دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
درون دنـ ــیـ ــا مـ ــهـ ـــربـ ـــانـ ـــی از آنـ کـ ـسـ ــانـ ـیـ ــســـت که یـ کـ دیـ ـگر را بـ ـا هـ ـر فـ ـ ـ ــاصلـ ـه ای دوسـ ـ ـــتـــــ دارنـ ـــ ـــــــــــــــــــد
ای مهربان من
من دوست دارمت
چون سبزه های دشت، چون برگ سبز درختان نارون
معیارهای تازه ی زیبایی
با قامت بلند تو سنجیده می شود.
زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست،
با غربت غریب فراوانش مانند شعر من
ای شعر بی قرین!
ـ و این تفاخر از سر شوخی ست ـ
نازنین... [گل][گل]
عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم . . .
به برنامه هایی که هیچکدام ، ارزش دیدن ندارند . . .
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها
فقر به ثروت و شهرت رسیدم و
در کهنسالی آموختم با پول می شود
خانه خرید ولی آشیانه نه!
رختخواب خرید ولی خواب نه!
ساعت خرید ولی زمان نه!
مقام خرید ولی احترام نه
کتاب خرید ولی دانش نه!
آدم خرید ولی دل نه!
اما افسوس دیر فهمیدم!!!
با هـــــم و همـــــــراه هــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت' و سکوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود.
سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید'
هر چند راه او سخت و نا هموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید'
و هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید.
هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد ' به صلیب نیز میکشد.
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریف ترین شاخه های شما را
که در آفتاب می رقصند نوازش می کند .
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.
و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید.و. بدین معرفت
با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
اما اگر از ترس بلا و آزمون' تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید '
خوشتر آنکه عریانی خود بپوشانید.
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید.
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست'
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.
و می گر یید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید.
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالک است و نه مملوک.
زیرا عشق برای عشق کافی است.
وقتی که عاشق می شوید مگویید:" خداوند در قلب من است." بلکه بگویید " من در قلب خداوند جای دارم."
و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست ' بلکه این عشق است که اگر شما را
شایسته بیند حرکت شما را هدایت می کند.
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش در رسد.
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید'
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.
آرزو کنید که شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.
و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.
برگرفته از: کتاب ‹پیامبر›، اثر "جبران خلیل جبران "
----------------------------------------------------
« بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ... »
----------------------------------------------------
باری ، اگر چه میدانم لایق آنهمه تمجید نبوده و نیستم ، و آنسان، که می اندیشم به خویش -چون ژرف تر- ، ترس وجودم را فرا میگیرد ...
منظورم ، نگاه های فراتر از نگاه ساده است ، من، کجا، این تعاریف بی بدیل کجا ، بانو ...
همه از لطف و فروتنی شما ست
این حقیر ، کوچک تر این حرفهاست - به حقیقت خورشید تابناک بر کرانه ی پهناور آسمان سوگند -
از انسانهای کامل، شکوفه میزند ، هرآنچه زیبایی ، کامل تر
شما را ، میستایم ، - چون هماره، مرا مورد لطف و عنایت خویش -خالصانه و بی ریا - قرار داده اید..
خداوند یزرگ را شاکرم ، از همصحبت ، هم درد ، هم راه ، هم دل ، هم فکر ، و فرشته ای چون شما، "گرداگرد این چراغ تا همیشه خاموش(من)"، این حضور شما ، این توجه شما ، تسلایی ، که نویدیست برای بودن ، برای زیستن ، برای درست اندیشیدن ، برای گم نکردن راهی که رو سوی آفتاب باید پوییدن..
باشد ، پروردگار جهان، همواره شما را در سلامت کامل روحی و جسمی قرار داده ، هرآنچه محبت و نیکی ست، تقدیم وجو نازنین ـتان گرداند ؛ آمین آمین آمین.
ممنونم از شما ؛ چرا که "وجود دارید ، سپاس از شما ، چون هستید ، چون باید می بودید..
شکر، که از عنایت شما، در این مجال، سهم برده ام ؛ خدارا شکر..
ممنونم سهیل جان هرچی گفتم واقعیت بود واز صمیم قلب ادا شد
همه " من " میشود فقط " تو "
تو را میخواهم
گرچه از تو تا من
پر شده از سکوت و حیرت
پر شده از نگاه و تردید
پایان راه مبهم
بخوان از نگاهم " دوست داشتنت " را
ای همیشه جاودان میان لحظه هایم . . ./
مثل عادت نیستی تا ساده انکارت کنم
تو نفس های منی باید که تکرارت کنم
مقتضای بودنی یعنی که بی تو نیستم
زندگی بخشی باید عمر ایثارت کنم
بهترینم، آرزویم این است
آرزویت ساکن کوچه ی بن بست نباشد هرگز...
اوج خوشبختی ست وقتی کسی باشد که تو را آنگونه دوست داشته باشد که دلت میخواهد....
در دفتر دل یاد تو سر مشق من است یاد من هم نکنی یاد تو تکلیف من است :))
تکیه بده....اما به شانه های کسی که اگر خوابت برد.....
سرت را زمین نگذارد....
میخوام اونقدر خودخواهانه بغلت کنم که جای ضربان قلبم رو تنت بمونه.....!!!!!!!!!!!!!!
درون دنـ ــیـ ــا مـ ــهـ ـــربـ ـــانـ ـــی از آنـ کـ ـسـ ــانـ ـیـ ــســـت که یـ کـ دیـ ـگر را بـ ـا هـ ـر فـ ـ ـ ــاصلـ ـه ای دوسـ ـ ـــتـــــ دارنـ ـــ ـــــــــــــــــــد
تو یه شیرینی تلخی واسه قلب نیمه جونم
توی این ترانه هایی که برای تو میخونم
تو یه شیرینی تلخی توی خاطرات دورم
تو تموم لحظه های دل ساکت و صبورم
دیگه باور میکنم دنیا خوبه
وقتی قلبم با تو دیوونه باشه
وقتی دستات تو دستامه مگه
کسی عاشق تر از ما میتونه باشه
عشق تو به تاروپود جانم بسته است
بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم برآرم فریاد
در پیش نگاه تو زبانم بسته است
چهار فصل کامل نیست !
هوای تو ، هوای دیگریست …
بهت گفتم با دلم بازی نکن....
ببین............
خرابش کردی دیگه عاشق نمیشه
[گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
ما آمدیم [نیشخند]
ای مهربان من
من دوست دارمت
چون سبزه های دشت، چون برگ سبز درختان نارون
معیارهای تازه ی زیبایی
با قامت بلند تو سنجیده می شود.
زیبایی عجیب تو معیار تازه ای ست،
با غربت غریب فراوانش مانند شعر من
ای شعر بی قرین!
ـ و این تفاخر از سر شوخی ست ـ
نازنین... [گل][گل]
سلام عمو
خیلی خوش اومدین
خدا دلم رامی سپارم به ان کس که مهرتو در دلش باشد
" مــن از اینجــا خــواهــم رفــت
و فــرقــی هــم نمــی کنــد
کــه فــانــوســی داشتــه بــاشــم یــا نــه!
کســی کــه مــی گــریــزد،
از گــم شــدن نمــی تــرســد ... ! "
" تمام اعضا و جوارحم
برای من کار می کنند
جز این قلب لامصب
که کار می کند
برای تو ... ! "
کنارم که باشی
آنقدر آرام می شوم
که فراموش میکنم
باید نفس بکشم!
میشنوی؟
دیگر نفسم نمی آید!
به دار کشیده مرا بغض نبودنت!
مانند هیزم های مصنوعی شومینه میسوزم و پایان ندارم...
یعنی میشود روزی برسد
ک بیایی
مرا در آغوش بگیری
بخواهم گله کنم...
بگویی هیس!
همه کابوس ها تمام شد
این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم
همانند توست مرا ” دوست ندارد ”
احساس ندارد !
اما هر چه هست ” دل شکستن ” بلد نیست . . .
عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی که عشق برایت این چنین است !
و من می خندم . . .
به برنامه هایی که هیچکدام ، ارزش دیدن ندارند . . .
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
چارلی چاپلین میگوید:پس از سالها
فقر به ثروت و شهرت رسیدم و
در کهنسالی آموختم با پول می شود
خانه خرید ولی آشیانه نه!
رختخواب خرید ولی خواب نه!
ساعت خرید ولی زمان نه!
مقام خرید ولی احترام نه
کتاب خرید ولی دانش نه!
آدم خرید ولی دل نه!
اما افسوس دیر فهمیدم!!!
با هـــــم و همـــــــراه هــــــم باشیم
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
لینکم نمیکنی؟
میکنم
یه وقت منو لینک نکنیا
خو چشـــــــــــــــم نمیلینکم چرا میزنی
دوست عیبی نداره بهت ایمیل بدم ؟؟؟؟
جوابم رو برای پست خودم بزار لطفا
خواستگار چیست؟! [رضایت]
هیچی نیست آروم باشید...
دخترا آروم باشید...[نیشخند]
نفس عمیق... آقا اون خانومو بگیر تشنج کرد..[خنده]
گیر دادی به دخترا ها
میرم جمعشون میکنم بریزن سرت ها
ﭘﺴﺮﺍ ﻣﻘﺼﺮ ﻧﯿﺴﺘﻦ ﮐﻪ
.
.
.
.
.
شما ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﻩ خوبین ﮐﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺩﻭﻧه توﻥ ﻗﺎﻧﻊ ﻧﻤﯿﺸﻦ ﮐﻪ ! [نیشخند]
خوبی از خودتونه
پرواز اعتماد را با یکدیگر تجربه کنیم تا نشکنیم بال های دوستیمان را
پرسیدند چند سال داری؟؟
گفتم روزهای تلخ زندگی ام را پاک کنی کودکی بیش نیستم ...
ﮔﺎﻫـــﯽ …
ﻧﻤﯿﺸـــــــﻪ ﺩﺳــﺖ ﺍﺯ
ﺩﻭﺳـــــﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﯾﮑــﯽ ﺑﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﺣــــــــــــــــــــــﺘﯽ ﻭﻗﺘــــﯽ ﺍﺯﺵ
ﺩﻟﺨــــــﻮﺭی !
"عشق"
آنگاه المیترا گفت: با ما از عشق سخن بگوی.
پیامبر سر بر آورد و نگاهی به مردم انداخت' و سکوت و آرامش مردم را فرا گرفته بود.
سپس با صدایی ژرف و رسا گفت:
هر زمان که عشق اشارتی به شما کرد در پی او بشتابید'
هر چند راه او سخت و نا هموار باشد.
و هر زمان بالهای عشق شما را در بر گرفت خود را به او بسپارید'
و هر چند که تیغهای پنهان در بال و پرش ممکن است شما را مجروح کند.
و هر زمان که عشق با شما سخن گوید او را باور کنید.
هر چند دعوت او رویاهای شما راچون باد مغرب در هم کوبد و باغ شما را خزان کند.
زیرا عشق چنانکه شما را تاج بر سر می نهد ' به صلیب نیز میکشد.
و چنانکه شما را می رویاند شاخ و برگ شما را هرس می کند.
و چنانکه تا بلندای درخت وجودتان بالا میرود و ظریف ترین شاخه های شما را
که در آفتاب می رقصند نوازش می کند .
همچنین تا عمیق ترین ریشه های شما پایین می رود و آنها را که به زمین چسبیده اند تکان می دهد.
عشق شما را چون خوشه های گندم دسته می کند.
آنگاه شما را به خرمن کوب از پرده ی خوشه بیرون می آورد.
و سپس به غربال باد دانه را از کاه می رهاند.
و به گردش آسیاب می سپارد تا آرد سپید از آن بیرون آید.
سپس شما را خمیر می کند تا نرم و انعطاف پذیر شوید.
و بعد از آن شما را بر آتش می نهد تا برای ضیافت مقدس خداوند نان مقدس شوید.
عشق با شما چنین رفتارها می کند تا به اسرار قلب خود معرفت یابید.و. بدین معرفت
با قلب زندگی پیوند کنید و جزیی از آن شوید.
اما اگر از ترس بلا و آزمون' تنها طالب آرامش و لذتهای عشق باشید '
خوشتر آنکه عریانی خود بپوشانید.
و از دم تیغ خرمن کوب عشق بگریزید.
به دنیایی که از گردش فصلها در آن نشانی نیست'
جایی که شما می خندید اما تمامی خنده ی خود را بر لب نمی آورید.
و می گر یید اما تمامی اشکهای خود را فرو نمی ریزید.
عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش.
و هدیه ای نمی پذیرد مگر از گوهر ذات خویش.
عشق نه مالک است و نه مملوک.
زیرا عشق برای عشق کافی است.
وقتی که عاشق می شوید مگویید:" خداوند در قلب من است." بلکه بگویید " من در قلب خداوند جای دارم."
و گمان مکنید که زمام عشق در دست شماست ' بلکه این عشق است که اگر شما را
شایسته بیند حرکت شما را هدایت می کند.
عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش در رسد.
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می جویید'
آرزو کنید که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می رود و برای شب آواز می خواند.
آرزو کنید که رنج بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده ی فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده دم بر خیزید و بالهای قلبتان را بگشایید
و سپاس گویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.
آرزو کنید که شب هنگام به دلی حق شناس و پر سپاس به خانه باز آیید.
و به خواب روید. با دعایی در دل برای معشوق و آوازی بر لب در ستایش او.
برگرفته از: کتاب ‹پیامبر›، اثر "جبران خلیل جبران "
----------------------------------------------------
« بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار ... »
----------------------------------------------------
باری ، اگر چه میدانم لایق آنهمه تمجید نبوده و نیستم ، و آنسان، که می اندیشم به خویش -چون ژرف تر- ، ترس وجودم را فرا میگیرد ...
منظورم ، نگاه های فراتر از نگاه ساده است ، من، کجا، این تعاریف بی بدیل کجا ، بانو ...
همه از لطف و فروتنی شما ست
این حقیر ، کوچک تر این حرفهاست - به حقیقت خورشید تابناک بر کرانه ی پهناور آسمان سوگند -
از انسانهای کامل، شکوفه میزند ، هرآنچه زیبایی ، کامل تر
شما را ، میستایم ، - چون هماره، مرا مورد لطف و عنایت خویش -خالصانه و بی ریا - قرار داده اید..
خداوند یزرگ را شاکرم ، از همصحبت ، هم درد ، هم راه ، هم دل ، هم فکر ، و فرشته ای چون شما، "گرداگرد این چراغ تا همیشه خاموش(من)"، این حضور شما ، این توجه شما ، تسلایی ، که نویدیست برای بودن ، برای زیستن ، برای درست اندیشیدن ، برای گم نکردن راهی که رو سوی آفتاب باید پوییدن..
باشد ، پروردگار جهان، همواره شما را در سلامت کامل روحی و جسمی قرار داده ، هرآنچه محبت و نیکی ست، تقدیم وجو نازنین ـتان گرداند ؛ آمین آمین آمین.
ممنونم از شما ؛ چرا که "وجود دارید ، سپاس از شما ، چون هستید ، چون باید می بودید..
شکر، که از عنایت شما، در این مجال، سهم برده ام ؛ خدارا شکر..
ممنونم سهیل جان
هرچی گفتم واقعیت بود واز صمیم قلب ادا شد
دوس دارم ببرمت یه جای شلوغ ,
خیلی شلوغ ,
وایستم اون وسط نگات کنم!
بگم اینارو میبینی؟
بگی آره!...
بگم تو هیاهوی همه این آدما ,
بازم من چشمام فقط دنبال تو میگرده ,
دلم برای تو تنگ میشه... ♥♥
صداهاشونو می شنوی؟
بگی آره!
بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده... ♥♥
بگم حالا چشماتو ببند ,
بگو چه حسی داری!
بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه ,
بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه
انگــــــــشـتــــ کــــم آورده امـــــ
بــــرای شــــمـــردن ایـــنکهـــ چنــــد تــــــا دوســ♥ـتــتـــــ دارم...
دســـت هـــایتـــــ را بـــــهـــ مـــــن مــیـــدهــی؟؟..
فقط تـــــویی
که از لب من شعـــــر مــــیشوی
هرکســــی
لایق غزل عاشقانه نیست . . ./
تنها ، تنهایى است که...
بى تو به من مى آید!!!
بگذار مرز تنهایی را رد کنم...
ببین ...
گذرنامه ام فقط مهر لب هایت را کم دارد...
همه " من " میشود فقط " تو "
تو را میخواهم
گرچه از تو تا من
پر شده از سکوت و حیرت
پر شده از نگاه و تردید
پایان راه مبهم
بخوان از نگاهم " دوست داشتنت " را
ای همیشه جاودان میان لحظه هایم . . ./
صدایم را دوست دارم
وقتی درباره ی تو حرف می زنم . .
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت..
بی ادب
دیـــدم که
شهــــر باز پر از عطر مـریــــم است
گفتند :
باز روســــری ات رــا تکانده ای ...
مبادا"گرفته"باشی..............
که شهری را به نماز ایات وا می دارم...
کجــای فــال حـافـظـ نـشستــه ای
کـه هــر چـه میگیــرمت
نمی آیی . . ./
وَمَن
تنــــــــــــهام
بــــِه تنهاییــ خــــــــــورشید..
آآآآآآآآآآآآآآآآآآپمـــ غسیسمــ
الان میام
شعرهات خیلی زیبا و تاثیرگذارن...
ممنون به خاطر احساسات زیبات...
منم ممنونم بابت تعریف وقوت قلبی که میدی
از صدای گذر آب چنان می فهمم
تندتر از آب روان عمر گران می گذرد
زندگی را نفسی است ارزش غم خوردن نیست
آنقدر سیر بخند که ندانی غم چیست . . .
ما هم بزرگ شدیم و زندگی چه ساده از دستمان رها شد مثل حبه قندی که ناخواسته در استکان چای تلخ رها می شود...