دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستن
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستن
از این مردم که تا شعرم شنیدن
به رویم چون گلی زیبا شکفتن
ولی آندم که در خلوت نشستن
مرا دیوانه ای بد نام گفتن
سلام بزرگوار خوبی انشاالله.
براستی انتظار از مهدی فاطمه چیست و آیا منتظر واقعی هستیم برایش؟
آیا برای خوشنودی آقایمان کاری نیکو انجام می دهیم؟
آیا عشقش دل ما وجود دارد ؟
مگر میشه کسی عاشق مهدی فاطمه نبود .
من که با شنیدن نام زیبای مهدی فاطمه اشک در چشمانم جمع می شود و بی تاب می شوم شما چطور؟
ای آه دلان عید گذشت و خبر از یار نیامد
بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد
چند روز دگر مانده که با ناله بگویم
ای اهل حرم..............
میر و علمدار نیامد.
تا کی منتظر قدوم مبارکت باشم آقاجانم و ترسم از آن روزیست که در قیدحیات نباشم تا در رکابت باشم.
دلتنگم و دیدار تو درمان من است آقاجانم.
هرکجا یاد خدا بو د تو را یادم هست.
هرکجایی که خدا بود مرا یاد آور.
جمعه یعنی یک غروب وعده دار.
وعده ترمیم قلب یاس زار.
جمعه یعنی مادر چشم انتظار.
در هوای دیدن روی نگار.
جمعه یعنی یک سماءدلواپسی.
می شود مولا به داد ما رسی.
(یاحق)
بازهم به من سر بزنید با نظرات گرانبهاتون.
درد می کشم ، درد !
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست !
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین . . .
پاییز که از راه می رسد هوایی می شود دلم!
پاییز برای من عاشقانه ترین فصل سال است
زیباترین وبی نظیرترین روزها یم در پاییز رقم خورده است
من فکر می کنم آخر تمام کوچه های جهان به پاییز ختم می شود
پاییز را من اینگونه یا فته ام داستان بی تکرار عاشقی
اما انگار پاییز امسال حرف تازه ای برای گفتن ندارد!
مردابی خاموش را می ماند!
این گوشه از زمین که منم نسیمی نمی رقصد..
برکه ای هماغوش مهتاب نمی شود ..
شهابی نمی گذرد بر سیاهی دل آسمان...
و مردم چنان بیاعتنا از کنار هم میگذرند انگار که هیچ!
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید این ها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
چند می گویی ک از من شکوه ها داری ب دل؟
لب ک بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج
علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس
هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهن رباست
خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد
تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست
عشق اگر گوید ب می سجاده رنگین کن ، بکن
تا در این شهریم، آری شهریاری عشق راست
عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ
کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست...
"حسین منزوی"
آنچنان منتظرم، در رهِ شوق که اگر زود بیائی، دیر است
خی ـــــــالت
مث ـــــــل چرت صبحگاهی ست !
همه اش با خ ـــــــودم میگویم ...
فقط پنج دقیقه دیگ ـــــــر !
بیقــراری هــایــم
پـاییـــز می خــواهــد و چشــم هـای عاشقـتــــ را
نگــاهــت را از مــن نگیـــر
ایـن پاییـــز را عاشقـــم بـاش لطفــــاً !
آه، رویای من
از بهارنارنج مست میشویم
در آغوشِ هم...
آنقدر مینویسم
"عشق"
تا این دلِ پیر
به داغِ نگاهت
آغشته شود...
ذکرِ خیرِ تو که باشد
مرگ
کمی آرامتر
در اندیشهام
خانه خواهد کرد...
در من
باغبانی است
که شکفته شدن گل نگاه تو را،
هر صبحدم به تماشا می نشیند...
درود
افرین مطالبات بد نیست
فقط خیلی عجیبه چرا جواب کامنتهارو نمیدی
سلام درود بر شما مستر علی
ممنون از حضورگرمابخش ونظرت
از دید من نظرات متنی جوابی ندارن
واما
نظراتی مثل نظر شما که صحبتی هستند رو حتمآ جواب میدم
نمیدانم گنجشک ها که شبیه هم هستند ، چه طور همدیگر و میشناسن و نمیدانم چند نفر شبیه من هستند که تو دیگر مرا نمیشناسیآهان
گریزانم از این مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستن
ولی در باطن از فرط حقارت
به دامانم دو صد پیرایه بستن
از این مردم که تا شعرم شنیدن
به رویم چون گلی زیبا شکفتن
ولی آندم که در خلوت نشستن
مرا دیوانه ای بد نام گفتن
ای قطار ، راهت را بگیر و برو !
دیگر نه کوه توان ریزش دارد و
نه ریزعلی پیراهن اضافه ،
دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست
حلقه ی دستانت که بر کمرم میزنی ،
زیباترین اسارت زندگی من است !
بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ،
اما خنده را بر لبانش دوخته بودند !
بیا جایمان را با هم عوض کنیم
دلم لک زده برای اینکه کسی عاشقم باشد . . .
اگه این هواسم جمع نباشه این یکی حواسم رو حتما جمع میکنم نه با آشپزی پوست کلفت نمیشی قضیه تخت چی بود
حالا باز خوبه یکیشو جمع میکنی
آشپزی که شکمو سیر میکنه منظورم درد بود
گفتم خیالت تخـــــــــــــــــــــــــت برو به کارت برس
آخی دیرم شدم کلاس دارم باید برم
برو آق یونسی منم باید ناهارو آماده کنم تا بعد
به هر دری که زدم سری شکسته شد
به هرجا که سر زدم دری بسته شد
نه دگر در زنم به سر نه دگر سر زنم به دری
که روح در به درم از سر و در زدن خسته شد
پس شک نکن بی تفاوت تر شدی
یا شایدم پوست کلفت تر هان؟
هرگز فراموش نکن که شانس تو همان تفکر توست
گفت بزن به سلامتی پت ومت گفتم بخاطر اینکه خنده دار بودن؟ گفت ن بخاطر اینکه تا اخرش باهم
بودن
هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نر قصید
پس اینطور
اوهـــــــــــــــــوم
گناهی که پشیمانی بیاورد بهتر از عبادتی است که غرور بیاورد
غیرممکن کلمه ای است که فقط در فرهنگ لغت انسانهای احمق یافت می شود.
برعکس گفتی که شما در شمال و ما در جنوب
رد گم کنی بود تو هم که لومون دادی
سلام بزرگوار خوبی انشاالله.
براستی انتظار از مهدی فاطمه چیست و آیا منتظر واقعی هستیم برایش؟
آیا برای خوشنودی آقایمان کاری نیکو انجام می دهیم؟
آیا عشقش دل ما وجود دارد ؟
مگر میشه کسی عاشق مهدی فاطمه نبود .
من که با شنیدن نام زیبای مهدی فاطمه اشک در چشمانم جمع می شود و بی تاب می شوم شما چطور؟
ای آه دلان عید گذشت و خبر از یار نیامد
بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد
چند روز دگر مانده که با ناله بگویم
ای اهل حرم..............
میر و علمدار نیامد.
تا کی منتظر قدوم مبارکت باشم آقاجانم و ترسم از آن روزیست که در قیدحیات نباشم تا در رکابت باشم.
دلتنگم و دیدار تو درمان من است آقاجانم.
هرکجا یاد خدا بو د تو را یادم هست.
هرکجایی که خدا بود مرا یاد آور.
جمعه یعنی یک غروب وعده دار.
وعده ترمیم قلب یاس زار.
جمعه یعنی مادر چشم انتظار.
در هوای دیدن روی نگار.
جمعه یعنی یک سماءدلواپسی.
می شود مولا به داد ما رسی.
(یاحق)
بازهم به من سر بزنید با نظرات گرانبهاتون.
سلام
ممنون
چشم
.
.
.
.
صفحه وبتون باز نمیشه برام
مثل سایه ی مثلثی در نیمه باز...
روی زمین دراز کشیده ام...
و به سقف دلتنگی هایم خیره نگاه میکنم...!
کاش بودی و چراغ این اتاق روشن بود...
در عشق پایداری ما چون حباب نیست موجیم و جاودانه بدریا نشسته ایم
انقدر زمین خورده ام که رنگ آسمان را فراموش کرده ام
بوی خاک میدهند تمام ارزوهایم !
در زندگی گفتن دو چیز بسیار سخت است :
اولین سلام و آخرین خداحافظی !
با دستان خالی از دنیا خواهم رفت …
نباید نگران باشم چون حداقل با دلی پر میروم !
تنها یک حرف مرا آزار میدهد ، حتی یک کلمه هم نمیشود
تنها یک حرف مرا هر روز غمگین تر میکند …
همان یک “ن” که در ابتدای “بودنت” نشسته است !
عشق را درون نگاهت یافتم
با رفتنت دیگر...
به چشم هایم هم اعتماد ندارم
آزاد شو از بند خویش ، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی ست ، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن ، شمشیر را باور نکن
خود را ضعیف و کم ندان ، تنها در این عالم ندان
تو شاهکار خالقی ، تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود ، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رسم کن ، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید ، آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو ، زنجیر را باور نکن
خسته شده ام
خسته از تکرار شنیدن “مواظب خودت باش”
تو اگر نگران من بودی که نمیرفتی
درد می کشم ، درد !
هم تلخ است هم ارزان
هم گیراییش بالاست !
هم اینکه تابلو نمی شوم و رفیقی که مرا به درد معتاد کرد ناباب نبود ، اتفاقا باب باب بود فقط نگفته بود که ماندنی نیست ، همین . . .
پاییز که از راه می رسد هوایی می شود دلم!
پاییز برای من عاشقانه ترین فصل سال است
زیباترین وبی نظیرترین روزها یم در پاییز رقم خورده است
من فکر می کنم آخر تمام کوچه های جهان به پاییز ختم می شود
پاییز را من اینگونه یا فته ام داستان بی تکرار عاشقی
اما انگار پاییز امسال حرف تازه ای برای گفتن ندارد!
مردابی خاموش را می ماند!
این گوشه از زمین که منم نسیمی نمی رقصد..
برکه ای هماغوش مهتاب نمی شود ..
شهابی نمی گذرد بر سیاهی دل آسمان...
و مردم چنان بیاعتنا از کنار هم میگذرند انگار که هیچ!
سردم میشود از بیگانگی این جماعت بی مهر...
بگذار چشمهایم را راحت ببندم و بخوابم و هراسی از تو نداشته باشم....
.کاش برای یکبارم که شده به جای کابوسهایت مرا به قعررویا ببری....
دلم خوشه ها دنیا چی ازت میخوام ...
وقتی رفت گفت :تو را هم با خود میبرم ..
با خوشحالی گفتم کجا ؟!؟!
گفت از یادم...
هرگز…!!!
هرگــــز منتظـــــر فـــردای خیــــالی نبـــــاش.
سهمت را از شادی هـــای زندگـــی همیـــن امروز بگیــــر,
ضـــرر نمیکنــــی…!
اگر از هم اکــــنون لبـــخند زدن را تجربـــه کنـــی,
ﻣﻄﻤﺌــﻦ ﺑﺎﺵ ﻫﻤﯿﺸـــﻪﯾ کسی هست که ﻋﺎﺷـــــﻖ ﻟﺒﺨــــﻨﺪ تو ﺑﺎﺷــــــﻪ.
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید این ها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
چند می گویی ک از من شکوه ها داری ب دل؟
لب ک بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج
علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس
هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهن رباست
خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد
تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست
عشق اگر گوید ب می سجاده رنگین کن ، بکن
تا در این شهریم، آری شهریاری عشق راست
عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ
کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست...
"حسین منزوی"
کاری به اومدن و رفتن یا موندن ندارم...
من دلی رو بخاطرش به دریا زدم که از آب واهمه داشت...
عاشقشم...دیوونشم...
خدا با منه مطمئنم...
اس ام اس تکان دهنده
مُراقــب بــآش
به چه کسـی اِعتــمـــآد میکنی،
“شیـــــــطان” هَـــــم یه زَمــــــآنـی “فرشتـــــــــــه” بــود
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولو اش چقدر بزرگ شده است ...
نامید نباشید زیرا ممکن است آخرین
کلیدى که در جیب
دارید در را بکشاید
نامید نباشید زیرا ممکن است آخرین
کلیدى که در جیب
دارید در را بکشاید
نامید نباشید زیرا ممکن است آخرین
کلیدى که در جیب
دارید در را بکشاید
نامید نباشید زیرا ممکن است آخرین
کلیدى که در جیب
دارید در را بکشاید
نامید نباشید زیرا ممکن است آخرین
کلیدى که در جیب
دارید در را بکشاید