-
چی شده؟
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 11:36
دلم یه نفر میخواد.... که ازم بپرسه چطوری؟ ... بگم...خوبم بغلم کنه و بگه دروغ بسه... چی شده؟؟
-
بالا
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 10:12
بالا نمی آید این نفس نیمه تو مگر هوا بودی که در نبودنت آهسته آهسته دارم خفه می شوم
-
وداع
شنبه 14 آبانماه سال 1390 10:30
سخت است هنگام وداع آنگاه که درمیابی چشمهایی که درحال عبوراست پاره ای ازوجودتورا نیزباخودخواهدبرد
-
این منــم
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1390 12:11
این تو نیستی که مرا از یاد برده ای این منم که به یادم اجازه نمیدهم حتی از نزدیکی ذهن تو عبور کند... صحبت از فراموشی نیست.... صحبت از لیاقت است .... !
-
ببوس مرا
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 11:38
ببوس مرا آنچنان که برایم باشد تاب تحمل این روزهای بی تو ببوس مرا نترس از شنیدن نام جهنم گویندگانش حسودند به دَرکِ زیبایی این دوست داشتن برخیز بی واهمه ببوس مرا
-
ردِ پایِ تو
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 11:34
در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگی
-
نفرین
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 09:59
نفرین بر فانوسی که در تاریکی از من دور می شود و تو را به همراه دارد...
-
برای تو می نویسم
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 11:01
دفترم را باز می کنم و دوباره برای تو می نویسم: دلم دارد از جا کنده می شود تو این همه بی تفاوتی را از کجا خریدی؟ که تمامی ندارد!!!
-
در حضور تو
شنبه 7 آبانماه سال 1390 10:04
در حضور تو گل را نمی بینم و در برابر این رستاخیز طراوت جهان به همین نگاه آزمند من خلاصه می شود . بگو ! بگو چه رازیست میان روشنایی و تو
-
نگرانم...
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:28
نگرانم... نگران حرفهایی که در دلت نگه می داری و نمی زنی حرف هایی که فردا برای تو غده و برای من عقده می شوند!
-
مرا ببخش
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 10:41
هرگاه صدای جدیدی سلام می کند تپش قلب می گیرم! من دیگر کشش خدا حافظی ندارم مرا ببخش که جواب سلامت را نمی دهم!!...
-
صبوری
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 11:25
تو را طلب نمی کنم نه اینکه بی نیازم صبوری می کنم !
-
چه قدر تلخ شده ای ...
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 11:36
چه قدر تلخ شده ای ... انقدر که حتی ... وقتی صدایت را می شنوم ... احساس می کنم ... دیگر دلم برایت نمی لرزد...
-
خیال تو
یکشنبه 1 آبانماه سال 1390 11:18
♥ آه اگر در این شبهای سرد خیالت با من نبود از سرمای نبودنت بی شک ... مرده بوده ام !
-
سرانگشتان پر مهر تو
شنبه 30 مهرماه سال 1390 10:56
شانه هایم غنی شده اند، با سرانگشتان پر مهر تو ! زیر بار غم های عالم هم نمی لرزند...
-
کلاغ هــا
جمعه 29 مهرماه سال 1390 16:55
بزرگ تر که شوم داستانی خواهم نوشت که کلاغ هایش قصه ببافند و آدم ها را به هم برسانند!..
-
او ؛مــن
پنجشنبه 28 مهرماه سال 1390 12:14
او شراب بوسه می خواهد ز من من چه گویم قلب پر امید را او به فکر لذت و غافل که من طالبم آن لذت جاوید را من صفای عشق می خواهم از او تا فدا سازم وجود خویش را او تنی می خواهد از من آتشین تا بسوزاند در او تشویش را
-
خاطرات
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1390 18:47
دیشب تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم و امروز صبح وقتی بیدار شدم هرچه گشتم خودم را پیدا نکردم.
-
قرارما
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 23:20
قرار دیدار ما هر نیمه شب خیالت که نمی گذارد بخوابم...!
-
نمی بخشــمت
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 11:20
من + تو = ما یادت هست ؟ تمام شد … حالا : تو + او = شما من هم به سلامت . . .
-
حالِ دلــم
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 09:01
با دیدن چشمهات حال دلم زار میشود اصلا نگات باعث آزار میشود هی پلک میزنی و من از دست میروم هی عشق روی عشق تلنبار میشود
-
دلتنگی
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 09:15
دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . . .
-
دلواپسی
شنبه 23 مهرماه سال 1390 10:25
دل واپسی من از نیامدنت نیست..... می ترسم در پس این دل دل زدن ها بیایی و دگر نخواهمت......!
-
بذر
پنجشنبه 21 مهرماه سال 1390 10:37
بیخودی به خودت زحمت نده! این بذرهای تنفر که در دلم می کاری هرگز جوانه نخواهد زد...
-
نمی دانم...
چهارشنبه 20 مهرماه سال 1390 11:08
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد. نمی دانم نداشتنت سخت تر است؛ یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد!!
-
تنهایی
دوشنبه 18 مهرماه سال 1390 11:51
فاصله یا تو چه فرقی می کند ؟ هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد تنهایی …!
-
و حالا ...این منم
یکشنبه 17 مهرماه سال 1390 10:16
زمانی باران را بوسیدم که نگاهت به لبهایم بود... زمانی آسمان را در آغوش گرفتم که آغوشت برایم باز بود... زمانی زلالی اشکهایت را لمس کردم که دلم در دستانت بود... و حالا ... این منم! تنها! میشنوی؟ تنها! با خاطره ای از بوسه های یک رویا... و تلخی حقیقت نبودنت....! همین!!!
-
بارِ زندگی
شنبه 16 مهرماه سال 1390 09:23
احساس می کنم بار هزار سال زندگی را به دوش می کشم تنها برای لحظه ای شانه هایت را به من قرض می دهی ...؟!
-
چشمهایم
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1390 18:28
سال هاست سکوت کرده ام پای صحبت دلم در چشم هایم خیره شو ! حرفی- اگر- مانده ، همین حالا چشمانم را بگو . . . شاید که فردا چشمانم هم فرو روند در سکوت
-
نام تو
چهارشنبه 13 مهرماه سال 1390 20:36
جزر و مد های زیادی آمده اند و رفته اند مـــــــوج در مـــــــوج امـــــــــا نمی دانم چرا هنوز هم بر تن خیس ســــاحل نام تــــــــــو را می بینـــــــــم ...!