دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن
دلخسته

دلخسته

قصه ی دلتنگی های مـن

آهای غــــریبه...!









آهایــــــــــــــی غریبه.......!



کنارش مینشینی و فقط با چند آیه قرآن محرمش میشوی!     



و من.....



ومن آشنا با یک دنیا عشق و حسرت



به او....


نامـــــحــــــــــــــرمـــــــــــــم...





نظرات 723 + ارسال نظر
masoome چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:17 ب.ظ http://dokhtarshomal.blogsky.com/

。。。نقطه ی آغازسیـــــــگار。。。

。。。کشیدن هایم روزی بود که 。。。

。。。تو تَرکَــم کردی و سیگار درکَـــم کرد...。。。

وحید چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:10 ب.ظ http://berangekhazan.blogfa.com

آدما سه دسته اند...

دسته ی یک...

دسته ی دو....

و مهمتر از همشون دسته سه[نیشخند]
..............
قابل گل روی شما رو نداره
راستی گل رویتون گلدان هم داره؟

البته که داره
ترجیح میدی چی باشه سفالی ؟سرامیک ؟پلاستیکی؟

وحید چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://berangekhazan.blogfa.com

خانه چیست؟
خانه و بقیه لوازم درون اون زائده هایی هستند که اطراف کامپیوتر رو فراگرفته اند
[نیشخند][نیشخند]
...................................
این کامنتتو خیلی خندیدم
واقعا هم همینطوریه

انشالله همیشه لبات خندون باشه گل پسر

سُهیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:02 ب.ظ http://TitBit.BlogSky.com

میخوام بهم بگین ، واقعــــــاً چــــرا ؟

میگم بهت

سُهیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:00 ب.ظ http://TitBit.BlogSky.com

تقدیم به شما..

شعری سپید و بلند از "احمد شاملو" ؛ دفتر شعر |هوای تازه|


" پریا "

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسه بود.
زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
گیس شون قد
کمون رنگ شبق
از کمون بلن ترک
از شبق مشکی ترک.
روبروشون تو افق شهر غلامای اسیر
پشت شون سرد و سیا قلعه افسانه پیر.

از افق جیرینگ جیرینگ صدای زنجیر می اومد
از عقب از توی برج شبگیر می اومد...

« - پریا! گشنه تونه؟
پریا! تشنه تونه؟
پریا! خسته شدین؟
مرغ پر بسه شدین؟
چیه این های های تون
گریه تون وای وای تون؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه میکردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا
***
« - پریای نازنین
چه تونه زار می زنین؟
توی این صحرای دور
توی این تنگ غروب
نمی گین برف میاد؟
نمی گین بارون میاد
نمی گین گرگه میاد می خوردتون؟
نمی گین دیبه میاد یه لقمه خام می کند تون؟
نمی ترسین پریا؟
نمیاین به شهر ما؟

شهر ما صداش میاد، صدای زنجیراش میاد-

پریا!
قد رشیدم ببینین
اسب سفیدم ببینین:
اسب سفید نقره نل
یال و دمش رنگ
عسل،
مرکب صرصر تک من!
آهوی آهن رگ من!

گردن و ساقش ببینین!
باد دماغش ببینین!
امشب تو شهر چراغونه
خونه دیبا داغونه
مردم ده مهمون مان
با دامب و دومب به شهر میان
داریه و دمبک می زنن
می رقصن و می رقصونن
غنچه خندون می ریزن
نقل بیابون می ریزن
های می کشن
هوی می کشن:
« - شهر جای ما شد!
عید مردماس، دیب گله داره
دنیا مال ماس، دیب گله داره
سفیدی پادشاس، دیب گله داره
سیاهی رو سیاس، دیب گله داره » ...
***
پریا!
دیگه توک روز شیکسه
درای قلعه بسّه
اگه تا زوده بلن شین
سوار اسب من شین
می رسیم به شهر مردم، ببینین: صداش میاد
جینگ و جینگ ریختن زنجیر برده هاش میاد.
آره ! زنجیرای گرون، حلقه به حلقه، لابه لا
می ریزد ز دست و پا.
پوسیده ن، پاره می شن
دیبا بیچاره میشن:
سر به جنگل بذارن، جنگلو خارزار می بینن
سر به صحرا بذارن، کویر و نمکزار می بینن

عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمی دونین پریا!]
در برجا وا می شن، برده دارا رسوا می شن
غلوما آزاد می شن، ویرونه ها آباد می شن
هر کی که غصه داره
غمشو زمین میذاره.
قالی می شن حصیرا
آزاد می شن اسیرا.
اسیرا کینه دارن
داس شونو ور می میدارن
سیل می شن: گرگرگر!
تو قلب شب که بد گله
آتیش بازی چه خوشگله!

آتیش! آتیش! - چه خوبه!
حالام تنگ غروبه
چیزی به شب نمونده
به سوز تب نمونده،
به جستن و واجستن
تو حوض نقره جستن

الان غلاما وایسادن که مشعلا رو وردارن
بزنن به جون شب، ظلمتو داغونش کنن
عمو زنجیر بافو
پالون بزنن وارد میدونش کنن
به جائی که شنگولش کنن
سکه یه پولش کنن:
دست همو بچسبن
دور یاور برقصن
« حمومک مورچه داره، بشین و پاشو » در بیارن
« قفل و صندوقچه داره، بشین و پاشو » در بیارن

پریا! بسه دیگه های های تون
گریه تاون، وای وای تون! » ...

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا ...
***
« - پریای خط خطی، عریون و لخت و پاپتی!
شبای چله کوچیک که زیر کرسی، چیک و چیک
تخمه میشکستیم و بارون می اومد صداش تو نودون می اومد
بی بی جون قصه می گف حرفای سر بسه می گف
قصه سبز پری
زرد پری
قصه سنگ صبور، بز روی بون
قصه دختر شاه پریون، -
شما ئین اون پریا!
اومدین دنیای ما
حالا هی حرص می خورین، جوش می خورین، غصه خاموش می خورین
که دنیامون خال خالیه، غصه و رنج خالیه؟

دنیای ما قصه نبود
پیغوم سر بسته نبود.

دنیای ما عیونه
هر کی می خواد بدونه:

دنیای ما خار داره
بیابوناش مار داره
هر کی باهاش کار داره
دلش خبردار داره!

دنیای ما بزرگه
پر از شغال و گرگه!

دنیای ما - هی هی هی !
عقب آتیش - لی لی لی !
آتیش می خوای بالا ترک
تا کف پات ترک ترک ...

دنیای ما همینه
بخوای نخواهی اینه!

خوب، پریای قصه!
مرغای شیکسه!
آبتون نبود، دونتون نبود، چائی و قلیون تون نبود؟
کی بتونه گفت که بیاین دنیای ما، دنیای واویلای ما
قلعه قصه تونو ول بکنین، کارتونو مشکل بکنین؟ »

پریا هیچی نگفتن، زار و زار گریه می
کردن پریا
مث ابرای باهار گریه می کردن پریا.
***
دس زدم به شونه شون
که کنم روونه شون -
پریا جیغ زدن، ویغ زدن، جادو بودن دود شدن، بالا رفتن تار شدن
[ پائین اومدن پود شدن، پیر شدن گریه شدن، جوون شدن
[ خنده شدن، خان شدن بنده شدن، خروس سر کنده شدن،
[ میوه شدن هسه شدن،
انار سر بسّه شدن، امید شدن یاس
[ شدن، ستاره نحس شدن ...

وقتی دیدن ستاره
یه من اثر نداره:
می بینم و حاشا می کنم، بازی رو تماشا می کنم
هاج و واج و منگ نمی شم، از جادو سنگ نمی شم -
یکیش تنگ شراب شد
یکیش دریای آب شد
یکیش کوه شد و زق زد
تو آسمون تتق زد ...

شرابه رو سر کشیدم
پاشنه رو ور کشیدم
زدم به دریا تر شدم، از آن ورش به در شدم
دویدم و دویدم
بالای کوه رسیدم
اون ور کوه ساز می زدن، همپای آواز می زدن:

« - دلنگ دلنگ، شاد شدیم
از ستم آزاد شدیم
خورشید خانم آفتاب کرد
کلی برنج تو آب کرد.
خورشید خانوم! بفرمائین!
از اون بالا بیاین پائین
ما ظلمو نفله کردیم
از وقتی خلق پا شد
زندگی مال ما شد.
از شادی سیر نمی شیم
دیگه اسیر نمی شیم
ها جستیم و واجستیم
تو حوض نقره جستیم
سیب طلا رو چیدیم
به خونه مون رسیدیم ... »
***
بالا رفتیم دوغ بود
قصه بی بیم دروغ بود،
پائین اومدیم ماست بود
قصه ما راست بود:

قصه ما به سر رسید
غلاغه به خونه ش نرسید،
هاچین و واچین
زنجیرو ورچین!


" راستش ، پسندیدم ؛ دلم خواست شما هم بخونینش ؛ "البته سر وقتی، که شاید! هرگز دست نداد"

شعرتو خوندم یاد داستانهایی که واسه پسرم میگفتم افتادم بس که طولانی بود سریالیش میکردم
ممنونم

AAA چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:56 ب.ظ http://3-5-2.blogsky.com

میگویند دنیا زندانی بیش نیست …
کاش حبسِ اَبَد ببُرند برایمان و تــــو هم سلولیِ من باشی!

سُهیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ http://TitBit.BlogSky.com

دلیل شو ؟

..........از نگاه شما، نمیدونم.

( راهنمایی مون کنید ؛ لطفاً ؛ قبلاً و قلباً از خاله ی عزیزم ممنونم )

چرا حرف هایِ یه شاعرو جدی نمیگیرن ؟میدونی چرا ؟

وحید چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:50 ب.ظ http://berangekhazan.blogfa.com

ﻓﮑـــﺮ ﮐﻨـــﻢ ﺧـُــﺪﺍ ﻧﯿــﻤﻪ ﯼ ﮔـﻢ شـﺪﻩ ﯼ ﻣﻨـــﻮ ﺗﻘــﺴﯿـﻢ ﮐـﺮﺩﻩ ﺗــﻮ ﻭﺟـﻮﺩ همه...
ﻻﻣﺼــﺐ ﻫـﺮ دختری ﺭﻭ ﻣﯿـﺒﯿـﻨﻢ ﺑﻬــﺶ ﯾــﻪ ﺣــﺲ عجیبی دارم[نیشخند][خنده]

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:47 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

دست فراموش نمی کند

می دانی؟

حافظه ی نوازش

از جنس حرارت است...

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:44 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

دلم برای یک نفر تنگ است…
نه میدانم نامش چیست…
و نه میدانم چه می کند…
حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم…
رنگ موهایش را نمی دانم…
لبخندش را هم…
فقط میدانم که باید باشد و نیست…

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

بی بهانه بخاطرم میایی،

شاید همین باشد

معنی عزیز بودنت . . .

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست !
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تــــو اند حتی آنگاه که ایستاده ای...

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:43 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها
یک طرف پنجره ها
در همه آوازها ، حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

AAA چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:42 ب.ظ http://3-5-2.blogsky.com

ﺩﺭ ﻗﻠــــــــــــﺐ ﮐﻮﭼﮑـم
فـﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﯾــــــــــــﯽ ﻣﯿﮑـنی
ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﻧﺎﺋﺐ ﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ ﺍﯼ
ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﭼﻪ ﻟﺬﺗــــــــــــــــﯽ ﺩﺍﺭﺩ
بـﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷــــــــــﺘﻦ !

ساناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:42 ب.ظ http://oghianooseabi.blogfa.com

سبقت از سایه ها به بیشتر دویدن نیست !
به سوی نور که باشی سایه ها در پس تــــو اند حتی آنگاه که ایستاده ای...

النا چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:41 ب.ظ http://sungirl75.blogfa.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااام
سلاااااااااام
سلاااااام
سلاااام
سلاام
سلام
.♥
.♥
..♥
...♥
....♥
.....♥آپم بهم سر بزنی خوشحالم می‌کنی
......♥......................♥...♥
..........♥.............♥............♥
..............♥.....♥...................♥
...................♥.....................♥
................♥......♥..............♥
..............♥.............♥....♥
.............♥
...........♥منتظرتم
.........♥
......♥
....♥

سلام
چشم النا جان
الان میام

سُهیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:29 ب.ظ http://TitBit.BlogSky.com

سلام بانو ؛ مهرت را سپاس .........بینش والای ات را

زمانه ی عجیبی ست !

گذشته از این حرفهای کلیشه ای:

شاعر که باشی هیـــچکس جدی ات نمیگیرد ..

حتی اگر بگویی " دوستـــش دارم " ..

می گویند : " اوه" ..

چه شـــعر زیبایی







شادی جون: چی سُهیل؟؟ خبریه ؟؟!

سُهیل: نه بابا !!! دلم گرفته بود گفتم "جهت تنوع" ، از جنبه ای دیگر به خود خویشتن بنگرم!


من در "سین" اسمم مانده ام ! چه رسد به "شین" شاعر شدن!



• بخاطر هر چیز که تو را بخنداند ، روح من نیز آرامش خواهد داشت ......باور کن.

سلام سهیل پسری شاعرم
چطوری خاله جان؟
حرفت کاملا درسته من قبولش دارم صدی در صـــــــــــــد
دلیلشو میدونی سهیلی؟

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

اینایی که خودشون قهر میکن بعد میان آشتی
بهشون سخت نگیرید
خیلی غریبن...

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:08 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

اینقدر “تعویض” نکن
به خدا گاهی میتوان رابطه ها را “تعمیر” کرد
حتی با یک لبخندِ عاشقانه

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:07 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

جدیدا ادما اینقدر تو دنیای مجازی (وی چت، فیسبوک، نیمباز و...) هستن که تو دنیای واقعی نیستن

hamed چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:06 ب.ظ http://delkhaste1.blogfa.com

رَســمــِ آدمهــآیَشــ عَجیــبــ اَســتــ
اینجــآ گـُـم کــه بِشـَـوی
بـِـه جــآی اینــکه دُنبــآلتــ بِگـَـردَند
فرآموشـَـتــ می کُننـَـد
عآشـِـق کــه بِشـَـوی
بــه جــآی اینــکه دَرکــَتــ کُنــند مُتَهَمَــتــ می کُننــَد
فَرهَنــگــِ لُغــتــِ اینجــآ چیــزی از
عِشــــــق و اِحســــــآس وغــُــــرور سـَـرَش نِمی شـَـوَد
زیــآد کــه خــوبــ بآشــی زیــآدی می شـَـوی
زیــآد کــه دَمِ دَســتــ بآشــی تِکــــــرآری می شـَـوی
زیــآد کــه بِخَنــدی بَرچَســبـِـ دیوآنـِـگی میخـُـوری
و زیــآد کــه اَشــکــ بِریــزی… عآشــِــــقی..!!
اینجــآ بآیــد
فـَـقـَــــــط …
بــرآی دیگــرآن نَـفــَــــس بِکِشــی...[گل]

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:05 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

غرور را زیر پا باید گذاشت.
تا دستت به خدا برسد.

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:04 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

ایستادگی کن تا روشن بمانی، شمع های افتاده خاموش می شوند...

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:02 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

متنفرم از خاطره هایی که وقتی بهشون فکر میکنم میگم :من چقدر احمق بودم...

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ، ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﺎﻧﻮﺭﺍﻥ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻦ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﻮﻥ ﻃﻮﺭﯾﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻫﯿﭻ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻩ!

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:59 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

چه مسخره است سوال امتحانی که میگویند جاهای خالی را پر کنید.
من اگر بلد بودم جای خالی تو را پر میکردم.

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:57 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

چای هایت را تلخ نخور
یک بار نگاهم کن
تمام قند های دلم را برایت آب میکنم

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:55 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

گرچه دوست نمیخردمارابه ریالی، به خیالی، به تماسی، به پیامی
رسم انصاف و وفانیست که ماهم نفرستیم پیامی جهت عرض سلامی!

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:53 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

آزارم میدهند! به عمد... امامن آنقدر خسته ام، آنقدرشکسته ام که هیچ نمی گویم. حتی رنجیدن هم ازیادم رفته است...

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:51 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

پیر شدنت را زمانی حس می کنی که قیمت شمع ها از قیمت کیک بیشتر بشود

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:48 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

باعشق اگرعذاب دنیابکشی.
بااشک دودیده طرح دریابکشی.
تاخلوت من هزارفرصت باقیست.
تنهانشدی که دردتنهایی بکشی!

ارش چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:46 ب.ظ http://arash137002.blogfa.com/

من و تو مثل دو تا خط موازی هستیم اگه به هم نرسیم در کنار هم هسیتیم

داداش سجاد چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 04:27 ب.ظ http://b-eshgh92.blogfa.com

باید بازیگر شوم ...


آرامش را بازی کنم. . .


باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم . . .


باز باید مواظب اشک هایم باشم . . .



باز همان تظاهر همیشگی :

”خوبم...................

mohammad چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:49 ب.ظ http://Notebook-love.blogfa.com

تا حالا شده در اتاقت رو ببندی،چرآغآرو همـ خآموش کنی؟؟؟

بری پتورو بکشی رو سرتـــــ ،چشاتو اون زیر باز کنی،صِـــدآی نفسآتو بشنوی
تیکــــ تآکـــ سآعت پـُتکــــ بشه تو مغزتــــ ؟؟؟سیآهی ببینی تنهآیی ببینی،گریتـــــ بگیره...
ضجه بزنـــــ ـی هق هقآت رو قورت بدی تآکسی نشنــــــوه صداشـــو
بعد بفهمی چقدر تنهآیی،چه قدربـ ــــی کسی...بفهمی ،هیچی نیستی...
.
.
...
نهـ نشده !!
معلومهـ که نشُده ،خدا کنه هیچ وقت هم نشه برآتــــ

وگرنه میشی یکی شبیهـ من...

N A H I D چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

کــاش غـصــه هــایـت غـبــــاری روی شـیـشـــه ی پـنـجــــره بــود تــا بــا
هــاااای خـــود آنرا پــاک میـکــردم
کاش دسـتــهـــایم تـکــه ابــری بـــود کــه روی ســرت بـاران شــادی مــی بــاریــد کــاش قـطــره ی اول شــروع یـک بــاران بــودم تــا لــحـظــه ای بــه بـــودنـم فـکــر مـیکــردی

سعید چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:48 ب.ظ http://saeed1368113.blogfa.com

خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار

حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن

اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم

وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست

بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم

دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد

پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود

کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس

از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار

N A H I D چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:48 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

نگاهت هر چقدر هم دور باشد، آرامم میکند و آوایی آمدنت را در گوشم زمزمه...
چقدر رسیدنت را دوست دارم! آغوشم در ازدحام سرمای تنهایی، تنها برای تو گرم است بهترینم. *دوستت دارم*

N A H I D چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:46 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

صیادتیررا رها کرد و آهو آنرا دید ! در نگاه صیاد سفره خالی و فرزند مریضش موج میزد !
و در چشم آهو معصومیت بره اش که منتظرش بود !
بیچاره تیر . . . !

N A H I D چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:45 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

برای روزهای خوب تو دعامیکنم.روزهای خوب تو ربط عجیبی به حال خوب من دارد . . .

N A H I D چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

گل های سرخ عشقم پژمرد وقتی ک از سردی خورشید نگاهت نور میگرفت و از باران شور دیدگانم آب

Nahid چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:34 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

همه سیاهی درونم را دیدند ،
اما راز این سیاهی را فقط من میدانم و لاله ها . . .

Nahid چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:31 ب.ظ http://pasargadn7.blogsky.com

سلاااااااااااااااااام الهی قربونت برم نفسم آجی شادی جوووووووووووونم دل منم واست تنگ شده همه کس ناهید

سلام ناهید جان
قربونت برم مهربون

AAA چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:06 ب.ظ http://3-5-2.BLOGSKY.COM

انـســــــــــــــــــــــان های بزرگ همه چیزهایشان بزرگ است /
حتی اشتباه های کوچکشا نــــ

فرناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:22 ب.ظ http://raha69.blogsky.com

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است

فرناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:21 ب.ظ http://raha69.blogsky.com

هرگز به خاطر از دست دادن چیزی در زندگی غمگین نباش!
چرا که وقتی برگی از درخت می افتد، برگی جدید آماده جایگزین شدن خواهد بود.

فرناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ http://raha69.blogsky.com

فرناز
چه تلخ محاکمه میشود زمستان!
که برای جان دادن به درخت جان میدهد..........
وچه ناعادلانه....
کمی آنطرف تر همه چیز به اسم بهار تمام میشود!!!

فرناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:17 ب.ظ http://raha69.blogsky.com

ﺗﻤﺎﻣـِ ﺧَﻨﺪﻫـ ﻫﺎﯾﻤـ ﺭﺁ ﻧــﺬﺭ ﮐﺮﺩﻫـ ﺍﻣـ ﮐﻬـ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻣـ ﻧﮕﯿــﺮَﺩ،
ﺍﻣـ ﺁ ﺷَﺒـ ـﻬﺎ..
ﻭﺁﯼ ﺍَﺯ ﺷَﺒـ ﻫﺂ...!
ﻫَﻮﺍﯾـِ ﺁﻏﻮﺷﺘــْـ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻣـ ﻣﯿﮑُﻨـ ـﺪ،
ﻭ ﻣَﻨــ ﺩَﺭ ﺍَﺷﮑــْ ﻏَـ ــﺮﻗـ ﻣﯽ ﺷَﻮَﻣــ

فرناز چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ب.ظ http://raha69.blogsky.com

فرناز
هـمه در دنیـا کـسی را دارنــد،بــرای خودشــان

“خــُسـرو” و “شیـــرین” . . . “لیـلی” و “مـَجنــون”

“رامیـن” و “ویـس” . . . “پیــرمــَرد” و “پیرزَن”

“تــو” و “اون” . . .

“مــَن” و “تــَنهـآیی .
...

نرگس-سهیل چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:53 ب.ظ http://mano-soheil88-2.blogfa.com

عــاشــق نیستــَـم..
فقَـط گــاهــی حَـــرف تــــو کـــه می شَـــود،
دلَـــــم مثــــل اینکــــه تَبـــ کنَــــد!
گَـــرم و سَــــرد می شَــــوَد . . .
آبـــــ می شَـــوَد . . .
تنگـــــ می شَـــــوَد

(.../h)تنها... چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:50 ق.ظ

خداوندا...


مگر نه اینکه از رگ گردنم به من نزدیک تری...؟
مگر نه اینکه مهربان تر از مادر برای منی...؟
مگر تو مرا با تمام عشق و آرزویت نیافریدی...؟
مگر نمی گویی که مرا دوست داری...؟
... هیچ چیز نمی خواهم
..فقط
لحظه ای مرا به آغوش بکش...
دلم از همه چیز بیشتر...
برای یک آغوش مهربان تنگ است...!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد