دل مگه چقدر قدرت می خواد که فکر کردی اون که قویتره تو هستی
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم تا مباد که چشمانت را
از یادت برده باشم
و طبق عادت کنار پنچره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه های کشتزار شبگردان
خمیده و خاکستری
گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام
متن قشنگی گذاشتید
مثل همیشه زیبا
شراب شعر چشمانت
مرا مست و غزل خوان کرد
نمیدانم چه سری بود در چشمت
مرا مجنون و حیران کرد
تحفه ی سبزی خدمت شما
هرچند ناچیزه شما به بزرگواری خودتون
ببخشید
تشکر استاد خیلی زیبا بود
בﻭﺭے . . . ﺁﺯﻣــﻮﻥ בﻟـــﻬـﺎﺳﺖ ! ﯾـــﺎ בﻟﺘـــﻨﮓ ﻣـےﺷــﻮے ؛ ﯾـــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ...
+چقـבَر احمــق بوבَم کـہ اون لحظـہ هایـے کہ
صـבَام میکرבے : عَـــروسَکَم...
פֿـون میــבَویـבَ زیر پوستـم
و بـا عشق میگفتــم : جانــــم؟؟؟؟؟؟؟؟
غافـل از اینکــه واقعــا عروسکــے بیش نبوבَم...
"عروســک פֿـیمـــہ شــب بــازے"
[گل][گل][گل]
سلام
تقدیم به همه مادران عزیز
[گل][گل][گل]
دعا می کنم دلت همیشه سبز باشد و مهربانی را به همه هدیه دهی.
دعا می کنم اقبالت بلند باشد و همیشه در حال پیشرفت باشی.
دعا می کنم روزهایت به درخشندگی خورشید و شب هایت به تابندگی ماه باشد.
سلام
ممنونم عمو جان
خیلی محبت کردی
سلام شادی
خوبی؟
خوشی؟
سلامتی؟
سلام آق سهیل
خوبم مرسی تو خوبی گل پسر؟بهتری؟
این بـــار کــــه آمدی ،
دستانت را روی قلبم بـــگذار ،
تا بفهمی این دل با دیدن تــو، ...
نمی تپد ،
. . . . . . .
میلــــــرزد ، ...
سلام شادی جون امیدوارم خوب باشین وممنون ازحضور نازتون ..
ولطف دارین...نمیشهگفت سرگشتم ولی یذره از خاطراتم خلاصش
سلام دوستِ من
متشکرم خوبم به خوبیتون
خواهش میکنم وظیفست
خاطرات؟پس یعنی قبلآ اتفاق افتاده آره؟
زرگ که میشوی غصه هایت زودتر از خودت قد میکشند ، دردهایت نیز …
غافل از آنکه لبخندهایت را در آلبوم کودکیت جا گذاشته ای …
کمبود خواب
با یک روز مرخصی حل می شود.
کمبود وقت
با مدیریت زمــان.
سایر کمبود ها نیـــز علاجی دارند ...
با کمبود دست هایت چه کنــم ؟!
اگر کارگردان بودم ؛ صدای نفس هایت موسیقی متن تمام فیلم هایم بود
غمگین مباش از ناشکیبایی پاییز …
بگذار باد همچنان بوزد ، پاییز پایان بودن نیست …
مروز برایت اینگونه دعا کردم! خدایا !
بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرارده بی نیازی درنفسش ! یقین دردلش !
اخلاص درکردارش! روشنی دردیده اش! بصیرت درقلبش !
و روزى پر برکت در زندگیش
برای کسی که می فهمه ؛ هیچ توضیحی لازم نیست !
برای کسی که نمی فهمه ؛ هر توضیحی اضافه است !
ای صمیمی، ای عشقم
گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی!دیدنت " حتی از دور " آب بر آتش دل می پاشد
!آن قدر تشنه ی دیدار توام...که به یک جرعه نگاه تو قناعتدارم
!دل من لک زده است
گرمی دست ترا محتاجمو دل من به نگاهی از دور میسازد
سلام دوست خوبم
ممنون از حضور گرمت
گفتی::منتـــظر هیــــچ دستی در هیــــچ جای این دنیــــا نبـــاش !
اشک هایت را با دست های خـــودت پــــاک کن ....
منم منتظر دستی نیتم
فقط گفتی با دست خودم کدوم دست
نمیدونستم چوپان گله ای بودم که یه دونه بره داشت اون بره مال من بود بزرگش کردم اما بره ای رو نوازش میکردم که گرگ بود
دستمو از دنیا قطع کرد
رفیق مواظب گرگها باش
رفیق بازم بیا اگه نمیترسی
رفیق..........................
سلام
خواهش میشه دوستِ خوبم
میفهمم چی میگی عزیز
چشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
حتمآ میام
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم،نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم،مرا اسیر خودت کرده ای دعایی کن،که آخرین نفسم را برای تو بزنم
چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص
دوست داشتن،
صدای چرخاندن کلید است در قفل.
عشق،
باز نشدن آن.
کاری که ما بلدیم اما...
باز کردن در است
با لگد...
گاهـــی دِلـــــم
تفــــریح ناسالم می خـــواد
مثـــل فکر کــردن به تــــــو !