دعای باران چرا؟
دعای عشق بخوان!!!
این روزها دلها تشنه ترند از زمین...
خدایا کمی عشق ببار...
فراموش کردنت به معجره می ماند؛
وقتی دیوار های خانه هم تو را به یادم می آورند..
من که می دانم شبی عمرم به پایان می رسد, پس چرا عاشق نباشم ...?
کاش میدانستم چیست ، آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری ست . . .
برای من که دلم از سکوت لبریز است
صدای پای تو از دور هم دل انگیز است
سکوت میکنم چون دیگر نمیدانم چه کنم با این دنیا....
بهترین لحظه برایم زمانیست که چشمانم را می بندم و به تو فکر می کنم.
ادامه...
مرد است دیگر...
نمی تواند به تو بگوید مرا در آغوش بگیر تا آرام شوم...
نمی تواند بگوید دلش می خواهد در آغوش تو گریه کند...
ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشد...
. اما نمی تواند صدایش را مثل دختر بچه ها کند و جیغ بزند و بگوید عاشقتم... او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک مرد است...
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد...!
مرد است دیگر...
به خلوت که میرود نیاز به تنهایی دارد،
درک بایدش که نیازمند خلوتی بی تلنگر است،
خلوتی بی دغدغه،
بی کلام،
غرق در افکار بی همهمه،
بی ادعا،
وقتش که رسید خودش پالسهایی می فرستد برای ارتباط دوباره...
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ،
عاشق تو بودن…
سلام خواهری میام نت ولی با نوت بوکم سخته برام مدیونی اگه فک کنی ............م
وااااااااااااااای سلام خواهری خیلی هم عالـــــــــــــــــــــــــی کاچی به از هیچیه خواهر جون یادت باشه تا آق رضا نیومده یه تُکِ پا بیام اون کلامو وردارم
گفت عادی شو....
گفتم نمتونم...
گفت پس برو....
گفتم باشه عادی میشم...
الان اون با دوستمه و من هم عادی رفتار میکنم..
اما نمیدونید این عادی بودن چقد برام سنگین بود..
قیافمو میتونم عادی نشون بدم ولی قلبم اونقد لجباز بود که نتونست عادی رفتار کنه...
یه روز وایساد و من سکته ای شدم...
اما فک کنم قلبمم فهمیده بود دارم خودمو با این کار نابود میکنم...
واسه همین وایساد تا من دیگه نتونم برم ببینمش...
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
شاملو
حالا من اغفالت کردم باشه حالتو می گیرم رفتم وبلاگ استاد چوقولی کردم برو بخون
بابا استاد خودش اکی داد بیا بریم نخود خوری حالشو ببریم
حال میگیرم چیه دختر خوب بَــــــــــــدِ عیبه زشته از یه خانوم رووووون شناس بعیــــــــــــــده والا
مرسی آبجی گلم
خواهـــــــش
آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است
آن لحظه که دیده ات ز اشک خیس است
[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
یاد آر که محتاج دعایت هستم
[بدرود][چشمک][بدرود]
برا لینک هم ممنون
خواهشات
+سلام
حالا ی سوال چرا بی اشک جان شدم؟!
سلام
اول اسماتونه دیگه
باهمم باشین اشکی در کار نیست
چی ازین بهتر
قـــلب ❤ من...
دموکراتیــک ترین دولت دنیاسـت.
آنقدر که تو را نیز همچون خودم از ته دل دوسـت میدارد
به یاد اونایی که هزار تا خاطر خواه دارن
ولی...
دلشون گیر یه بی معرفته!!
هی لعنتــــی ! مـــن مــــــی روم ! تـــو مـــــی مــــانــی بــا دنـیــایـــی از خــــاطـــــرات راســتـــی آن روز کـــــه دلـــــداده تــو شــــدم یــادت هست ؟ از آن جــا بـــه بـــعــدش را پـــاک کــــن . . . !
خوشحال میشم که اشنا بشیم
مرد است دیگر...
نمی تواند به تو بگوید مرا در آغوش بگیر تا آرام شوم...
نمی تواند بگوید دلش می خواهد در آغوش تو گریه کند...
ممکن است خیلی تو را دوست داشته باشد...
. اما نمی تواند صدایش را مثل دختر بچه ها کند و جیغ بزند و بگوید عاشقتم... او همه ی اینها را قورت می دهد که بگوید یک مرد است...
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد...!
مرد است دیگر...
به خلوت که میرود نیاز به تنهایی دارد،
درک بایدش که نیازمند خلوتی بی تلنگر است،
خلوتی بی دغدغه،
بی کلام،
غرق در افکار بی همهمه،
بی ادعا،
وقتش که رسید خودش پالسهایی می فرستد برای ارتباط دوباره...
سلام خوبی
سلام
ممنونم خوبم
شما چطوری آق آرشی؟
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ،
عاشق تو بودن…
فقط می گویم که بدانی برادرتم
خوشحالم از داشتن برادر مهابادیِ مهربونم
مرسی ابجی شادی انشالله که موفق و موئید باشی .
قست شد تعطیلات عید به مهاباد تشریف بیاورید.
ممنونم عزیز
والا عیدا بیمه امام رضاییم
انشالله قسمت شه میام اونورام
خیلی دوست دارم همه ی شهرهای کشورمو ببینم
دوست امروز شاید
دشمن فردا ودشمن امروز
شاید دوست فردایت باشد
پس مراقب باش..
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
بـغـض خیــــــس!!!
بعضی حرفها رو نمیشه گفت ؛
باید خورد !
ولی بعضی حرفارو نه میشه گفت،نه میشه خورد!
میمونه سر دلت !
میشه دلتنگی...میشه بغض...میشه سکوت...
میشه همون وقتی که خودتم نمیدونی چه مرگته!
ﺷﺮ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺗﺎﺭ ﮐﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ
ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ
ﻃﻨﯿﻦ " ﺷﺐ ﺑﺨﯿﺮ " ﻫﺎﯼ ﺗﻮ
ﻓﻀﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﻓﺘﺢ ﮐﻨﺪ
گاهی “دوستت دارم” ها بی فایده اند… :|
مثل “موفق باشید” های انتهای برگه ی امتحانی…
گاهی “دوستت دارم” ها بی فایده اند… :|
مثل “موفق باشید” های انتهای برگه ی امتحانی…
گاهی “دوستت دارم” ها بی فایده اند… :|
مثل “موفق باشید” های انتهای برگه ی امتحانی…
گاهی “دوستت دارم” ها بی فایده اند… :|
مثل “موفق باشید” های انتهای برگه ی امتحانی…
سلام
ممنونم
نظر لطفته....
مرسی که سر میزنی
سلام
خواهش میشه
در تمام دارو خانه ها موجود است
نرم کننده موی سر
نرم کننده پوست دست
کاش می شد برای نرم کردن دل تو هم ، نسخه ای گرفت .
انشا الله قسمت بشه تنها میام.
به امید خدا
:d :))
الان چطوره هواش.
ویلا یا هتلش قیمتاش مناسبه؟
هوا عالیه
خیلی دوست دارم بیام شمال ولی هنوز قسمت نشده
سعی کن حتمآ بری
استشمام هوای پاک ودیدن این همه سرسبزی آدمو به وجد میاره
آبجی شادی ممنون از خواهریت
راستی ابجی من اهل مهابادم شما چی؟
سلام خواهر گلم
سلام برتو گل پسر
صبح زیبات بخیر
سلام خواهری میام نت ولی با نوت بوکم سخته برام مدیونی اگه فک کنی ............م
وااااااااااااااای سلام خواهری
خیلی هم عالـــــــــــــــــــــــــی
کاچی به از هیچیه خواهر جون
یادت باشه تا آق رضا نیومده یه تُکِ پا بیام اون کلامو وردارم
گفت عادی شو....
گفتم نمتونم...
گفت پس برو....
گفتم باشه عادی میشم...
الان اون با دوستمه و من هم عادی رفتار میکنم..
اما نمیدونید این عادی بودن چقد برام سنگین بود..
قیافمو میتونم عادی نشون بدم ولی قلبم اونقد لجباز بود که نتونست عادی رفتار کنه...
یه روز وایساد و من سکته ای شدم...
اما فک کنم قلبمم فهمیده بود دارم خودمو با این کار نابود میکنم...
واسه همین وایساد تا من دیگه نتونم برم ببینمش...
عشق ما باران نیست" که گاه ببارد و گاه نه" مثل هواست"ساکت"اما همیشگی"
بـــرای خـانـه ام چـنـد متــر آسـمـان میـخـرم و یـک دوجــین سـتـاره..
نمـیخـواهـم اینـجـا غـریبـی کنـی مـاه مـن...!!
خدایا مگه فراموشی از نعمتای بزرگت نیست...
پس چرا این نعمتو به من ندادی...
چرا نمیتونم فراموشش کنم...
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
نِگاهَتـ را به کِسی بـِבوز کِه قَلبَش بَرای تو بتپه
چشمانتـ را با نگاه کِسی آشِنا کُنـ کِه زِنـבِگی را בَرک کَرבه باشِه
سرت را روی شانه های کِسی بِگُذار
کِه از صـِבای تَپِشہای قَلبـَتـ تو را بِشِناسه
آرامشـ نگاهتـ رو بـِه قَلبی پیونـב بِزنـ کِه بی ریاتریـنـ باشه
لَبخنـבتـ را نثار کِسی کُنـ کِه בل بِه زَمین نـבاבه باشه
رویایت رو با چہره ی کِسی تصویر کـنـ
کِه زیبایی را اِحساسـ کَرבه باشه
چشم بِه راه کِسی باش که تو را انتظار کِشیده باشه
اما عاشق کِسی باش که تـَکـ تَکـ سلولہای بـבنش
تقـבس عشقـ را בرکـ کُنـב[رضایت]
بــــهترین دوســـــ ـــت خواهــــ ــی بـــــ ـــود حتّـــــ ــــی اگَـــ ــــر سَـــختی راه ، چِِشـــــــ ـــــمانَت را اَز مَـــ ـــن دور کُــــنـَــد و
بـــ ـهــتَریــــنی حَتّـــ ــــی اَگَـــ ـــر طَنــــیـنِِِِِِ صِدایَـــ ــــت بِ گوشِ مَن نَرِسَد....
☂این آینــَــــده کــــُـدام بُود کِه ...
☂بِهـــــتَرین روزهــــایِ عُمــــ ـــــر را ....
☂حـــَـرامِ دیـدارَش کــــَــردم...؟
واقعــیت تلخــیسـت
هــر چـه شیـشه ی عینکــم را تمــیز تـر مـی کنــم
دنیــا را کثیــف تـر می بینــم!!
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد...
روزگار غریبی است نازنین...
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد...
شاملو
ای آدم!
ای عــــــاشق!
حـــَـــوا بود که سیب را خورد
تو را
ایــــن تبعیــــــد
جــــَـــزا به عاشقـــی دادند
"ما را به چه؟!"
تاج من بر سرم نیست
تاج من در قلب من جای دارد
که الماس و فیروزه آن را نیاراسته
و از دیده ها پنهان است
تاج من خرسندی من است
که به ندرت پادشاهی را از آن بهره داده اند...